به مناسبت هفدهم دی ، روز آزادی زنان ایرانی ، از بند حجابی اجباری ، که در حقیقت محبسی سیاه و حقارت آمیز بر اندام شیرزنان ایرانی بود . هاله ای از تاریکی جهل و نادانی ، که از اذهان متحجر و تفکرات باطل و عقب مانده و خود محورانه گروهی نشأت می گیرد ؛ که زن را فقط برای دو امر خاص ، که نیازهای جسمی و جنسی آنان را برآورده بکند می ستودند . و برای تثبیت اسارت دائمی ایشان ، آنان را تا وادی جهل و ناآگاهی ، در عرصه میان آشپزخانه و اتاق خواب ، برای تأمین غرائز شکم و زیر شک خودشان محدود می ساختند .اینگونه بود که در حدود یک قرن پیش ، تنها زنانی می توانستند از نعمت سواد آموزی برخوردار بشوند ؛ که یا در یک فامیل و خانواده تحصیل کرده و روشنفکر آن دوران به دنیا می آمدند ؛ و یا در میان معتقدان به یک دین و مذهبی بود ند ، که بایستی کتاب مقدس و مثلا آسمانی خودشان را بیاموزند .در تمامی ایران ، اگر هم محلی برای آموخته شدن زنان یافت می شد ؟ به گونه بسیار محد ود و اندک ، در خانه هائی که یک زن تقریبأ با سواد در آن زندگی می کرد ؛ و توسط همان زنانی که کتابهای دینی خودشان را نزد پدر باسواد ، و یا مادرشان که او نیز با آموختن همان کتاب دینی خودشان چیزی یاد گرفته بود آموزش می دیدند و به اصطلاح سواد می آموختند . به آن محل نیز مکتبخانه می گفتند ، چون در آنجا کتابت کردن ( نوشتن و خواندن ) را فرا می گفتند . به آموزگاران مرد مکتبخانه ها " ملاّ " یعنی آموخته و درس خوانده ، و به آموزگاران زن آن آموزشگاهها هم " ملا باجی " می گفتند .کسانی که مایل بودند دخترانشان بتوانند کتاب دینی خودشان را بخوانند ؛ آنها را به مکتب خانه ها و نزد ملا باجی ها می فرستادند . اما گروه وسیعی هم در آن هنگام بودند ؛ که سواد آموزی زنان و دختران را ، مایه فاسد شدن آنها تلقی می کردند ! اگر هم خیلی روشنفکری به خرج می دادند ؟ به آنها اجازه داده می شد که خواندن دیوان اشعار شعرا را نیز نزد آن ملا باجیها بیاموزند !
وقتی کم و بیش توسط زنان دلاور آن زمان ، که به دنبال کسب آزادی برای خود و هم جنسانشان برآمدند ؛ و مدارس کوچکی را با هزاران مشکل و سختی تأسیس نموده ؛ دخترانی که پدرانشان به آنان اجاز درس خواندن می دادند ، مجاز بودند که فقط تا پایان مقطع ابتدائی به مدرسه می رفتند . پس از گرفتن " تصدیق ششم ابتدائی " اجازه ادامه تحصیل را نداشتند .ولی کم و بیش از سال هزار و سیصد و یک خورشیدی ، در برخی از مراکز استانهای بزرگ و مهم کشور ، مدارس دارای مقطع درسی متوسطه هم برای دختران آن دوران ایجاد گشتند . اما در همان مدارسی که خانمهای تحصیل کرده و روشنفکر آن زمان با هزاران زحمت تأسیس نموده بودند ؛ در کلاسهای درس بین شش تا ده دختر برای فراگیری دانش حضور می یافتند !!
از حدود سال 1304 خورشیدی ، رفته رفته بر تعداد دانش آموزان دختر افزوده شد . اما این کافی نبود ؛ آنچه که دست و پای دختران و زنان ایرانی را کاملأ بسته بود و از پیشرفت های اجتماعی آنان ممانعت به عمل می آورد ، درد سر بزرگ و خفت آوری به نام حجاب بود !
