۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

خواهر شهرام فرج زاده: دیگر پرونده قضایی را پیگیری نمی‌کنیم؛ در دادگاه فقط به ما پوزخند می‌زنند و توهین می‌کنند




خواهر شهرام فرج زاده در آستانه ی دومین سالگرد کشته شدن برادرش در راهپیمایی اعتراضیِ عاشورای ۸۸ با بیان اینکه مدت هاست خانواده دیگر به دادگاه نمی روند و پیگیر پرونده قضایی نیستند، چرا که مسئولان تنها برخوردهای توهین آمیز می کنند و به آنها پوزخند می زنند؛ همچنین می گوید: برادرم آن زمان که در راهپیمایی شرکت می کرد، نه بچه بود و نه از زندگی اش سیر شده بود. عاشق دخترش بود و می دانست وقتی در چنین شرایطی قرار گرفت، خودش را توی چه خطری می اندازد. برادرم در تظاهرات های قبلی هم شرکت کرده بود و پدرم همیشه نگران بود. برادرم می گفت: نگرانی پدرم را درک می کنم، اما اگر ما شرکت نکنیم پس چه کسی شرکت کند؟
شهرام (عباس) فرج زاده طارانی، شبنم سهرابی و شاهرخ رحمانی سه شهروند معترضی بودند که صحنه ی عبور خودروی نیروی انتظامی از روی بدن آنها در مقابل چشم های سایر معترضان ثبت شد و به سرعت در فضای اینترنتی گسترش یافت و دنیا نظاره گر بود که چگونه این معترضان سیاسی، زیر چرخ های خودروی پلیس در ایران جان باختند.اکنون در دومین سالگرد آن جنایت، راحله خواهر شهرام فرج زاده در گفت و گو با خبرنگار کلمه می گوید: برادرم ظهر عاشورای ۸۸ زیر چرخ ماشین نیروی انتظامی له شد. صدای آن پیرمردی که گوشه خیابان ایستاده بود و داد می زد «سه بار، سه بار از روی این جوان رد شدند»، هنوز توی گوشم هست.او خاطرنشان می کند: سال گذشته به خانواده ام اجازه برگزاری مراسم ندادند. حتی یک صندلی برای آن قسمتی که قرار بود مراسمی برگزار شود، گذاشته بودند؛ گفتند همان را هم باید بردارید و فکر نمی کنم امسال هم اجازه بدهند.خانم فرج زاده در مورد کسانی که از راهپیمایی کنندگان به خاطر آنچه برخوردهای خشونت آمیزِ راهپیمایی کنندگان در خیابان خواندند، انتقاد کردند، می گوید: من بارها و بارها ویدیوهای مربوط به روز عاشورا را نگاه کردم تا تصویر درستی از شرایط داشته باشم از آنچه که اتفاق افتاده است. در این ویدیوها می بینیم که مردم دارند راه می روند و به محض اینکه مردم فریاد می زنند «مرگ بر دیکتاتور» آنها به مردم شلیک می کنند.وی ادامه می دهد: بعد از اینکه آنها به آدم های بی گناه شلیک می کنند یا یک کسی مثل برادر من زیر گرفته می شود و حتی او را به بیمارستان هم نمی رسانند، مردم واکنش نشان می دهند. آدم هایی که این مملکت را با این همه ادعا به اینجا رسانده اند، اصلا نمی دانم نامشان را می شود آدم گذاشت یا نه، چه بگویم… طبیعی است که مردم وقتی با این صحنه ها مواجه شدند، احساسات و نفرتشان را نشان دادند و دو تا ماشین آتش زدند. وقتی دیدند که آنها با این حالت فجیع و بی رحمی با مردم رفتار کردند، مردم باید احساساتشان را نشان می دادند تا حداقل دلشان آرام شود.وی در پاسخ به سوالی درباره میزان توجه مسئولان به خانواده و دختر خردسال شهرام فرج زاده، با بیان اینکه چنین توقعی از اینها خنده دار است، می افزاید: اولش فکر می کردیم ما نباید از قاتلان دیه بگیریم. بعدها برخی ها به ما گفتند اگر دیه ای که مسئولان می خواهند بدهند را قبول کنید، این به معنای این است که آنها قبول کرده اند برادرم را کشته اند. اما اینها رذل تر و غیر انسان تر از آن هستند که مسئولیت کارشان را بپذیرند. هیچ مسئولیتی نپذیرفتند و هیچ توجهی به خانواده اش و دختر خردسالش نشان ندادند. حتی ما پیگیر شدیم که یک بیمه ای برادرم داشت را برای فرزند خردسالش در نظر بگیریم اما حاضر نشدند همکاری کنند تا ما این بیمه را برای دختر خردسال برادرم تهیه کنیم.وی در مورد برخورد مسئولان قضایی با پرونده ی کشته شدن برادرش چنین توضیح می دهد: برخوردشان خیلی توهین آمیز بود و هر دفعه یک چیزی گفتند. یک بار گفتند یک پژوی مشکی دزدیده شده و به شهرام زده است. بهانه های مختلف آوردند. هر دفعه نگاه عاقل اندر سفیه می انداختند و پوزخند می زدند. مدت هاست که خانواده دیگر پیگیر پرونده قضایی نیستند.راحله فرج زاده با بیان اینکه اگر برادرم زنده بود و دوباره راهپیمایی اعتراضی برگزار می شد حتما او شرکت می کرد می گوید: برادرم آن زمان هم که در راهپیمایی شرکت می کرد، نه بچه بود و نه از زندگی اش سیر شده بود. عاشق دخترش بود و می دانست وقتی در چنین شرایطی قرار گرفت، خودش را توی چه خطری می اندازد. برادرم در تظاهرات های قبلی هم شرکت کرده بود و پدرم همیشه نگران بود. برادرم می گفت: نگرانی پدرم را درک می کنم، اما اگر ما شرکت نکنیم پس چه کسی شرکت کند؟
وی با اشاره به اینکه خانم لیلا توسلی به جرم شهادت دادن در مورد صحنه ی جان باختن شهرام فرج زاده به زندان محکوم شده بود، ضمن قدردانی از این اقدام شجاعانه لیلا توسلی، می گوید: به کمک لیلاها بود که حقیقت روشن شد و جمهوری اسلامی با معامله ای که با لیلا کرد، ماهیت خودش را بیشتر به مردم نشان داد.خواهر شهرام فرج زاده در مورد فضای فعلی جامعه می گوید: درست است که سرکوب های سنگینِ مردم بعد از انتخابات که به منظور خاموش کردن شعله اعتراضِ مردم صورت گرفته بود، منجر به ایجاد فضای یاس و ناامیدی شده است، اما این مردم آتش زیر خاکستر هستند. مردم نمی توانند به این شرایط تن دهند. می بینند که دشمن دیگر درِ همسایه شان را نمی زند، بلکه درِ خانه خودشان را دارد می زند.وی با اشاره به مشکلات امنیتی، اقتصادی، اختلاس مسئولان و احتمال حمله به کشور می گوید: خطرهای زیادی دارد کشور را تهدید می کند، هر انسانی یک آستانه ی تحملی دارد و بالاخره روزی آستانه تحمل این مردم هم لبریز خواهد شد.خواهر شهرام فرج زاده در پایان این مصاحبه، در پاسخ با پرسشی در مورد انتخابات های پیش رو و مواجهه ی مردم با این انتخابات می گوید: من به عنوان خواهر یکی از کسانی که جانش را در جریان انتخابات از دست داده است، وظیفه ام است که به مردم بگویم شرکت در این انتخابات، بی احترامی و زیر پا گذاشتن آرمان های شهدای بعد از انتخابات ۸۸ خواهد بود.



