بدترین شکنجه ای که این دوست مقاوم و نازنین متحمل شده است تجاوز بازجویان سپاه با چسب P.V.C مورد استفاده در آکواریوم و در و پنجره بوده است . بطوریکه چسب را پس از فرو کردن به داخل مقعد وی و ریختن مایع چسب به داخل بدن ، پس از کمی خشک شدن چسب به یکباره آن را از مقعد وی بیرون کشیدند .شکنجه در دو الف، ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین؛ نوشته ی سعید پورحیدر
نامه مهدی محمودیان به سید علی خامنه ای درباره وضعیت زندانهای اوین و رجایی شهر , و آنچه که بر زندانیان سیاسی گذشته است عین واقعیتی است که به چشم خود دیده و لمس کرده ام و یا از هم بندیانم در زندان شرح آنچه که بر آنها گذشته است را شنیده ام .در طول مدت دوبار بازداشتم پس از کودتای انتخابات که بار اولش در سلول انفرادی و سوییت پنج نفره بند ۲۴۰ وزارت اطلاعات و بار دوم در بند ۳۵۰ اوین گذشت فرصتی بود تا از نزدیک با نوزده نفر از هم بندیانم در بند ۳۵۰ که انواع شکنجه های جسمی و روحی را توسط بازجویان و شکنجه گران تجربه کرده بودند ، ساعتها گفتگو کنم . نتیجه این گفتگوها شد چهار دفتر صد برگ از جزییات بازداشت ، بازجویی ، محاکمه و شرح شکنجه های انجام شده روی این دوستان که در فرصتی مناسب تر بصورت کامل منتشر خواهم کرد .شرح بخش کوچکی از شکنجه های جسمی و روحی روانی زندانیان سیاسی پس از کودتای انتخابات در این یادداشت فقط نتیجه گفتگویم با نوزده نفر از حدود ۱۶۰ زندانی سیاسی است که آمار زندانیان بند ۳۵۰ اوین در زمان حضورم در پاییز و زمستان سال گذشته بود . از این جمع نوزده نفره که با آنها گفتگو کرده ام سه نفرشان که هم اتاقی و بهترین دوستانم بودند اعدام و دو نفر با اتمام حکمشان آزاد شده اند ، چهارده نفر مابقی همچنان در بند ۳۵۰ هستند که سه نفرشان حکم اعدام دریافت و منتظر اجرای حکمشان هستند .فقط به بخش کوچکی از آنچه در زندان اوین بویژه بندهای دو.الف سپاه ، ۲۰۹ و ۲۴۰ وابسته به وزارت اطلاعات بر خودم و دیگر زندانیان سیاسی گذشته است را تیتر وار اشاره می کنم .گرچه یادآوری آنها نیز بسیار دردناک و تلخ است اما چون معتقدم نباید جزء آن دسته ” فاتحانی ” باشیم که “تاریخ” را پس از “فتح” می نگارند ، تمام این خاطرات تلخ را در ذهنم بارها و بارها مرور و تحریر میکنم تا همگان بدانند بر شریف ترین فرزندان آزاده ایران که به جرم “سبز” اندیشیدن در چنگال استبداد اسیر هستند چه گذشته است .
شکنجه های جسمی
در اتاق سه بند ۳۵۰ با دوستی هم اتاق بودم که شنیدن شرح شکنجه های روحی و جسمی اش هر روح آزاده ای را به درد می آورد . جوانی ۲۵ ساله که در فرودگاه امام خمینی توسط نیروهای اطلاعات سپاه ربوده و به بند دو.الف سپاه منتقل و بیش از شش ماه در سلول انفرادی این بند تحت بدترین شکنجه های روحی و جسمی برای پذیرش اتهاماتی واهی و بی اساس قرار گرفته است .
از ادرار کردن بازجویان روی سر و صورتش گرفته تا ضرب و شتم ، شلاق بر کف پا ، بارها استفاده از شوکر برقی در بازجویی ها ، ضربات متوالی به بیضه تا حد بیهوشی ، بی خوابی دادنهای طولانی ، استفاده از انبردست برای نیشگون گرفتن از جاهای مختلف بدن گرفته تا استفاده از او به عنوان توپ زیر دست و پای سه بازجو بطوریکه به گواهی پزشکی قانونی که بخشی از شکنجه ها را مورد تایید قرار داده است جمجمه سر و بینی اش شکسته است .بدترین شکنجه ای که این دوست مقاوم و نازنین متحمل شده است تجاوز بازجویان سپاه با چسب P.V.C مورد استفاده در آکواریوم و در و پنجره بوده است . بطوریکه چسب را پس از فرو کردن به داخل مقعد وی و ریختن مایع چسب به داخل بدن ، پس از کمی خشک شدن چسب به یکباره آن را از مقعد وی بیرون کشیدند .او همچنان در زندان به سر می برد اما تمام این شکنجه های طاقت فرسا و وحشیانه باعث نشد او به خواسته بازجویانش برای اعترافات دروغین تن دهد .در گفتگوی سه ساعته ای با یکی دیگر از اسرای آزاده سبزمان که روی نیمکت سالن یک بند ۳۵۰ انجام دادم او نیز شرحی از شکنجه هایش در بند دو.الف سپاه را برایم شرح داد .
