۱۴۰۳ مهر ۲۷, جمعه

چرا عده‌ای مغز فندق به نام دفاع از «صلح»، با تهاجم نظامی علیه جمهوری اسلامی مخالفت می‌کنند؟

عدم درک درست از منافع ملی ایران

یکی از دلایل اصلی مخالفت این افراد، عدم توجه کافی به “منافع ملی ایران” است. آنها بجای تمرکز بر منافع ایران، اغلب به ایدئولوژی‌های حزبی یا دیدگاه‌های آرمانی خود پایبندند.


با معیار قرار دادن “منافع ملی”، به سادگی می‌توان دید حکومت حاکم بر ایران، یعنی نظام “جمهوری اسلامی” دشمن اصلی ایران و ایرانی است. این حکومت اصلی‌ترین عامل ویرانی کشور بوده و در چهل و شش سال گذشته عامل و مسبب کشته شدن صدها هزار نفر در جنگ، تصادفات جاده‌ای و یا از طریق عدم تامین نیازمندی‌های درمانی (واکسن ویروس کووید ۱۹ و دیگر داروهای ضروری) بوده است. صدها هزار ایرانی غیرنظامی در طول عمر این حکومت دستگیر، زندانی و شکنجه شده و ده‌ها هزار نفر اعدام شده‌اند. در این چهار دهه بین ۶ تا ۱۰ میلیون ایرانی از کشور فرار کرده و خانواده‌های آنها از هم پاشیده شده است. سرزمین و فرهنگ و تمدن ایران در معرض آسیب‌های جدی و حتی تخریب یا ویرانی قرار دارد. سیاست‌گذاری‌های این حکومت بر اساس اولویت دادن به لبنان و غزه و سوریه و عراق و یمن بوده و سرمایه‌های ملی ایران صرف صدور تروریسم و تشکیل گروه‌های نیابتی این حکومت برای کشتار یهودیان یا آمریکائی‌ها می‌شود. سیاست‌های این حکومت نام ایران و ایرانی را با تروریسم پیوند زده و بی اعتباری جهانی برای مردم ایران را موجب شده است. با وجود همه اینها آیا تردیدی وجود دارد که این حکومت اصلی‌ترین و بزرگترین دشمن ایران و ایرانی است؟

وقتی نیروهای سرکوبگرِ رنگارنگ این حکومت در کوچه‌ها و خیابان‌های شهرهای ایران جنگ تمام‌عیار علیه زنان کشور را پیش برده و به تحقیر و سرکوب روزمره‌ی شهروندان (غیرنظامی) مشغولند، وقتی دختربچه‌های ایرانی در مدرسه‌هایشان با گازهای سمی‌ مورد تهاجم قرار می‌گیرند، وقتی کولبران در کردستان یا سوختبران در سیستان و بلوچستان آماج گلوله پاسداران قرار می‌گیرند، وقتی مردم عرب خوزستان در نیزارهای ماهشهر با مسلسل سنگین دوشکا به رگبار بسته می‌شوند، وقتی نیروهای این حکومت با ماشین از روی پیکر مردم معترض (غیرنظامی) رد می‌شوند، تردیدی وجود دارد که در ایران چهار دهه است که جنگی خونین بین یک نظام اشغالگر با مردم ایرانزمین وجود دارد؟ آیا اگر “منافع ملی” را در نظر بگیریم، بالاترین اولویت، پایان دادن هرچه زودتر به این حکومت جنایتکار نیست که سایه جنگ و هر حمله نظامی به ایران را نیز منتفی خواهد کرد؟!

مردم ایران در چهار دهه گذشته بسیار تلاش کرده‌اند تا این حکومت را به زیر بکشند ولی به خاطر سرکوب وحشیانه، موفق نشده‌اند. در چنین شرایطی آیا اگر یک نیروی خارجی در جنگ نابرابری که “جمهوری اسلامی” با مردم به پیش می‌برد، به مردم ایران کمک کند، نباید از آن استقبال کرد؟ جنگ بین جمهوری اسلامی و اسرائیل و هم‌پیمانانش را مردم ایران به راه نیانداخته‌اند، اما حملات نظامی به جمهوری اسلامی و منابع آن، فرصت مناسبی برای عبور کم‌هزینه‌تر از این رژیم است.

جنگ حکومت با اسرائیل و هم پیمانانش، ماشین سرکوب این حکومت را ضعیف کرده و به مرور زمان، شانس موفقیت مردم برای به زمین زدن این حکومت بالا می‌برد. بطور منطقی و با معیار قرار دادن “منافع ملی”، باید از تهاجم نظامی علیه جمهوری اسلامی، با تاکید بر اینکه حساب این رژیم از “ایران” جداست و نباید مردم و ساختارهای شهری مورد حمله قرار بگیرند، استقبال کرد. چنین فرصتی را نباید از دست داد. چنین موضع‌گیری عین “میهن‌دوستی” و مصداق هوشمندی سیاسی است

وفاداری به انقلاب۵۷

بسیاری از کسانی که با حمله نظامی مخالفت می‌کنند، هنوز به انقلاب ۵۷ پایبند هستند (پنجاه و هفتی‌ها). برای آنها پذیرش سقوط جمهوری اسلامی به معنای پذیرفتن شکست آرمان‌های آن “انقلاب” است. این گروه نمی‌خواهند بپذیرند جامعه‌ای که روزی از انقلاب حمایت می‌کرد، اکنون به دنبال پایان این حکومت است. مخالفت با هرگونه حمله نظامی به جمهوری اسلامی برای این گروه، بیشتر از آنکه ناشی از دغدغه برای صلح باشد، تلاشی است برای جلوگیری از فروپاشی ذهنی آنها نسبت به آرمان‌های انقلابی‌شان و در عمل حفظ نظام جمهوری اسلامی تا زمانی که اینها، نه ایران، بلکه انقلاب‌شان را از آن پس بگیرند!

چنین چیزی برای “پنجاه و هفتی‌ها”، یعنی پذیرش شکست و پایان آن “دوره انقلابی” که اینان، آن را تقدیس می‌کردند. دوره‌ای که موتور اصلی تحولات سیاسی در جامعه را انگیزه‌های ضد آمریکائی- ضد اسرائیلی رقم می‌زد. از آنجا که این گروه‌ها نمی‌خواهند چنین شکستی را بپذیرند، به همین خاطر با تهاجم نظامی که می‌تواند پایان آن را رقم بزند، مخالفت می‌کنند.

جمود فکری و تحلیل بر اساس الگوهای قدیمی

بسیاری از مخالفان تهاجم نظامی، هنوز با معیارها و الگوهای دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی مسائل را تحلیل می‌کنند. این گروه‌ها که عمدتاً از تفکرات چپ و همبستگی جهانی آن دوره الهام می‌گیرند، بدون توجه به شرایط خاص ایران و منطقه، از رویکردی دفاع می‌کنند که درواقع به ضرر مردم ایران تمام می‌شود. آنها با داشتن نگاهی رمانتیک به سیاست‌های جهانی، حقوق و منافع مردم ایران را فدای آرمانگرائی‌های ایدئولوژیک خود می‌کنند.

جمهوری اسلامی؛ تهدیدی برای صلح جهانی

آیا حکومت جمهوری اسلامی جدا از آنکه دشمن مردم ایران است، دشمن بی‌ثباتی و عدم امنیت در منطقه و در جهان هم هست؟ کارنامه چهار دهه گذشته جمهوری اسلامی چنین چیزی را تائید می‌کند. این رژیم عامل اصلی جنگ، تروریسم و بی‌ثبابتی در منطقه است. تشکیل یا حمایت ایدئولوژیک، تامین مالی- تجهیزاتی و دادن آموزش‌های نظامی به انواع گروه‌های نیابتی، در کارنامه این حکومت قرار دارد. تلاش برای جنگ و تغییر حکومت‌ها در عراق، یمن، عربستان و بحرین از اهداف توسعه‌طلبانه‌ای است که این حکومت دنبال کرده و از آن دفاع می‌کند. صدور انقلاب و گسترش حکومت اسلامی- شیعی از اهداف اعلام شده این حکومت است.

ترور مخالفان حکومت در کشورهای مختلف منطقه یا در اروپا، بمب‌گذاری در مرکز همیاری یهودیان در بوئنوس‌آیرس آرژانتین و تلاش‌های تروریستی در کشورهای مختلف مانند لبنان، فرانسه، آلمان، سوئد، هلند، بلژیک، انگلستان ایالات متحده آمریکا و… همه و همه نشانگر آن است که حکومت جمهوری اسلامی دشمن صلح و ثبات و مسبب ناامنی و تروریسم در جهان است. آخرین نمونه چنین سیاست جنگ‌طلبانه‌ای را می‌توان در حمله تروریستی و وحشیانه حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به مردم اسرائیل و پس از آن موشک‌پرانی‌های حزب‌الله و حوثی‌های یمن و دیگر نیابتی‌های جمهوری اسلامی به اسرائیل مشاهده کرد. با در نظر داشتن این سیاست تهاجمی‌ و جنگ‌افروزانه که بیش از چهار دهه است ادامه دارد، مبارزه با این حکومت، از جمله از طریق حمله نظامی به آن، نه تنها مشروع، بلکه یک “وظیفه” در دفاع از آرمان‌های انسانی و حقوق بشری بوده و یک “خدمت بزرگ به بشریت” است. بر این اساس، دولت اسرائیل “حق” دارد که از موجودیت خود و امنیت مردم‌اش دفاع کرده و به حملات نظامی حکومت ایران پاسخ دهد. این وظیفه مردم ایران است که کار این رژیم را تمام کنند، اما حالا که چنین درگیری نظامی پیش آمده، مردم ایران و کشور اسرائیل منافع همسوئی پیدا کرده‌اند که باید از آن حداکثر استفاده را جهت تغییر شرایط ایران و منطقه و حتا جهان که با دسیسه‌ و حمایت جمهوری اسلامی در گرداب اسلامگرایی فرو می‌رود، کرد. 

وزارت اطلاعات با اعمال فشار پرونده اکباتان را دوباره به جریان می‌اندازد

 یک فرد آگاه به پرونده متهمان پرونده معروف به «اکباتان» گفت که این پرونده چندین بار در دادگاه مورد بررسی قرار گرفته و بی‌گناهی این متهمان ثابت شده‌ اما ماموران وزارت اطلاعات با اعمال فشار این  پرونده را دوباره به جریان می‌اندازند.


به گفته این فرد مطلع به پرونده «اکباتان» چهار متهم این پرونده نزدیک به دو سال است که زیر فشار و اضطراب شدید در ارتباط با صدور حکم‌های سنگین قرار دارند. پرونده آنها در دو دادگاه به جریان افتاده است؛ یکی، دادگاه کیفری به اتهام قتل آرمان علیوردی؛ و دیگری، دادگاه انقلاب متهم به محاربه و قتل. وی اضافه کرد: «چندین بار این پرونده در دادگاه در رفت و آمد بوده و بی‌گناهی بچه‌ها ثابت شده، اما فشار ماموران وزارت اطلاعات دوباره پرونده را فعال می‌کند.»

این منبع مطلع ادامه داد: «زمستان سال قبل از هشت متهم پرونده چهار متهم با قرار وثیقه آزاد شدند و با اینهمه به هیچ عنوان زندگی طبیعی ندارند بطوری که بعضی از ماجراهایی که برای این جوانان اتفاق افتاده اصلا قابل گفتن نیست؛ در همین حد بگویم که اصلا نمی توانند عادی باشند و از نظر روانی شدیدا بهم ریخته هستند. به گفته وی، وضعیت روحی چهار جوان زندانی دیگر از متهمان این پرونده که در زندان بسر می‌برند چند برابر بدتر است.

او در ادامه توضیح داد: «از آنجا که زندانی‌های زندان قزلحصار خبر دارند که جرم و اتهام این جوانان سیاسی است از نظر فیزیکی آسیبی به‌ آنها نمی‌رسانند اما با این حال، فشارهای روانی به شدت آنها را عذاب می‌دهد به‌خصوص وقتی که دوباره پرونده دادگاه کیفری آنها از ابتدا دوباره فعال شد و آنها به مدت چندین هفته در بازداشتگاه اطلاعات سپاه زندانی بودند. او در توضیح اتهام متهمان پرونده موسوم به «اکباتان»گفت: «مهدی حسینی در ۱۲ آبان ۱۴۰۱ بازداشت شد. او از جمله اولین بازداشت‌شدگان این پرونده است که به دو اتهام «محاربه» و «مشارکت در قتل عمد» متهم شده است.

میلاد آرمون نیز از اولین بازداشت شدگان این پرونده است که به دو اتهام «محاربه» و «مشارکت در قتل عمد» متهم شده است. مهدی ایمانی ۲۲ آذر ۱۴۰۱ توسط ماموران پلیس آگاهی تهران بازداشت و از جمله سه متهم این پرونده است که به دو اتهام «محاربه» و «مشارکت در قتل عمد» متهم شده است. نوید نجاران نیز توسط ماموران اطلاعات سپاه استان خوزستان و دست‌کم چند ماه پس از دیگر متهمان پرونده در اهواز بازداشت و به «مشارکت در قتل عمد» متهم شد.

این فرد مطلع به «پرونده اکباتان» در پایان تاکید کرده است: «متاسفانه به دلیل حساسیت و پیچیدگی‌ پرونده، خانواده‌ها فقط با وکلای پرونده در ارتباط هستند و حتی وکلای آنها نیز درباره این پرونده گفتگوی چندانی با رسانه‌ها انجام نمی‌دهند. اطلاعات دریافتی حساب کاربری «دادبان» از وضعیت نگران‌کننده میلاد آرمون، سید محمدمهدی حسینی، مهدی ایمانی و نوید نجاران در بازداشتگاه اطلاعات سپاه حکایت دارد. این چهار متهم پرونده اکباتان علاوه بر «مشارکت در قتل عمد»، به «محاربه» نیز متهم هستند. پرونده «اکباتان» یکی از پیچیده‌ترین سناریوسازی‌های سازمان اطلاعات سپاه (ساس) علیه شهروندان معترضی است که در پاییز ۱۴۰۱ در جریان جنبش ملی مهسا در شهرک اکباتان تهران به خیابان آمدند و در اعتراضات گسترده‌ علیه جمهوری اسلامی در کنار دیگر شهروندان در شهرها و محله‌های مختلف شرکت داشتند.

در جریان اعتراضات آن زمان در تاریخ چهارم آبان آرمان علی‌وردی از اعضای یگان امنیتی بسیج اکباتان مجروح و دو روز بعد در بیمارستان درگذشت. سازمان اطلاعات سپاه (ساس) پرونده آرمان علی‌وردی را با عنوان «قتل» پیگیری و در پی آن میلاد آرمون، حسین نعمتی، علیرضا کفایی و مهدی حسینی چهار جوان ساکن اکباتان را به قتل این بسیجی متهم کرد. بنا بر کیفرخواست صادره، میلاد آرمون، محمدمهدی حسینی و مهدی ایمانی سه متهم ردیف اول تا سوم پرونده به «محاربه» متهم و علیرضا کفایی و حسین نعمتی و یک جوان دیگر نیز به «مشارکت در قتل عمد» و اتهاماتی از جمله «تبلیغ علیه نظام» متهم شدند.

در خردادماه سال بعد نام یک متهم جدید دیگر در این پرونده، رسانه‌ای شد؛ نوید نجاران شهروند جوانی که توسط ضابط خاص قضایی در این پرونده به اتهام ارتکاب اعمال مجرمانه در زمینه جان باختن آرمان علی وردی بسیجی کشته شده در اکباتان تهران، در اهواز بازداشت و پس از بازجویی اولیه برای ادامه تحقیقات به تهران منتقل شد. این جوان نیز هم‌ اکنون به «مشارکت در قتل عمد» متهم شده است. حتی با تکیه بر مستندات موجود در پرونده هم مشخص نیست عامل اصلی کشته شدن آرمان علی‌وردی چه کسی است و در نتیجه صدور حکم اعدام برای این متهمان با قوانین قضایی خود جمهوری اسلامی نیز مغایرت دارد.


۱۴۰۳ مهر ۲۱, شنبه

جنگ بعدی: اسرائیل و غرب علیه جمهوری ننگین اسلامی

  از کجا بدانیم که جنگ بین تهران و تل آویو دیگر مانند آنچه پیشتر فکر می‌کردیم، بعید نیست؟


حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ از حملات قبلی بسیار متفاوت بود. این حمله یک تحول کیفی در رویارویی بین دو اردوگاه بود که ترس عمیق اسرائیل را از آنچه که تهدیدی علیه موجودیت خود می‌داند، بیدار کرده است. به همین دلیل نیز ضد حمله اسرائیل متفاوت بود و تل‌آویو تصمیم گرفت رژیم حماس حاکم بر غزه را از بین ببرد. اسرائیل می‌خواهد سیاست بازدارندگی را احیاء کند، به این معنی که هرگونه حمله به اسرائیل بهای گزافی خواهد داشت و با این کار می‌خواهد وجهه خود را به عنوان «ابرمرد» منطقه حفظ و تقویت کند. اسرائیل در این جنگ ثابت کرد که قادر است نبردهای طولانی را که تا کنون به یازده ماه رسیده بطور همزمان در چندین جبهه در غزه، کرانه باختری، لبنان، ایران و یمن پیش ببرد.

اسرائیل تصویر فوق‌العاده‌ای از قابلیت‌های اطلاعاتی و فناوری پیشرفته نظامی خود را ارائه کرد. نیمی از رهبران حزب‌الله را بدون اینکه خطر حمله به یک وجب از خاک لبنان را متحمل شود، از بین برد و تعدادی از رهبران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را نیز هدف قرار داد و حتا جرأت کرده و رهبر حماس را در قلب تهران به قتل برساند. در داخل اسرائیل نیز نارضایتی و نفرت بخش زیادی از اسرائیلی‌ها، به ویژه نخبگان از نتانیاهو و متحدان مذهبی‌اش، مانع از صف‌آرایی آنها در پشت سر او نشد. تلفات انسانی هنگفت در میان نیروهایش، از بین رفتن میلیاردها دلاری که اقتصاد اسرائیل را تحت تأثیر قرار داد و حتا شکست او در نابودی رئیس حماس در غزه هیچکدام نتوانست او را مجبور به توقف جنگ کند. جنگ غزه یک جنگ اسرائیلی محض به معنی دفاع از موجودیت این کشور است. اما جنگ احتمالی اسرائیل با [رژیم] ایران، دیگر جنگ اسرائیل و غرب با هم علیه جمهوری اسلامی خواهد بود.