زنان و دوشیزگان ایرانی ، به ویژه در میان خانواده های مسلمان ، مجبور بودند که با حجابی کاملأ پوشیده ، در خیابانها رفت و آمد بکنند و در مجامع و محافل عمومی مانند مدارس حضور بیابند .دلیل عمده و مسخره آن را هم ، که نه خود زنان می دانستند ، و نه همان مردانی که ایشان بایستی از آنان رو می گرفتند ! این موضوع بود که آقایان هوسباز ، نمی توانستند و یا نمی خواستند با چشمی پاک و قلبی بدون رغبت جنسی به آن بانوان و دوشیزگان بنگرند و به آنان توجه داشته باشند .از آنجائی که خودشان عیب خویشتن و هم جنسانشان را به خوبی دریافته بودند ؛ به خاطر آن که مردان دیگری به ناموسشان نگاه نامحرمانه و هوس آلود نیندازند ؛ به محدود کردن آن زنان مبادرت می نمودند . در حالی که در وحله اول بایستی چشم و دل خودشان را از ناپاک بودن مصون می داشتند .بعد از پای گرفتن حکومت مترقی و مدرن پهلوی ، به همت رضا شاه کبیر
تفکری روشنفکرانه ، بر ساحت ملک و میهن نورافشانی کرد و به بانوان و دوشیزگان ایرانی ، از هر قوم و طایفه و مذهب و مسلکی که بودند ؛ اجازه داده شد که خوشان را از آن زندان ننگین نجات بدهند وبه دامان آزادی که حق آنان بود دسترسی بیابند .
در این رابطه ، از آن باب که به آشکارا می دانستند که برخی از خانواده های ایرانی ، که به شدت در محبس دگماتیسم مذهبی ، گرفتار افکار متحجر و فناتیک خودشان بودند ؛ و نمی خواستند به چنین نگرش آزاد اندیشانه ای پاسخ مثبت بدهند . جهت پیشگیری از هر حرکتی که جلوی پیشرفت آن نظرگاه افتخار برانگیز را بگیرند ؛ به دستور پادشاه کبیر ایران ، تحقق این امر از بانوان و دوشیزگان دربار سلطنتی آغاز گردید ؛ سپس در میان اقشار دیگر تسّری داده شد .بنیان دادن آزادی به زنان ایرانی ، توسط آن بزرگمرد تاریخ ایران پایه گذاری شد . و گفتنی است که همه خانمهای ایرانی ، که از شر آن بندهای سیاه اجتماعی رها شدند ؛ بایستی تا انتهای تاریخ قدردان و سپاسگزار آن مرد روشن اندیش کشورشان باشند .قطعه شعر زیر را در دیماه سال 1352 خورشیدی ، در گرامیداشت چنین روزی برای انتشار در نشریه ای که ارگان رسمی حزب " ایرانیان " بود سروده ام . آرزومندم که زنان ارجمند میهنم ، به روشنی تفاوت بی حجابی و بی عفتی را نیز بدانند .آنانی که دست و پای ما زنان ایرانی را ، در تابوی حجاب به زنجیر می کشند ؛ همان خشکه مقدسانی هستند ، که به راحتی با بیان چند سطر عربی ، که خودشان هم به درستی از مفهوم آن چیزی درک نمی کنند ؛ قداست و پاکدامنی زن پارسای ایرانی را ، با انجام امری به نام صیغه ( ازدواج موقت ) به انتهای بن بست دالان فحشا می برند ؛ تا به آن وسیله به اطفای حریق آتشفشان نفس هرزه خودشان بپردازند .