کلمه

افزایش فشار بر بهاییان شیراز, بازداشت کیوان کرمی، شهروند بهایی ساکن شیراز

 کیوان کرمی، شهروند بهایی ساکن شیراز صبح دیروز ۹ آذر‌ماه ۱۳۹۰ توسط ماموران امنیتی بازداشت و به بازداشت‌گاه اطلاعات شیراز معروف به «پلاک ۱۰۰» منتقل شد.صبح روز گذشته در حالی که ماموران وزارت اطلاعات ابتدا خود را مامور اداره‌ی آب معرفی کرده بودند با تهدید و ارعاب در حالی که تنها همسر و دختر ۱۱ ساله کیوان کرمی در منزل بودند وارد خانه‌ی وی می‌شوند.مامورین پس از ارا‍ئه‌ی حکم بازداشت و ظبط کامپیوتر شخصی و گوشی موبایل وی، کرمی را با خود به بازداشت‌گاه اطلاعات شیراز می‌برند. لازم به ذکر است پیگیری وضعیت وی توسط خانواده از سوی مقامات بازداشت‌گاه بی‌نتیجه مانده است.این درحالی است که در ادامه‌ی فشارها بر شهروندان بهایی، افشین احسنیان، فرهام معصومی و وحدت دانا سه شهروند بهایی ساکن شیراز جهت گذران دوران محکومیت خود احضار و دو تن از آن‌ها بازداشت شدند.



