۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

فریاد گرسنگان، چه رنگ است؟!

نان، نرخ ِ جان شده است...

جان، ارزان و نان، گران شده است... روز به روز بطور روزافزون فقر بیشتر می شود و بیداد می کند. هیچ کوشنده ی سیاسی و اجتماعی از درد شکم گرسنه ی هیچ کودک گرسنه ای، خبر ندارد؛ خبر هم داشته باشد، کاری نمی کند. * * *دلمان خوش است که مقاله می نویسیم! آخرش که چه؟ به کجا می رویم؟ خواهش می کنم به من نگویید که نوشته هایت همه شکو ِه سرایی می کند! آنچه می بینم را بازگو می کنم... من که نمی توانم چشمانم را ببندم و در ِ گوشهایم را بگیرم و هر چه "مصلحت" گفت، بنویسم!...نان، نرخ ِ جان شده است. جان، ارزان و نان، گران شده است... در این های و هو و هیاهوها، در این رنگ بازی ها و دلخوش کن های روزمره، هنوز هم که هنوز است، دخترک گلفروش از صبح زود تا آخر شب، جلوی ماشین ها را می گیرد تا بلکه گلی بفروشد و نانی بخرد تا شکم خواهر کوچکترش را سیر کند یا زیر دست و پای ناپدریش کبودِ کتک نشود. آن سوتر، پسربچه ای در برق آفتاب، دستانش زیر پیشانیش است و جلویش یک ترازو، مردم رد می شوند، بچه های هم سن و سالش رد می شوند با لباس هایی که او تا به حال هیچ وقت تنش نکرده و آرزو دارد یک بار، یک دست از آنها را بپوشد. در مشتش دویست تومانی است که از صبح تا ظهر دشت کرده، انقدر کهنه است که حرارت دست پسرک آن را به حالت خمیری در آورده است... آخ که این پول حتا یک "نان" هم نمی شود!...سبز آمد و رفت، رنگ های دیگر هم می آیند و می روند، اما شکم گرسنه ی گرسنگان، گرسنه می ماند... آهای شمایی که خود را سبز و رنگی می دانید، کجا صدای این قشر جامعه شدید؟! میثم عبادی را یادتان هست؟ همان نوجوان پانزده ساله ی کارگر، برای کمک خرج خانواده اش در آن سن و سال کار می کرد. کمک خرج پدری که توان کار کردن نداشت. حتا رای هم نداده بود، یعنی نمی توانست که بدهد... شما، برای او و خانواده اش چه کردید؟ غیر از این که با این بازی هاتان میثم و میثم ها را به کشتن دادید و خانواده هایشان را بی روزی و بی مرد کار کردید! آی کسانی که این سایت و آن سایت، ناسزا می گویید و به ما خرده می گیرید که چرا "فراخوان صف های نانوایی" می دهید، شما تا به حال چه کار مثبتی کرده اید؟ برای کودکان کار، برای زنان خانوار، برای معتادان، برای گرسنگان؟! چه گلی به سر مردم زدید، جز رنگین کردن گورستان ها از خون عزیزترین فرزندان این آب و خاک؟! آری، روی سخنم با شماست. نه با این حکومت که ماهیتش پیداست و اگر نکشد و اگر ندزدد، نمی شود نامش را جمهوری اسلامی گذاشت؛ چون رابطه ی جمهوری اسلامی و جنایت مثل رابطه ی ماهی و آب است، هر دو لازم و ملزوم هم هستند. اما اما اما باید از کسانی ترسید که اصلاح طلب را سبز می کنند و جای برانداز می فروشند. روی سخنم با همه شماست که از شنیدن خبر دوباره ی طرح پنج شنبه های نان، به خود لرزیدید و فحش کاریتان را شروع کردید. چه خبر است؟ از چه می ترسید؟شمایی که به جنبش ما هستیم خرده می گیرید و توهین می کنید، از شما می پرسم، می دانید در شهرهای کوچک و روستاهای کوچکتر ایران چه خبر است. از رضاییه و ایذه و شهر بابک خبر دارید؟ همین جنبش ما هستیم، در این شهرها و ده ها جای دیگر، چنان صدایش پیچید که فکرش را هم نمی کنید! آنها که دیگر دنبال رای سبز نبودند، دنبال هستی خودشان و ایرانشان بودند. آیا تاکنون در صف های نانوایی سه سال پیش بودید، آیا ندیدید که از هر طبقه ای با هر دیدگاهی آنجا آمده بود، آنجا می شد رد عشق را دید. دیگر کسی که پول نداشت و گرسنه بود، خجالت نمی کشید به صف نانوایی بیاید، بلکه شادمان از اینکه هم میهنش پول نان او را حساب می کند، در صف می ایستاد. واقعا از شما می پرسم، در به قول خودتان مبارزه ی سبزتان، "عشق میهن و هم میهن" چه جایگاهی دارد؟! فحش و فحشکاری؟! خط کشی و موازی کاری؟! سانسور و تک صدایی؟!

جنبش نان، درد این مردم است یا جنبش رای؟! 

سروش سکوت

مرگ یک زندانی سیاسی كرد در زندان ارومیه

بعد از ظهر روز گذشته دوم مردادماه سال جاری یک زندانی سیاسی کرد، در بهداری زندان مرکزی ارومیه براثر بیماری جان باخت.به گزارش موکریان، ناصر خانی زاده اهل بوکان که اخیراً از زندان بوکان جهت معالجه به ارومیه منتقل شده بود روز گذشته در بهداری زندان ارومیه درگذشت.
گفته می شود ناصر خانی زاده که از بیماری دستگاه گوارش به شدت رنج می برد از طرف دادگاه انقلاب به اتهام همکاری با یکی از احزاب مخالف به 18 ماه حبس محکوم شده بود.