تهنیت با د ز من بر تو زن آزاده
ذات حق بر تو چنین شأن و کرامت داده
هفده دی بود و نوبت آزادی زن
آن خدنگی که بر اندام عدوش افتاده
زان شهنشاه عظیم ، رهبر نیکو ا فکا ر
پدر مام وطن ، کو بود از زن زاده
آمده است رحمت آزا د گی ات در آن سا ل
خوش طنینی که ملکزا د ازل سر داده
بزدود از سر زنهای وطن ظلم سیه چادر را
گفت زان پس که توئی چون پدرت آزاده
آن که خواهد که تو در بند اسارت ما نی
کی چشیده است شراب مد نی زان باده
نام انسان نتوان داد به چنین مردانی
که به مطبخ بدهند جای به زن فرزا نه
مدنی نیست ره و کیش چنین مردا نی
که ز همسر طلبند طفل و غذا آما ده
همه ی فکرت او هست که زن در برزخ
روزگارش به ستم بگذرد و صد ناله
چون عدو بود ورا د ین تهی از رأ فت
گشت محزون و گلوگاه ش پر از غمبا ده
تا رضا شاه کبیر یوغ ستم را برداشت
بر لب خصم ازین غیظ دو صد فریاده
کرده چادر چو به گور و به اجل دا ده حجاب
گوهر عفت زن بوده ز پیش آ ما ده
که رود پاکتر از پیش به میدان نبرد
و بدوزد لب بد خواه و عدو بر یاوه
آن زمان رفت کلاغ سیه ا ز عرصه برون
نقش تا بنده زن گشت به ایران زا ده
چون شد از همت شاهنشه شاهان ز زنان
طوق ننگین اسارت به حقیقت پاره
شاد شد مومنی و گفت به صد لحن نکو
تهنیت باد ز من بر تو زن آزاده
در دیماه 1352 در تهران سروده شده است . و در همان ماه هم منتشر گردیده است . اکنون که زنان دلاور میهنمان را ، که برای انتقاد بر یک رژیم خودکامه و زور گو، در میدانهای مبارزات حق طلبانه شان ، دوش به دوش مردان جامعه مان می بینیم ؛ به نیکوئی ثمرات آن همت شاهانه را در چنین تعالی فکری بانوان میهنمان بیشتر در می یابیم
زمستان 1390هلند
محترم مومنی روحی
پارس دیلی نیوز
وقتی کم و بیش توسط زنان دلاور آن زمان ، که به دنبال کسب آزادی برای خود و هم جنسانشان برآمدند ؛ و مدارس کوچکی را با هزاران مشکل و سختی تأسیس نموده ؛ دخترانی که پدرانشان به آنان اجاز درس خواندن می دادند ، مجاز بودند که فقط تا پایان مقطع ابتدائی به مدرسه می رفتند . پس از گرفتن " تصدیق ششم ابتدائی " اجازه ادامه تحصیل را نداشتند .ولی کم و بیش از سال هزار و سیصد و یک خورشیدی ، در برخی از مراکز استانهای بزرگ و مهم کشور ، مدارس دارای مقطع درسی متوسطه هم برای دختران آن دوران ایجاد گشتند . اما در همان مدارسی که خانمهای تحصیل کرده و روشنفکر آن زمان با هزاران زحمت تأسیس نموده بودند ؛ در کلاسهای درس بین شش تا ده دختر برای فراگیری دانش حضور می یافتند !!
از حدود سال 1304 خورشیدی ، رفته رفته بر تعداد دانش آموزان دختر افزوده شد . اما این کافی نبود ؛ آنچه که دست و پای دختران و زنان ایرانی را کاملأ بسته بود و از پیشرفت های اجتماعی آنان ممانعت به عمل می آورد ، درد سر بزرگ و خفت آوری به نام حجاب بود !
زنان و دوشیزگان ایرانی ، به ویژه در میان خانواده های مسلمان ، مجبور بودند که با حجابی کاملأ پوشیده ، در خیابانها رفت و آمد بکنند و در مجامع و محافل عمومی مانند مدارس حضور بیابند .دلیل عمده و مسخره آن را هم ، که نه خود زنان می دانستند ، و نه همان مردانی که ایشان بایستی از آنان رو می گرفتند ! این موضوع بود که آقایان هوسباز ، نمی توانستند و یا نمی خواستند با چشمی پاک و قلبی بدون رغبت جنسی به آن بانوان و دوشیزگان بنگرند و به آنان توجه داشته باشند .از آنجائی که خودشان عیب خویشتن و هم جنسانشان را به خوبی دریافته بودند ؛ به خاطر آن که مردان دیگری به ناموسشان نگاه نامحرمانه و هوس آلود نیندازند ؛ به محدود کردن آن زنان مبادرت می نمودند . در حالی که در وحله اول بایستی چشم و دل خودشان را از ناپاک بودن مصون می داشتند .بعد از پای گرفتن حکومت مترقی و مدرن پهلوی ، به همت رضا شاه کبیر
تفکری روشنفکرانه ، بر ساحت ملک و میهن نورافشانی کرد و به بانوان و دوشیزگان ایرانی ، از هر قوم و طایفه و مذهب و مسلکی که بودند ؛ اجازه داده شد که خوشان را از آن زندان ننگین نجات بدهند وبه دامان آزادی که حق آنان بود دسترسی بیابند .