کمیته گزارشگران حقوق بشر  

۱۳۹۰ آذر ۱۴, دوشنبه

نامه همسر آریا آرام نژاد خطاب به همسر دربندش: تو محکومی به نبستن چشم‌ها

همسر آریا آرام نژاد، هنرمند مردمی حامی جنبش سبز در نامه ای خطاب به همسر دربندش نوشته است: تو محکومی به نبستن چشم‌ها. نبستن گوش‌ها و غیر قابل بخشش‌تر از همه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی‌پروا و با وقاحت دروغ نگفتی، بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته می‌شود. چه گناهی بزرگ‌تر ازاین می‌تواند باشد که درد مردم را فریاد بزنی، آیا نمی‌دانستی که مُجازی و می توانی، یا سکوت کنی و یا "دزد مردم" باشی، دزد روح و روان خسته هم وطنانت، و دراین روز‌ها که زخم‌های تازه و کهنه، گوش خراش‌تر از هر فریادی آوار می‌شوند، باید آن‌ها را در تنهائی و سکوت درمان که نه "محو" کنیم.عادله ضیایی، همسر آرام نژاد که خود نیز در دوران اسارت همسرش تحت فشار روانی نیروهای امنیتی بوده، در نامه خود آورده است: اینجا خدا خیلی زود‌تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را می‌شنود و این ویرانه‌هایی که می‌بینیم تاوان آن آهی است که با ضجه‌ها کشیده شد و حالا همه با هم تاوان می‌دهیم، و به باد رفتن اعتماد و اعتقاداتمان را به نظاره می‌نشینیم.‌ ای کاش می‌دانستی تو غریبه تر و نامحرم‌تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی.دستگیری این فعال جنبش سبز اواسط آبان ماه سال جاری با ضرب و شتم همراه بوده و ماموران در داخل منزل به وی دستبند زده اند. آنها همچنین ضمن تفتیش منزل، بخشی از دست نوشته های آریا و مدارک کاری و همچنین کامپیوتر شخصی او را نیز توقیف کرده و با خود برده‌اند.آریا آرام نژاد، هنرمند جوان و آهنگ‌ساز نام‌آشنای هوادار جنبش سبز است که پس از عاشورای ۱۳۸۸ ترانه‌ای با عنوان «علی برخیز» منتشر کرد. او چندی بعد، در پی استقبال قابل توجه از این اثرش در فضای مجازی، در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد.او پس از گذراندن نزدیک به ۵۰ روز انفرادی و زندان که تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرده بود، به قید وثیقه آزاد و در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به نه ماه حبس تعزیری محکوم شد.از این آهنگ ساز و خواننده ی مردمی تا به حال آهنگ هایی چون علی برخیز، دلتنگی و برای لمس آزادی منتشر شده است.
متن کامل نامه همسر آریا آرام نژاد به همسر دربندش به شرح زیر است:
نمی‌توانم درک کنم ۲۴ روز یعنی چقدر نبودنت، اما می‌دانم این روز‌ها چیزی به بزرگی زندگی برای من کم شده است.
 متاسفم که باید اعتراف کنم تو، عزیز دل، عمیقا دچار اشتباه شدی. تو متهم به انسان ماندن و تعهدی. تو مجرمی به دلیل احساس وظیفه در قبال سرنوشت کشورت، باید به اعتقاداتت اعتراف کنی و پاسخگو باشی، در قبال این ظلمی که به خاطر رعایت کردن شرافت هنریت، به جامعه هنری تحمیل کردی. اشتباهات فاحشت را جبران کن! تو محکومی به نبستن چشم‌ها. نبستن گوش‌ها و غیر قابل بخشش تر از همه اینکه، تو محکومی که نه تنها بی‌پروا و با وقاحت دروغ نگفتی، بلکه صدای حقگویت را آنقدر بلند کردی تا خراب شود روی سر تصمیمات اشتباهی که به قیمت تاراج رفتن ایران و ایرانی گرفته می‌شود. چه گناهی بزرگ‌تر ازاین می‌تواند باشد که «درد مردم» را فریاد بزنی، آیا نمی‌دانستی که مُجازی و می توانی، یا سکوت کنی و یا «دزد مردم» باشی، دزد روح و روان خسته هم وطنانت، و دراین روز‌ها که زخم‌های تازه و کهنه، گوش خراش‌تر از هر فریادی آوار می‌شوند، باید آن‌ها را در تنهائی و سکوت درمان که نه «محو» کنیم.عزیز دل، اینجا خدا خیلی زود‌تر از آنچه فکر کنی آه مظلوم را می‌شنود و این ویرانه‌هایی که می‌بینیم تاوان آن آهی است که با ضجه‌ها کشیده شد و حالا همه با هم تاوان می‌دهیم، و به باد رفتن اعتماد و اعتقاداتمان را به نظاره می‌نشینیم.‌ ای کاش می‌دانستی تو غریبه تر و نامحرم‌تر از آنی که بخواهی انسانیت کم کم مهجور شده را به داعیه داران مدعی یاد آوری کنی.این روز‌ها که در سلول کوچکت، همدمت، تنها، تنهائی است، و تو تاوان معصومیت قلبت رامی دهی، چه کسی خبر از بغض‌های سمجی دارد که بار‌ها و بار‌ها گلویت را فشردند و مانع از خواندن این ترانه‌ها شدند؟ آیا کسی که به جرم خواندن “لمس آزادی” مشت به دهانت کوبید،‌‌ همان صدای محزونت را وقتی وصیت نامه را می‌خواندی شنیده بود؟ کاش می‌دانست ظلم هر جای تاریخ که اتفاق بیفتد نامش‌‌ همان ظلم است. کسی خبر از عمق عشق تو به سرزمینت دارد؟ آنقدر که زخم زبانهای دوستانت هرچند روح بلندت را غمگین می‌کرد تو را نا امید نکرد و تو با شور و شوقی می‌خواستی بخوانی از امید به آمدن فردائی بهتر. بخوانی و اینکه هنوز فرصت هست برای آبادی، همدلی. این قلب بزرگت به امید چه، پرتپش‌تر می‌شد؟ چه تلاش بیهوده‌ای نازنینم.می توانستی هر کجای این دنیای بزرگ باشی و برای سرزمینت هرچه می‌خواهی در امنیت و با افتخار بخوانی. اما اینجا! این چه گناه نابخشودنی بود که مرتکب شدی؟ اینجا باشی و از امید برای بهتر شدن بخوانی؟ چه جرمی سنگین‌تر از این می‌تواند برای یک هنرمند باشد تا به زندان راهنمائی نشود؟ این روز‌ها که نان و خدا را با هم می‌خورند، قناری سرمست، سهم تو شاید سکوت بود، نه صدا. چرا نمی‌دانستی اینجا عاشقانه‌های هجو خریداران پر پا قرصی دارد و تو جوجه اردک زشت منفور می‌شوی بین آن همه زیبائی و ملاحت؟ حالا ماندی در انفرادیت و تنگ نظری ها را به جان می‌خری، روز‌هایت را به جرم صداقت، بی‌آفتاب می‌گذارنی تا فراموش نکنی، شرافت و احساس وظیفه را مثل بسیاری، باید بگذاری در پستوی نمناک وجدان‌ها و نان تعهد را به نرخ روز بخوری.، ماندی، تا یادت بماند اینجا ایرانی شده که گاهی انتقاد به قیمت زندگی تمام می‌شود، چه برسد به هنر و تعهد که این روز‌ها هووی یکدیگر شده‌اند و انگار سر سازگاری ندارند، و تو عزیز دل محروم می‌مانی از همه دوست داشتنهایت، اگر بزرگوارانه کبک‌ها را فراموش کردی، سوراخ موش‌های مجلل را، و عافیت طلب هائی را که هر از چند گاهی برای اعلام حضور پاک و پاکیزه‌شان یکی به نعل می‌زنند و یکی به میخ. تا از این دوران پر تلاطم به سلامت و بی‌هزینه عبور کنند و دوباره با ژست‌های روشنفکرنه و طنازی‌هایشان در خیالشان بشوند محبوب قلبهای مردم خسته‌ای که گوششان پر شده از…