آخرین خبر از وضعیت مریم بهرمن؛ فعال حقوق زنان

مریم بهرمن فعال حقوق زنان، ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ در منزل توسط ماموران امنیتی بازداشت شده بود. به گزارش خبرنگار سحام نیوز ماموران با در دست داشتن حکم بازداشت و با «اتهام اقدام علیه امنیت ملی» به مدت سه ساعت منزل این فعال اجتماعی را بازرسی کرده و با ضبط برخی از اموال شخصی، وی را بازداشت نموده اند. بعد از گذشت ۷۱ روز از بازداشت وی، هنوز دلیل قانع کننده‌ای مبنی بر بازداشت وی به خانواده نامبرده ارائه نشده است.
مریم بهرمن بعد از بازداشت توسط ماموران به بازداشتگاه اطلاعات شیراز (پلاک صد) منتقل شده بود و پس از تحمل ۵۵ روز انفرادی در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۹۰ به کانون اصلاح و تربیت میانرود (بند زنان زندان شیراز) منتقل شده است. مریم بهرمن پس از انتقال به کانون اصلاح و تربیت، از سایر زندانیان جدا و همراه با یک زندانی دیگر در سلولی جداگانه زندانی هستند.
مریم بهرمن از بنیان‌گذاران سازمان مردم‌نهاد «انجمن زنان پارس» و از اعضای فعال «کمپین یک میلیون امضا» در استان فارس است.هم‌چنین او عضو کمپین‌های «نه! به لایحه حمایت از مردان در خانواده»، «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها» و «اعتراض به فشارهای غیرقانونی علیه فعالان جنبش زنان» است. وی عضو شورای مرکزی شیراز جبهه مشارکت ایران اسلامی در سال‌های ۸۴ و ۸۵ نیز بود.

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

طنز، اهدا جایزه نوبل به احمدی‌ن‍ژاد

اعتماد، پوریا عالمی: سیدمحمد کریمی، مدیرعامل صندوق مهر رضا، خوشحال خوشحال آمد و روی کاناپه ولو شد و گفت: «باید به آقای احمدی‌نژاد نوبل بدهند.» گفتم: «نوبل؟ همان جایزه‌یی که ضدنظام و امپریالیست و کاپتالیست و صهیونیست و غرب جنایتکار و باقی ددان و دشمنان و استکبار و جرج سوروس به هرکسی که علیه ما است می‌دهند؟ همان که به خانم شیرین عبادی دادند؟ تکلیف ما را روشن کنید، جایزه‌های خارجی خوب است یا نه؟ بگیریم یا نگیریم؟ نکند مثل دست دادن و عکس انداختن با خانم‌های خارجی، در دوره‌های قبل بد بوده و الان قبحش ریخته و خیلی هم خوب است؟» 

آقای مذکور گفت: «حالا شما مته به خشخاش نگذار. یک وام تپل برایت جور می‌کنم، بی‌خیال شو.» 

گفتم: «اول شما بگو به آقای احمدی‌نژاد باید نوبل چی بدهند؟» 

گفت: «نوبل اشتغال‌زایی.» 

گفتم: «واقعا چرا؟» 

گفت: «چون برای من یک شغل نان و آب‌دار درست کرده و من الان مدیرعامل صندوق مهر رضا هستم.» گفتم: «خسته نباشی. اگر این طوری بود که باید به دکتر اسماعیلیون نوبل دندانپزشکی می‌دادند، چون کرم‌خوردگی دندان من را پر کرد. بعد هم باید به ممدآقا ماست‌بند سر کوچه نوبل سرشیر بدهند چون رویه ماست‌هاش یک بندانگشت است... این طوری نمی‌شود، اصلا بگذار پیشنهاد نوبل بدهم.»
پارس دیلی نیوز

خامنه ای دشمنانش را دور می زند یا خودش را ؟!

تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. " به این ضرب المثل پر مغز توجه بفرمائید، که تا چه اندازه با شرایط دو سه سال اخیر رهبری رژیم اسلامی سنخیت و مجانست دارد.با آنکه سید علی خامنه ای یکی از سخنوران توانا در میان روحانیون حکومت اسلامی می باشد؛ اما ندانست کجا چه بگوید، و کجا چه نگوید! شاید هم به خوبی می داند که چه می کند و چه می گوید؛ ولی به سبب مصلحت اندیشی ( البته برای خودش جهت حفظ جایگاهی که در آن قرار داده شده است!! )، مردم را با پریشان گوئی هائی که می کند سر کار می گذارد.ایشان که از هول حلیم در دیگ انقلاب افتاده، حلیم را که نتوانست تا ته کاسه اش بخورد؛ اما خودش را شغال خور کرد و همین جایگاه اهدائی را که با دسیسه های دشمن دوست نمایش، هاشمی رفسنجانی به وی اختصاص یافت را نمی تواند حفظ بنماید.وی با مرتکب شدن اشباهاتی که در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری از ایشان سر زد، حرص کسانی را که برای جانشینی او خودشان را در آب نمک رهبری این انقلاب سیاه خوابانده اند تقویت نمود! دست کم سه تن از چهره های به نام در این رژیم خونخوار، خویشتن را برای جانشینی در مقام رهبری، از بهترین نمونه های موجود فرض کرده؛ و به این امید نشسته اند که کار برکناری خامنه ای از مقام رهبری انقلاب، توسط مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان تحقق بیابد؛ تا آنگاه اینان به تصدی آن فائق بشوند!در میان این سه نفر، دو تن از آنان با کردارهای نمایشی و دوگانه، خودشان را لو داده، و دیگران را در این رابطه مطمئن ساخته اند، که اینها تمایل شدیدی به رهبری انقلاب دارند. این دو نفر آیت الله مصباح یزدی و شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی هستند؛ که اولی با بوسیدن نعلین های خامنه ای، در ظاهر امر خودش را مرید آقا می نمایاند؛ ولی در باطن، با گذاشتن تله های متعدد در جلوی پای خامنه ای، مشغول صاف نمودن جاده رهبری جمهوری اسلامی برای خویشتن است.و دومی که روباه فریبکار این رژیم می باشد، هر از چندگاهی با کلام ظاهر فریبانه اش به خامنه ای باج دهی می کند؛ و در پشت پرده های سیاست بازی های خودش، زیر پای او را خالی می نماید.اما سومی هم که یکی از چهره های سرشناس در میان آخوندهای رژیم می باشد؛ کسی نیست جز آیت الله مهدوی کنی، که پس از مرگ آیت الله قمی به جانشینی وی در رأس جامعه روحانیت مبارز قرار گرفته است. ایشان با حفظ سمت ریاست دانشگاه امام صادق واقع در منطقه سعادت آباد تهران، و نیز ریاست مجلس خبرگان رهبری، نقش دبیرکلی جامعه روحانیت مبارز را نیز بر عهده دارد.وی و هم گروه هایش در این مجمع، بسیار مطمئن می باشند که بعد از سقوط خامنه ای از مقام رهبری انقلاب، جایگزینی مهدوی کنی در چنین جایگاهی، یکی از شاخص ترین نمونه های موجود جهت این کار خواهد بود.در چنین بحبوحه ی ریاست طلبی های آقایان، خامنه ای با درگیر نمودن خودش با گروه به اصطلاح " جریان انحرافی " در حالی که مشغول اره دادن و تیشه گرفتن است؛ به این سه فرد مورد نظر در شرایط موجود، این دیدگاه را می دهد؛ که اینها خودشان را در موقعیت کنونی، برای حذف خامنه ای از مقام رهبری، و جایگزینی خویش در این مقام بهترین نمونه موجود بدانند و از گوشه و کنایه زدنهای جسته و گریخته، هیچ ابائی به خود راه ندهند!هر امری در جمهوری اسلامی راکد باشد، جلسات سخنرانی های افراد گوناگون با موضوعات مختلف همواره گرم و پر شنونده است. بر همین اساس مخالفان و موافقان خامنه ای، چه در لباس روحانی و چه در کسوت شخصی و عادی، تریبونهای مجالس این سخنرانی ها را، در اختیار می گیرند و اغراض شخصی خودشان را در بوق این میکروفونها، راهی گوشهای شنوندگان خاص و عام خودشان می کنند.آنانی که در جمع عام می باشند، کسانی اند که با سخنران در گفتارش هیچ ابراز نظری نمی کنند؛ این افراد فقط شنونده باقی می مانند و به حضور خودشان در این مجالس، رنگ ولایت دوستی را می دهند. ولی دسته دوم از مستمعین اینگونه از سخنرانی ها که در جلسه حاضر می شوند، گروه خاص هستند که آگاهانه برای نمایش انقلابی بودن خود به چنین مجالسی می روند؛ اینان بدون آنکه ظاهرا به محتوای بیانات گوینده توجه دقیقی داشته باشند؛ اما در باطن همه جملاتی را که می شنوند نزد خودشان تجزیه و تحلیل نموده؛ و نکته هایش را استخراج می کنند که تا در یک موقعیت مقتضی بهترین بهره ها را از آن نکات برگیرند.عوام هم ابلهانه در حین بیانات گوینده به علامت مستفیض شدن از سخنران سرهایشان را به علامت تأیید تکان تکان می دهند؛ بدون آنکه چیزی از محتوای آن بیانات درک بکنند؛ به چنان اظهار فضل هائی می پردازند که به دیگران نشان بدهند که می فهمند.آنگاه همین سخنرانانی که به عمد و با غرض خاصی نکته های مورد نظرشان را نزد دیگران آشکار می نمایند؛ به نتایج دلخواه شان می رسند و برای ادامه کارهای موش دوانی در کار رهبری، از هیچ کوششی فروگذاری نمی کنند.یکی از کارهائی که در ادارات دولتی جمهوری اسلامی بسیار رایج است، بردن و گرداندن روزانه بریده های جراید، برای رؤسای ادارات و معاونین آنهاست. در شرح وظایف پیشخدمت های این دوائر دولتی، انجام این وظیفه نیز گنجانده می باشد؛ که در نخستین ساعت شروع فعالیت روزانه آن اداره، وی ضمن بردن چای خدمت حاج آقا ( رئیس اداره )، پوشه بریده های جراید عصر دیروز و صبح آن روز را نیز روی میز ایشان بگذارند. وقتی هم که برای بردن لیوان خالی چای به اتاق آقای رئیس باز می گردند؛ با کسب اجازه از ایشان، پوشه مورد نظر را برای مطالعه معاونین او از اتاق خارج می سازند. سپس به ترتیب اولویت مقام افراد، پوشه حاوی بریده جراید را، در سایر اتاقهای اداره نیز دور می گردانند.حکمت مطالعه این بریده های جراید چیست؟ از آنجائی که آقایان حوصله و وقت کافی برای خواندن همه یک مطلب از یک ستون خبری روزنامه ها را ندارند؛ کارمندان دبیرخانه های ادارات، از میان خبرهای منتشر شده در روزنامه های صبح و عصر، که به اداره شان می آیند؛ قسمتهای مهم آنها را، برای آقای مدیرکل و معاونین ایشان جدا کرده و در یک پوشه می گذارند و خدمت او می فرستند تا مطالعه بفرمایند.بعد از خواندن برگزیده های خبرها، آقای رئیس با معاونین و رؤسای قسمتهای مختلف سازمان یا مؤسسه محل کارش، در مورد آن گزارشها به تبادل نظر می پردازند و وقت یک روز کامل اداری را اینگونه به ابطال می کشانند!چنین کارمندان بدون احساس مسؤلیتی، که تعدادشان در جمهوری اسلامی کم هم نیست؛ بقیه وقتشان را به حضور در سخنرانی های مذکور می گذرانند. با آنکه ظاهرا در این رژیم فناتیک و متحجر خبری از احزاب گوناگون سیاسی نیست؛ ولی کارمندان بیکار این ادارات، هر کدامشان به یک فرد صاحبنام در نظام می آویزند و خودشان را در گروه او و دنباله روی وی جا می زنند و با این کار، عملا و ناخواسته تشکیل یک حزب سیاسی را می دهند.این افراد با آنکه نمی دانند که چه می خواهند و چه امکاناتی دارند، بی هدف، و با وصل نمودن خود به کسانی که ظاهرا می شناسند؛ خودشان را از طرفداران او جلوه می دهند.همین افراد با مرام های " هپلی هپوی " خودشان، کسانی اند که نه خیری به خامنه ای می رسانند؛ و نه به آن کسانی که در سخنرانی هایشان، به رهبر انقلاب گوشه و کنایه های سیاسی می زنند! تنها نقش اثر وجودی این افراد سرگردان فکری در جمهوری اسلامی، تخریب کل ساختار رژیمی است؛ که پایه هایش با قدرت طلبی های کسانی که عاشقانه در پی قدرت برای جباری و زورمداری می باشند در حال فرو ریختن است.دوستان نادانی برای انقلاب ننگین اسلامی، که نه به خامنه ای وفادار می مانند و نه به جانشین های احتمالی او. چرا که این اشخاص فقط به فکر منافع شخصی خویش می باشند و برایشان شهرام و بهرام ندارد. هر که با چاپلوسی های این هپلی هپوهای انقلابی سبیلی از ایشان چرب بکند، رهبر آنها خواهد بود. خامنه ای، رفسنجانی، کنی یا مصباح یزدی؟!!

تابستان 1390 هلند

محترم مومنی روحی

گزارشی از وضعیت معلمان زندانی: قطع حقوق، اخراج و عدم پاسخگویی مسولان

خانواده های محمد داوری و عبدالله مومنی در مصاحبه با "روز" اعلام کردند که پس از بازداشت، حقوق این دو معلم زندانی از سوی آموزش و پرورش قطع شده و آنها محروم از حقوق اولیه یک زندانی در بند 350 زندان اوین به سر می برند.همزمان خانواده هاشم خواستار، دیگر معلم زندانی در مصاحبه با "روز" اعلام کردند که چهارم مرداد ماه محکومیت آقای خواستار به پایان می رسد.بعد از انتخابات دو سال پیش، معلمان نیز همچون روزنامه نگاران و فعالان دانشجویی، بازداشت شده و محکومیت های سنگینی دریافت کردند.محمد داوری، هاشم خواستار، عبدالله مومنی، رسول بداغی و عبدالرضا قنبری از جمله این معلمان هستند که همچنان در بازداشت به سر می برند.

نگرانی از وضعیت سلامتی محمد داوری

محمد داوری،عضو کانون معلمان ایران است که 17 شهریور 88 در پی یورش ماموران امنیتی به دفتر حزب اعتماد ملی و همچنین دفتر مهدی کروبی بازداشت شد. او موقع بازداشت سردبیر، سایت سحام نیوز، متعلق به حزب اعتماد ملی بود.این معلم زندانی به 5 سال حبس تعزیری محکوم شده و روز جمعه وب سایت کلمه خبر از افزایش محکومیت آقای داوری به 6 سال داده است.براساس این گزارش، آقای داوری که از فعالان صنفی و عضو شورای مرکزی سازمان معلمان بوده، به دلیل حضور در تجمع معلمان در سال 85 بازداشت و در دادگاهی در سال 86 به پنج میلیون تومان جریمه نقدی بدل از حبس محکوم شده بود. هم اکنون به دلیل عدم پرداخت این جریمه، یکسال به حبس وی افزوده شده است.رضا داوری، برادر محمد داوری که هفته گذشته موفق به ملاقات برادرش در سالن ملاقات کابینی زندان اوین شده در این زمینه به "روز" می گوید: در زمینه این حکم هنوز به ما چیزی ابلاغ نشده و نمیدانیم. هفته گذشته هم که با برادرم ملاقات کردیم هیچ سخنی از این حکم نبود. برادرم در سال 86 حکمی داشت که ما گمان میکردیم این حکم تعلیقی است حالا باید پی گیری کنیم و ببینیم قضیه این یکسال محکومیت اضافه چیست.آقای داوری می افزاید: برادر من یک معلم بود که با حقوق معلمی زندگی میکرد. پس از بازدشات او حقوق اش را قطع کردند و چند بار پی گیری که کردیم گفتند خودش باید بیاید و باید به خودش ابلاغ شود و... در اصل هیچ جوابی به ما ندادند. خودش هم که از لحظه بازداشت تاکنون حتی یک ساعت هم اجازه مرخصی نداشته و نگذاشته اند به مرخصی بیاید و همه زندگی و مسائل کاملا به هم ریخته است.برادر محمد داوری از مخالفت مسولان با مرخصی برادرش سخن گفته و می افزاید: بارها درخواست مرخصی دادیم و به هر شکلی که فکرش را بکنید پی گیری کردیم اما هیچ جوابی نمیدهند برادر من از لحاظ جسمانی هم وضعیت خوبی ندارد هم مشکل قلبی او است و هم مشکل دهان و دندان دارد که پزشک زندان گفته حتما باید متخصص او را ببیند اما تا به حال امکان چنین چیزی نبوده و ما نگران وضعیت سلامتی برادرم هستیم. او بعد از اعتصاب غذایی که با دیگر زندانیان در خوص آقای صابر انجام دادند به شدت ضعیف شده و از قبل هم به دلیل ترکش هایی که در جنگ خورده، در بینایی مشکل دارد و هم در قلب و ما واقعا نگران هستیم اما هیچ کاری هم از دستمان بر نمی آید.او می افزاید: درخواست ملاقات حضوری هم بارها داده ایم اما باز جوابی نمیدهند. در تمام این دو سال تنها دوبار ملاقات حضوری داشته و بقیه ملاقات ها کابینی بوده. از طرفی ما ساکن شهرستان هستیم و برای مادر من واقعا خیلی سخت است که دو هزار کیلومتر را تا تهران برود و برگردد تهران هم که درست است که دوستان لطف دارند اما ما فامیل درجه یک و حتی فامیل درجه دو هم نداریم و اوضاع خوبی نیست.آقای داوری با تاکید بر اینکه برادرش یک معلم مسول در جامعه خود بوده می گوید: واقعا نمیدانیم چه باید بکنیم خیلی افراد هم مثل برادر من هستند واقعا در حق برادرم خیلی اجحاف می شود نه مرخصی نه ملاقات حضوری. تلفن هایش هم یک سال تمام است که قطع است و ما باید این مسیر طولانی را هزار کیلومتر برویم و هزار کیلومتر برگردیم تا فقط برای 20 دقیقه از پشت شیشه های کابین او را ببینیم واقعا دیگر از حد تحمل همه گذشته و نمیدانیم چه باید بکنیم غیر از دعا هم که کاری از دستمان بر نمی آید...مینا جعفری، وکیل آقای داوری پیش از این در مصاحبه با "روز"، محمد داوری را انسانی بسیار شریف و سالم و معلمی ساده" توصیف کرده و گفته بود "آقای داوری از مقاوم ترین موکلان من است. او معلم ساده ای است با دغدغه های انسانی که در سال 85 نیز در تحصن معلمان مقابل مجلس شورای اسلامی بازداشت شده بود و بارها به ما گفته است که معلم ساده ای است که وضعیت مالی مناسبی ندارد و در مرداد ماه به خواست آقای کروبی و علاقه موکلم به کار حزبی، شروع به همکاری با سحام نیوز کرده است. او جانباز جنگ است و در جبهه از ناحیه چشم و پا آسیب دیده و با تمام توان به مملکتش خدمت کرده است"."فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و اخلال در نظم عمومی" اتهاماتی است که به آقای داوری نسبت داده شد اما به نوشته سحام نیوز، آقای داوری را به بهانه جمع آوری و تهیه مدارک مربوط به تجاوزات جنسی بازداشت و به زندان محکوم کردند.

پایان محکومیت هاشم خواستار

هاشم خواستار، نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان و دیگر معلم زندانی است که از 25 شهریور 88 د ر بازداشت به سر می برد. او از سوی دادگاه بدوی به 6 سال حبس محکوم شده بود که دادگاه تجدید نظر حکم او را به دو سال حبس تعزیری کاهش داد.صدیقه مالکی فر، همسر آقای خواستار درباره آخرین وضعیت همسرش به "روز" می گوید که محکومیت آقای خواستار چهارم مرداد ماه به پایان می رسد و این معلم بازنشسته باید در این روز آزاد شود.آقای خواستار در زندان وکیل اباد مشهد زندانی است و همسرش به "روز" می گوید: همسرم دوسال تمام نه مرخصی آمد و نه از حقوق یک زندانی برخوردار بود حتی وقتی نیاز به جراحی داشت نیز به او مرخصی ندادند و در بیمارستان او را با زنجیر و پابند به تخت بستند و... هنوز هم مریض است اما چهارم مرداد محکومیت او تمام می شود و ما چشم انتظار آزادی او هستیم.خانم مالکی فر می افزاید: ما ایرانی ها یک شعری داریم که می گوید "طوفان نوح و حادثه کربلا گذشت اما چسان گذشت؟ خون می چکد از ایوان کربلا" این واقعا شرح حال ماست در این دوساله و همان مثالی که می گوید "وای برف و وای بر پس برف". مصداق حال و روز ماست همسمر که زندان بود ما میدانیم بر ما چه گذشته و امیدوارم هیچ کسی تجربه نکند و نداند بر خانده یک زندانی چه میرود.هاشم خواستار در نامه ای سرگشاده از زندان با شرح جزییات آنچه در طول مدت زندان بررفته از عدم استقلال قضات، بدرفتاری با زندانیان، دادرسی های غیرعادلانه تا اعمال غیرقانونی مسوولان دستگاه قضایی و انتظامی، تصویری از برخورد دستگاه های یاد شده با زندانیان عقیدتی ارائه کرده و خطاب به رئیس قوه قضائیه از وضعیت سایر زندانیان زندان وکیل آباد مشهد نوشته بود.آقای خواستار با شرح جزییاتی از بازجویی های خود نوشته بود که ماموران امنیتی از زندگی شخصی او پرسیده اند، او را در میان سارقین ومعتادین به موادمخدر نگهداری کرده اند، زمان دادگاهش تنها شش دقیقه طول کشیده.

قطع حقوق و اخراج عبدالله مومنی

عبدالله مومنی هم دیگر معلم زندانی است که پس از بازداشت حقوق او قطع شده و پس از پی گیری های خود و خانواده اش از آموزش و پرورش به او گفته اند احتیاجی به تو نداریم.آقای مومنی از سرشناس ترین فعالان دانشجویی ایران است که بیشتر به عنوان فعال دانشجویی شناخته شده و کمتر کسی از او به عنوان معلمی که در دبیرستان مشغول به تدریس بود یاد میکند.اما فاطمه آدینه وند، همسر آقای مومنی به "روز" می گوید: عبدالله معلم بود و زندگی ما هم از همین حقوق معلمی او می گذشت. سه ماه بعد از بازداشت عبدالله حقوق اش را قطع کردند و زمانی که او به مرخصی آمد خیلی پی گیری کرد و حتی آموزش و پرورش هم رفت اما گفتند که احتیاجی به تو نداریم.خانم مومنی درباره آخرین وضعیت همسرش در زندان نیز می گوید: مدتی مریض بود و بیماری پوستی اش باز خیلی اذیت میکرد اعتصاب غذایی هم که با بقیه زندانیان پس از جان باختن آقای صابر انجام دادند به شدت روده هایش را دچار مشکل کرده بود اما این بار که با او ملاقات کردم وضعیت بهتری داشت و در زندان ورزش می کنند و به مطالعه می پردازند و کلا وضعیتش بهتر از قبل بود.آقای مومنی از زمان بازداشت تاکنون تنها یکبار به مرخصی آمده و همسرش می گوید: 24 فروردین 89 که به زندان بازگشت تاکنون تنها دو بار ملاقات حضوری داشته ایم و هر بار درخواست ملاقات حضوری کرده ام هیچ جوابی نداده اند. بچه های من نوجوان هستند و واقعا به پدرشان نیاز دارند اما متاسفانه هیچ جوابی نمی دهند و تنها یکبار گفتند که نامه همسرت ابروی نظام را برده و ملاقات و مرخصی نمی دهیم من هم گقتم که کسانی که بچه های مردم را شکنجه کردند آبروی نظام را برده اند نه عبدالله که این شکنجه ها را افشا کرده.عبدالله مومنی در نامه ای سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی از شکنجه هایی سخن گفته بود که بر او در زندان اعمال شده.خانم آدینه وند می افزاید: هر بار میروم و برگه درخواست مرخصی میخواهم نمیدهند. روال این است که باید در برگه های مخصوصی درخواست مرخصی را بنویسیم که بالای آن نوشته شده برگ درخواست مرخصی. اما هر بار این برگه را خواسته ام نمیدهند و خود عبدالله هم می گوید دیگر درخواست نکن. وقتی جوابی نمی دهند چرا باید درخواست کنی و...همسر آقای مومنی سپس می پرسد: این اقایان خودشان بچه ندارند؟ خانواده ندارند؟ چرا بچه های من باید محروم باشند حتی از دیدار با پدرشان؟ به جرم اینکه پدرشان آدم روشنفکری بوده که نه ظلمی به کسی کرده و نه حق کسی را خورده؟ بلکه از حق مردم دفاع کرده؟ یعنی خود این آقایان خاناوده و فرزند و نوجوان ندارند که دلشان نمی سوزد و عاطفه را بویی نبرده اند؟

دیگر معلمان زندانی

رسول بداغی، از اعضای کانون صنفی معلمان ایران، دیگر معلم زندانی است که در زندان رجایی شهر به سر می برد. او یازده شهریور 88 بازداشت شده و به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است.عبدالرضا قنبری، معلم یکی از دبیرستان های مشهد نیز از دیگر بازدشات شدگان بعد از انتخابات است که در جریان وقایع عاشورای 88 بازداشت شده و از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده است. او اکنون در بند 350 زندان اوین به سر می برد.

گروگان گیری شهروند بهائی توسط وزارت اطلاعات

نسیم صمیمی، شهروند بهائی، ساکن قائمشهر که به اتهام همکاری در موسسه آموزشی آنلاین از روز ۲۲ تیر ماه در بازداشت به سر میبرد، در صورتی میتواند آزدای خود را بدست آورد که مسئول موسسه آموزشی آنلاین در این شهر را معرفی کند.به گزارش سامانه «خانه حقوق بشر ایران»، نسیم صمیمی (نوروزیان) شهروند بهائی ساکن قائمشهر، که از روز ۲۲ تیر ماه بازداشت شده است همچنان در بازداشتگاه انفرادی کچوئی ساری بسر می برد. وی دو بار در روز های جمعه ۲۴ تیر ماه و سه شنبه ۲۸ تیر ماه به مدت چند ثانیه ای با خانواده خود تماس تلفنی داشته.همچنین روز شنبه یکم مرداد ماه با درخواست و پیگیری های خانواده موفق به ملاقات حضوری با خانواده خویش گردید. نام برده چند سال قبل از مسئولیت موسسه آموزشی آنلاین در قائم شهر به خاطر مشکلاتی که داشته استعفاء داده و در زمان دستگیری چنین مسئولیتی نداشته و با توجه به اعلان این موضوع به مقامات قضائی همچنان در بازداشت به سر می برد.جوادی بازجوی وی از اداره اطلاعات استان تلفنی به یکی از اعضای سابق هیات خادمین قائمشهر گفته است که تا نفر بعدی که مسئول موسسه آموزشی آنلاین است مشخص نشود، نسیم صمیمی را در بازداشتگاه نگاه خواهد داشت. وی در این مورد اظهار داشته که اگر لازم باشد اعضای سابق هیات خادمین شهر را نیز بازداشت خواهد نمود تا مسئول علمی را بیابد.بازجوی پرونده به نسیم صمیمی گفته است که پرونده تکمیل گشته و دیگر بازجوئی نخواهد داشت. بنابر اخبار رسیده در طی مدت ده روز گذشته وی ۵ بار بازجوئی شده است.لازم به ذکر است که منزل نسیم صمیمی ابتدا روز چهارشنبه هشتم تیر ماه مورد بازرسی قرار گرفت و صبح روز چهارشنبه، ۲۲ تیر ماه، از سوی ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شدند.

