۱۴۰۲ دی ۵, سه‌شنبه

زن زندگی آزادی ( مهرناز موسوی )

 بعد از مهسا(ژینا) و ماه‌های ابتدایی جنبش متهٔ تغییر قطورتر شد. حالا حتی بابام هم پای اخبار می‌نشست و چشم دوخته‌بود به هر نامی که از کشته‌شدگان بیرون می‌آمد. به هر فیلمی، صدایی یا عکسی. و من آن روزها که در یک نیمه‌حصر خانگی در خانهٔ پدری بودم سیر این تغییرِ روز به روز را با چشم‌های خودم می‌دیدم.

بعدِ یک ماه، توانسته بود با دستورِ قاضی، قاطیِ یک ننه من‌ غریبم‌ بازیِ خاصی، یک ملاقات حضوری بگیرد. بلکم بتواند در گرمای مرداد، خواهر کوچکش را با آن دمپایی‌های آبیِ بند ۲۰۹ در یک ربع یا کمتر توی حیاطِ بازداشتگاه ببیند. پشت درِ همان بازداشتگاهی که این یک ماه نمی‌ذاشتند بیاید این‌طرفش. پشت همان دری که هر چند روز یک بار با مادرم از خرم‌آباد می‌آمدند، این‌طرف‌ترش یک موکت پهن می‌کردند، می‌نشستند و منتظر می‌ماندند تا خوش‌روترین سرباز را پیدا کنند، بلکم دلش بسوزد، بگذارد بیایند تو.

با چشم‌بند آوردنم توی حیاط. برای دیدن برادری که قبل از آن حتی خیلی به هم تلفن هم نمی‌کردیم، روی پاهام بند نبودم‌. مشکیِ عاشورا تنش بود. سفت بغلم کرد. رگ‌های توی سفید‌یِ چشم‌هاش قرمز شده‌بود. اشکِ داغ، روی پوستِ سرخ و گرما زده. با دستی که داشت می‌لرزید، روی شانه‌اش زدم که: «غْیرَت داشتو»(جمله به زبان لری است و منظور از غیرت این‌جا تحمل است نه تعصب) تا آن لحظه باکیفیت‌ترین گفت‌وگوی خواهر برادری‌مان بود. بی‌سانسور. هر چه می‌پرسید که بعضی‌هاش هم آغشته با غضب بود، راستش را می‌گفتم. اسم یکی از رفیق‌‌هام را آورد و گفت خیلی پیگیرته، کیه؟ گفتم رفیقیم و دوست‌پسرم نیست. برای سامان تا آن روز رفیقِ پسر معنی نداشت.



وسط حیاط بازداشتگاه، با یک مأمور مراقب، بعدِ یک ماه داشت خواهرش را می‌دید، باید چه می‌کرد؟ وضعیت کمیکی بود. من می‌خندیدم، هی پته می‌انداختم روی آب، او هِی بغض می‌کرد و دوباره با یک چیز دیگر سورپرایز می‌شد و جگرش می‌سوخت. جلوی آدمی که بعد خبر دستگیری‌‌ام احتمالاً اولین سؤالش این بوده که سپیده اصلاً چرا شال سرش نبوده، داشتم می‌گفتم رفیق‌های پسر دارم، تازه یک سال هم هست که دیگر پانسیون نیستم و تنها هم زندگی می‌کنم. این یک ماه چقدر برادرِ غیرتی‌ام را عوض کرده‌بود.