 این دلسوختن‌های تلخ به پایان می‌رسد، اما چه وقت، مردان سایه به این نتیجه شیرین می‌رسند که دشمن بودن الماسهایی چون تو، توهمی بیش نبوده. روزی که بی‌تاب بودن‌ها، که در روح و جان رنج کشیده‌ات می‌نشیند تو را هنرمند مغضوب نسازد. روزی که همه همخانه‌هایت، بدانند که این ذات هنرمند توست که تو را وادار به دیدی متفاوت و نقادانه به جهان می‌کند. و این بی‌پروا از امید خواندن تو هدیه ایست به قلبهای غمگینی که به عشق این سرزمین می‌تپند. من شرمگینم از تو و چشمان زیبابین و صدای صادقت به دلیل روزهای سختی که می‌گذرانی. از تو نازنین، به خاطر ظلمی که بر تو می‌رود و غربتی که خانواده بزرگوار هنر به آن دچار شده، شخصا عذر خواهی می‌کنم که آن همه حسن نیت و مرام، این چنین ناروا و زشت پاسخ داده می‌شود.با گذشت ده روز از ربایش و بازداشت مجدد، آریا آرام نژاد، خانوادۀ این هنرمند زندانی و حامی جنبش سبز، نسبت به وضعیت سلامت وی ابراز نگرانی کرده و خواستار تسریع در رسیدگی به پرونده و همچنین آزادی هرچه سریعتر او شده اند.آریا آرام نژاد، ترانه سرا و خواننده ی جوان بابلی که با سرودن آهنگ های اعتراضی خود بارها نسبت به وضعیت زندانیان دیگر ابراز نگرانی کرده بود، این بار خودش در زندان به سر می برد و خانواده اش نگران وضعیت او هستند.گفتنی است، آریا آرام‌نژاد که دو سال پیش، بعد از وقایع عاشورای سال ۸۸ پس از خواندن یک آهنگ اعتراضی نسبت به سرکوب جنبش سبز بازداشت شده بود، بار دیگر در ۱۷ آبان ۹۰ زمانی که برای پیگیری پرونده محکومیت خود به دادگاه تجدید نظر استان مازندران واقع در ساری مراجعه کرده بود، پس از بازگشت به منزل از سوی ماموران امنیتی بازداشت و به مکان نا‌معلومی انتقال داده شد. عادله ضیایی، همسر آریا آرام نژاد، در مورد وضعیت فعلی و آخرین تماس این هنرمند زندانی می گوید: "آخرین خبر من مربوط به چهار روز قبل است که ایشان تماس کوتاهی گرفتند که متاسفانه حالشان خوب نبود، خسته و عصبی و تحت فشار به نظر می رسید...
وی تصریح می کند: "داشتن امکانات اولیه مناسب برای زنده ماندن و زندگی از ابتدائی ترین حقوق نه حتی انسان بلکه موجود زنده است و من از این بابت بسیار معترض هستم.همینطور طبق اطلاعاتی که به من رسیده، متاسفانه زندان ایشان از آب آشامیدنی مناسبی برخوردار نیست. وضعیت سلامتی آریا متاسفانه مناسب نیست و من شدیدا نگران سلامتی او هستم. تا او را نبینم آرام و قرار ندارم و تنها چیزی که مرا مجاب به مصاحبه کرد، فقط و فقط شرایط سخت جسمی و روحی آریا است.همسر آریا آرام نژاد در خصوص علت یا علل دستگیری همسرش گفت: "هنوز بعد از گذشت این مدت، این علامت سوال بزرگ برای من و خیلی از دوستانِ اوست که چرا آریا را دستگیر کردند؟ چرا درست در روزی که برای بررسی نتیجه پرونده اش به دادگاه تجدید نظر رفته بود؟ در اولین مکالمه اش گفته بود به جرم ساختن آهنگها بازداشت شده و همین طور روزی که مامورین برای بازداشت آریا به منزل آمده بودند، ایشان مصر بود که حکم دستگیری را ببیند و مامورین هم با اکراه نشان دادند. نکته ی جالب توجه این بود که در توضیح علت بازداشت نوشته بودند «خواننده جریان فتنه است» و بعد از عاشورای ۸۸ آهنگ «علی برخیز» را خوانده و دستگیر شده و بعد از آزادی به قید وثیقه “به فتنه گری ادامه داده است.وی با اشاره به اتهام وارده به همسرش معترضانه خاطرنشان کرد: "بسیار متاسفم. در کدام فرهنگ لغت، روایت کردن وضعیت واقعی و ملموس جامعه به زبان شعر مصداق فتنه گری است؟ در کجای دنیا امید دادن به مردم برای بهبود شرایط، فتنه گری تعبیر می شود؟ چه قشری از انسانها و با چه تفکری می توانند مخالف حس والا و انسانی همدردی با مادرانی که داغدار بیگناه کشته شدن عزیزانشان هستند، باشند؟
 آیا ترانه های این هنرمند چیزی غیر از صداقت محض، تعهد و بی تفاوت نبودن به دردهای خاموش اما بیدار مردم است؟ ایشان در کدام ترانه اش حرف کذب و ناراستی زده است؟ در کدام ترانه امنیت مردم و کشورش به خطر افتاده؟ آیا به کسی توهینی شده؟ در کدام آهنگ، ایشان هموطنانش را دعوت به خرابکاری، آشوب و اغتشاش کرده است؟ بدا به حال ما که هنرمندانی را چنین مورد بی مهری و هتک قرار می دهیم که جرمشان چیزی جز متعهد بودن، مسئولیت پذیری، شرافت وصداقت بی پایان نیست.عادله ضیایی با رویکرد به بازداشت قبلی آریا، که بعد از سرکوب خونین آزادیخواهان در عاشورای ۸۸ صورت گرفت، افزود: "جای شگفتی و تاسف است که در یک کشور اسلامی، پاداش و نهایت حمایت از هنرمندی که خالق یک اثر مذهبی تاثیرگذار بود، زندان است. به این”اتهام” – که به دلیل استناد های بی پایه و همچنین ایستادگی آریا با وجود فشار های بسیار بسیار زیاد و تمکین نکردن ایشان به اعتراف به موارد خواسته شده از او – به “جرم” تبدیل نشد، ایشان در دادگاه اول به ۱۰ ماه حبس محکوم شد.در روز دستگیری مجدد، ایشان برای پیگیری حکم دادگاه تجدید نظر به دادگاه رفته بود که به آریا گفته بودند پرونده در دست بررسی و مطالعه است و فعلا باید صبر کنید اما به محض بازگشت به منزل دستگیر شد. من بعید می دانم در فاصله نیم ساعت پرونده بسته شود، حکم صادر شود، ابلاغ شود و اجرا شود.وی در خصوص ربایش و بازداشت اخیر همسرش نیز شرح داد: "ساعت دو بعد از ظهر روز ۱۷ آبان بعد از برگشتن از دادگاه بی نتیجه ی تجدید نظر، به محض پیاده شدن از خودرو، پنج نفر در ورودی ساختمان به آریا حمله کردند و با مشت به دهانش کوبیدند. من منزل بودم. وقتی دیدم کلید بیش از حد معمول در قفلِ در می چرخد، رفتم در را باز کردم، دیدم آریا با دستان دستبند زده داشت تلاش می کرد که در را برای ماموران باز کند.پنج مامور لباس شخصی به همراه آریا وارد خانه شدند و همه جا را گشتند. کامیپیوتر آریا، سی دی ها و نوشته هایش را به همراه کامپیوتر من، سی دی ها و نوشته ها و شعر های من بردند.همسر آرام نژاد افزود: "من از حقوقدانان می پرسم، اگر حکم بازداشت برای آریا بود، چرا وسایل مرا برده اند؟ حالا که می دانند وسایل من است، چرا بر نمی گردانند؟ دوستانی که در شرایط مشابه قرار گرفتند، می دانند که این برادران تمایل زیادی به بردن رسیور ماهواره دارند که این کشف و ضبط زودتر از بقیه موارد اتفاق افتاد. شوک ورود این افراد به خانه آنقدر برای من زیاد بود که به گفته آریا تا مدتی بیهوش بودم و مامورین مجبور شدند دستبند آریا را باز کنند... آنها همه جا را گشتند. اتاق من و حتی همه کمد های لباس که آریا به شدت معترض شده بود اما متاسفانه حتی کیف دستی مرا هم بررسی کردند. یک نکته جالب توجه این بود که بعد از بررسی خودروی آریا، مطالبی را که آریا برای رد مستدل اتهامات و اثبات بی گناهی اش برای جرم های ذکر شده در دادگاه اول نوشته بود و قرار بود بعد از تکمیل به دادگاه تجدید نظر تقدیم کند، به عنوان “مدارک مربوط به جنبش سبز” ثبت و با خود بردند.وی در ادامه سخنان خود پیرامون وضعیتِ بیماری و سلامتی آریا گفت: "متاسفانه یک بیماری قلبی ارثی در خانواده شان وجود دارد که مادر و یکی از خواهرانِ آریا هم بر اثر همین بیماری به رحمت خدا رفتند. همه نگرانی این است که آریا هم درگیر این مشکل است. متاسفانه در چند وقت اخیر به محض اینکه وضعیتی باعث فشار روانی و عصبی بر آریا می شد، این مسئله افزایش پیدا می کرد که با یک پزشک مشورت شده بود و قرار بود یک سری آزمایشات انجام بشود که این اتفاقات افتاد و چون در حال حاضر آریا در انفرادی و وضعیت فشار قرار دارد، من به شدت نگران بیماری قلبی ایشان هستم.همسر آریا آرام نژاد، هنرمند، خواننده و فعال حامی جنبش سبز، صریحا خواستار "آزادی بی قید و شرط" همسرش شد و گفت: "مسئولین اجازه دهند کسی که به زبان لطیف هنر از حقوق مردم دفاع می کند، حداقل حقوق نه حتی شهروندی، بلکه حقوق مرسوم یک زندانی را در این ایام داشته باشد که باز شاهد مورد دیگر از قانون گریزی در پرونده نباشیم.این برخوردهای آزاردهنده، زیبنده یک دولت اسلامی که داعیه دار اخلاق و اصول دین و مهرورزی برای همه انسانهاست، نیست. و خواسته دوم اینکه با تسریع در روند این پرونده، التهاب ایجاد شده در جامعه هنری و عموم مردم را از بین ببرند. مردم هنردوست و فهیم ما به قشر هنرمندشان علاقه مند و به شرایط آنها بسیار حساس هستند و سریعا موضع گیری می کنند.



گزارش کلمه  

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

اقدام مجددِ مامورانِ امنیتی جهتِ بازداشتِ سیمین روزگرد

عصر روز چهارشنبه، نهم آذرماه، ماموران امنیتی برای دومین مرتبه از سال گذشته تاکنون، به قصد بازداشت سیمین روزگرد، فعال حقوق بشر، به منزل پدری وی مراجعه کردند.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عصر روز چهارشنبه ماموران امنیتی بصورت غیر قانونی و با رفتاری تند و اهانت آمیز توام با خشونت وارد منزل پدری این فعال حقوق بشر شدند.چهار نیروی امنیتی حاضر در محل که قصد بازداشت خانم روزگرد را داشتند، پس از اطلاع از اینکه نامبرده در آن محل ساکن نیست، ضمن اهانت به خانوادهٔ ایشان، به تفتیش منزل پرداخته و این بار وسایل شخصی برادر وی، منجمله کتاب، لپ تاپ و تعدادی سی دی‌ را ضبط نمودند.ماموران امنیتی که با حکم دادستانی قم به تفتیش منزل پرداخته بودند، هم چنین پدر این فعال دانشجویی را برای ادای پاره‌ای از توضیحات احضار کرده‌اند.به نظر می‌رسد دستگاه امنیتی اقدام به پرونده سازی جدیدی برای خانم روزگرد نموده باشد، پیش‌تر و در پی سناریو سازی دستگاه امنیتی در اسفند ماه ۸۸ بر علیه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران برای نخستین بار به منظور بازداشت نامبرده و با ورود به منزل، اقدام به تفتیش نموده بودند. از سوی دیگر در مردادماه سال جاری نیز وی از سوی دادسرای مقدس، واقع در زندان اوین احضار شده بود. این در حالی است که نیروهای مراجعه کننده اخیر وابسته به پلیس فتا و اطلاعات ناجا بودند. شایان ذکر است که طی هفته‌های اخیر فشار بر اعضا و همکاران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به صورت شاخص با تعدادی احضار و بازداشت افزایش یافته است.

گزارشگران هرانا

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

آسیب های شدید جسمی و روحی و لکنت زبان اشکان ذهابیان؛ نتیجه شرایط غیر انسانی در زندان