با هجوم ماموران امنیتی، مهدیه گلرو به زندان اوین بازگردانده شد

شب گذشته با هجوم ماموران امنیتی به منزل مهدیه گلرو، وی برای گذراندن ادامه محکومیت به زندان اوین بازگردانده شد.به گزارش دانشجونیوز، مهدیه گلرو در حالی که با سپردن وثیقه ١۵٠ میلیون تومانی، شنبه گذشته به همراه بهاره هدایت به مرخصی از زندان آمده بود، شب گذشته با حمله ماموران امنیتی به منزلش، به زندان اوین بازگشت. این در حالی است که طی صحبت های انجام شده با مسئولان ذی ربط، قرار بوده که وی امروز صبح به زندان اوین بازگردد.مهدیه گلرو، دانشجوی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی، در ١١ آذر سال ١٣٨٨ با هجوم ماموران امنیتی به منزلش بازداشت شد.مهدیه گلرو، نائب دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه علامه و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، پیش از این نیز دو بار بازداشت شده بود. وی در فروردین ماه ١٣٨٩، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباس، به اتهام «تبلیغ علیه نظام، تجمع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی» به دو سال و چهار ماه حبس تعزیری محکوم شد. شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر این حکم را به دو سال زندان کاهش داد.مهدیه گلرو هم چنین به دلیل انتشار مطالب از داخل زندان و صدور بیانیه به مناسبت روز دانشجو، از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» محاکمه و به شش ماه حبس تعزیری دیگر محکوم شد. وی همچنین یک روز پیش از بازداشت، در دهم آذر ماه سال ۸۸، از سوی شعبه ۱۲ دادگاه انقلاب به یک سال حبس تعلیقی محکوم شده بود که در پی بازداشت اخیر وی، این حکم نیز به اجرا گذاشته شد.وی شنبه گذشته، برای اولین بار پس از بازداشت به مرخصی از زندان آمده بود.

مریم بیدگلی از فعالین کمپین یک میلیون امضا صبح روز پنج شنبه در منزلش در قم بازداشت شد

فاطمه مسجدی و مریم بیدگلی روز ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ توسط ماموران امنیتی در قم دستگیر و پس از دو هفته با صدور قرار وثیقه ۲۰ میلیونی برای هر کدام آزاد شدند.چندی بعد میزان این وثیقه افزایش یافت. دادگاه این دو، روز ۱۳ مرداد ماه ۱۳۸۹ به اتهام تبلیغ علیه نظام و به نفع گروه فمینیستی علیه نظام (کمپین یک میلیون امضا) برگزار شد. دادگاه بدوی آن دو را به تحمل یک سال زندان و پرداخت جزای نقدی محکوم کرد که مدت حبس در دادگاه تجدید نظر به ۶ ماه کاهش یافت.ماممورین اداره اطلاعات بهمن ماه ۸۹ فاطمه مسجدی را که همراه خانواده اش از قم عازم تهران بود، در خروجی شهر قم بازداشت کردند. وی چندی پیش پس از اتمام دوران محکومیتش آزاد شد.