اسرائیل اینک بیش از هر زمان دیگری برای یک نبرد بزرگ آماده است. ناوگان‌های دریایی همچنان مستقر در بالاترین سطح از آمادگی نظامی که منطقه تا به حال شاهد آن بوده است برای نبرد تمام‌عیار با تهران آمده‌اند. این بسیج نظامی گسترده و این ناوگان‌ها پیامی است که اگر تهران آن را نادیده بگیرد، ایران و رژیم جمهوری اسلامی بهای سنگین آن را خواهند پرداخت. در این میان، اظهارات روسیه و بازدیدهای مقامات مسکو و ارسال سریع تدارکات نظامی برای مقابله با هرگونه حمله هوایی به ایران موفقیت‌آمیز نبود. این تشدید تنش با هر چیزی که در تاریخ منطقه از جنگ ۱۹۷۳ و آنچه پیش از آن رخ داده است بسیار متفاوت است.

آیا ممکن است این وضعیت رهبری رژیم ایران را به سمت درک این واقعیت که مبارزه با اسرائیل بیهوده است سوق دهد و یا اینکه آن را به سمت ایجاد قابلیت‌های بیشتر برای این مبارزه خواهد کشاند؟اظهارات مقامات جمهوری اسلامی درباره توافقنامه بزرگ همکاری نظامی با روسیه حاکی از آن است که رهبران رژیم خود را برای جنگ بعدی آماده می‌کنند و نه برعکس. توافق قاهره شاید در آستانه‌ی پایان دادن به جنگ غزه باشد اما به هشدار آمادگی برای جنگ با ایران و حزب‌الله پایان نمی‌دهد.

از آغاز جنگ سال گذشته، اسرائیل در وضعیت اضطراری بسر می برد که دلیل‌اش فراتر از نبرد غزه است. این کشور ژنراتورهای برق پشتیبان را در سراسر کشور مستقر و مخازن آب را پر کرده و دفاع سایبری را تشدید نموده و مواد غذایی را برای چندین ماه آماده و ذخیره کرده است. اسرائیل اعلام کرده که توانایی تولید برق از منابع مختلف، از روی زمین، زیر زمین و دریا را دارد، و اگر شبکه برق در خلال جنگ از بین برود، ظرف هفت دقیقه ژنراتور آنلاین می‌شود و برق را به شبکه برمی‌گرداند. سنگرها و پناهگاه‌هایی برای صدها هزار نفر در انتظار جنگ بزرگ آماده کرده و این سنگرها دومین خط دفاعی پس از گنبد آهنین در صورت شکستن آن هستند. ذهنیت استقرار و آمادگی برای جنگ نقش مهمی در ایجاد و تقویت انگیزه جهت تصمیم گرفتن برای جنگ دارد. برای دهه‌ها، استراتژی اصلی اسرائیل بر اساس پتانسیل جنگ منطقه‌ای بوده است که در گذشته در نبرد با مصر، اردن و سوریه با آن روبرو شده بود. امروز حکمی علیه جمهوری اسلامی ایران صادر شده که تهران را اولین تهدید برای موجودیت اسرائیل می‌داند. این تهدید رژیم ایران از طریق تلاش برای ایجاد تأسیسات اتمی نظامی و توسعه قابلیت‌های موشکی برای رسیدن به شهرهای بزرگ اسرائیل خود را نشان می‌دهد.

این وضعیت و تهدیدهای مداوم باعث می‌شود که خود جمهوری اسلامی هدف بعدی اسرائیل باشد و نه نیروهای نیابتی آن. در جنگ کنونی، رژیم ایران نتوانست حماس را نجات دهد و ترجیح داد از حزب‌الله لبنان با درگیر نشدن در نبرد محافظت کند. حوثی‌های یمن تنها شرکت‌کنندگان در این جنگ بودند که پس از نابودی تأسیسات حیاتی آنها در بندر الحدیده توسط اسرائیل نیز از هدف قرار دادن اسرائیل عقب‌نشینی کردند. به نظر من با توجه به تداوم رقابت نظامی- فنی و توسعه‌طلبی جمهوری اسلامی در موازات با مخالفت اسرائیل با تأسیس دولت فلسطین، جنگ بین اسرائیل و [رژیم] ایران بعید نیست.

دو عملیات فنی- امنیتی اسرائیل علیه حزب‌الله لبنان؛

عبدالرحمن الراشد (شرق الاوسط) – وقتی از جمال عبدالناصر رئیس جمهوری فقید مصر پرسیده شد که چرا در جنگ ۱۹۶۷ شکست خوردی، او گفت: «اسرائیل بر ما برتری هوایی دارد و به همین دلیل بود که همزمان با همه ما، مصر، سوریه و اردن، می‌جنگید». و وقتی روزنامه‌نگار گفت، اما مصر نیز ناوگان بزرگی از هواپیماهای جنگی دارد، عبدالناصر پاسخ داد: «آنها از مصر خلبانان بیشتری دارند، برای هر جنگنده سه خلبان اسرائیلی وجود دارد، یعنی روزی چند بار می‌توانند با یک جنگنده بجنگند».


استدلال رئیس جمهوری مصر تا حدودی درست بود. اما برتری اسرائیل تنها بر داشتن هواپیماهای پیشرفته محدود نمی‌شد، بلکه توسعه کل تشکیلات نظامی اسرائیل و مؤسساتی که از آن حمایت می‌کردند، مبتنی بر برنامه‌های پیشرفته بود که به صورت مرحله‌ای عمل می‌کردند. بیش از چهار هزار نفر در دو عملیات فنی و کیفی اسرائیل علیه حزب‌الله لبنان که با استفاده از منفجر کردن پیجرهای دریافت پیام و دستگاه‌های بیسیم کشته و زخمی شدند. ما در جنگ‌ تکنولوژی بسر می‌بریم و نه شجاعت! مفهوم نبردهای کنونی، درگیری «تمدنی» است نه تاریخی! تلفن‌ و سایر وسایل ارتباطی، کامپیوتر، تلویزیون‌، اتومبیل‌های الکتریکی و پهپادها همه اینها سلاح‌های بالقوه هستند که می‌توانند در این جنگ به کار گرفته شوند.

یک اتومبیل برقی مانند «تسلا» مجهز به هشت دوربین است. یک هکر می‌تواند هر آنچه را در داخل و خارج آن است تحت نظر داشته باشد و حتی می‌تواند آن را از یک کشور دور «هک» کند و به کنترل درآورد و آن را به یک سلاح تبدیل سازد. استفاده از بیسیم و پیجر به عنوان سلاح‌های کشتار، فاصله‌‎‌ی رویارویی مستقیم را افزایش می‌دهد و پیروزی از طریق درگیری‌ در جنگ‍‌های نظامی را غیرممکن می‌کند. عبدالناصر بیش از نیم قرن پیش از برتری فنی و تکنولوژی اسرائیل دلخور بود. امروز سطح و فاصله برتری اسرائیل دو برابر شده و ایده تغییر این معادله با نیروی مسلح اگر ساده‌لوحانه نباشد، تقریبا غیرممکن شده است. در طول تاریخ نیز فناوری نقش تعیین‌کننده‌ در جنگ‌ها و برتری یک امپراتوری بر امپراتوری دیگر داشته است. مغول‌ها کمان‌های مرکب را طراحی کردند که به سوارکار جنگجو اجازه می‌داد سوار بر اسب تیرهای خود را با دقت و بدون توقف شلیک کند و مغول‌ها را قادر ساخت تا نیمی از جهان آن دوران را با سرعتی بی‌سابقه فتح کنند.

پس از اختراع سلاح‌های آتش‌زا، اعراب با استفاده از آنها توانستند قاره‌ها را درنوردند و پس از اختراع توپ‌های غول‌پیکر بود که عثمانی‌ها این امکان را یافتند تا قلعه‌های تسخیرناپذیری مانند قسطنطنیه را ویران کنند. بریتانیا، آن جزیره کوچک و دورافتاده، با استفاده از فناوری توپ‌ها در کشتی‌هایی که قلعه‌ها را در دریا ویران می‌کردند، جهان را فتح کرد و با کشتی‌های زرهی و راه‌آهن‌ بود که توانست حمل و نقل تدارکات و سربازان را تسریع کند.

در این میان، بمب هسته‌ای را فراموش نکنیم که پیروزی جنگ جهانی دوم را برای ایالات متحده و متفقین رقم زد و هنوز هم این برتری به آنها تعلق دارد. تعالی و پیشرفت دانش همواره رمز پیروزی‌های بشریت بوده و توسعه ماشین‌های جنگی نتیجه توسعه نهادها و جوامع است.

آنچه اسرائیل را برتر می‌سازد، علاقه‌اش به خلاقیت ذهن در زمینه فناوری [برای حفاظت از موجودیت خود] است که تا امروز در صلح و جنگ به آن پیروزی مستمر بخشیده و با وجود کوچک بودن بازارهایش در اقتصاد در این زمینه از دیگران متمایز است. این کشور در زمینه‌های امنیت سایبری، تولید نظامی، هوش مصنوعی، وسایل نقلیه الکتریکی، فناوری پزشکی و فناوری آبیاری و کشاورزی مرتب در حال پیشرفت است. اما در مقابل حزب‌الله لبنان نیز مانند رژیم ایران، قدرت خود را در تمایل برای قربانی کردن اعضایش و البته خریدن افراد ارزان‌قیمت از لبنان، عراق، افغانستان و یمن می‌بینند و دل‌ خود را به اقتباس از سلاح‌های کپی شده از موشک‌های روسیه و چین و نامیدن آنها با اسامی مانند «شاهد»، «فاتح»، «القسام» و «زلزال» خوش می‌کنند.

حزب‌الله لبنان نیز مانند گروه القاعده بر شجاعت و آمادگی ایدئولوژیک برای فداکاری متکی است. این استراتژی حتی برای جنگ‌های باستانی نیز مناسب نبود! یکی از تحلیلگران درباره شوک و خسارات انسانی عظیم در صفوف حزب‌الله لبنان در نتیجه انفجار پیجرها توسط اطلاعات اسرائیل می‌گوید: «شما نمی‌توانید با فناوری پیشرفته با ابزار ایدئولوژی مبارزه کنید!»

البته درباره ایدئولوژی همه‌ی کشته‌شدگان از هر دو طرف، حزب‌الله و اسرائیل، هر دو، معتقدند که به بهشت ​​می‌روند، اما مهمترین چیز در جنگ‌ها این است که چه کسی برنده جنگ می‌شود! به نظر می‌رسد این جنگ‌ها بدون نتیجه قطعی برای مدت زیادی ادامه خواهند داشت زیرا یک طرف یعنی اسرائیل برای توسعه توانایی‌های خود سخت تلاش می‌کند و از جنگ با مخالفان خود به عنوان میدانی برای آزمایش‌ فناوری‌های خود سودمی‌برد و طرف دیگر یعنی حزب‌الله لبنان غرق در امور ماوراء طبیعی است و هیچ ارزشی برای جان انسان‌هایی که در صفوف خود از دست می‌دهد قائل نیست.

۱۴۰۳ مهر ۷, شنبه

بیش از ۱۴۰۰ اعدام در دو سال پس از آغاز اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»

به گزارش سازمان حقوق بشر ایران، طی دو سال پس از قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی که به آغاز اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» منجر شد، دست‌کم ۱۴۲۵ نفر در ایران اعدام شدند. این در حالیست که در بازه‌ زمانی دو سال قبل از آن، ۸۱۵ اعدام در ایران ثبت شده بود. بخش عمده این افزایش در اجرای اعدام‌ها، مربوط به احکام صادرشده در دادگاه‌های انقلاب است. 


سازمان حقوق بشر ایران با اشاره به این افزایش تقریبا دو برابری، خواستار توجه فوری جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری به استفاده جمهوری‌اسلامی از اعدام‌ به‌ عنوان ابزار سرکوب سیاسی است.

محمود امیری‌مقدم، سخنگوی این سازمان، گفت که اعدام مهم‌ترین ابزار جمهوری‌اسلامی برای ایجاد ترس در جامعه با هدف سرکوب اعتراضات و پیشگیری از اعتراضاتِ بیشتر است. متهمان مرتبط با مواد مخدر که بدون دادرسی عادلانه بر اساس احکام دادگاه‌های انقلاب اعدام می‌شوند، قربانیان کم‌هزینه ماشین کشتار حکومت‌اند. ما از جامعه جهانی و به‌ ویژه کمیته حقیقت‌یاب سازمان ملل می‌خواهیم که استفاده حکومت از اعدام را به‌عنوان بخشی از جنایات مرتبط با سرکوب اعتراضات زن زندگی آزادی بررسی کنند.

این در حالیست که اعدام‌های مرتبط با احکام قصاص که در حوزه دادگاه کیفری‌ست، با ۴۵۲ در دو سال قبل از اعتراضات ۱۴۰۱ و ۵۱۸ اعدام در دو سال بعد از اعتراضات، ۱۴ در صد افزایش داشتند. دو سال از اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در ایران که با قتل حکومتی مهسا ژینا امینی آغاز شد، می‌گذرد. طی این اعتراضات دست‌کم ۵۵۱ معترض، ازجمله ۶۸ کودک و ۴۹ زن، به‌دست نیروهای امنیتی به قتل رسیدند. اکثر کشته‌شدگان با سلاح گرم یا ضربات باتون به قتل رسیدند. نهادهای رسمی جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را به‌کار بردند تا قتل این معترضان را انکار یا -با ارائه اطلاعات غلط- اخبار مربوط به مرگ ایشان را مخدوش کنند.




۱۴۰۳ مهر ۲, دوشنبه

حکم «اعدام» علیه یک معترض, جان محمدجواد وفایی‌ثانی در خطر است

 محمدجواد وفایی‌ثانی معترض بازداشت شده در اعتراضات آبان ۹۸ برای سومین‌ بار به اعدام محکوم شده است. این جوان ۲۸ ساله در جریان اعتراضات سال ۹۸ در شهر مشهد بازداشت شد و در زندان وکیل‌آباد این شهر محبوس است.

بابک پاک‌نیا وکیل پایه یک دادگستری اعلام کرده که موکل‌اش محمدحواد وفایی‌ثانی برای بار سوم به اعدام محکوم شده است. این وکیل دادگستری نوشته «با نظر اکثریت قضات رسیدگی‌کننده (مستشاران شعبه سوم دادگاه انقلاب مشهد)، ضمن مخالفت با استدلال قضات دیوان عالی کشور، محمدجواد وفایی ثانی برای بار سوم به اتهام افساد فی الارض به اعدام محکوم شد. این حکم قابل فرجام‌خواهی است. نخستین‌ بار در دی‌ماه ۱۴۰۰ بابک پاک‌نیا وکیل دادگستری در توئیتر از صدور حکم اعدام برای محمدجواد وفایی ثانی خبر داد و نوشت او از سوی شعبه ۴ دادگاه انقلاب مشهد به اتهام «فساد فی‌الارض» به اعدام محکوم شده است.

بابک پاک‌نیا افزوده بود که صدور حکم اعدام و اتهام «فساد فی الارض» به دلیل «تحریق و تخریب عمدی اماکن خاص از جمله ساختمان تعزیرات حکومتی» صورت گرفته است. این وکیل دادگستری تأکید کرده بود که این حکم اعدام قابل فرجام‌خواهی در دیوان عالی کشور است و ظرف ۲۰ روز آینده این درخواست نوشته و ارسال می‌شود.

محمدجواد وفایی‌ثانی در اسفند ۱۳۹۸ در مشهد بازداشت و به زندان منتقل شد. او ابتدا با اتهامات واهی «افساد فی‌الارض از طریق تخریب عمدی» به اعدام محکوم شد، اما حکم در دیوان عالی لغو و پرونده برای بررسی دوباره به شعبه هم‌عرض ارسال شد. در محاکمه بعدی در خرداد ۱۴۰۱ او برای بار دوم به اعدام محکوم شد که این حکم نیز دوباره از سوی دیوان عالی کشور لغو و پرونده به شعبه هم‌عرض ارجاع شد. اکنون این جوان ورزشکار برای بار سوم به اعدام محکوم شده و جانش در خطر است. منابع حقوق بشری گزارش داده‌اند که با وجود تعیین وثیقه سنگین ۳۰ میلیارد تومانی برای آزادی موقت محمدجواد، او نتوانسته این رقم وثیقه را تأمین کند و همچنان در زندان به سر می‌برد.

محمدجواد وفایی‌ثانی قهرمان و مربی بوکس است و پیش از بازداشت در باشگاه‌های بوکس شهر مشهد ورزش حرفه‌ای را دنبال می‌کرد. گزارش‌های نهادهای حقوق بشری نشان می‌دهد که این زندانی سیاسی در طول سال‌های گذشته تحت شکنجه‌های سنگین روحی و جسمی با هدف اعتراف اجباری قرار گرفته تا اتهاماتی را که از سوی نهادهای امنیتی در پرونده او نوشته شده بپذیرد.

۱۴۰۳ شهریور ۲۸, چهارشنبه

دو سال پس از مهسا؛ جنبش ملی زن زندگی آزادی همچنان پا برجاست

دو سال پیش در چنین روزهایی دختر جوان ۲۲ ساله‌ای که مورد ضرب و جرح مأموران گشت ارشاد قرار گرفته بود در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان «کسری» تهران در کُما با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد و جان باختن مهسا در شامگاه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ آغازگر اعتراضاتی بی‌سابقه علیه حکومت شد؛ اعتراضاتی که هرچند مشابه آن در سال‌های قبل، از جمله در دی ۹۶ و آبان ۹۸، رخ داده بود اما ویژگی‌های منحصر به فردی داشت که چشم جهان را به سوی ایران دوخت.

تبلور همبستگی ملّی در سراسر کشور

این اعتراضات خشم فروخورده یک ملت، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور، با هر تبار و زبان و وضعیت درآمدی و تحصیلی را نسبت به حکومتی که حدود نیم قرن با سرکوب مردم و تباهکاری در کشور میخ خود را در مرزهای ایران کوبیده، متبلور کرد. مردم ایران در شهرها و استان‌های مختلف طی تنها چند روز و بدون آنکه از پیش سازماندهی شده باشند به خیابان‌ها ریختند. اگرچه از سوی گروه‌هایی برای اینکه اعتراضات مردمی را به اعتراضات «قومی» و «منطقه‌ای» تقلیل دهند تلاش‌هایی انجام شد اما مردم همزمان که در برابر گلوله و سرکوب جمهوری اسلامی در خیابان‌ها مقاومت می‌کردند، نگذاشتند انقلاب ملّی آنها به انحرف کشیده شود و با شعارهایی بر همگرایی و همبستگی خود از کردستان تا تبریز و از زاهدان تا تهران تأکید کردند.

آمار بازداشت‌های صورت گرفته نشان می‌دهد مردمی که در خیابان بودند تعلقات مشخصی به قشر درآمدی، صنف یا تبار و زبان و جنسیت خاصی نداشتند. مردم در بیش از ۱۰۰ شهر ایران به خیابان آمده بودند و وجه مشترک همه آنها «ایران» بود و خواست و حق «آزادی»!

جمهوری اسلامی که بیش از اعتراضات گذشته خود را در معرض سقوط می‌دید و نتوانسته بود مانند تجربه‌های پیشین طی چند روز اعتراضات را «جمع» کند، سرکوبی بی‌سابقه و وحشیانه را علیه معترضان آغاز کرد.

زنان ایران برای مهسای جوان که به خاطر «حجاب اجباری» بازداشت و جان وی ستانده شد، به خیابان آمدند و دوشادوش مردان علیه جمهوری اسلامی قد علم کردند. آتش زدن روسری‌ها در خیابان‌های ایران به یکی از نمادین‌ترین اعتراضات نیم قرن اخیر در جهان تبدیل شد. زنان در اعتراضات خیابانی یکی از مهمترین تکیه‌گاه‌های ایدئولوژیک و البته مهمترین ویترین‌های جمهوری اسلامی را هدف قرار دادند. این جنبش بیانگر آگاهی ملّی در میان مردم بود که توانسته بود آنها را برای حضور در خیابان‌ها همراه و همبسته کند و همچنان برای رسیدن به هدف‌شان که آزادی و نجات ایران از شرّ جمهوری اسلامی است، پایدار نگه دارد.

اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۱ بدون شک در تاریخ کشور، و در فردای براندازی، به عنوان نقطه عطفی در مسیر مبارزات ملّی علیه جمهوری اسلامی ماندگار خواهد شد.

سرکوب، مردم را متحدتر کرد

سرکوب شهروندان در اعتراضات جنبش ملّی به مراتب گسترده‌تر و دارای ابعاد تکاندهنده و پیچیده‌تری نسبت به سابق بود. کشتار کودکان و نوجوانان، شلیک گلوله‌های ساچمه‌ای به اندام و چشمان جوانان، تجاوز و تعرض جنسی علیه بازداشت‌شدگان و محکوم کردن ده‌ها شهروند معترض به اعدام با پرونده‌سازی‌ و سناریوهای نهادهای امنیتی از جمله سرکوب‌هایی است که در مقابله با این جنبش عظیم به شکل گسترده‌ای جریان یافت.

عطش سرکوب جمهوری اسلامی همچنان با گذشت دو سال سیراب نشده و انتقامجویی از شهروندان معترض با زندان و آزار و تهدید آنها ادامه دارد. در آستانه‌ی دومین سالگرد اعتراضات، ۱۹ شهریورماه خبر درگذشت سارا دلدار که در شهر رشت بازداشت و با وجود ده‌ها ساچمه در بدن یک سال و نیم در زندان نگه داشته بود، بر اثر عفونت ناشی از ساچمه و جراحات دوران بازداشت منتشر شد. یکی از مهمترین اهدف سرکوبگرانه جمهوری اسلامی که شاید در تاریخ دیکتاتورترین حکومت‌ها نایاب باشد، فشار شدید بر خانواده‌های جانباختگان است که عزیزان آنها توسط جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات کشته شده‌اند.

فشار بر خانواده‌ها اگرچه در دهه شصت خورشیدی ریشه دارد، و اگرچه خانواده پویا بختیاری که در اعتراضات سال ۹۸ در کرج با شلیک مأموران حکومتی به سرش کشته شد یکی از بارزترین نمونه‌های سرکوب خانواده‌های دادخواه هستند اما جمهوری اسلامی در اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۱ فشارهای گسترده‌ای را علیه خانواده‌های سوگوار و دادخواه به کار گرفت. امروز و پس از دو سال همچنان مادران و پدران، خواهران و برادران بسیاری از جانباختگان در ایران، هر یک به نمادی برای پایداری در دادخواهی، و به یکی از بازوهای پویای جنبش ملّی تبدیل شده‌اند. در آنسو اما لابیگران و صادراتی‌ها نیز طی دو سال گذشته تلاش داشتند تا فضای همدلی و همگرایی ایرانیان خارج کشور را که به آینه‌ی تما‌م‌نمای جنبش ملی مردم تبدیل شده بودند، از دست حامیان آزادی ملت و مملکت بیرون بیاورند. نبض جنبش ملّی اما در ایران همچنان می‌تپد و مردم از هر فرصتی برای نشان دادن رویارویی خود با جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند.

در دو سال اخیر جمهوری اسلامی نتوانسته روند تحمیل حجاب اجباری به زنان را ادامه دهد و با وجود جرم‌انگاری دوباره و بازگشت گشت‌های ارشاد به خیابان برای سرکوب زنان و دختران با ترفندهای گوناگون از جمله «طرح سراسری نور»، زنان ایران مقاومت مدنی آشکار و جانانه‌ای را در انتخاب پوشش و عادی کردن آن به نمایش گذاشته‌اند و تا امروز پیروز میدان نبرد برای آزادی در برابر جمهوری اسلامی بوده‌اند.

از سوی دیگر مردم با تحریم هدفمند نمایش‌های انتخاباتی دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و چهاردهمین دوره ریاست جمهوری، این پیام روشن را به حکومت رساندند که دیگر سناریوهای نخ‌نما و حتی بازگشت «اصلاح‌طلبان» و سردمداری حکومتی‌های فریبکاری چون محمدجواد ظریف با هدایت اتاق فکرهای امنیتی نمی‌تواند افکار عمومی را فریب دهد و از آرای آنها برای «مشروعیت‌» بخشیدن به حکومت سوء استفاده کند. آنها همچنین در اقدامی که از پیش سازماندهی نشده بود، در نوروز ۱۴۰۳ رکوردی تاریخی در بازدید از تخت جمشید و کاخ‌هایی که نام‌شان با دوران پهلوی گره خورده، مانند کاخ سعدآباد، ثبت کردند. مردم ایران جنبش ملّی را وارد فرهنگ سیاسی و مدنی کشور کرده و با زیست اجتماعی و سیاسی خود پیوند زده‌اند.

همسویی اصلاح‌طلبان و خامنه‌ای جلاد برای حفظ نظام در برابر مردم

نمایان شدن ابعاد بی‌سابقه‌ی گزینه‌ی «برافتادن نظام» در برابر چشم رژیم و وابستگانش سبب شده که تحلیلگران «خودی» نیز مجبور شوند موجودیت نیروی «براندازان» و همچنین خواست مردم برای سرنگونی حکومت را به رسمیت شناخته و «براندازی» را وارد گفتار و نوشتار خود کنند.

در آنسو البته قرار گرفتن حکومت بر لبه‌ی پرتگاه سبب تشدید سرکوب‌ها برای «بقاء به هر قیمت» شده و همچنین باعث عقب‌نشینی معناداری از سوی خامنه‌ای در برابر معتمدان و «خودی»ها شده است تا بتواند با تمام نیروهای وفادار نظام، بازوهای اجرایی حکومت را برای سرکوب بیش از پیش تجهیز کند. علی خامنه‌ای پس از مرگ سیدابراهیم رئیسی در حادثه مشکوک سقوط هلی‌کوپتر، تلاش کرد حکومت تکه‌پاره‌اش را وصله و پینه کند تا دست‌کم در ظاهر پیکری واحد از نظام اسلامی به نمایش بگذارد. اختلافات درون جناحی که از سه دهه پیش بطور فزاینده تشدید شده، در ماه‌های گذشته به اوج رسید و در روند نمایش انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی برجسته شد؛ جریانات اصولگرا دچار چنان شکافی شدند که در جریان رقابت برای گرفتن کرسی‌های بیشتر در مجلس به رسوا کردن یکدیگر و رو کردن فساد همدیگر پرداختند. خامنه‌ای که همزمان تلاش کرده بود با دولت رئیسی مذاکرات پشت پرده با غرب را پیش ببرد با از دست دادن رئیس دولت سیزدهم و وزیر امور خارجه‌اش، خود را در کانون حکومتی احساس کرد که از یکسو در بدنه‌اش گروه‌ گروه در حال دریدن یکدیگر بودند، و از سوی دیگر روابط خارجی‌ متشنج‌تر شده و امید به رفع تحریم‌ها و دریافت دلارهای نفتی به ناامیدی تبدیل می‌شد.

در چنین شرایطی، خامنه‌ای مسیر اعلام خاکساری اصلاح‌طلبان را باز کرد و در سناریویی مشترک با آنها دولت پزشکیان را با وزرایی گزینشی از نزدیک‌ترین معتمدان خود روی کار آورد تا پریشانی درونی نظام را کمی سامان دهد. اینهمه در حالیست که دولت چهاردهم که ملغمه‌ای از همه جریانات حکومتی است، از همان نخستین روزها ضعف و ناتوانی خود را در اداره‌ی کشور به نمایش گذاشته و حتی برای تأمین اندک هزینه‌های جاری نیز به صندوق توسعه ملّی دستبرد زده است. مسعود پزشکیان نیز در همین مدت کوتاه نتوانسته نقاب رئیس دولتی را که در کنار مردم ایستاده و به دنبال بهبود اوضاع است حفظ کند. او که گفتار و رفتارش یادآور عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی است بطور کلی مردم را رها کرده و در پی بلندپروازی‌های نظام و رهبرش رویای تشکیل اتحادیه کشورهای مسلمان در منطقه را با بازیگری جمهوری اسلامی در نقش اول در سر می‌پروراند!

روی دیگر سکه اما این است که با دولت جدید نیز امید و باور مردم به نیروی خود و به آینده با تکرار ناتوانی و ناکارآمدی مزمن رژیم بیش از پیش تقویت می‌شود. آنها به تجربه دیده‌اند که نمی‌توانند راهکار مشکلات‌شان را از نظام و زمامدارانی انتظار داشته باشند که خود بانی و علت این مشکلات هستند!


۱۴۰۳ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

استخدام اوباش و تبهکاران توسط رژیم ننگین جمهوری اسلامی برای ربودن یا ترور مخالفان حکومت در اروپا و آمریکا

جمهوری اسلامی به دنبال استخدام تبهکاران و اعضای باندهای خلافکار در کشورهای غربی برای هدف قرار دادن مخالفان خود و فعالان رسانه‌ای و حقوق بشری ایرانی است. روزنامه «واشنگتن‌ پست» روز ۱۲ سپتامبر ۲۲شهریورماه) به نقل از منابع آگاه گزارش داد، جمهوری اسلامی ایران در سال‌های اخیر، عملیات‌های مرگبار و آدمربایی علیه مخالفان خود را به گروه‌های مختلف جنایتکار برون‌سپاری کرده و این اقدامات روند افزایشی داشته است.

در همین ارتباط «دیلی میل» روز ۱۳ سپتامبر ۲۳شهریورماه) نوشت حکومت ایران در حال استخدام اعضای گروه موتورسواران «هلز انجلز» (فرشتگان جهنم) و سایز گروه‌های جنایتکار مستقر در کشورهای غربی برای هدف قرار دادن مخالفان سیاسی رژیم است. در گزارش روزنامه «واشنگتن پست» گفته شد که تهران برای ربودن و ترور مخالفان حکومت در کشورهای دموکراتیک از جمله ایالات متحده، آلمان و بریتانیا اراذل و اوباش را استخدام می‌کند. طبق همین گزارش‌ها، گروه روسی «دزدان قانونمند»، یک گروه قاچاقچی مواد مخدر ایرانی و گروه‌های خشن از اسکاندیناوی تا آمریکای جنوبی توسط حاکمان ایران برای اجرای دستورات آنها استخدام شده‌اند.

یک افسر سابق ارتش ایران که در مریلند ساکن است، یک خبرنگار ایرانی- آمریکایی در بروکلین و یک مخالف سیاسی در لندن از جمله ایرانیانی هستند که توسط رژیم ایران در کشورهای غرب هدف قرار گرفته‌اند. پوریا زراعتی خبرنگار ایرانی که شهروند بریتانیا است، در تاریخ ۲۹ مارس در ویمبلدون، یکی از مناطق لندن، در پیاده‌روی بیرون از خانه‌اش چهار بار با چاقو مورد حمله قرار گرفت. این حمله پس از سال‌ها تهدید و ارعاب رخ داد که او را وادار کرد برای مدتی به خانه‌های امن منتقل شود.

جمهوری اسلامی در حال جذب اعضای گروه «هلز انجلز» و دیگر گروه‌های جنایتکار برای هدف قرار دادن منتقدان خود در غرب است. پلیس متروپولیتن لندن معتقد است که تهران برای انجام این حمله مجرمان اروپای شرقی را نیز استخدام کرده است. کارآگاهان گفتند که مجرمان به مدت چند روز زراعتی را تحت نظر داشتند و تنها چند ساعت پس از حمله با یک پرواز از کشور گریختند. مقامات بر این باورند که مهاجمان ممکن است قصدشان این بود که زراعتی در این چاقوکشی زنده بماند تا او را بترسانند اما از یک رسوایی بین‌المللی جلوگیری کنند. مهاجمان زراعتی هنوز دستگیر نشده‌اند.

در گزارش روزنامه «واشنگتن پست» تأکید شده که سرویس امنیتی بریتانیا «MI5» و پلیس متروپولیتن طی دو سال گذشته بیش از ۱۶ توطئه از سوی جمهوری اسلامی را ردیابی کرده‌اند.

مقامات سابق آمریکا مانند ترامپ، مایک پمپئو و جان بولتون در توطئه‌های تهران به عنوان انتقام برای کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، هدف قرار گرفته‌اند. در بروکلین مقامات ایالات متحده توطئه‌ای را که برای قتل مسیح علینژاد خبرنگار ایرانی- آمریکایی، با مشارکت خالد مهدی‌یف، عضو گروه «دزدان» قانونمند که دور و بر خانه وی می‌پلکید، ناکام گذاشتند. طبق ادعای این رسانه‌ها، علینژاد حداقل سه بار هدف توطئه قرار گرفته است، یکی از این ادعاها درباره ربودن او از نیویورک و بردن او به ونزوئلا با قایق بود. او به روزنامه «واشنگتن پست» گفت: «افراد زیادی در اروپای شرقی و جاهای دیگر هستند و گرفتن ویزا برای آنها بسیار آسان است و می‌توانند به اینجا بیایند و کار را تمام کنند.»

گزارش شده است که تهران همچنین ترور و ربودن برخی افراد را به یک قاچاقچی مواد مخدر ایرانی به نام ناجی شریفی زیندشتی سپرده است. از این تبهکار به عنوان «قاچاقچی مواد مخدر شبیه پابلو اسکوبار» نام برده می‌شود. در نمونه‌ای دیگر فعال سیاسی حبیب چعب، که در سوئد مستقر بود، در سال ۲۰۲۰ در جریان سفری به ترکیه ربوده شد. او توسط عوامل شریفی زیندشتی به ایران منتقل شد، جایی که او را شکنجه کردند و در سال ۲۰۲۳ اعدام شد.

ناجی شریفی زیندشتی همچنین متهم به مذاکره بر سر قراردادی به ارزش ۳۵۰ هزار دلار با دو عضو هلز انجلز در کانادا برای کشتن یک فراری ایرانی و همسرش است که با هویت جعلی در مریلند مخفی شده بودند. این فراری نامش فاش نشده اما به عنوان یک افسر سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به عنوان خبرچین برای سازمان سیا کار می‌کرده، شناخته شده است. شخص اصلی در طرح شکست‌خورده برای هدف قرار دادن فراری ایرانی به نام دامیون رایان، ۴۳ ساله، معرفی شده است که دارای سوابق جنایی طولانی در کانادا است. او متهم به استخدام آدام آر. پیرسون، ۲۹ ساله، است که برای فرار از دستگیری به اتهام قتل در کانادا در مینیاپولیس مخفی شده بود.

مقامات آلمانی می‌گویند که تهران رئیس فراری گروه «هلز انجلز» به نام رامین یکتاپرست را برای سازماندهی و اجرای حملات تروریستی علیه کنیسه‌ها استخدام کرده است. در میانه‌ی جنگ غزه، تهران همچنان با توطئه‌هایی علیه مقامات آمریکایی و اسرائیلی در فرانسه و آلمان در ارتباط بوده است.

به گزارش روزنامه «واشنگتن پست»، رژیم‌های استبدادی دیگر نیز در سراسر جهان شروع به استفاده از استراتژی تهران برای استخدام مجرمان در غرب کرده‌اند. یک فعال سیک سال گذشته در کانادا کشته شد و دیگری در نیویورک توسط مجرمان استخدام شده توسط سرویس‌های امنیتی هند هدف قرار گرفت. در همین حال، روسیه سال گذشته اوباشی را در اسپانیا استخدام کرد تا یک خلبان نظامی را که به اوکراین پناهنده شده و در مدیترانه مستقر شده بود به قتل برسانند


بیانیه عفو بین الملل نوشته: از زمان اعتراضات ۱۴۰۱ مقامات جمهوری ننگین اسلامی استفاده از مجازات اعدام را تشدید کرده‌اند

سازمان عفو بین‌الملل در بیانیه ای به مناسبت دومین سالگرد اعتراضات جنبش ملّی ۱۴۰۱ نوشته دومین سالگرد اعتراضاتی که مردم سراسر ایران علیه دهه‌ها ظلم و تبعیض جنسیتی ایستادگی کردند در حالی فرا رسیده که مصونیت سیستماتیک از مجازات مرتکبان جنایات بین‌المللی در ایران همچنان ادامه دارد و مردم این کشور هنوز با پیامدهای ویرانگر ناشی از سرکوب وحشیانه‌ی که مقامات جمهوری ‌اسلامی در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» مرتکب شدند، دست و پنجه نرم می‌کنند. این بیانیه تأکید کرده هیچ تحقیقات کیفری موثر، بی‌طرف و مستقلی درباره نقض جدی حقوق بشر و جنایات بین‌المللی، از جمله استفاده گسترده و غیرقانونی نیروهای امنیتی از قوای قهریه و سلاح گرم، که مقامات جمهوری اسلامی در جریان اعتراضات سراسری از ۲۵ شهریور تا دی‌ماه ۱۴۰۱ (سپتامبر تا دسامبر ۲۰۲۲) مرتکب شدند، انجام نشده است. عفو بین‌الملل نوشته نیروهای امنیتی از اسلحه‌های جنگی، شات‌گان‌های پر از ساچمه‌های فلزی و کپسول‌های گاز اشک‌آور استفاده کرده و معترضان را به شدت با باتوم مورد ضرب و شتم قرار دادند، مجموعه‌اقداماتی که منجر به کشتار صدها معترض و رهگذر، از جمله ده‌ها کودک شد و به بسیاری دیگر هم آسیب‌های جبران‌ناپذیری وارد کرد. همچنین مقامات سعی کرده‌اند خانواده‌هایی را که در جستجوی حقیقت و اجرای عدالت به خاطر کشته‌شدن عزیزان‌شان هستند، از طریق بازداشت‌های خودسرانه، پیگرد ناعادلانه، تهدید به مرگ و آزار و اذیت‌های مداوم ساکت کنند.

در بخش دیگری از این بیانیه به افزایش روند اعدام‌ها پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ اشاره شده و آمده از آن زمان مقامات جمهوری اسلامی استفاده از مجازات اعدام را تشدید کرده‌اند، بطوری که در سال ۲۰۲۳ بیشترین تعداد اعدام‌ها در هشت سال گذشته ثبت شده است. مقامات از مجازات اعدام به عنوان ابزاری برای سرکوب و ترساندن مردم، از جمله اقلیت تحت آزار بلوچ که به نسبت جمعیت‌شان بسیار بیشتر تحت تاثیر اعدام‌ها قرار گرفته‌اند، استفاده کرده‌اند.

بر این اساس مقامات جمهوری اسلامی از دسامبر ۲۰۲۲ تا کنون، ۱۰ مرد را در رابطه با اعتراضات خیزش ۱۴۰۱ بطور خودسرانه اعدام کرده‌اند، از جمله رضا (غلامرضا) رسایی که ۱۶مرداد ۱۴۰۳ برابر با ششم آگوست ۲۰۲۴ بطور مخفیانه اعدام شد. این اعدام‌ها پس از محاکمه‌های نمایشی به شدت ناعادلانه‌ای انجام شد که به «اعترافات» اخذ شده زیر شکنجه و سایر بدرفتاری‌ها، از جمله خشونت جنسی، متکی بود. شکایات مبنی بر شکنجه مورد تحقیقات رسمی مستقل و بی‌طرفانه قرار نگرفته‌اند.

بیانیه عفو بین‌الملل تأکید کرده اکنون بیش از دوازده نفر از جمله مجاهد کورکور در ارتباط با اعتراضات در معرض خطر اعدام یا صدور حکم اعدام هستند. شدید روند اعدام‌ها، زنانی را هم شامل شده که با اتهام فعالیت‌های سیاسی با مجازات اعدام روبرو شده‌اند. به تازگی دادگاه انقلاب، شریفه محمدی، فعال حقوق کارگری و پخشان عزیزی، فعال حقوق زنان و مددکار اجتماعی، را به دلیل فعالیت‌های مسالمت‌آمیزشان به اتهام «بغی» به اعدام محکوم کردند. گزارشهای نگران‌کننده حاکی از آن است که آنها در دوران بازداشت مورد شکنجه و سایر بدرفتاری‌ها قرار گرفته‌اند. دستکم دو زن دیگر به نام‌های وریشه مرادی و نسیم غلامی سیمیاری نیز بطور جداگانه با اتهام «بغی» روبرو شده و در حال محاکمه هستند. سازمان عفو بین‌الملل افزوده که شورای حقوق بشر سازمان ملل، در آوریل ۲۰۲۴ مأموریت هیئت حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد در مورد ایران را تمدید کرد، اما مقامات جمهوری اسلامی همچنان از همکاری با این نهاد مستقل خودداری کرده و از دسترسی اعضای آن به کشور ممانعت به عمل می‌آورند.

سازمان عفو بین‌الملل نوشته همچنان خواستار اجرای توصیه‌های هیئت حقیقت‌یاب سازمان ملل به تمام دولت‌ها است تا بر اساس اصل صلاحیت قضایی جهانی، صرفنظر از اینکه متهم در قلمرو آنها حاضر باشد یا نباشد، تحقیقات کیفری درباره مقامات جمهوری اسلامی را که به شکلی معقول، مظنون به ارتکاب جنایات بین‌المللی هستند و «تحقیقات ساختاری درباره وضعیت کلی مرتبط با اعتراضات ۱۴۰۱ بدون داشتن متهم خاص»، را شروع کنند.

این بیانیه افزوده با گذشت دو سال از این اعتراضات، مقامات حملات خود به حقوق بشر را تشدید کرده و از طریق سرکوب فزاینده خشونت‌آمیز علیه کسانی که قوانین تبعیض‌آمیز حجاب اجباری را به چالش می‌کشند، «جنگ علیه زنان و دختران» به راه انداخته‌اند و استفاده از مجازات اعدام برای خاموش کردن اعتراضات را افزایش داده‌اند.

در بخشی از این بیانیه به راه‌اندازی «طرح سراسری نور» با هدف سرکوب دختران و زنان اشاره شده و آمده از زمان راه‌اندازی این طرح در فروردین امسال حضور گشت‌های امنیتی پیاده، موتورسوار، اتومبیل‌ها و ون‌های پلیس برای اجرای قوانین حجاب اجباری در فضاهای عمومی، به صورت چشمگیری افزایش یافته است. این سرکوب شامل تعقیب و گریز خطرناک اتومبیل‌های زنان، مصادره گسترده وسایل نقلیه آنها، احکام زندان و شلاق و حتی اعدام برای آنها و سایر مجازات‌هایی است که به عنوان شکنجه و سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز تلقی می‌شود.

این بیانیه افزوده «یکم امرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۲ ژوئیه ۲۰۲۴ مأموران نیروی انتظامی جمهوری اسلامی به اتومبیلی که آرزو بدری ۳۱ ساله راننده آن بود با اسلحه جنگی شلیک کردند که باعث جراحت شدید او شد. بر اساس گزارش رسانه‌ها، مأموران قصد داشتند اتومبیل او را به دلیل نقض قوانین حجاب اجباری مصادره کنند.

همچنین ۳۰ امرداد ۱۴۰۳ برابر با ۲۰ آگوست ۲۰۲۴ ویدئویی نگران‌کننده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که نشان می‌داد چندین مأمور امنیتی دو دختر ۱۴ ساله را که حجاب اجباری بر سر نداشتند به طرز خشونت‌آمیزی مورد حمله قرار می‌دهند.

دیانا الطحاوی، معاون مدیر منطقه‌ای عفو بین‌الملل در خاورمیانه و شمال آفریقا درباره فرارسیدن دومین سالککرد اعتراضات سال ۱۴۰۱ گفته «سالگرد خیزش زن، زندگی، آزادی، یادآوری دردناکی برای شمار زیادی از مردم ایران است که همچنان از پیامدهای سرکوب وحشیانه مقامات رنج می‌برند. قربانیان، بازماندگان و خانواده‌های آن‌ها همچنان از دستیابی به حقیقت، اجرای عدالت و جبران خسارت برای جنایات بین‌المللی و سایر نقض‌های جدی حقوق بشر که مقامات جمهوری اسلامی در جریان خیزش و پس از مرتکب شدند، محروم هستند.»

دیانا الطحاوی افزوده که «در دو سال گذشته، مقامات جمهوری اسلامی کارزار تبلیغاتی گسترده‌ای برای انکار و تحریف واقعیت به راه انداخته‌اند تا شواهد جنایات خود را پنهان کنند و برای ساکت کردن بازماندگان و خانواده‌های قربانیان، آن‌‌ها را تهدید کرده‌اند. با توجه به نبود امکان تحقیقات مستقل و بی‌طرفانه در داخل کشور، ضروری است کشور‌ها از طریق دفاتر دادستانی خود و تحت اصل صلاحیت قضایی جهانی، تحقیقات جنایی درباره جنایات مرتکب‌ شده به دست مقامات جمهوری اسلامی را آغاز کنند.»


۱۴۰۳ شهریور ۲۵, یکشنبه

انقلاب زن زندگی آزادی تا سرنگونی جمهوری ننگین اسلامی ادامه دارد


 

كشته شدن مهسا (ژینا) امینی، به نمادی از بی‌عدالتی، سرکوب و دیکتاتوری‌ای جمهوري اسلامي تبدیل شد. روزی که این دختر ۲۲ ساله اهل کردستان توسط پلیس گشت ارشاد ایران به دلیل نوع پوشش‌اش دستگیر شد و سرانجام كشته شد نه تنها خانواده او سوگواری کردند بلكه بخش بزرگی از مردم ایران و جهان صدای اعتراض خود را علیه بی‌عدالتی‌ها و سرکوب نهادی که جمهوری اسلامی را شکل می‌دهد، بلند کردند.

مهسا امینی نه اولین و نه آخرین قربانی این نظام سرکوبگر بود. اما سرنوشت او خشم طولانی‌مدت مردم را علیه تبعیض، نقض حقوق و پایمال شدن مداوم ابتدایی‌ترین حقوق بشر برانگیخت. مهسا در زمانی جان باخت که هزاران زن و مرد در ایران برای حقوق اساسی خود، مانند حق انتخاب پوشش آزاد، آزادی بیان و حق انتخاب زندگی، در برابر یک رژیم تمامیت‌خواه می‌جنگیدند. مرگ مهسا امینی در دست‌های جمهوری اسلامی به نمادی از سیستمی تبدیل شد که نه تنها به صدای مخالفان خود بی‌تفاوت است، بلکه با سرکوب وحشیانه، سعی در خاموش کردن هر نوع اعتراض و طلب آزادی دارد. این نظام، به جای احترام به حقوق شهروندان خود، از نیروهای سرکوبگر، زندان‌ها و شکنجه برای تحمیل اراده‌اش استفاده می‌کند.

مرگ مهسا تنها یکی از هزاران مثالی است که نشان می‌دهد جمهوری اسلامی با خشونت و اجبار سعی در حفظ کنترل خود بر جامعه دارد. اما چیزی که این حادثه را منحصر به فرد کرد، موج بزرگ اعتراضاتی بود که در سراسر ایران و جهان گسترش یافت. زنانی که سال‌ها تحت فشار حجاب اجباری و محدودیت‌های اجتماعی زندگی کرده بودند، با شعار "زن، زندگی، آزادی" به خیابان‌ها آمدند و از حقوق خود دفاع کردند. مردان نیز در کنار آنها ایستادند و همبستگی و حمایت خود را از این جنبش نشان دادند. اعتراضات محدود به مسأله حجاب نماند و به جنبشی گسترده برای دموکراسی و حقوق بشر تبدیل شد که همه اقشار جامعه، از کارگران تا دانشجویان و فعالان سیاسی را درگیر کرد. جمهوری اسلامی با خشونت به این اعتراضات پاسخ داد و بار دیگر نشان داد که به صدای مردم گوش نمی‌دهد و به سیاست سرکوب خود ادامه می‌دهد. سرکوب معترضان، دستگیری‌های جمعی، شکنجه در زندان‌ها و حتی اعدام برخی از افراد، تنها برخی از واکنش‌های رژیم به این موج اعتراضات است. این استراتژی نه تنها وحشیانه است، بلکه نشان‌دهنده ترس عمیق جمهوری اسلامی از خواسته‌های مردم برای تغییر و اصلاح است.

اما روز مرگ مهسا امینی به ما یادآوری می‌کند که تلاش برای آزادی هرگز نمی‌تواند خاموش شود. حتی اگر رژیم‌های سرکوبگر سعی کنند اعتراضات را با خشونت و اجبار خفه کنند، این آرزو در قلب‌ها و ذهن‌های مردم زنده می‌ماند. مهسا، با مرگ خود، به جرقه‌ای برای یک جنبش جهانی تبدیل شد که نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان، او را به عنوان نمادی از مقاومت و استواری در برابر سرکوب می‌بینند. این روز تنها یادآور مرگ یک زن جوان نیست، بلکه نمادی است از سرکوب سیستماتیکی که مردم ایران دهه‌هاست در برابر آن مبارزه می‌کنند. مهسا امینی نامی است که در تاریخ مقاومت ایران باقی خواهد ماند و به ما یادآوری می‌کند که هرگز نباید در برابر بی‌عدالتی و سرکوب سکوت کنیم. سالگرد مهسا فرصتی است برای بزرگداشت یاد همه کسانی که جان خود را برای آزادی و برابری فدا کرده‌اند و تجدید عهد با آن وعده‌ای که مردم ایران به خود و آینده‌شان داده‌اند: هرگز از مبارزه علیه جمهوری اسلامی دست نکشند.

در این روز، ما نیز بار دیگر در استکهلم، سوئد، از گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی مختلف گرد هم آمدیم تا بار دیگر عدالت را برای مردم عزیزمان که توسط این رژیم کشته شده‌اند، طلب کنیم و نام‌های آنها را فریاد بزنیم. ما بار دیگر نشان دادیم که انقلاب "زن، زندگی، آزادی" هنوز زنده است و تا آخرین نفس برای سرنگونی جمهوری اسلامی و علی خامنه‌ای مبارزه خواهیم کرد. زنده باد زن، زندگی، آزادی!


Mahsa (Jina) Aminis brutala död har blivit en symbol för den orättvisa, det förtryck och den diktatur som kännetecknar Islamiska republiken. Den dagen då denna 22-åriga kurdiska kvinna greps av den iranska moralpolisen på grund av sitt sätt att klä sig och slutligen miste livet, sörjde inte bara hennes familj. En stor del av befolkningen i Iran och världen höjde sina röster mot de orättvisor och det institutionaliserade förtryck som präglar Islamiska republiken.

Mahsa Amini var varken det första eller sista offret för detta förtryckande system. Men hennes öde tände en långvarig vrede bland folket mot diskriminering, kränkningar och den ständiga överträdelsen av de mest grundläggande mänskliga rättigheterna. Mahsa dog vid en tidpunkt då tusentals kvinnor och män i Iran kämpade mot en totalitär regim för sina grundläggande rättigheter, såsom rätten till fri klädsel, yttrandefrihet och rätten att välja själv. Mahsa Aminis död i Islamiska republikens händer blev en symbol för ett system som inte bara är likgiltigt inför sina motståndares röster, utan som genom brutalt förtryck försöker tysta varje form av protest och frihetssträvan. Detta system, i stället för att respektera sina medborgares rättigheter, använder sig av förtryckande styrkor, fängelser och tortyr för att tvinga fram sin vilja.

Mahsas död är bara ett av tusentals exempel som visar hur Islamiska republiken genom våld och tvång försöker behålla kontrollen över samhället. Men det som gjorde denna händelse unik var den stora vågen av protester som spreds över hela Iran och världen. Kvinnor som i åratal levt under trycket från den obligatoriska slöjan och sociala begränsningar, gick ut på gatorna med slagordet "Kvinna, liv, frihet" och försvarade sina rättigheter. Män stod också vid deras sida och visade sin solidaritet och sitt stöd för denna rörelse. Protesterna begränsades inte till frågan om slöjan, utan utvecklades till en bred rörelse för demokrati och mänskliga rättigheter som engagerade alla delar av samhället, från arbetare till studenter och politiska aktivister. Islamiska republiken reagerade med våld mot dessa protester, vilket än en gång visade att den inte lyssnar på folkets röster och fortsätter sin förtryckande politik. Förtryck av demonstranter, massarresteringar, tortyr i fängelser och till och med avrättning av vissa är bara några av regimens svar på denna våg av protester. Denna strategi är inte bara brutal, utan också ett tecken på Islamiska republikens djupa rädsla för folkets krav på förändring och reform.

Men Mahsa Aminis dödsdag påminner oss om att frihetssträvan aldrig kan tystas. Även om förtryckande regimer försöker kväva protester med våld och tvång, lever denna längtan kvar i folkets hjärtan och sinnen. Mahsa, genom sin död, blev en gnista för en global rörelse som inte bara i Iran, utan över hela världen ser henne som en symbol för motstånd och ståndaktighet mot förtryck. Denna dag är inte bara en påminnelse om en ung kvinnas död, utan också en symbol för det brutala och systematiska förtryck som Irans folk har kämpat mot i årtionden. Mahsa Amini är ett namn som kommer att leva kvar i Irans motståndshistoria och påminner oss om att vi aldrig ska vara tysta inför orättvisor och förtryck. Mahsas årsdag är en möjlighet att hedra minnet av alla som offrat sina liv för frihet och jämlikhet, och att åter bekräfta det löfte som Irans folk gett sig själva och sin framtid: att aldrig ge upp i kampen mot 
Islamiska republiken.

På denna dag samlades också vi åter i Stockholm, Sverige, från olika politiska grupper och organisationer för att än en gång kräva rättvisa för vårt älskade folk som dödats av denna regim och för att ropa ut deras namn. Vi visade än en gång att revolutionen "Kvinna, liv, frihet" fortfarande lever, och att vi kommer att kämpa till sista andetaget för att störta Islamiska republiken och Ali Khamenei. Leve Kvinna, liv, frihet!



رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...