انداختن در بشکه آب سرد ، ده روز نگه داری در سلولی که ارتفاعش یک متر و بیست سانتی متر بود ، ساعتها ایستادن در هوای سرد زمستان بصورت عریان ، فرو کردن سر در کاسه توالت و کشیدن سیفون ، ضرب و شتم ، درآوردن تمام لباسها در جلسه بازجویی و اذیت و آزار و تحقیر جنسی بخشی از این شکنجه ها بود که در طول دو ماه و نیم اسارتش در سلولهای انفرادی بند وابسته به سپاه بر وی گذشته است . او اما چند ماهی است که به بند ۳۵۰ اوین منتقل شده و هم اکنون در انتظار تشکیل دادگاه به سر می برد .مجبور کردن زندانی به عریان شدن و نشستن روی زمین و سپس نشستن بازجو بر پشت او و با کابل یا باتوم به پشتش زدن ، ساعتها نگه داشتن بصورت ایستاده بطوریکه در دو مورد به بیهوشی منجر شده است ، خوراندن قرصهای روانگردان که برای خودم نیز یک بار اتفاق افتاد ، آویزان کردن از کتف یا پا ، کوبیدن سر و صورت به دسته صندلی در جلسات بازجویی ، لگد زدن به نقاط حساس بدن همچون بیضه ها ، خواباندن روی شکم و سپس ایستادن دو سه نفری روی کمر زندانی ، مجبور کردن به حرکت سینه خیز یا کلاغ پر رفتن های طولانی ، چندین مورد پارگی پرده گوش بر اثر ضربات محکم به سر و صورت و گوش در حالی که زندانی با چشم بند است و بی آنکه ببیند یا بتواند عکس العملی از خود نشان دهد ناگهان ضرباتی محکم به صورتش وارد می شود و دهها شکنجه دیگر تنها بخشی از مواردی است که تعدادی زندانیان سیاسی بندهای ۲۰۹ ، ۲۴۰ و بند دو.الف سپاه که هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین یا بصورت بلاتکلیف و در انتظار صدور حکم به سر میبرند و یا دوران محکومیت شان را سپری می کنند ، تجربه کرده اند .
شکنجه های روحی و روانی
شاید درد و عوارض شکنجه های جسمی به مرور از بین رود اما قطعا آثار شکنجه های روحی و روانی تا سالهای سال باقی می ماند . قبل از اولین بازداشتم در ۱۶ بهمن سال ۸۸ بخاطر مشکل قلبی ام روزانه یک قرص پرانول ده مصرف می کردم اما اکنون تنها سوغات انفرادی و شکنجه های روحی و روانی وحشتناک برایم شده است مصرف روزانه دو تا سه قرص پرانول ۴۰ و تا ماهها استفاده از قرص های آرام بخش و بدون شک تاثیرات منفی روی اعصاب و روان بطوریکه زندگی روزمره را نیز دچار مشکل کرده است .تقریبا تمام زندانیان سیاسی تجربیات تلخ شکنجه های روحی و روانی را از سر گذرانده اند . حتی به فرض محال اگر موردی از شکنجه روحی و روانی برای کسی اتفاق نیفتاده باشد ، حضور در سلول انفرادی خود بدترین و مخرب ترین شکنجه روحی و روانی محسوب می شود و تا کسی تجربه حتی یک ساعت محبوس شدن در سلول انفرادی را نداشته باشد قادر به درک و لمس آن نخواهد بود .اعدام مصنوعی شکنجه روانی وحشتناکی است که عمدتا در بند دو.الف وابسته به سپاه انجام می گیرد . این اتفاق برای سه نفر از دوستانی که در بند ۳۵۰ با آنها صحبت کرده ام افتاده است . دوستی در بند ۳۵۰ تعریف می کرد که دو بار اعدام مصنوعی روی او انجام شده است .روالش اینگونه است که قبل از طلوع آفتاب به سلول انفرادی زندانی مراجعه می کنند و با ابراز تاسف از اینکه حکم اعدامش صادر شده او را با چشم بند و پابند به حیاط بند دو.الف می برند . چهار پایه زیر پایش می گذارند ، طناب به گردنش می اندازند و از او می خواهند آخرین حرفش را و یا اگر وصیتی دارد را بگوید .این دوست تعریف می کرد که بار اول مدت سی دقیقه طناب دار به گردن با چشم بند روی چهارپایه ایستاده بود ، بازجویش می گفت منتظریم که رییس زندان و ناظر دادگاه و پزشک پزشکی قانونی هم بیاید که حکم را اجرا کنیم . بعد از نیم ساعت به او اعلام می کنند که چون رییس زندان نتوانست خودش را برساند و حکم باید حتما قبل از طلوع آفتاب انجام شود اجرای حکمت به چند روز بعد موکول می شود .قطعا هیچ کس نمی تواند حال و روز روحی و روانی این زندانی سیاسی را در آن سی دقیقه که طناب دار به گردن با چشم بند روی چهارپایه ایستاده بود را درک کند و همچنین چهار روز بعدی تا اجرای دوباره این نمایش را .