مادرهانیه صانع فرشی: حکم صادره برای دخترم “غیرعادلانه” است

مادرهانیه صانع فرشی بعد از یکسال سکوت خود را شکست و به جرس گفت:حکم صادره برای دخترم "غیرعادلانه" است. هانیه صانع فرشی شهروند زندانی که تاکنون سابقه هیچ گونه فعالیت سیاسی نداشته و بیشتر در زندان به خاطر فعالیتهای فیس بوکی اش مورد بازجویی قرار گرفته است به همراه شش وبلاگ نویس دیگر به احکام سنگینی محکوم شده اند.این وبلاگ نویسان در تاریخ ٢٧ فروردین در شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه شدند. وکلا و خانواده‌های آنها اخیرا از آرای صادره علیه انها مطلع شده‌اند، با آنکه طرح دو اتهام سنگین "سب النبی ومحاربه" علیه آنها منتفی شده است، اما این جوانان به اتهام توهین به مقدسات ، تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه نظام به احکامی ناعادلانه و سنگین محکوم شده‌اند. ایمان مسجدی و سپهر ابراهیمی هر کدام به هشت سال زندان، محمدرضا گلی‌زاده، هانیه صاتع فرشی، به هفت سال زندان، حجت نیكویی و لادن مستوفی مآب به پنج سال زندان و امیر لطیفی به هفت سال زندان و ٧٤ صربه شلاق محکوم شده‌اند.دادگاه هانیه صانع فرشی در حالی تشکیل شد که به وی اجازه گرفتن وکیل داده نشده و وی بدون مطالعه پرونده و مشاوره قضایی خود دفاعیه ای را جهت درج در پرونده اش تنظیم و ارائه نموده است. پس از اتمام جلسه دادگاه با پیگیری های مادر مسن او مسئولین قضایی با ورود وکیل به پرونده وی موافقت کرده اند تا حداقل علی رغم عدم حضور وکیل در دادگاه وی، اجازه مطالعه پرونده به وکیل وی داده شود. هانیه صانع فرشی ۲۸ ساله ، یک شهروند عادی تبریزی، دیپلمه است که تنها به علت فعالیت های فیس بوکی و اینترنتی از تیرماه سال گذشته در بازداشت به سر می برد. وی طی مدتی را که در بازداشت به سر برده دو ماه را در انفرادی و تحت بازجویی ها و فشارهای سنگین بوده است.مادر هانیه فرشی در مورد اتهامات وارده به دخترش به "جرس" می گوید: " در مورد حکمی که برایش صادر کردند اعتراض دادیم تا ببینم دادگاه تجدید نظر چه رایی می دهد؟ از نظر روحی حالش بسیار خوب است. دادگاهش غیرعلنی بود و نگذاشتند خانواده در دادگاه حضور پیدا کند اما بعد از دادگاه خوشبختانه توانستم سرپایی و حضوری هانیه را پنج دقیقه ببینم. هنوز حکم به او ابلاغ نشده بود که من حکم صادره را بهش گفتم اما برای اینکه من ناراحت نشوم چیزی نگفت اما چنین حکمی واقعا غیرعادلانه است.اصلا به وکیلش اجازه نداده اند برود از هانیه وکالت بگیرد یا هانیه را ملاقات کند و با او حرف بزند فقط پرونده را مطالعه کرده و لایحه دفاعیه را گذاشته است. هانیه می گفت این مطالب توی سایت ها را که من ننوشتم و خودشان هم می دانند این مطالب را برای من فرستاده اند. هانیه اصلا به کسی توهین نکرده است آن هم به مقدسات، کسان دیگری این مطالب را نوشته اند. اصلا در حکمش حرفها را جور دیگری گفته اند هانیه به آن کسی که در سایت حرف می زده گفته من آن امام زمانی که شما می گویید قبول ندارم بلکه امام زمان خودمان را قبول دارم و همین را برایش توهین به مقدسات محسوب کرده اند! دخترم هیچ فعالیت سیاسی نداشت. خوب انتقاد داشت اما فعالیتی نمی کرد که بعنوان زندانی سیاسی دستگیرش کنند و هفت سال برایش زندان بدهند الان هم که یکسال در زندان است.همچنین مینا جعفری وکیل هانیه صانع فرشی در خصوص رای صادر شده برای موکل خود به "جرس" می گوید: هانیه به هفت سال حبس به اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری محکوم شد که لایحه دفاعیه را برای تجدید نظر فرستاده ام و منتظرم ببینم چه رایی صادر می شود. متاسفانه اصلا در دادگاه بدوی حضور نداشتم و روند به این صورت است که دادگاه تجدید نظر برگزار نمی شود و لایحه دفاعیه را مطالعه می کنند و رای نهایی را صادر می کنند که متاسفانه در سیستم قضایی ایران این روند رسمی شده است و نیازی به تشکیل دادگاه برای تجدید نظر نمی بینند مگر در مواردی خاص. این ایرادتی است که ما همیشه مطرح کرده ایم که با این روند چگونه وکلا می توانند از موکلان خود دفاع کنند؟ وی با بیان اینکه تا کنون موفق به ملاقات موکل خود نشده است می گوید: زمانیکه من قاضی صادر کننده رای را نمی توانم ملاقات کنم و حتی وکلا نمی توانند موکلان خود را که پرونده سیاسی دارند را ملاقات کنند، دیگر چه می توانم بگوییم؟ متاسفانه این یکی از مشکلات وکلا است که مقامات قضایی باید پاسخگوی آن باشند.مادر هانیه با اشاره به تنهایی خود و مشکلات فراوانی که باید برای ملاقات دخترش تحمل کند، ادامه می دهد: "متاسفانه من باید مسیر تبریز به تهران را برای دیدن هانیه بیایم و که با توجه به سن بالا و هزینه سفر و طولانی بودن مسیر مجبورم دو هفته ای یکبار برای دیدن دخترم به تهران بیایم. تنهایی باید این مسیر را بیایم، با اتوبوس می روم مریض می شوم، با قطار می روم دیر می رسم و بلیط هواپیما هم گران شده، توان پرداختش را ندارم و خلاصه خیلی برایم "سخت" است و با این همه مشکلات هم فقط می توانم بیست دقیقه هانیه را ملاقات کنم آن هم بصورت کابینی و حتی نمی توانم او را بغل کنم. در این یکسال هم چه مشکلاتی را برای ملاقاتش تحمل می کنم قبلا تماس تلفنی داشت و از حالش باخبر می شدم اما الان دو هفته ازش بی خبرم و هانیه تنها دختر من است و با او تنها زندگی می کردم حالا باید با این سن، تنهایی و این نگرانی و دلتنگی ها را بکشم. خوب مخارج سفر برای من سنگین است و ماه رمضان هم که شروع می شود و واقعا سخت می شود و نمی توانم به ملاقاتش بروم. به چه کسی این مشکلاتم را بگویم؟ کسی جوابی نمی دهد بارها برای مرخصی تقاضا کردم و خواستم دادستان را ببینم اما جوابی به من نمی دهند و فقط یکبار معاون دادستان را دیدم که گفت دادستان نیست و بعد دوباره مراجعه کن که گفتم من ساکن تبریز هستم چقدر خانه فامیل ها بمانم بخدا دیگر خجالت می کشم بروم خانه فامیلها الان یکسال است که می روم خانه آشناهایمان دیگر خجالت می کشم. بعد گفتند شما فرم را پر کنید به شما اطلاع می دهند که هیچ خبری نشد! الان یکسال است که تنها زندگی می کنم و هیچکس را ندارم پسرم هم که در ارومیه است امیدوارم بعد از دادگاه تجدید نظر آزادش کنند.وی در پایان خطاب به مسئولین قضایی می گوید: "امیدوارم مسئولان یک تجدید نظری به احکام صادره انجام دهند، این حکمها خیلی سنگین است و عادلانه نیست. من اصلا انتظار چنین حکمی را نداشتم. می گفتم الان دادگاه تشکیل می دهند و هانیه را "آزاد" می کنند.

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...