اولین چیزی که بغضم را توی انفرادی شکست این بود که دنبالم نمی‌آیند. می‌دانستم نمی‌آیند. هفتهٔ اول سخت‌تر از هفته‌های بعد. هنوز خانوادهٔ من خبر نداشتند که کجام اما زنان دیگری داشتند وثیقه می‌شدند و می‌رفتند. حتی وقتی بعد یک هفته که بالأخره توانستم زنگ بزنم، حس کردم بابام و سامان موضع‌شان چیست. آن یک ماه و نیم سامان را عجیب تغییر داد. بعد از مهسا(ژینا) و ماه‌های ابتدایی جنبش متهٔ تغییر قطورتر شد. حالا حتی بابام هم پای اخبار می‌نشست و چشم دوخته‌بود به هر نامی که از کشته‌شدگان بیرون می‌آمد. به هر فیلمی، صدایی یا عکسی. و من آن روزها که در یک نیمه‌حصر خانگی در خانهٔ پدری بودم سیر این تغییرِ روز به روز را با چشم‌های خودم می‌دیدم./ندای زنان

سپیده رشنو

۱۴۰۲ آذر ۲۱, سه‌شنبه

زندانیان سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد در دادسرای اوین متهم به بغی شدند. این امر می تواند تهدید جدی حکم اعدام یا محکومیت های سنگین را به همراه داشته باشد ( مهرناز موسوی )

 زندانیان سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد در دادسرای اوین متهم به بغی شدند. این امر می تواند تهدید جدی حکم اعدام یا محکومیت های سنگین را به همراه داشته باشد.


به گزارش کانون حقوق بشر ایران، روز دوشنبه ۲۰ آذر ماه ۱۴۰۲، سه زندانی سیاسی زن محبوس در بند زنان زندان اوین، خانم ها مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد به دلیل همکاری با گروه های مخالف نظام به بغی متهم شدند.
این سه زندانی سیاسی، سه روز قبل، در تاریخ ۱۸ آذر ماه ۱۴۰۲، در دادسرای اوین تفهیم اتهام شدند. این اتهام می تواند منجر به حکم اعدام و یا احکام سنگین شود.

زندانیان سیاسی مرضیه فارسی و فروغ تقی پور، پیش از این سابقه بازداشت و زندان به اتهام هواداری و ارتباط با مجاهدین داشته و در آخرین بازداشت خود، در روز دوشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۲، بازداشت و به بند 

۲۰۹ اوین منتقل شدند



درباره زندانی سیاسی مرضیه فارسی

زندانی سیاسی مرضیه فارسی، متولد ۱۳۴۴، متاهل و دارای دو فرزند است. او در بهمن ماه ۹۸، زمانی که به سرطان مبتلا و درگیر درمان سرطان بود، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. علت دستگیری خانم فارسی همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران عنوان شد و به ۵ سال زندان محکوم شد. این حکم پس از تسلیم به رأی به سه سال و ۹ ماه تبدیل شد. او در اسفند ماه ۱۴۰۱، از بند زنان زندان اوین آزاد شد.

زندانی سیاسی مرضیه فارسی همراه با فروغ تقی پور در روز دوشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴۰۲، بازداشت و به بند


۲۰۹ اوین منتقل شدند. پس از چندی این دو زندانی سیاسی را به بند زنان زندان اوین منتقل کردند


نسیم غلامی فرد سومین زندانی سیاسی است که همراه با دو زندانی سیاسی دیگر به بغی محکوم شد. او در تیر ماه ۱۴۰۲، در رابطه با یکی از گروه های مخالف نظام بازداشت شده است. از مشخصات جزئی تر او اطلاعی در دست نیست.

این سه زندانی سیاسی مرضیه فارسی، فروغ تقی پور و نسیم غلامی فرد هم اکنون در بند زنان زندان اوینمحبوس هستند

جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی اعطا گردید. ( مهرناز موسوی )

 مراسم اعطای جایزه صلح نوبل به نرگس محمدی در حالی در اسلو نروژ برگزار شد که نرگس محمدی در زندان اوین در


تهران زندانی است و بخاطر همراهی با خانمهای بهائی زندانی (که اعتصاب غذا کرده اند) نرگس محمدی در زندان اوین در اعتصاب غذاست صندلی او در سالن باشکوه شهرداری اسلو پایتخت نروژ خالی بود. بنا به خواست نرگس محمدی، کیانا و علی دختر و پسر ۱۷ ساله از طرف او این جایزه را دریافت کردند و پیام مادرشان را خواندند این دو که به همراه پدرشان تقی رحمانی در فرانسه زندگی می‌کنند، ۹ سال است که از دیدن مادرشان و بیش از یک سال و نیم است که از شنیدن صدای او محروم هستند . ایرانیان فعال در حقوق مدنی به این مراسم دعوت شده بودند خانواده های مهسا امینی و آرمیتا گراوند & مادران دادخواه مثل شهناز اکملی و مادر ابراهیم کتابدار و همچنین فعالان حقوق زنان در ایران از جمله فعالان کمپین یک میلیون امضا نتوانستند در این مراسم حضور یابند حامد اسماعیلیون ؛ شیرین عبادی ؛ نازنین بنیادی ؛ گلشیفته فراهانی ؛ نازنین زاغری و بسیاری از فعالین حقوق فردی برای کشور ایران ؛؛ در این مراسم حضور داشتند

۱۴۰۲ آذر ۱۲, یکشنبه

زن مجرمی همیشگی در رژیم جمهوری اسلامی ( مهرناز موسوی )

 در گزارشی تحقیقی از خانه‌های امن زنان و اجبار برای به‌دنیاآوردن کودکان ناشی از تجاوز نشان‌داده‌شده که بارداری ناشی از تجاوز به‌اصطلاح “محارم” به یک معضل تبدیل شده است. در این گزارش به نقل از شیما قوشه، فعال حقوق زنان، نوشته شده است: “در یک مورد غیرمستقیم درگیر پرونده‌ای بودم، متجاوز از خانواده بود؛ اما در مورد سقط‌جنین هیچ اتفاقی نیفتاد و نوزاد به دنیا آمد.”

طبق قوانین اسلامی زنان مالک هیچ بخشی از زندگی‌شان نیستند و برای تمامی انتخاب‌هایشان باید اجازه فرد دیگری و


آن‌هم طبق شرع اسلام را داشته باشند.

به‌تبع این قوانین سرکوبگرانه و زن‌ستیزانه، وضعیت زنانی که مورد تجاوز قرار می‌گیرند و به دنبال آن باردار می‌شوند به‌مراتب وحشتناک‌تر است که در میان آنها هستند زنانی که از خانواده و اقوام نزدیک خود (برادر، پدر، عمو، دایی و یا پدربزرگ) باردار شده‌اند. طبق قوانین اسلامی در موارد ذکر شده، زن مورد تجاوز قرار گرفته نه‌تنها به‌نوعی مجرم است؛ بلکه حق سقط‌جنینی که ناخواسته از مردی که حتی ممکن است از “محارم” او باشد را نیز ندارد.

و این قانون ضدانسانی ضمن اینکه می‌تواند طردشدن زنان از خانواده و به دنبال آن از جامعه را به دنبال داشته باشد، باعث بروز بحران‌های جبران‌ناپذیر می‌شود که می‌توان به‌عنوان‌مثال از خودکشی زنان و بی‌سرپرستی نوزاد متولد شده نام برد. قانون و دولت اسلامی نه‌تنها هیچ امکان و حمایتی برای زنان در این موارد در نظر نگرفته؛ بلکه برعکس با آنها همچون مجرمینی که هیچ حقی در تصمیم‌گیری ندارند برخورد می‌شود.

تا اسلام و رژیم اسلامی در قدرت است هیچ زنی به حقوق انسانی‌اش نمی‌رسد و همچنان باید شاهد چنین جنایاتی باشیم. اما راه‌حل همان است که زنان در طول ۴۵ سال عمر رژیم زن‌ستیز اسلامی و از سال گذشته با صدایی رساتر و عزمی جزم‌تر فریاد زدند، بله، همان “زن، زندگی، آزادی” که با هدف سرنگونی رژیم اسلامی برای تحقق رهایی زن از سرکوب اسلامی و به‌تبع آن جامعه‌ای انسانی، مبارزه‌ای متشکل را قدرتمندانه به‌پیش می‌برد.

۱۴۰۲ آبان ۲۲, دوشنبه

تبریک به مسیح علینژاد به عنوان دبیر کل کنگره جهانی آزاد ( مهرناز موسوی )

اولین مجمع عمومی کنگره جهانی آزادی در لیتوانی در حالی به کار خود پایان داد که مسیح علینژاد به عنوان دبیرکل کنگره و گری کاسپاروف منتقد پوتین به عنوان معاون برگزیده شدند. این کنگره که با هدف اتحاد میان مردم آزادی‌خواه در جهان شکل گرفته است 

خانم علی‌نژاد در توییتر در نوشته‌ای با نام بردن از چند دیکتاتور از جمله خامنه‌ای و پوتین نوشت که «[آن‌ها] نمایندگان مردم نیستند بلکه قاتلان ما هستند. سازمان ملل نیز نه خانه‌ای برای مردم، بلکه به مکانی برای نمایش دیکتاتورها تبدیل  


شده است.

در کنگره جهانی آزادی، آزایخواهان بیش از ۵۰ کشور جهان برای محقق این ذویا کنار هم جمع شدند تا روزی سازمان مللی با نمایندگان واقعی مردم بسازند.»

غیر از مسیح علی‌نژاد، آقایان سعید دهقان(وکیل، حقوقدان و فعال حقوق بشر)، سوران منصورنیا (برادر جاویدنام برهان منصورنیا) و سردار پاشایی(ورزشکار و عضو کمپین اتحاد برای نوید) و خانم مهسا پیرایی (دختر جاویدنام مینو مجیدی) در این کنگره حضور داشتند.

در حالی که در حکومت دیکتاتوری ولایی، زنان حذف می‌شوند، انتخاب یک زن ایرانی به عنوان به عنوان دبیرکل کنگره جهانی آزادی، جالب توجه است


۱۴۰۲ آبان ۷, یکشنبه

«آرمیتای پر از شور زندگی ما را به خاطر موهای زیبایش، به گام مرگ فرستادند» مهرناز موسوی


وقتی حقیقت دفن می‌شود و مظلوم بی‌پناه، یارای فریاد زدن نه برای عدالت‌جویی، بلکه حتی فریاد درد ندارد، مرگ، کمترین درد و رنج بشر است. درد به واقع دروغ، نیرنگ و فریب حکومت است. مرگ مظلومانه 

آرمیتا را هرگز فراموش نخواهم کرد و به پاسِ خونش حجاب اجباری را برنخواهم تابید.


آرمیتای پر از شور زندگی، ما را به خاطر موهای زیبایش که قصد نداشت با حجاب اجباری پنهانش کند به گام مرگ فرستادند. هیچ خبرنگار مستقلی اجازه ورود به بیمارستان ارتش نیافت. خبرنگار فعال، گزارشگر وابسته حکومتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود و سایتهای اطلاع‌رسانی، سایتهای سپاه پاسداران بودند. فیلم‌های دوربین‌های مترو بریده بریده شد. خانواده، دانش‌آموزان و معلمان مدرسه تحت کنترل قرار گرفتند.

خبر مرگ او را نه خانواده، بلکه خبرگزاری دولت اعلام کرد و زمان مرگش را نه علائم تن دخترِ جان‌داده، بلکه سیاست دغلکار حکومت تعیین کرد. محل دفنش را هم حکومت اجبار خواهد کرد. خبر کشته شدن ارمیتا گراوند با مهندسی نهادهای امنیتی زیر آوار پنهانکاری فریبکاری و دروغ‌گویی حکومت زن‌ستیز دینی استبدادی در میان اخبار کشته‌شدگان جنگ در خاورمیانه، ناله‌ای در میان فریادهای گوشخراش بود. آتشی بود که شعله‌هایش از قتل مهسا، نیکا، سارینا، غزاله و… برمی‌خاست.

آرمیتای ما با مظلومیتی بیش از مظلومیت دختران و پسران جان‌داده با تیر و گلوله جان داد. حکومت با چنگالهای امنیتی آنچنان بر آن جنایت چنبره زد که حقیقت زیر تلی از تهدید و فریب دفن شد. وقتی حقیقت دفن می‌شود و مظلوم بی‌پناه، یارای فریاد زدن نه برای عدالت‌جویی، بلکه حتی فریاد درد ندارد، مرگ، کمترین درد و رنج بشر است. درد به واقع دروغ، نیرنگ و فریب حکومت است. مرگ مظلومانه آرمیتا را هرگز فراموش نخواهم کرد و به پاسِ خونش حجاب 

اجباری را برنخواهم تابید.

وقتی حقیقت دفن می‌شود و مظلوم بی‌پناه، یارای فریاد زدن نه برای عدالت‌جویی، بلکه حتی فریاد درد ندارد، مرگ، کمترین درد و رنج بشر است. درد به واقع دروغ، نیرنگ و فریب حکومت است. مرگ مظلومانه آرمیتا را هرگز فراموش نخواهم کرد و به پاسِ خونش حجاب اجباری را برنخواهم تابید.

آرمیتای پر از شور زندگی، ما را به خاطر موهای زیبایش که قصد نداشت با حجاب اجباری پنهانش کند به گام مرگ فرستادند. هیچ خبرنگار مستقلی اجازه ورود به بیمارستان ارتش نیافت. خبرنگار فعال، گزارشگر وابسته حکومتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود و سایتهای اطلاع‌رسانی، سایتهای سپاه پاسداران بودند. فیلم‌های دوربین‌های مترو بریده بریده شد. خانواده، دانش‌آموزان و معلمان مدرسه تحت کنترل قرار گرفتند.

خبر مرگ او را نه خانواده، بلکه خبرگزاری دولت اعلام کرد و زمان مرگش را نه علائم تن دخترِ جان‌داده، بلکه سیاست دغلکار حکومت تعیین کرد. محل دفنش را هم حکومت اجبار خواهد کرد. خبر کشته شدن ارمیتا گراوند با مهندسی نهادهای امنیتی زیر آوار پنهانکاری فریبکاری و دروغ‌گویی حکومت زن‌ستیز دینی استبدادی در میان اخبار کشته‌شدگان جنگ در خاورمیانه، ناله‌ای در میان فریادهای گوشخراش بود. آتشی بود که

شعله‌هایش از قتل مهسا، نیکا، سارینا، غزاله و… برمی‌خاست.

آرمیتای ما با مظلومیتی بیش از مظلومیت دختران و پسران جان‌داده با تیر و گلوله جان داد. حکومت با چنگالهای امنیتی آنچنان بر آن جنایت چنبره زد که حقیقت زیر تلی از تهدید و فریب دفن شد. وقتی حقیقت دفن می‌شود و مظلوم بی‌پناه، یارای فریاد زدن نه برای عدالت‌جویی، بلکه حتی فریاد درد ندارد، مرگ، کمترین درد و رنج بشر است. درد به واقع دروغ، نیرنگ و فریب حکومت است. مرگ مظلومانه آرمیتا را هرگز فراموش نخواهم کرد و به پاسِ خونش حجاب اجباری را برنخواهم تابید.

منبع: نرگس محمدی
زندان اوین / آبان ۱۴۰۲


۱۴۰۲ آبان ۳, چهارشنبه

سر مار در تهران هست! ( مهرناز موسوی )

 تا جمهوري ولايت فقيهي و خامنه اي كفن نشوند در خاورميانه آرامش نخواهيم داشت.


ديدن اجساد كشته شده بچه ها ترسناكه و دردناك. حتي ديدن اينكه بچه اي به جاي بازي كردن و بچگي مجبورباشه خانه و كاشانه خودش را ترك كنه و از ترس فرار كنه دل آدم رو به درد مياره. فرقي نداره كه اسرائيلي باشه يا فلسطيني و يا هر مليت ديگري . به زبان ساده تر، ديدن كشته شدن آدمها ترسناكه! مسئول مرگ تمام انسانها و نبود آرامش در خاورميانه فقط و فقط و فقط جمهوري ولايت فقيهي و خامنه اي و طرفدارانش هستند. 


بارها و بارها شاهد كشت و كشتار بچه ها توسط اين ضحاك بوده ايم. ديگه وقتش رسيده دست به دست هم اين رژيم آدمكش را از صحنه روزگار حذف كنيم.
تا آخوند كفن نشود اين وطن وطن نشود
مرگ بر خامنه ای

۱۴۰۲ مهر ۲۶, چهارشنبه

روز باشکوهی است؛ نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل ( مهرناز موسوی )

جمهوری اسلامی 13 بار او را دستگیر و مجموعاً به 31 سال زندان و 154 ضربه شلاق محکوم کرد. نرگس محمدی همچنان در زندان است.


 

بیایید عشق خود را به او نشان دهیم. زنان ایرانی به خاطر شجاعت و شجاعتشان شایسته هر جایزه ای هستند.

۱۴۰۲ مهر ۹, یکشنبه

گراميداشت سالروز شهداي جمعه خونين زاهدان ( مهرناز موسوی )

از زمانيكه جمهوري ننگين آخوندها ايران را اشغال كرد تا به الان هميشه به مردم مظلوم سيستان و بلوچستان ظلم شده است. كلأ ذات جمهوري اسلامي ظلم كردن و تفرقه انداختنه. با دسته بندي جامعه به سني و شيعه و كردو بلوچ و عرب و لرو ترك. ما همه اعضاي يك ملتيم. ما همه ايراني هستيم. با هر نژاد و قوم و زبان و لهجه اي. اونكه از ما نيست آخونده، سپاهيه، بسيجيه و در يك كلام جمهوري اسلاميه.



در سالروز شهداي جمعه خونين زاهدان باز هم اين رژيم فاسد مردم مظلوم زاهدان رابه گلوله بست و كشت. ننگ بر شما كه از خون ريختن سير موني نداريد. ننگ بر جمهوري اسلامي.

تا آخوند كفن نشود اين وطن، وطن نشود.
عكس: ميدان سرگل، استكهلم، شنبه ٣٠ سپتامبر
مهرناز موسوی

۱۴۰۲ مهر ۵, چهارشنبه

قیام مهسا ( زن زندگی آزادی ) ♥️🤍💚 نوشته ای از مهرناز موسوی

اعتراض در ۱۴۴ دانشگاه، اخراج بیش از ۶۰ استاد و بیش از ۶۰۰ بازداشت دانشجویی؛ همه تنها در کمتر از یک


سال از آغاز خیزش انقلابی. این اعداد شاید نتوانند عمق سرکوب را نشان دهند، اما می‌توانند گویای فراگیری اعتراض در فضای دانشگاه طی این یکسال باشند. در سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی، که به گفته پدرش امجد «به تازگی در دانشگاه ارومیه دانشجو شده بود»، نهاد آموزش عالی زیر شدیدترین سرکوب و تصفیه قرار گرفته و یک «انقلاب فرهنگی» دیگر را کلید زده است. پیش از آغاز سال تحصیلی جدید، حکومت تمام‌قد در پی ساکت کردن فضای دانشگاه است. سخنان ابراهیم رئیسی درباره موج اخراج اساتید، در نشست مطبوعاتی شهریور ماهش آن‌جا که بر «آرامش در دانشگاه» تاکید کرد و معترضان را دچار «غفلت» خواند، نمایانگر همین پروژه تکراری تصفیه در دانشگاه است. اما در این یک سال در دانشگاه چه گذشت که حکومت با این شدت دست‌به‌کار تصفیه شده است

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...