هر روز اخبار و گزارش هایی از گوشه و کنار کشورمان به گوش می رسد مبنی بر آسیب ها و ضربات جسمی و روحی که بر فعالان سیاسی و مدنی و رسانه ای و بدتر از آن، ان ها که گمنام هستند، وارد شده و می شود.این در شرایطی است که با این اخبار هر روزه تاکنون کوچکترین واکنش واقعی از سوی مقامات قضایی و زندان ها وجود نداشته است. این بی توجهی در حالی است که بارها و بارها در باب رفتار و آموزه های دینی از همین مسئولان و مقامات شنیده و خوانده ایم.و این اخبار نگران کننده در حالی است که هنوز بسیاری از موارد شکنجه و بیماری و خشونت، از ترس تکرار و بازداشت دوباره و فشار بیشتر، بر زبان نیامده و افشا نشده است.در جدیدترین مورد از این اوضاع گزارش های رسیده به کامه حاکی از آن است که وضعیت جسمی اشکان ذهابیان دانشجوی محروم از تحصیل که به تازگی از زندان آزاد شده است، در اثر شرایط بازداشت و اعتصاب غذا به شدت وخیم میباشد.این عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت که روز ۳۰ شهریور بعد از گذشت دو ماه نگهداری غیرقانونی در سلولهای انفرادی بازداشتگاه شهید کچویی ساری و قریب ۴ ماه حبس در بند مجرمین خطرناک زندان متی کلا بابل، ازاد شده است به بیماری های متعددی که به گفته پرشکان مستقیما در اثر فشارهای جسمی و روحی دوران بازداشت میباشند، مبتلا شده و همچنان تحت درمان است.اشکان ذهابیان به دلیل فشارهای عصبی ناشی از بازجویی های مکرر و غیر انسانی و نگهداری طولانی مدت در سلول انفرادی به مشکلات تکلمی و بیماری لکنت زبان مبتلا شده است. وی سابقه هیچگونه لکنت زبان پیش از بازداشت اخیرش در تاریخ ۱۲ اردیبهشت سال جاری نداشته است و با گذشت ۴۰ روز پس از آزادی، لکنت زبان وی بهبود نیافته است.وی همچنان نزد متخصصان مغز و اعصاب تحت درمان برای بهبود آسیب تکلمی شدیدی میباشد که در مدت کمتر از ۶ ماه زندان های ساری و بابل به آن مبتلا شده است.همچنین ذهابیان در آخرین روزهای زندان و پس از آزادی از درد شدید در ناحبه کبد رنج میبرد که همچنان این درد ادامه دارد. پزشکان متخصص گفته اند به علت آلودگی محیط زندان، آسیبهای ناشی از اعتصاب غذا خشک و عدم تزریق واکسن پیش از انتقال به زندان، این دانشجوی محروم از تحصیل به هپاتیت نوع A مبتلا شده است. وی هم اکنون به صورت جدی تحت درمانهای پزشکی و آزمایشهای متعدد برای درمان بیماری هپاتیت نوع A قرار دارد.همچنین آثاری از بیماریهای خفیف پوستی و گوارشی در بدن اشکان ذهابیان مشاهده شده است. پزشکان بیماری های پوستی را ناشی از نگهداری در محیط آلوده و بیماری های گوارشی و معده درد (گاستریت خفیف) را ناشی از فشارهای عصبی و اعتصاب غذا دانسته اند.اشکان ذهابیان عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۸۹ با مراجعه به ستاد خبری اداره کل اطلاعات استان مازندران بازداشت و به بازداشتگاه اداره اطلاعات ساری منتقل شد. وی دو ماه در سلول انفرادی این بازداشتگاه زندانی بود و در این مدت تحت بازجویی های شدید و مکرر همراه با فشارهای روحی و روانی قرار گرفت. وی پس از سپری کردن دوران بازجوئی در ساری به زندان متی کلای بابل منتقل شد.اشکان ذهابیان پس از گذراندن بیش از نیمی از ۶ ماه حکم غیرقانونی حبس در زندان متی کلا بابل، در اعتراض به ممانعت غیرقانونی از آزادی اش و نگهداری در بند مجرمین خطرناک این زندان از سحرگاه روز دوشنبه ۷ شهریور ماه، دو روز قبل از پایان ماه رمضان، اعتصاب غذا کرد. از روز دوم اعتصاب غذا، حال وی رو به وخامت گذاشت و به جای دریافت مراقبت پزشکی به سلول انفرادی منتقل و در سلول انفرادی در اثر تشدید بیماریها بی هوش شد.در دوران اعتصاب غذا پدر اشکان ذهابیان به کلمه گفته بود: «پسر من در این بند امنیت جانی ندارد. خودتان تصور کنید زندگی با ۶۰ تا آدم اعدامی.. زندانبان ها می گفتند ما روزهای اول متعجب بودیم این جوان کیست. بعدها متوجه شدیم که زندانی سیاسی است. من نگران پسرم هستم، وضعیت او خیلی وخیم است. ای کاش رسانه ها خبر بدهند که بچه ی من در چه وضعیتی است.»همچنین مادر این فعال دانشجویی در گفتگو با کلمه با بیان اینکه طرفداری از آقای موسوی و کروبی در انتخابات جرم پسرش بوده است گفت: «به او گفتند چرا رفتی خانه ی آیت الله صانعی و وحید خراسانی. شما به من بگویید این جرم است؟ این آقایان که تا چند وقت پیش آدم های خوبی بودند. یک دفعه آنقدر بد شدند که به دیدارشان رفتن، می شود جرم؟
این عضو ستاد انتخاباتی مهدی کروبی از سال ۸۸ تا کنون سه بار بازداشت شده است. وی در اعتراضات به کودتای انتخاباتی برای اولین بار در ۲۶ خرداد سال ۸۸ ، در جریان تجمع اعتراضی دانشجویان دانشگاه مازندران، در اثر ضرب و شتم شدید نیروهای انصار بی هوش و سپس توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد. وی در حالیکه از حق دفاع در دادگاه و داشتن وکیل محروم بود، با حکم غیابی به ۶ ماه حبس غیرقانونی از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل محکوم شد. وی از زمان و مکان جلسه دادگاه بی خبر بود و در هیچ جلسه دادگاهی امکان دفاع از خود را نیافت.این فعال مدنی برای بار دوم در تاریخ ۱۱ آبان ۸۸ به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به واسطه تشکیل اتحادیه انجمن های اسلامی شمال کشور دستگیر و راهی زندان شد. این عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد در سال ۸۷ به دستور رئیس دانشگاه فردوسی به دانشگاه مازندران تبعید شد و پس از دو ترم تعلیق در دانشگاه مازندران درحالیکه بیشتر از ۱۲۰ واحد گذرانده بود، از دانشگاه اخراج شد.اشکان ذهابیان برای بار سوم به اتهام دیدار با مراجع عظام در قم، از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی استان مازندران در تاریخ ۱۲ اردیبهشت سال جاری بازداشت شد.

کلمه

همسر رضا شهابی: یک راننده شرکت واحد چه ارتباطی می تواند با بیگانگان داشته باشد؟

رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیأت‌ مدیره‌ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از اول آذر ماه سال جاری در اعتصاب غذا بسر می برد. او در تماس تلفنی با خانواده علت این اعتصاب غذا را عدم رسیدگی به پرونده و نگه داشتن او در شرایط بلاتکلیف ذکر کرده است و در روز ملاقات در اعتراض به این وضعیت غیرقانونی از حضور در سالن ملاقات خودداری نمود.ربابه رضایی می گوید: ” از اول آذر ماه یعنی ده روز است که آقای شهابی در اعتصاب غذا بسر می برند و ما بشدت نگران وضعیت جسمانی و سلامتی او هستیم. روز پنج شنبه هم که برای ملاقات ایشان به زندان رفتیم در اعتراض به این وضعیت حاضر نشد به سالن ملاقات بیاید. خوب با توجه به شرایط وخیم جسمانی او این اعتصاب غذا برایش خطرناک است. همسرم گفته تا از این بلاتکلیفی در نیاید به اعتصاب خود ادامه می دهد. هر چه از او خواستیم که اعتصاب نکند برایش خطرناک است اما گفت از این وضعیت خسته شده ام تا کی باید اینطور بلاتکلیف باشم و سختی را تحمل کنم آن هم بدون هیچ دلیل و به اتهامات واهی…
رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران در ۲۲ خرداد ماه ۸۹ بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در بند ۲۰۹ زندان اوین در بلاتکلیفی بسر می برد. در چهارم خرداد ماه در شعبه ی ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی دادگاهی برای وی تشکیل دادند که در آن رضا شهابی و وکیل او تمامی اتهامات را رد کردند و خواستار اعلام حکم برائت و آزادی فوری رضا شهابی شدند اما تاکنون نه حکمی برای وی صادر گردید و نه او را آزاد کردند.خانم رضایی در این خصوص بیان می کند: “از بعد از چهار خرداد ماه که آخرین جلسه دادگاه همسرم بود و بدون نتیجه به دادگاه بعدی موکول شد او همچنان بلاتکلیف است. در طی این نوزده ماه چند بار برای او دادگاه تشکیل دادند اما بدون نتیجه بود. من از مسئولین برای چندمین بار درخواست می کنم به پرونده همسر من قبل از اینکه اتفاقی برای او بیافتد، سریعا رسیدگی کنند. اگر جان همسر من به خطر بیافتد و راهی بیمارستان شود و کار از کار بگذرد، دیگر رسیدگی به پرونده او فایده ای ندارد.چندی پیش برادر این فعال کارگری از کارشکنی کارشناس پرونده برادرش خبر داده و گفته بود که کارشناس پرونده خود را قدرت مطلق دانسته و به ما گفته است: “دادگاه، قاضی و مقامات قضایی هیچ کاره هستند و همه چیز در دست من است و هر چه من تصمیم بگیرم همان می شود و تا رضا شهابی هم با من راه نیاید وضعیت به همین شکل باقیست.همسر رضا شهابی با رد اتهام ارتباط با بیگانه که به همسرش زده اند، ادامه می دهد: “ما الان هیچ اطلاعی از وضعیت عمومی او نداریم و بشدت نگران هستیم. اگر خدای ناکرده اتفاقی برای همسرم بیافتد مسئولیت آن بطور مستقیم بر گردن کارشناس پرونده اوست. پیش هر کس که مراجعه می کنم می گوید کارشناس پرونده مانع از رسیدگی به پرونده همسرم می شود و سر لج افتاده است. کارشناس پرونده هم حرف غیرمنطقی می زند و می گوید همسر من با بیگانه ارتباط داشته است و می گوید هر چه که من می گویم او قبول کند. آخر یک راننده شرکت واحد و یک کارگر ساده چه ارتباطی می تواند با بیگانه داشته باشد؟ مگر اینکه ارتباط با مردم، مسافران، همکاران و خانواده ارتباط با بیگانه تلقی شود! همسر من وقتی کاری را نکرده چطور زیر بار آن برود؟
او می افزاید: “آقای کارشناس! شما که با همسر من لج کردی و او را در بلاتکلیفی نگه داشته اید جز اینکه به او و من و دو فرزندم آسیب می رسانید، چه نتیجه ای از این کار می گیرید؟ الان من و دختر و پسرم هم مثل اینکه در زندان هستیم و شرایطمان هیچ تفاوتی با شرایط زندان نمی کند. خدا را خوش نمی آید. آیا خودتان بچه و خانواده ندارید؟ درست نیست که یک راننده زحمتکش شرکت واحد و خانواده اش را اینقدر عذاب دهید.خانم رضایی با تاکید بر وضعیت وخیم جسمانی همسرش ابراز نگرانی کرده و اضافه می کند: “چند وقت پیش بخاطر مشکلات جسمانی بطور اورژانسی او را به بیمارستان انتقال دادند. ناراحتی گردنش تشدید شده و سمت چپ بدنش کلا از کار افتاده و پزشکان گفته اند که چون چند تا از مهره های گردنش آسیب دیده سریعا باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد. ناراحتی های قلب و کلیه و معده هم که داشت شدت پیدا کرده است و کلا سیستم بدنش بهم ریخته است. بارها هم برای مرخصی استعلاجی درخواست دادم و پیگیری کردم اما هیچ نتیجه ای نداشته و جوابی به ما نداده اند. به هر جایی که شما فکرش را کنید مراجعه کردم به دادستان و رئیس قوه قضاییه و حتی رئیس [دولت] نامه نوشته ایم اما دریغ از یک پاسخ!
وی با اشاره به وضعیت روحی نامناسب فرزندانشان ادامه می دهد: “روزیکه همسرم تلفن زد و حالش بد بود و گفت اعتصاب غذا کرده است. پسرم حالش بد شد و او را به بیمارستان بردم. این فقط یک نمونه از صدها اتفاقی است که بعد از بازداشت همسرم برای ما افتاده است. الان دو تا فرزندم شرایط روحی خیلی بدی دارند. آنها از شاگردان نمونه مدرسه بودند اما الان افت تحصیلی کرده اند و مدام بی تابی و ابراز ناراحتی می کنند.کانون مدافعان حقوق کارگر در اطلاعیه ای ضمن محکوم کردن برخورد ها و حبس های غیرقانونی فعالان کارگری نسبت به شرایط جسمانی رضا شهابی ابراز نگرانی کرده و این پرسش را مطرح کرده است که چرا در حالی که برخی از مسئولان، در ظاهر از مبارزات ضدسرمایه داری در کشورهای دیگر حمایت می کنند، در ایران، فعالان کارگری که جرمی جز دفاع از حقوق کارگران در برابر سرمایه داران و متجاوزان به حقوق کار و مردم ندارند، مورد آزار و تعقیب و زندان قرار می گیرند؟
همسر رضا شهابی می گوید: “در پایان لازم می دانم به عنوان همسر یک کارگر ساده و راننده شرکت واحد از همه کسانیکه در این مدت از ما حمایت کردند تشکر کنم. از تمام کارگران و دوستان آقای شهابی که با بیانیه ها و قلم های خود ما را حمایت کردند قدردانی می کنم.