در این رابطه ، از آن باب که به آشکارا می دانستند که برخی از خانواده های ایرانی ، که به شدت در محبس دگماتیسم مذهبی ، گرفتار افکار متحجر و فناتیک خودشان بودند ؛ و نمی خواستند به چنین نگرش آزاد اندیشانه ای پاسخ مثبت بدهند . جهت پیشگیری از هر حرکتی که جلوی پیشرفت آن نظرگاه افتخار برانگیز را بگیرند ؛ به دستور پادشاه کبیر ایران ، تحقق این امر از بانوان و دوشیزگان دربار سلطنتی آغاز گردید ؛ سپس در میان اقشار دیگر تسّری داده شد .بنیان دادن آزادی به زنان ایرانی ، توسط آن بزرگمرد تاریخ ایران پایه گذاری شد . و گفتنی است که همه خانمهای ایرانی ، که از شر آن بندهای سیاه اجتماعی رها شدند ؛ بایستی تا انتهای تاریخ قدردان و سپاسگزار آن مرد روشن اندیش کشورشان باشند .قطعه شعر زیر را در دیماه سال 1352 خورشیدی ، در گرامیداشت چنین روزی برای انتشار در نشریه ای که ارگان رسمی حزب " ایرانیان " بود سروده ام . آرزومندم که زنان ارجمند میهنم ، به روشنی تفاوت بی حجابی و بی عفتی را نیز بدانند .آنانی که دست و پای ما زنان ایرانی را ، در تابوی حجاب به زنجیر می کشند ؛ همان خشکه مقدسانی هستند ، که به راحتی با بیان چند سطر عربی ، که خودشان هم به درستی از مفهوم آن چیزی درک نمی کنند ؛ قداست و پاکدامنی زن پارسای ایرانی را ، با انجام امری به نام صیغه ( ازدواج موقت ) به انتهای بن بست دالان فحشا می برند ؛ تا به آن وسیله به اطفای حریق آتشفشان نفس هرزه خودشان بپردازند .
تهنیت با د ز من بر تو زن آزاده
ذات حق بر تو چنین شأن و کرامت داده
هفده دی بود و نوبت آزادی زن
آن خدنگی که بر اندام عدوش افتاده
زان شهنشاه عظیم ، رهبر نیکو ا فکا ر
پدر مام وطن ، کو بود از زن زاده
آمده است رحمت آزا د گی ات در آن سا ل
خوش طنینی که ملکزا د ازل سر داده
بزدود از سر زنهای وطن ظلم سیه چادر را
گفت زان پس که توئی چون پدرت آزاده
آن که خواهد که تو در بند اسارت ما نی
کی چشیده است شراب مد نی زان باده
نام انسان نتوان داد به چنین مردانی
که به مطبخ بدهند جای به زن فرزا نه
مدنی نیست ره و کیش چنین مردا نی
که ز همسر طلبند طفل و غذا آما ده
همه ی فکرت او هست که زن در برزخ
روزگارش به ستم بگذرد و صد ناله
چون عدو بود ورا د ین تهی از رأ فت
گشت محزون و گلوگاه ش پر از غمبا ده
تا رضا شاه کبیر یوغ ستم را برداشت
بر لب خصم ازین غیظ دو صد فریاده
کرده چادر چو به گور و به اجل دا ده حجاب
گوهر عفت زن بوده ز پیش آ ما ده
که رود پاکتر از پیش به میدان نبرد
و بدوزد لب بد خواه و عدو بر یاوه
آن زمان رفت کلاغ سیه ا ز عرصه برون
نقش تا بنده زن گشت به ایران زا ده
چون شد از همت شاهنشه شاهان ز زنان
طوق ننگین اسارت به حقیقت پاره
شاد شد مومنی و گفت به صد لحن نکو
تهنیت باد ز من بر تو زن آزاده
در دیماه 1352 در تهران سروده شده است . و در همان ماه هم منتشر گردیده است . اکنون که زنان دلاور میهنمان را ، که برای انتقاد بر یک رژیم خودکامه و زور گو، در میدانهای مبارزات حق طلبانه شان ، دوش به دوش مردان جامعه مان می بینیم ؛ به نیکوئی ثمرات آن همت شاهانه را در چنین تعالی فکری بانوان میهنمان بیشتر در می یابیم
زمستان 1390هلند
محترم مومنی روحی
پارس دیلی نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر