۱۴۰۲ بهمن ۱۵, یکشنبه

لخت کردن زنان زندانی توسط بازجوها (مهرناز موسوی)

سپیده قلیان:



بازرسی ام کردند. لخت لخت شدم و در حالی که غلامی افسر شیفت به بهانه اینکه بعد از دو ماه انفرادی تازه به زندان منتقل شده ام، نکنه مواد یا شنود همراهم باشد. یک دم سینه هایم را می‌گرفت و دمی دیگر دستش را لای پایم می‌برد...  

فریبا فریدونی :
گفتند لخت شو فکر کن رفتی استخر
نگاه کردم به اون همه آدمی که زل زده بودن برای لخت شدنم و گفتم من جلو یه گردان آدم لخت نمیشم. گفت دربیار بابا فکر کن رفتی استخر زود باش نصف شب شد.

فاطمه خوشرو :
بازجو به من گفت وقتی میای اینجا به ما محرم میشی

گفتند لباس زیرم رو باید دربیارم و باید بصورت پاباز بشین پاشو کنم دوربینی بالای حمام و دستشویی نصب شده بود که خصوصی ترین لحظات مشاهده میکردن. گفتم مگه من نامحرم نیستم؟! پاسخ داد وقتی میای اینجا ما محرم میشیم.

رضوانه خان بیگی:
 چهار بار لختم کردن قبل شروع بازجویی و بعد از بازجویی ها برای مثلا تفتیش!!

مژگان کشاورز:
گفتند باید لخت بشی تا از تمام بدنت عکس بگیریم که اگر از اینجا خارج شدی نگی من را شکنجه کردند خجالت میکشیدم دستانم را جلوی اندام خصوصی ام می گذاشتم، مامور فریاد می‌زد: رو به من بایست و دستات را بردار "حالا بشین و پاشو کن با پاهای باز"

زینب زمان، نسیبه شمسایی، شاپرک شجری زاده، ف خوشرو ، و بنظر میرسد که این لیست انتها ندارد

این تنها گوشه‌ای از وحشیگری و شقاوت رژیم کثیف اسلامی در پشت درهای بسته زندانهاست. اما همانها که اینگونه مورد تعرض و بیحرمتی قرار گرفتند تا در هم بشکنند، با شجاعت شروع به افشاگری کردند. کوتاه نیامدند، ساکت نشدند، خُرد نشدند و علیه کثافت های اسلامی حاکم قد علم کردند و حربه کثیفشان را با افشاگری شجاعانه شان به ضد حکومت تبدیل کردند.

دایه شریفه، مخالف مجازات اعدام در ایران ( مهرناز موسوی )


«دایه شریفه» ۶ پسر و دو دختر داشت؛ ته‌تغاری‌اش، رامین را اعدام کردند و پسر بزرگتر ، «اشرف حسین‌پناهی»، به‌طرز مشکوکی در سنندج کشته شد. حالا او به یکی از چهره‌های مبارزه با مجازات اعدام در ایران تبدیل شده و با پیکری نحیف و هفتاد و چند سال عمر، بر طناب‌های دار قوه‌قضاییه آتش می‌افکند. 
 هفته پیش، پس از اعدام ۴ زندانی سیاسی کُرد در تهران، دایه شریفه دو بار طی دو روز برای چند ساعت بازداشت و به زور به روستای محل زندگی‌اش در دهگلان کردستان برده شد، تا نتواند کنار خانواده‌های جوانان اعدام‌شده باشد. به او گفته‌اند جز برای دکتر رفتن، حق خروج از روستایش را ندارد. 

۱۴۰۲ دی ۳۰, شنبه

صدای زندانیان سیاسی باشیم٫ فردا دیر است! ( مهرناز موسوی )

 هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی در جمهوری اسلامی در بی‌دادگاه‌های حکومتی محاکمه و محکوم شده اند و اکنون در


زندان هستند. زندانیانی که دغدغه اکثر آنها ایستادگی در برابر ظلم و تبعیض و فساد جمهوری اسلامی بود. شهروندانی که با گرایش‌های فکری و سیاسی مختلف سر خم نکردند و چشم در چشم این حکومت مستبد و جنایتکار ایستادند. حمایت از زندانیان سیاسی فارغ از گرایش سیاسی و عقیدتی آنها وظیفه تک تک ماست.

صدای همه زندانیان سیاسی باشیم

۱۴۰۲ دی ۲۶, سه‌شنبه

معصومه صنوبری؛۱۳ماه شکنجه در سلول انفرادی ( مهرناز موسوی )


معصومه صنوبری؛ ۱۳ماه شکنجه در سلول انفرادی! خبرهای رسیده از تهران حاکی از آن است که زندانی سیاسی معصومه صنوبری ۱۳ ماه است که در سلول انفرادی تحت شکنجه است.


براساس خبری که روز دوشنبه ۲۵ دیماه منتشر شده است، معصومه صنوبری زندانی سیاسی که در آذرماه سال گذشته در جریان قیام ۱۴۰۱ دستگیر شده است ۱۳ماه است که در سلول انفرادی در زندان فردیس کرج به‌سر می‌برد.

وی در اسفند ۱۴۰۱ به‌اتهام «مشارکت در اقدام علیه کشور از طریق عضویت در مجاهدین خلق، فعالیت تبلیغی علیه نظام» به ۹سال زندان محکوم شد.برغم صدور رای دادگاه و محکومیت، او را هم‌چنان در سلول انفرادی و بدون ارتباط با دیگران نگاه‌داشته‌اند. وی پیش از این در سال ۱۳۹۷ دستگیر و تا ۱۴۰۰ در زندان بود....

۱۴۰۲ دی ۲۲, جمعه

هشدار یک وکیل مدافع حقوق بشر: جان نرگس منصوری در خطر است ( مهرناز موسوی )

 یک وکیل مدافع حقوق بشر هشدار داد جان نرگس منصوری، زندانی سیاسی که در چهاردهمین روز از اعتصاب غذا به سر می‌برد، در خطر است.

محمد مقیمی، وکیل دادگستری مدافع حقوق بشر، روز دوشنبه ۱۸ دی با بیان این که «۱۴ روز از اعتصاب غذا و داروی» این


زندانی سیاسی می‌گذرد، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «جان نرگس منصوری در خطر است.

نرگس منصوری به دلیل «ضبط غیرقانونی وثیقه‌اش» اعتصاب غذا و دارو کرده و به گفته مقیمی «حال او رو به وخامت است.

بر اساس این گزارش، با وجود در خطر بودن حال نرگس منصوری، این زندانی سیاسی «ممنوع‌الملاقات» شده و «خانواده‌اش از او هیچ خبری ندارند

۱۴۰۲ دی ۱۹, سه‌شنبه

بند زنان اوین، خط مقدم «زن، زندگی، آزادی» ( مهرناز موسوی )

 سپیده رشنو، فعال مخالف حجاب اجباری که به چهار سال زندان محکوم شده است، با انتشار یک نامه صوتی خطاب به سروناز احمدی، فعال حقوق کودکان و مترجم در حوزه‌های زنان و کارگری که دوران محکومیت ۶ساله خود را در زندان اوین می‌گذراند، از بند زنان با عنوان “زندان در زندان” و “خط مقدم زن، زندگی، آزادی” یاد کرده است. او گفته است “حالا که بند زنان اوین را زندان در زندان کرده‌اند دیگر چیزی نمی‌تواند جلوی مذاب کلماتم را بگیرد” و “برای من خط مقدم زن، زندگی، آزادی بند زنان اوین است”. سروناز احمدی و جمعی دیگر از زنان زندانی سیاسی در اوین، حضور مقام‌های قضایی، همان‌هایی که احکام سنگین علیه این زندانیان صادر کرده‌اند را با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر دیکتاتور و قاتل برو گمشو استقبال کردند که در نتیجه‌اش با ممنوعیت‌هایی از جمله ممنوعیت تماس تلفنی و ملاقات روبرو شدند. سروناز احمدی علاوه بر ممنوعیت تماس تلفنی و حق ملاقات، با ممنوعیت ترجمه و عدم دریافت کتاب هم مواجه شده است!

سپیده رشنو، سروناز احمدی، سپیده قلیان، گل‌رخ ایرایی، نرگس محمدی، سها مرتضایی، الهه محمدی، نیلوفر حامدی


 انیشا اسداللهی، بهاره هدایت و ده‌ها زن زندانی دیگر حتی در زندان‌ها هم در خط مقدم جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، علیه حکومت اسلامی با جسارت مبارزه می‌کنند

مبارزه زنان در طول حاکمیت اسلامی ثابت کرده است که این حکومت با تمام قوانین ارتجاعی‌اش علیه زنان و با تمام دستگاه عریض‌وطویل سرکوبش در مقابل زنان شکست خورده است. این مبارزه تا نابودی کامل این حکومت ادامه خواهد داشت.

۱۴۰۲ دی ۱۸, دوشنبه

امنیت بدون آزادی، عدالت و دموکراسی محقق نشده و پایدار نخواهد بود ( مهرناز موسوی )

خشونت، خشونت است، چه به دست حکومت استبدادی دینی ، چه به دست اسلام گرایان جهادی تروریستی که به واقع هر دو علیه مردم صورت می گیرد و مردم ایران با هر دو مخالف هستند… ایران، خاورمیانه و منطقه نیاز به تقویت نیروهای پیش برنده و متضمن دموکراسی، آزادی و برابری دارد و جهان باید مسئولانه و با اقتدار برای صلح و حقوق بشر بایستد و اقدام کند

در مقابل، جمهوری اسلامی با پروپاگاندای راهبرد انتقام سخت و سرکوب بی امان،  در اقداماتی غیرقانونی و نمایشی و از سر


استیصال، انسانهایی را به دار میاویزد که پرونده هایشان حکایت از فقدان دادرسی عادلانه و ادله حقوقی و صرفا مبتنی بر اقرار زیر شکنجه در سلول انفرادی دارد. این واقعه نگرانی مدافعان حقوق بشر را نسبت به تداوم و  شتاب این روند و به خطر افتادن جان زندانیان اعدامی فزونی بخشیده است. خشونت، خشونت است، چه به دست حکومت استبدادی دینی ، چه به دست اسلام گرایان جهادی تروریستی که به واقع هر دو علیه مردم صورت می گیرد و مردم ایران با هر دو مخالف هستند.

جهانیان  نسبت به فزونی شرارت جنگ و استبداد و اولاد منحوس و ننگینشان کشتار، اعدام، ترور و خشونت علیه مردم بی پناه جان به لب رسیده، نگران هستند. ایران، خاورمیانه و منطقه نیاز به تقویت نیروهای پیش برنده و متضمن دموکراسی، آزادی و برابری دارد و جهان باید مسئولانه و با اقتدار برای صلح و حقوق بشر بایستد و اقدام کند.


۱۴۰۲ دی ۱۷, یکشنبه

نيلوفر آقایی، از آسیب‌دیدگان چشمی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ / مهرناز موسوی

 نيلوفر آقایی، از آسیب‌دیدگان چشمی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، با انتشار تصویری درشبکه‌های اجتماعی از تعطیلی مطب مامایی خود خبر داد. آقایی در حساب کاربری اینستاگرامش نوشت: «فعلا تا اطلاع ثانوی ویزیت ندارم و مطب تعطیل است. امیدوارم این دوری از کار و عشقم دائمی نباشد.»


خانم آقایی که کارشناس ارشد مامایی است درباره دلایل تعطیلی مطب خود اطلاعاتی به اشتراک نگذاشته است‌. کاربران اما گمانه‌زنی‌ کرده‌اند که مطب او به دلیل کنشگری‌هایش از سوی "ماموران امنیتی جمهوری اسلامی" تعطیل شده است.

نیلوفر آقایی در اعتراضات زن، زندگی، آزادی در تجمع کادر درمان در مقابل سازمان نظام پزشکی در روز چهارم آبان ۱۴۰۱ یک چشم خود را بر اثر شلیک مستقیم گلوله ساچمه‌ای ماموران سرکوب از دست داد. او پس از این صدمه بارها روایت خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشت و به نمادی از "امید" نزد ایرانیان در داخل و خارج از ایران تبدیل شد.



۱۴۰۲ دی ۵, سه‌شنبه

زن زندگی آزادی ( مهرناز موسوی )

 بعد از مهسا(ژینا) و ماه‌های ابتدایی جنبش متهٔ تغییر قطورتر شد. حالا حتی بابام هم پای اخبار می‌نشست و چشم دوخته‌بود به هر نامی که از کشته‌شدگان بیرون می‌آمد. به هر فیلمی، صدایی یا عکسی. و من آن روزها که در یک نیمه‌حصر خانگی در خانهٔ پدری بودم سیر این تغییرِ روز به روز را با چشم‌های خودم می‌دیدم.

بعدِ یک ماه، توانسته بود با دستورِ قاضی، قاطیِ یک ننه من‌ غریبم‌ بازیِ خاصی، یک ملاقات حضوری بگیرد. بلکم بتواند در گرمای مرداد، خواهر کوچکش را با آن دمپایی‌های آبیِ بند ۲۰۹ در یک ربع یا کمتر توی حیاطِ بازداشتگاه ببیند. پشت درِ همان بازداشتگاهی که این یک ماه نمی‌ذاشتند بیاید این‌طرفش. پشت همان دری که هر چند روز یک بار با مادرم از خرم‌آباد می‌آمدند، این‌طرف‌ترش یک موکت پهن می‌کردند، می‌نشستند و منتظر می‌ماندند تا خوش‌روترین سرباز را پیدا کنند، بلکم دلش بسوزد، بگذارد بیایند تو.

با چشم‌بند آوردنم توی حیاط. برای دیدن برادری که قبل از آن حتی خیلی به هم تلفن هم نمی‌کردیم، روی پاهام بند نبودم‌. مشکیِ عاشورا تنش بود. سفت بغلم کرد. رگ‌های توی سفید‌یِ چشم‌هاش قرمز شده‌بود. اشکِ داغ، روی پوستِ سرخ و گرما زده. با دستی که داشت می‌لرزید، روی شانه‌اش زدم که: «غْیرَت داشتو»(جمله به زبان لری است و منظور از غیرت این‌جا تحمل است نه تعصب) تا آن لحظه باکیفیت‌ترین گفت‌وگوی خواهر برادری‌مان بود. بی‌سانسور. هر چه می‌پرسید که بعضی‌هاش هم آغشته با غضب بود، راستش را می‌گفتم. اسم یکی از رفیق‌‌هام را آورد و گفت خیلی پیگیرته، کیه؟ گفتم رفیقیم و دوست‌پسرم نیست. برای سامان تا آن روز رفیقِ پسر معنی نداشت.



وسط حیاط بازداشتگاه، با یک مأمور مراقب، بعدِ یک ماه داشت خواهرش را می‌دید، باید چه می‌کرد؟ وضعیت کمیکی بود. من می‌خندیدم، هی پته می‌انداختم روی آب، او هِی بغض می‌کرد و دوباره با یک چیز دیگر سورپرایز می‌شد و جگرش می‌سوخت. جلوی آدمی که بعد خبر دستگیری‌‌ام احتمالاً اولین سؤالش این بوده که سپیده اصلاً چرا شال سرش نبوده، داشتم می‌گفتم رفیق‌های پسر دارم، تازه یک سال هم هست که دیگر پانسیون نیستم و تنها هم زندگی می‌کنم. این یک ماه چقدر برادرِ غیرتی‌ام را عوض کرده‌بود.

اولین چیزی که بغضم را توی انفرادی شکست این بود که دنبالم نمی‌آیند. می‌دانستم نمی‌آیند. هفتهٔ اول سخت‌تر از هفته‌های بعد. هنوز خانوادهٔ من خبر نداشتند که کجام اما زنان دیگری داشتند وثیقه می‌شدند و می‌رفتند. حتی وقتی بعد یک هفته که بالأخره توانستم زنگ بزنم، حس کردم بابام و سامان موضع‌شان چیست. آن یک ماه و نیم سامان را عجیب تغییر داد. بعد از مهسا(ژینا) و ماه‌های ابتدایی جنبش متهٔ تغییر قطورتر شد. حالا حتی بابام هم پای اخبار می‌نشست و چشم دوخته‌بود به هر نامی که از کشته‌شدگان بیرون می‌آمد. به هر فیلمی، صدایی یا عکسی. و من آن روزها که در یک نیمه‌حصر خانگی در خانهٔ پدری بودم سیر این تغییرِ روز به روز را با چشم‌های خودم می‌دیدم./ندای زنان

سپیده رشنو

۱۴۰۲ آذر ۲۱, سه‌شنبه

زندانیان سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد در دادسرای اوین متهم به بغی شدند. این امر می تواند تهدید جدی حکم اعدام یا محکومیت های سنگین را به همراه داشته باشد ( مهرناز موسوی )

 زندانیان سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد در دادسرای اوین متهم به بغی شدند. این امر می تواند تهدید جدی حکم اعدام یا محکومیت های سنگین را به همراه داشته باشد.


به گزارش کانون حقوق بشر ایران، روز دوشنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۲، سه زندانی سیاسی زن محبوس در بند زنان زندان اوین، خانم ها مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد به دلیل همکاری با گروه های مخالف نظام به بغی متهم شدند.
این سه زندانی سیاسی، سه روز قبل، در تاریخ ۱۸ آذر ماه ۱۴۰۲، در دادسرای اوین تفهیم اتهام شدند. این اتهام می تواند منجر به حکم اعدام و یا احکام سنگین شود.

زندانیان سیاسی مرضیه فارسی و فروغ تقی پور، پیش از این سابقه بازداشت و زندان به اتهام هواداری و ارتباط با مجاهدین داشته و در آخرین بازداشت خود، در روز دوشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۲، بازداشت و به بند 

۲۰۹ اوین منتقل شدند



درباره زندانی سیاسی مرضیه فارسی

زندانی سیاسی مرضیه فارسی، متولد ۱۳۴۴، متاهل و دارای دو فرزند است. او در بهمن ماه ۹۸، زمانی که به سرطان مبتلا و درگیر درمان سرطان بود، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. علت دستگیری خانم فارسی همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران عنوان شد و به ۵ سال زندان محکوم شد. این حکم پس از تسلیم به رأی به سه سال و ۹ ماه تبدیل شد. او در اسفند ماه ۱۴۰۱، از بند زنان زندان اوین آزاد شد.

زندانی سیاسی مرضیه فارسی همراه با فروغ تقی پور در روز دوشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۲، بازداشت و به بند


۲۰۹ اوین منتقل شدند. پس از چندی این دو زندانی سیاسی را به بند زنان زندان اوین منتقل کردند


نسیم غلامی فرد سومین زندانی سیاسی است که همراه با دو زندانی سیاسی دیگر به بغی محکوم شد. او در تیر ماه ۱۴۰۲، در رابطه با یکی از گروه های مخالف نظام بازداشت شده است. از مشخصات جزئی تر او اطلاعی در دست نیست.

این سه زندانی سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد هم اکنون در بند زنان زندان اوینمحبوس هستند

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...