جرس

۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

آقای خامنه ای ، با بازی با کلمات نمی توان یک مملکت را اداره کرد !

از همان موقعی که خمینی انتقامجو ، بعد از پانزده سال تبعید به ایران بازگشت تا این حکومت از خویش در آورده را بر ملت ایران تحمیل بکند ؛ در جریان اراجیفی که به عنوان سخنرانی به خورد مردم ایران و سایر ممالک جهان می داد ؛ تصویری از یک آینده روشن تر از آنروز را برای همگان مجسم می ساخت .
از آن پس اینگونه سخن گفتن و غلو کردنهای بدون کمترین پشتوانه از حقیقت و اعتبار ، در میان سایر مسؤلان این رژیم توتالیته نیز رایج گردید . شاید هم ساده انگاری های مردم خوش باور میهنمان ، چنین دیدگاهی به آنان داده بود ؛ که برای انجام هر کار و تصمی در کشور ، اگر فقط حرفش را بزنند کافی است و نیازی به انجام دادن قول هائی که به مردم می دهند وجود ندارد !!
کم کم ، مردم هم به شنیدن چنین سخنان بی پایه و اساسی عادت کردند ؛ و همه حرفهای آنان را صحیح پنداشتند و در انتظار تحقق آن وعده ها می ماندند . چنین شد که سران حکومت ولایت و فقاهت ، با کشف این خصیصه مردم ، به نتیجه ای نامعقول رسیدند ؛ و روش صحبت کردن و عمل ننمودن را ، در انجام دادن امورات مملکتی کافی دانستند . تا جائی که فراموششان شد اداره یک کشور بزرگ مانند ایران ، با طریقه ای که در پیش گرفته بودند میسر نخواهد بود . شاید هم در این گمان بودند ، که زیاد به خودشان زحمت ندهند و با کلاه گذاری و کلاه برداری بر سر مردم ، همه امور بر وفق مرادشان پیش خواهد رفت و آنها خواهند توانست به حکومت ولائی خویش ادامه بدهند .
اصولا واژه ولی که در لفظ عرب معنای قیم و بزرگتر و سرپرست را دارد ؛ به کسی اطلاق می گردد که بر یک یا تعدادی از افراد نابالغ و غیر ممیزه ، که نتوانند برای خودشان تصمیم بگیرند ؛ ولایت داشته و ریاست بکند و صاحب رأی باشد.
آیا ملت بزرگ ایران هم نابالغ و صغیرند که ولی فقیه برایشان تصمیم بگیرد؟ آیا ما ایرانیان اهورائی پاک نژاد ، به آن درجه از بی کفایتی و بی اعتباری تنزل نموده بودیم که فقیهان تازی تبار ، بر خوب و بد ما و زندگی مان نظارت و اشراف داشته باشند؟
آقای رهبر ، اگر در پندارهای غلط و بی اساس خود و پیروانتان تجدید نظر ننمائید ؟ و اگر اجازه بدهید که اوضاع به همین منوال طی بشوند ؟ باید منتظر قضاوت سخت و شفاف تاریخ در مورد عملکردهای غیر انسانی تان ، نسبت به مردم ایران باشید ! باید پاسخگوی جنایاتی که در هر روز توسط همه کارگزاران حکومت و دولتتان به وقوع می پیوندند هم باشید ؛ که از این حکومت مستبدانه و عاری از ذره ای رحم و شفقت و انسانیت رژیمتان ، چه بر سر مردم و عزیزان آنها آورده اید ؟
پرسشگران ، رئیس بلاهت پیشه ی دولت ، و سایر به اصطلاح مسؤلان حکومت مستبدانه رژیمتان را ، مورد سؤآل قرار می دهند و می پرسند : ” چه تعداد زندانی سیاسی در شکنجه گاههای جمهوری اسلامی وجود دارند ؟ ” آنوقت آقایان مسؤلین به صراحت و با وقاحت تمام ، به آنها پاسخ می دهند که : ” ما اصلا زندانی سیاسی ندارم . ” !!
آیا واقعأ اینطور است که عنوان می دارید ؟ شاید از دیدگاه شما کسانی که به خاطر آزادیخواهی و احقاق حقوق از دست رفته شان به پا خاستند و بر شما اعتراض کردند ؛ سپس دستگیر شده و سر از بیدادگاههای مخوف شما در آوردند ؛ در رده زندانیان سیاسی قرار نمی گیرند ؟!
اینهمه انسانهای بی گناهی که همه روزه در سراسر کشور، توسط ایادی وحشی و ناانسان رژیم خودکامه تان به جوخه های اعدام سپرده می شوند ؛ اینهمه بی گناهانی که در همه زندانهای غیر استاندارد خودتان شکنجه می کنید ، زندانی سیاسی قلمداد نمی شوند ؟!
اگر نه ؟ پس در مراکزی که حداکثر برای سیصد چهارصد نفر زندانی در نظر گرفته شده اند ؛ حضور تعداد نزدیک به سه هزار نفر زندانی در بند بیانگر چه چیز دیگری می باشند ؟ و صدها پرسش دیگر ، که باید در دادگاههای بین المللی بدانها پاسخ بدهید هم مسائلی هستند ؛ که دیر یا زود پای شما و یاران بدتر از خودتان را ، به پای میزهای محاکمه خواهند کشید ؛ تا جوابگوی همه این ستمهائی که برسر مردم بی پناه ایران آورده اید باشید .


پائیز ۱۳۹۰ هلند
محترم مومنی روحی

توماج صالحی به اعدام محکوم شد! توماج در قلب ما جای دارد!

سازمان حقوق بشر ایران؛ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳: توماج صالحی، خواننده رپ و از بازداشت‌شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. سازمان ...