چهار روز بعد دوباره او را صبح از خواب بیدار می کنند ، به محوطه بند دو.الف می برند ، طناب به گردنش می اندازند و می ایستد روی چهار پایه مرگ . حکم اعدامش قرائت می شود ، آخرین حرف و وصیتش را می گوید ، چهارپایه از زیر پایش می کشند اما طناب دار آنقدر بلند است که به زمین می خورد و بازجویانش هر هر کنان از ته دل قهقه می زنند بالای سرش و می گویند شانس آوردی طناب پاره شد . باید برگردی سلولت تا ببینیم چه روزی باید اعدام شوی .حتما به خاطر دارید دادگاههای مضحک نمایشی پس از کودتای انتخابات در سال ۸۸ را و به دنبال آن اعتراف برخی چهره های سرشناس و گمنام علیه خود و جنبش سبز . چگونگی برگزاری آن دادگاهها خود داستانی مفصل است که در یادداشتی دیگر به آن خواهم پرداخت . از آماده کردن زندانیان و تمرین های چندین و چند روزه قبل از روز دادگاه گرفته تا مجبور کردن برخی از زندانیان به گذاشتن سبیل برای روز دادگاه !
حتما برایتان جالب است بدانید چگونه شد که برخی چهره های سرشناس حاضر شدند علیه خود و جنبش سبز اعترافاتی کنند . یکی از این چهره های شاخص که نزدیک دو ماه در برابر خواسته های بازجویانش مقاومت کرده بود در نهایت مجبور شد تا تن به خواسته آنان دهد اما چگونه ؟
روزی به سراغ همسر و دختر یکی از این چهره شاخص می روند و به این بهانه که شما را به ملاقات همسرتان می بریم آنها را با خود به زندان می برند . از آنها خواسته می شود که در یک اتاق منتظر بمانند تا همسرش را بیاورند .اتاقی شیشه ای که فقط از یک سوی شیشه میتوان دید و پشتش معلوم نیست . سپس زندانی را از دری دیگر به آن سوی شیشه می برند و به او می گویند : ” ببین همسر و دخترت را آوردیم اینجا ، حالا میل خودته میخوای صحبت کنی تو دادگاه یا نه ؟ ” آن زندانی اما بازهم ایستادگی می کند . بازجو تلفنی با همکارش صحبت می کند : ” حاجی ظاهرا هنوز فکر می کنه شوخی باهاش داریم ” . تلفن را قطع می کند . در اتاقی که همسر و دختر این زندانی هستند باز می شود و دو مرد درشت عیکل که از زندانیان خطرناک و محکوم به قتل هستند وارد اتاق می شوند .بازجو رو به زندانی کرده و می گوید : ” ببین برادر من این دو نفر که میبینی پیش زن و بچت واستادن اتهامشون قتله و حکمشون هم اعدام ، چند ساله که تو زندانن و تو این چند سال با هیچ زنی هم رابطه نداشتن تو این چند سال ! یک دقیقه وقت داری فکر کنی که میری دادگاه و بشینی پشت دوربین یا همین الان بگم مشغول به کار بشن جلوی چشم خودت ؟!! “
و اینگونه بود که این چهره سرشناس ناچار به اعتراف علیه خود و دیگران می شود .اینها فقط سه نمونه از شکنجه های روحی و روانی زندانیان سیاسی سه بازداشتگاه دو.الف سپاه ، و بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ وابسته به وزارت اطلاعات بود و مهمتر از آن خاطرات فقط ۱۹ نفر از ۱۶۰ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین در زمان حضورم در این بند بود که با هرکدام از آنها ساعتها گفتگو داشتم .ناگفته پیداست که به این تعداد باید صدها نفر از دیگر دوستان که قبل و بعد از حضورم در بند ۳۵۰ اوین و همچنین زندانیان محبوس در سلولهای انفرادی بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ وزارت اطلاعات و بند دو.الف سپاه ، زندان رجایی شهر و دیگر زندانهای کشور را نیز که همگی تجربه شکنجه های روحی و روانی و بعضا جسمی را تجربه کرده اند اضافه کرد تا عمق فاجعه و نقض آشکار و صریح حداقل حقوق زندانیان بر همگان که آشکار است اما آشکار و روشن تر شود .به عنوان یک روزنامه نگار که به تازگی نیز از زندان آزاد شده ام شهادت می دهم که با وجود همه این شکنجه ها ، اذیت و آزارها ، دوری از جامعه و خانواده ، دلتنگی و …. ، اسرای آزاده جنبش سبزمان که در چنگال دیکتاتور گرفتار آمده اند با شرافت و روحیه ای بیش از گذشته در بند ۳۵۰ اوین همچنان استوار ایستاده اند . به امید آزادی همه آزادگان دربند استبداد ، آنهم آزادی دسته جمعی شان که ایمان دارم آن روز دیر نیست .
رهانا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر