پس از اعتراضات سراسری ۴۰۱، تعداد زیادی از افراد آسیبدیده و معترض مجبور به فرار از ایران شدند. آنها ناچار وارد مسیر درخواست پناهندگی شده و با موانع بسیاری نیز مواجه شدهاند. برخی از آسیبدیدگان در کشورهای اروپایی تحت درمان قرار گرفتند. با این حال، بسیاری از پناهندگان و فعالان حقوق بشر در شرایط بسیار خطرناک و ناپایدار در کشورهای همسایه زندگی میکنند و از امنیت کافی برخوردار نیستند. بسیاری از آنها در معرض خطر اخراج به ایران هستند، جایی که جانشان در خطر است. روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر ایرانی ساکن ترکیه که در معرض خطر اخراج به ایران هستند، نیازمند حمایت و کمک بیشتری از سازمانهای حقوق بشری هستند. زندگی آنها در حین دفاع از حقوق بشر در معرض خطر است. تأمین امنیت و حمایت حقوقی و انتقال آنها به کشورهای امن از نیازهای اساسی است که میتواند جان آنها را نجات دهد.
پناهندگان، پناهجویان و متقاضیان پناهندگی، افراد آواره و کسانی که از کشورهای خود تبعید شدهاند، کسانی هستند که بدون شک نامهای آنها را شنیدهاید؛ اینها گروههای بسیار آسیبپذیری هستند که به دلایل مختلف مجبور به ترک کشور خود شدهاند. وقتی از آنها پرسیده میشود چرا در این مسیر قرار گرفتهاند، به مسائلی مانند نقض حقوق بشر، فقر، جنگ، سرکوب سیاسی، شرایط اقلیمی و غیره اشاره میکنند. این گروههای آسیبپذیر اکنون به یکی از چالشهای بزرگ جامعه بینالمللی تبدیل شدهاند. در کشورهایی که حکومتهای خودکامه و رژیمهای استبدادی در قدرت هستند نیز سرکوب سیاسی و نقض حقوق بشر گسترده است. برای مثال، ایران نمونه بارزی از یک کشور تحت یک رژیم استبدادی مذهبی و به شدت سرکوبگر است.
شعار «زن، زندگی، آزادی” که در جنبش ملی۱۴۰۱ شنیده و به سرعت در جهان پخش شد، در پی قتل حکومتی مهسا امینی در شهریور دو سال پیش توسط مردم معترض سر داده شد. مهسا (ژینا) امینی به دلیل حجاب اجباری توسط گشت ارشاد اسلامی بازداشت شد و در اسارت نیروهای به اصطلاح امنیت اخلاقی بود که جان باخت. پس از این واقعه دردناک، مردم در سراسر ایران به خیابانها آمدند تا علیه رژیم اعتراض کنند. بسیاری از ایرانیان نیز در سراسر جهان تجمعات بزرگی برای حمایت از اعتراضات هممیهنان خود برگزار کردند. اگرچه این اولین بار نبود که ایرانیان برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران به خیابانها میآمدند، اما اینبار خشم مردم بسیار بیشتر بود. آنها روزهای متوالی در خیابانها ماندند و علیه نظام جمهوری اسلامی و شرایط تحمیلی موجود شعار سر دادند. آنها خواستار سرنگونی رژیم دیکتاتوری شدند و همچنان همان هدف را دنبال میکنند. در این اعتراضات، چند صد نفر از معترضان با تیراندازی کشته شده و بسیاری دیگر به دلیل شلیک گلولههای ساچمهای زخمی شدند. گلولههای ساچمهای عمدتاً دستان و چشمان معترضان را هدف قرار میداد. سرکوب معترضان در برخی استانها شدیدتر بود. تعدادی از معترضان توسط حکومت خودکامه اعدام شدند و هزاران تن به زندان افتادند. پس از اعتراضات سراسری ۴۰۱، تعداد زیادی از افراد آسیبدیده و معترض مجبور به فرار از ایران شدند. آنها ناچار وارد مسیر درخواست پناهندگی شده و با موانع بسیاری نیز مواجه شدهاند. برخی از آسیبدیدگان در کشورهای اروپایی تحت درمان قرار گرفتند. با این حال، بسیاری از پناهندگان و فعالان حقوق بشر در شرایط بسیار خطرناک و ناپایدار در کشورهای همسایه زندگی میکنند و از امنیت کافی برخوردار نیستند. بسیاری از آنها در معرض خطر اخراج به ایران هستند، جایی که جانشان در خطر است.
ایران تنها یکی از کشورهایی است که نقض فاحش حقوق بشر در آنها تأثیر مستقیم بر افزایش تعداد پناهندگان داشته است. در چنین کشورهایی، افرادی که در فعالیتهای سیاسی، عقیدتی، حقوق بشری و اجتماعی مشغولند، با فشار، سرکوب، شکنجه، بازداشت غیرقانونی و اعدام مواجه میشوند. در چنین شرایطی، بسیاری از شهروندان مجبور به فرار از کشور خود میشوند تا از تهدیدات و خطرات در امان بمانند.
بر اساس نتایج تحقیقات "گوگل" روش سرویسهای اطلاعاتی ایران برای رسیدن به این هدف ایجاد سایتهای جعلی اینترنتی جهت سرقت اطلاعات کاربران و بهره برداری از آنها در مرحلۀ بعدی است.
سرویس های امنیتی ایران می کوشند از این طریق بیشترین اطلاعات را دربارۀ ایرانیان داخل و خارج از کشور که به کشورهای به اصطلاح دشمن علاقمند هستند جمعآوری کنند.
در این بین اشخاصی که بیش از همه آماج عملیات رژیم ایران قرار میگیرند کسانی هستند که خواستار همکاری با اسرائیل هستند. به نوشتۀ Challenges رژیم ایران قادر است این دسته از افراد را پس از شناسایی سرکوب کند. این افراد به نوشتۀ Challenges اغلب مخالفان حکومت ایران، فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر و در مجموع فارسی زبانهایی هستند که در داخل یا خارج از ایران به سر می برند.
بر اساس گزارش "گوگل" سرویس های اطلاعاتی ایران از طریق برخی حساب های شبکههای اجتماعی نشانیهای ۳٥ سایت جعلی منسوب به اسرائیل را جهت باصطلاح جلب و استخدام افراد یا در حقیقت شناسایی آنها منتشر کردهاند. افرادی که به این سایتها رجوع میکنند باید مشخصات خصوصی خود را از قبیل نام، تاریخ تولد، محل سکونت، تجربۀ حرفهای و دانشگاهی... ارائه کنند. بر اساس تحقیقات "گوگل" رژیم ایران این عملیات را در سال ٢٠۱٧ آغاز کرد و تا مارس ٢٠٢٤ نیز ادامه داد.
صفحات جعلی اینترنتی که سرویسهای اطلاعاتی ایران منتشر میکنند بیشتر خود را تحت عنوان شرکتهای منابع انسانی با به کارگیری زبان فارسی نسبتاً جاافتاده معرفی میکنند. این شرکت ها همچنین حوزۀ فعالیت خود را عرصههای اطلاعات بینالمللی و امنیتی، مشاوره و تحقیق در زمینۀ سایبری معرفی کرده و با اعلام شرایط همکاری از داوطلبان میخواهند که تجارب مستند خود را به همراه یک رزومه در عرصه های اطلاعات و فضای سایبری ارایه کنند. در ادامه سایت های جعلی به داوطلبان وعده می دهند که علاوه بر دریافت دستمزدهای بالا از زندگی خصوصی آنان نیز حفاظت خواهد شد.
دیکتاتوری ۳۵ ساله علی خامنهای، رهبر ننگین جمهوری اسلامی ، از زمان انتخاب او به رهبری در سال ۱۳۶۸ تا امروز، دورهای است که تحولات مهمی را در سیاست داخلی و خارجی ایران رقم زده است. در این مدت، خامنهای از قدرت گستردهای در تمام ارکان کشور برخوردار بوده و نقش مهمی در شکلدهی به ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران ایفا کرده است. در ادامه، به برخی از مهمترین ویژگیها و تحولات این دوره اشاره میکنم:
سرکوب مخالفان و منتقدان
در دوران خامنهای، هر گونه اعتراض یا انتقاد از نظام با سرکوب شدید مواجه شده است. سرکوب جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، اعتراضات دیماه ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و اعتراضات مهسا (۱۴۰۱) از جمله نمونههای سرکوب گسترده مخالفان است. هزاران نفر در این اعتراضات بازداشت، شکنجه یا کشته شدهاند. سیستم قضایی تحت نظر خامنهای از ابزارهای سرکوب برای جلوگیری از هر گونه چالش علیه نظام استفاده کرده است.
مداخله گسترده در منطقه
در طول رهبری خامنهای، جمهوری اسلامی سیاستهای منطقهای تهاجمیای را دنبال کرده است. از حمایت از حزبالله در لبنان و حماس در فلسطین گرفته تا مداخله در جنگهای سوریه، عراق و یمن، ایران به یکی از بازیگران اصلی منطقه تبدیل شده است. این سیاستها باعث تنشهای شدید با کشورهای منطقه و جامعه جهانی شده و ایران را به انزوای بیشتر کشانده است.
بحرانهای اقتصادی و فساد سیستماتیک
در طول حکومت خامنهای، اقتصاد ایران با مشکلات جدی مواجه شده است. تحریمهای بینالمللی، فساد گسترده در نهادهای دولتی و ناکارآمدی مدیریتی، موجب بحرانهای اقتصادی عمیقی مانند تورم، بیکاری و کاهش ارزش پول ملی شده است. در عین حال، بخشی از نزدیکان به قدرت از این وضعیت سود برده و فساد سیستماتیک در اقتصاد کشور ریشه دوانده است.
تحریمهای بینالمللی و انزوای جهانی
یکی از نتایج مستقیم سیاستهای خامنهای در منطقه و مخالفت با غرب، وضع تحریمهای شدید اقتصادی و سیاسی علیه ایران بوده است. برنامه هستهای جمهوری اسلامی و نقض حقوق بشر، از جمله دلایلی هستند که منجر به این تحریمها شدهاند. این تحریمها به مشکلات اقتصادی کشور دامن زده و منجر به انزوای ایران در صحنه بینالمللی شده است.
عدم اصلاحات سیاسی
در طول دوران رهبری خامنهای، هیچگونه اصلاحات سیاسی جدی انجام نشده و حتی تلاشهای اصلاحطلبانه نیز به شکست انجامیده است. هر گونه تغییر سیاسی که ممکن بود قدرت مطلقه رهبری را تضعیف کند، توسط دستگاههای حکومتی سرکوب شده است.
رشد نارضایتی اجتماعی و فرهنگی
طی این ۳۵ سال، نارضایتیهای اجتماعی و فرهنگی به دلیل محدودیتهای گسترده در آزادیهای فردی و اجتماعی افزایش یافته است. نسل جوان ایران که به تکنولوژی و فرهنگ جهانی دسترسی دارد، خواهان تغییرات عمیق در سیستم سیاسی و اجتماعی کشور است. این شکاف فرهنگی و اجتماعی میان حکومت و مردم یکی از چالشهای اصلی جمهوری اسلامی در سالهای اخیر بوده است.
در مجموع، دوران ۳۵ ساله رهبری خامنهای همراه با تمرکز شدید قدرت، سرکوب مخالفان، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش نارضایتیها بوده است. اگرچه نظام تحت رهبری او همچنان پابرجاست، اما فشارهای داخلی و خارجی ممکن است در نهایت این ساختار را به چالش بکشد.
واقعا کوری و جهالت بیمانندی لازم است که بتوان چنین تصور کرد. او که خود بهتر از هر کس میداند که سکوت قبرستانی که سالها خواسته در کشور برقرار کند، و حتی در آن هم موفق نبوده، به بهای هزاران قتل، و حتی قتل کودکان خردسال، و دهها هزار زندانی، استفاده از شکنجههای غیرانسانی و گاه منجر به مرگ بوده، آیا واقعاً تصور میکند ادامهی حکومت بر ملتی چون ملت ایران با چنین روشی امکانپذیر است و اگر آری، تا چه مدت؟
رژیمی که بیشرمانه اتباع خارجی را گروگان میگیرد تا با آدمکشان خود معاوضه کند، ۴۵ سال است ملت ایران را گروگان گرفته زیرا گردنهگیری و گروگانگیری ذات آن را تشکیل میدهد.
آیا با گردنهگیری میتوان حکومت بر کشوری چون ایران را ادامه داد؟
چنین تصوری ممکن نیست جز در نتیجهی جنونی عمیق و پیشرفته. آیا خامنهای آنقدر بیرون از واقعیت زندگی میکند که از سرنوشت دیکتاتوریهای خونآشام گذشته بیخبر است.
دیکتاتوری حزب کمونیست شوروی، با آن سازماندهی بیسابقه و رهبری جمعی و حتی قتلهای میلیونی استالین، پس از مرگ دیکتاتور خونخوار دوامی چندانی نیافت. آن دیکتاتوری در هر حال از هم پاشید و جای خود را به یک هرج و مرج داد. و دیکتاتوری فردی و تجاوزکار پوتین نیز سرنوشت بهتری نخواهد داشت. تازه آنها به خود رنگ امروزی و سازندگی هم داده بودند و سیر قهقرایی را در پیش نگرفته بودند. اگر ممکن است عقل مخدوش خامنهای و ریزهخوارانش آینده را اینگونه ببینند، ما و ملت بزرگ و هوشمند ایران وضع را به گونهی دیگری میبینیم:
آقایان شما رفتنی هستید: لجاج و پافشاری نکنید.
این تکلیف شما که روشن است و از روز نخست هم روشن بود. میماند تکلیف ملت ایران و وظایف ما. جای شما را یک دولت موقت، برای دوران گذار، که وظیفهای جز تدارک شرایط برای انتخابات مجلس مؤسسان ندارد، میگیرد. اصول کار این دولت موقت عبارتند از:
– حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور
– حاکمیت ملی (و نه فقیه یا هیچ مرجع دیگری!)
– جدایی دین از حکومت
– منشاء مشروعیت آن: قانون اساسی مشروطهی ایران است تا تصویب قانون اساسی جدید از طرف مجلس موسسان.
همه شخصیتها، گروهها و سازمانهایی که از اصول بالا پیروی کنند بخشی از نیروی جانشین و براندازاند. این نیروها هستند، اعم از کوچک و بزرگ، چه در داخل و چه در خارج، که با دادن دست همکاری و همبستگی به یکدیگر، به یاری ملت مبارز در داخل کشور نیروی برانداز دولت جانشین دوران گذار را به وجود میآورند و به قدرت میرسانند. مؤثزترین راه براندازی هم نافرمانی مدنی است که شکل عالی آن اعتصابات سرتاسری هماهنگ است.
به یاد داشته باشیم که در ۴۵ سال پیش هیچ رأیگیری قانونی یعنی پرسش از ملت در شرایط دموکراتیک برای تغییر نظام صورت نگرفت. در حکومتِ «من توی دهن این دولت میزنم» و «من دولت تعیین میکنم» و جوّ وحشت اعدامهای آن رأی گرفتن از مردم برای نظام جدید توهین به عقل آزادیخواهان و شعور ملت ایران بود.
بدین دلیل از دید ما تا تشکیل مجلس مؤسسان نظام مشروطه با تمام نهادهای آن معتبر است و تا پایان مجلس مؤسسان شاهزاده رضا پهلوی بر این اساس ولیعهد کشور است.
بنابراین همزمان با آغاز فروپاشی، در غیاب پادشاه، ولیعهد شخصی را به عنوان نخست وزیر دولت موقت تعیین میکنند و به او مأموریت میدهند که هیأت دولتی را که از ده نفر تجاوز نمیکند شامل مهمترین وزارتخانهها مانند وزارت دفاع، کشور، خارجه، دارایی، آموزش و پرورش، دادگستری و جز آنها تعیین کنند و از نیروهای مسلح غیرایدئولوژیک و مدیریت دوایر دولتی میخواهند که از تصمیمات آنها پیروی کنند. این دولت موقت مانع از خلاء قدرت و هرج و مرج شده و از وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور حراست خواهدکرد.
هشدار به خوابرفتگان!
پایان کار نزدیک است!
ایران هرگز نخواهد مرد
علی شاکری زند رییس هیأت اجرائی « نهضت مقاومت ملی ایران» این سخنان را در مراسم سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه که ۱۶ امرداد/ ۶ اوت ۲۰۲۴ در آرامستان مونپارناس پاریس برگزار شد ایراد کرده است
در برنامه سه شنبه هاي اعتراضی در كانال نه به اعدام سوالاتی در مورد اعتراضات و اعتصابات پرستاران از مهمان برنامه مهرناز موسوی، فعال سياسي و پرستاری كه هم در ايران سالها كار كرده و هم در سوئد سالهادر بيمارستان كار مي كند، پرسيده مي شود.
سوال اول از مهرناز موسوي؛روز ۲۳ آگست ( دوم شهریور) در حالیکه اعتراضات و اعتصابات پرستاران در سراسر کشور در جریان بود ، خبر ایست قلبی و به کما رفتن پرستاری به نام ژاله کاظمی به دلیل کار زیاد و مصرف داروی ضد درد گزارش شد،خانم موسوی، شما بعنوان پرستاری که سالها در ایرانمشغول به خدمت بوده و هم اکنون نیز چندین ساله که در بیمارستانهای سوئد مشغول به کار هستید، بفرمایید شرایط و مشکلات کاری و شغلی پرستاران در ایران به چه صورته و خواستها و مطالبات پرستاران در ایران در حال حاضر چه هست؟
پاسخ خانم موسوي؛ وقتي فردي بيمار ميشه معمولأ در مراجعه به بيمارستان پرستار اولين كسي هست كه مريض را معاينه و مشكلات رو بررسي مي كنه، الان اين پرستار در ايران به عنوان عضوي از جامعه درد داره و نياز داره كه دردش شنيده و معاينه و درمان بشه و اين مسئولين حكومتي هستند كه بايد به جاي اينكه پاسخ پرستاران را با تفنگ و گاز اشك آور بدهند به مشكلاتشون گوش بدهند و آنهاراحل كنند. ژاله كاظمي يكي از مليونها پرستاري هست كه فقط براي اينكه در ايران بتونه از پس شيفتهاي سنگين كاري بر بياد، چون به خاطر وضع معيشتي بد و حقوق پايين و اضافه كاري اجباري مجبورند گاهأ از ٤٨ ساعت ٣٦ ساعتش رو كار كنند، براي تحمل دردهاي جسمي زياد به خاطر سرپا ايستادنهاي طولاني و كمردردهاي شديد و علاوه بر آن دردهاي روحي شديد بابت گاهأ از دست دادن مريضي كه تمام تلاششون رو مي كنند كه نجاتشون بدهند ولي موفق نمي شوند، تمام اين دردهاي جسمي و روحي شديد بارها باعث شده كه پرستاران مجبور باشند به ناچار داروي ضد درد استفاده كنند و اين مسئله بارها باعث ايست قلبي و يا مغزي و به كما رفتن پرستاران شده و متاسفانه در ايران اين اتفاق براي همكاران من هم زياد افتاده بود و من همكارهاي زيادي رو از دست دادم. اعتراض و اعتصاب پرستاران بايد ديده و شنيده بشه و مطالباتشون كه بيش از يك سال و نيم هست كه طلبكارند بايد بهشون پرداخت بشه. حق اضافه كاري، شبكاري و تعطيلات بهشون در اين مدت پرداخت نشه و فقط يك حقوق معمولي كه مبلغ خيلي خيلي كمي هست ،كه حتي كفاف اجاره خونه يك پرستار را به تنهايي نميده،رو بهشون پرداخت كردند. در ايران يك پرستار بايد ماهي ١٩٠ ساعت موظفي كار كند و علاوه بر اين يكي از پرستاران مي گفت١٢٠ ساعت در ماه بهشون اضافه كاري اجباري دادند در صورتي مثلأ در مقايسه با سوئد بعد از يك شيفت كاري كارفرما مواظب هست كه پرستار كمتر از ١١:٣٠ ساعت استراحت نكرده باشه و علاوه بر اون اينكه در طول يكسال يك پرستار نميتونه بيشتر از ٢٠٠ ساعت اضافه كاري در سوئد داشته باشه اين در حاليه كه تو ايران يك پرستار ١٢٠ ساعت اضافه كاري اجباري داره كه اون هم پولش به موقع پرداخت نميشه. متاسفانه به علت فشار كاري خيلي از كادر درمان دست به خودكشي مي زدند. پرستاران يكي از خواسته هاشون اين هست كه درآمد بيمارستان به طور عادلانه بينشون تقسيم ميشه در صورتيكه بيمارستان از بيمار و از بيمه هزينه ها رو دريافت مي كنه ولي حق پرستاران رو كه سهم بزرگي در خدمات دارند بهشون نميده. متاسفانه حكومت به جاي اينكه مشكل پرستاران رو حل كنه براشون پرونده سازي مي كنه و دستگيرشون مي كنه و تهمت مي زنه كه با دشمن همكاري مي كنند و اقدام عليه امنيت ملي كرده اند.
سوال دوم از مهرناز موسوی؛حمایت سازمانها و نهادهای مدنی چه تاثیری در به ثمر رسیدن اعتراضات و دسترسی به مطالبات پرستاران داره؟
با حمايت سازمانهاي مدني مشروعيت و امنيت اين اعتصابات و اعتراضات بيشتر ميشه و حكومت كمتر جرأت مي كنه رفتار خشونت آميزي داشته باشه. به طور مثال سازمان حفاظت اطلاعات رهبر دوتا از اعتصابات اخير در يك بيمارستان رو وسط شيفت كاري بدون اينكه كسي متوجه بشه بازداشت كردند و بردند در صورتيكه با حمايت بيشتر ،پرستاران خودشون رو ديگه تنها نمي بينند چون معترضين قطعأ بيشتر از اينها هستند ولي جرأت ندارند اعتراض كنند چون حكومت زندانيشون مي كنه و پرونده سازي مي كنه و حق و حقوقشون رو باطل ميشه، از كار اخراج ميشند و حقوق بازنشستگيشون ضايع ميشه و حتي مدارك تحصيليشون رو بهشون نمي دند و ممنوع الخروجشوت مي كنند تا حتي نتونند مهاجرت كنند. ولي با حمايت گروههاي ديگر حكومت مي فهمد كه به جاي سركوب بايد به صداي پرستاران بشنود و مشكلات رو ريشه اي حل كنه.
Fråga 1 till Mehrnaz Mousavi; Den 23 augusti (2 shahrivar) rapporterades att Jalé Kazemi, en sjuksköterska, drabbades av hjärtstopp och hamnade i koma på grund av överarbete och användning av smärtstillande medicin, samtidigt som sjuksköterskeprotester och strejker pågick över hela landet. Mehrnaz Mousavi, som en sjuksköterska med många års erfarenhet i både Iran och Sverige, kan du beskriva arbetsvillkoren och problemen för sjuksköterskor i Iran, samt deras nuvarande krav?
Mehrnaz Mousavis svar; När någon blir sjuk och söker vård på ett sjukhus, är det oftast en sjuksköterska som först undersöker patienten och bedömer problemen. Just nu är sjuksköterskan i Iran själv i nöd, som en del av samhället, och behöver att hennes smärta hörs, undersöks och behandlas. Det är regimen i Iran som borde lyssna på deras problem och lösa dem, istället för att bemöta sjuksköterskornas krav med vapen och tårgas. Jalé Kazemi är en av miljontals sjuksköterskor som kämpar med tunga arbetspass i Iran, på grund av dåliga levnadsförhållanden, låga löner och obligatorisk övertid. De tvingas ibland arbeta upp till 36 av 48 timmar. För att hantera de många fysiska smärtorna från att stå länge och svåra ryggsmärtor, samt de mentala påfrestningarna som att ibland förlora en patient som de gjort allt för att rädda, tvingas många sjuksköterskor ta smärtstillande medel. Detta har lett till hjärninfarkter och koma för många sjuksköterskor, och tyvärr har många av mina kollegor i Iran drabbats och avlidit. Sjuksköterskornas protester och strejker måste höras och deras krav, som har funnits i över ett och ett halvt år, måste uppfyllas. De har inte fått övertidsersättning, nattarbetstillägg eller OB för helgarbete under denna tid, utan bara en mycket låg grundlön som knappt räcker till hyran för en sjuksköterska. I Iran måste en sjuksköterska arbeta 190 obligatoriska timmar per månad, och dessutom sa en av sjuksköterskorna att de tvingas till 120 timmars obligatorisk övertid varje månad. I Sverige ser arbetsgivaren till att en sjuksköterska får minst 11,5 timmars vila efter ett arbetspass, och en sjuksköterska kan inte ha mer än 200 övertidstimmar per år. Men i Iran tvingas en sjuksköterska till 120 timmar obligatorisk övertid per månad, och dessa pengar betalas inte ut i tid. På grund av den höga arbetsbelastningen är det många inom vårdpersonalen som har begått självmord i Iran. Ett av sjuksköterskornas krav är att sjukhusens inkomster ska fördelas rättvist bland dem, men sjukhusen tar betalt av patienterna och försäkringsbolagen utan att ge sjuksköterskorna deras rättmätiga andel, trots deras stora insats i vården. Tyvärr försöker regimen istället för att lösa sjuksköterskornas problem att fabricera fall mot dem, arrestera dem och anklaga dem för att samarbeta med fienden och agera mot regimens säkerhet.
Fråga 2 till Mehrnaz Mousavi; Hur påverkar stöd från civilsamhällets organisationer möjligheterna för sjuksköterskorna att nå framgång i sina protester och uppnå sina krav?
Mehrnaz Mousavis svar; Stöd från civilsamhällets organisationer ökar legitimiteten och säkerheten för dessa strejker och protester, och regimen vågar inte lika lätt bemöta dem med våld. Till exempel arresterade säkerhetstjänsten, Ettelaat, två av ledarna för de senaste strejkerna på ett sjukhus mitt under ett arbetspass utan att någon märkte det. Men med mer stöd skulle sjuksköterskorna inte känna sig lika ensamma, för det finns definitivt fler som vill protestera men inte vågar eftersom regimen i Iran fängslar dem, fabricerar fall mot dem, fråntar dem deras rättigheter, avskedar dem, och till och med konfiskerar deras utbildningsbevis så att de inte kan emigrera. Men med stöd från andra grupper skulle regimen förstå att den måste lyssna på sjuksköterskornas röster och lösa problemen grundligt istället för att undertrycka dem
مجازات اعدام به عنوان یکی از سختترین و جنجالیترین احکام در سیستمهای قضایی جهان همیشه موجب اعتراض نهادهای حقوق بشری، فعالان اجتماعی و سیاستمداران بوده است. این مجازات در برخی کشورها از جمله ایران همچنان بطور گسترده اجرا میشود. رژیم اسلامی و چین کمونیست بالاترین نرخ اعدام در جهان را دارند، و افزایش شمار اعدام نگرانیهای جدی را در میان فعالان حقوق بشر در ماههای اخیر برانگیخته است.
اعدام در ایران: ابزار قدرت یا عدالت؟
از آغاز سال ۲۰۲۴ میلادی تا امروز، بیش از ۴۰۰ اعدام در ایران انجام شده است و در یک ماه اخیر، این رقم به بیش از ۱۰۷ مورد رسیده است. این آمار بطور میانگین به این معناست که هر هفت ساعت یک اعدام در رژیم اسلامی انجام میشود؛ رقمی که نشاندهنده شدت برخورد قضایی با متهمان و وضعیت نگرانکننده حقوق بشر در ایران است. روند افزایشی این اعدامها، به ویژه در شرایطی که رژیم حاکم با فشارهای داخلی و خارجی مواجه است، بهعنوان یک رکورد در تاریخچه اجرای مجازات «اعدام های رسمی» و اعلام شده در کشور تلقی میشود. به نظر میرسد که این اعدامها تنها پاسخی به جرایم جدی و خطرناک نیستند، بلکه ابزاری هستند که برای حفظ قدرت و کنترل جامعه بهکار گرفته میشوند. در واقع، رژیم ددمنش اسلامی با استفاده از اعدام بهعنوان ابزاری برای ایجاد ترس و اضطراب در جامعه، تلاش میکند تا از بروز اعتراضات گستردهتر جلوگیری کند.
اعدام در ملاء عام: تأثیرات روانشناختی و اجتماعی
در روزهای اخیر شاهد بازگشت اعدام به میدانها و شروع کار جرثقیلهای مختص اعدام شدهایم. اعدام در ملاء عام به عنوان یکی از روشهای اجرای مجازات در کشور اسلامی، نه تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه تأثیرات عمیق روانشناختی بر جامعه، به ویژه بر کودکان دارد. این شیوه وحشتناک، که در حضور مردم اجرا میشود، به عادیسازی خشونت و مجازات اعدام در جامعه منجر میشود. حضور کودکان و نوجوانان در این صحنهها میتواند به افزایش پرخاشگری و روحیه انتقامجویی در جامعه کمک کند و موجب میشود که این گروههای سنی در آینده به رفتارهای خشونتآمیز روی آورند یا نسبت به خشونت احساس بیتفاوتی داشته باشند.
کمپین «نه به اعدام»: حرکت به سوی آیندهای بدون اعدام
کمپین «نه به اعدام» که توسط فعالان حقوق بشری و گروههای مختلف سیاسی در ایران و خارج کشور راهاندازی شده است، یکی از مهمترین حرکتهای اعتراضی علیه این مجازات غیرانسانی است. این کمپین بهوضوح نشان میدهد که اعتراض به اعدام در ایران فراتر از مخالفت با اعدامهای سیاسی است و هدفی گستردهتر، یعنی حذف کامل اعدام از قوانین جزایی این کشور و سایر کشورهای جهان را دنبال میکند. فعالان این کمپین بر این باورند که اعدام بهعنوان یک مجازات بیرحمانه و غیرقابل برگشت، نمیتواند در یک نظام حقوقی مدرن جایگاهی داشته باشد. این است که جنبشهای مردمی، نهادهای حقوق بشری و کمپینهای جهانی مانند “نه به اعدام” نقشی تعیینکننده در این مسیر خواهند داشت. مبارزه با اعدام تنها محدود به ایران و کشورهای با نرخ بالای اعدام نیست؛ این مبارزه یک حرکت جهانی است که هدف آن تحقق عدالت، حفظ کرامت انسانی و حرکت بهسوی جهانی است که در آن زندگی و حقوق بشر در اولویت قرار دارد.
ایران فردا یا به اصطلاح این پس از رژیم ننگین جمهوری اسلامی، با سقوط رژیم اسلامی و لغو احکام اعدام از قوانین کیفری میتواند بهعنوان الگویی برای سایر کشورها در مسیر اصلاحات حقوق بشری و توسعه اجتماعی قرار گیرد.
سازمان عفو بینالملل در تازهترین گزارش خود به آزار و اذیت و تجاوز جنسی در اشکال مختلف علیه معترضان ایرانی در جنبش ملی ۴۰۱ به ویژه دختران به عنوان قربانیان اصلی تجاوز که در نظامهای حقوقی به عنوان جرم جنایی شناخته میشود،پرداخته است.از نظر تاریخی، موضوع جدیدی نیست. به غنیمت گرفتن زنان و پسران جوان و خرید و فروش و به کنیزی و غلامی بردن آنها که سوء استفاده جنسی بخشی از آن بود، به عنوان یک امر رایج و بدیهی هیچ تلنگر اخلاقی جدی به جوامع بشری سدههای دور نمیزد.
«وِجدان» یا «وُجدان» هم پدیدهای فرهنگی و آموختنی است که بسی فراتر از همدردی و همدلی، از آگاهی و آزادی میآید. بیهوده نیست که واژه «وجدان» در اغلب زبانها ترکیبی با مشتقات «دانش» و «دانستن» است. وجدان با احساس مسئولیت و در نتیجه، با اعتراض، همراه است. یکی از دلایل خشونت ادیان در همین نکته است که برای مهار حقوق و آزادیهای مؤمن به عنوان انسان، باید مرتب به وحشت وی از آن دنیا دامن زد و هربار در دعاهای روزانه پیامدهای وحشتناک انحراف از «صراط مستقیم» و «منکر» و «معروف» را به او یادآوری کرد. «ایّوب» و صبرش که زبانزد شده، نقطهی اوج اطاعت بیچون و چرا و انسان بیمسئولیت و بیاختیار و قربانی اعتقادات، در برابر خود و خانواده و همنوع خویش است!
وجدان اما همزاد حق، «حق» نه در مفهوم مذهبی بلکه به معنی حقوق طبیعی و شهروندی انسان، و همزاد آزادی و اختیار و مسئولیت است و بیداری آن، مستلزم آگاهی بر همه اینهاست. شیوههای وحشیانهی اسلامگرایان چه در جمهوری اسلامی و چه حماس و داعش و طالبان و غیره در پیشبرد سیاست و اعتقادات خود، همان خشونت مذهبی و ایدئولوژیک را به نمایش میگذارد که انسان را مطیع و بدون حق و آزادی و مسئولیت میخواهد و با اینهمه ادعای «انسان صالح»، «انسان تراز نوین» و «انسان برتر» دارد! اما «صالح» و «تراز نوین» و «برتر» نسبت به کی و چی؟! آنهم در حالی که منادیان این برتری «انسان»، خود در خوی ضدانسانی دست و پا میزنند!
در چنین فرهنگ و تربیت مذکری، زنان و دختران بیش از همه از جمله با تعدی و تجاوز به پیکر و حریم شخصی خود قربانی میشوند. پس از آنها، کودکان و پسران نوجوان قرار دارند. جنایتی که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در حملهی حزباللهیها و کمیتهچیهای زردنبو و با امیال سرکوبشده به مخالفان رژیم در خیابانها و به «غنیمت» گرفتن دختران و پسران و روانه کردن آنها به زندانها برای شکنجه و تجاوز و اعدام شروع شد و تا کنون ادامه دارد. تصاویر و شرح سرکوب اعتراضات و تجاوزات اسلامگرایان از ایران و افغانستان و عراق و فلسطین تا سوریه و یمن و نیجریه یک روش و فرهنگ مشترک را به نمایش میگذارد: تجاوز جنسی به عنوان شکنجه، تحقیر و ارضای امیال سرکوبشدهای که اتفاقا بر «امر به معروف و نهی از منکر» متکی است
دوباره آمدم من پدرام طنازی هستم از استکهلم سوئد ممنون که این ویدئو را تماشا می کنید.
حمید نوری؟
حمید نوری از شکنجه گران و بازجویان جمهوری اسلامی و آزاد شدن او از زندان و مبادله او با دو گروگان
حمید نوری با اتهام مشارکت در اعدام زندانیان سیاسی در ایران در سال ۱۳۶۷ در سوئد به حبس ابد محکوم شده بود.
حمید نوری کیست؟ و که بود؟
او متولد اردیبهشت سال ۱۳۴۰ در تهران- نام مستعار او حمید عباسی
سوابق کاری او: عضو سپاه پاسداران در جریان حمله به احزاب مستقر در کردستان- آغاز به کار او در زندان اوین در سال ۱۳۶۱ - دستار قاضی مرگ محمد مقیسه در زندان گوهردشت در جریان اعدام های سال ۱۳۶۷
تاریخ دستگیری او: ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ( ۹ نوامبر ۲۰۱۹ )پس از ورود به فرودگاه آرلاندا اتهامات او: نقض فاحش قوانین بین المللی ( معادل جنایت جنگی ) و قتل عمد از طریق مشارکت در شکنجه و اعدام زندانیان
تبعات آزادی او حمید نوری باعث میشود که حکومت ایران به گروگان گیری ادامه دهد- شناختی که مردم ایران از جمهوری اسلامی دارند که حکومت ایران یک حکومت مافیایی است که برای پیگیری و منافع خود دست به گروگان گیری و باج گیری می زند.
اعتراف حمید نوری در ایران اعتراف کرد که همان حمید عباسی دهه ۶۰ است، حمید نوری در اولین سخنانش پس از رسیدن به ایران خود را حمید عباسی معرفی کرد اما در سوئد در دفاعیات خود یکی بودن حمید نوری و حمید عباسی را زیر سوال برده بود که قبول نکرد که همان حمید عباسی است.
نتیجه دادگاه و جمع بندی این موضوع:
۱- دادگاه حمید نوری باعث شد جنایت سال ۱۳۶۷ در تاریخ ثبت شود و این یک پیروزی برای جنبش دادخواهی بود
۲- دادگاه حمید نوری به جمهوری اسلامی نشان دادیم که این یک روشنگری بزرگ زندانی کردن یا زندان کردن مقامات جمهوری اسلامی شاید ۲۰ سال پیش هم حتی به ذهن ما نمی رسید اما به یاری دوستان و فعالین سیاسی به خصوص جناب آقای مصداقی در آن دوران سخت کووید برف و سرمای زمستان هر هفته و هر ماه حاضر و مشغول کارها درس مهمی به جمهوری اسلامی دادیم و این فقط یک شمه و تنها بخشی از ظرفیتها و توانایی ها بود - ما ایرانیان خارج کشور قدرت اقدامها و کارزاهای بسیار گسترده تری داریم. پاینده ایران
انقلاب۵۷ و نتیجهاش جمهوری اسلامی، و عدم پذیرش و ایستادگی جامعه ایران در برابر آن را به جرأت میتوان بدون مشابه دانست. جمهوری اسلامی از این نظر نمونه ندارد که یک گروه تروریستی مذهبی و ضددموکراسی و ضدغربی توانست با پشتیبانی غرب و دموکراسیها نه تنها به قدرت دولتی برسد بلکه بیش از چهار دهه در قدرت بماند.
ایستادگی جامعه ایران از این نظر نمونه ندارد که فراتر از یک مخالفت سیاسی و بیانگر یک تضاد عمیق تاریخی و هویتی است اشغال ایران توسط جمهوری اسلامی، برخلاف تسخیرهای رایج (که خود ایران نیز آن را در تاریخ خود از سوی یونان و مغول و اعراب بادیهنشین تجربه کرده) فقط غصب خاک و سلطه با هدف بهرهبرداری از منابع کشور نبوده بلکه براندازی ایران و تبدیل آن به پایگاهی برای «غلبه یک دولت اسلامی بر جهان» بوده است. این ایده مشابه انترناسیونالیسم کمونیستها با پایگاهی به نام «اتحاد شوروی» و اقمارش است که اگرچه شکست خورده اما مدافعانش همچنان با توجیهی مشابه «اسلام واقعی این نیست» معتقدند که آنها و یا چین و کره شمالی و کوبا متکی بر کمونیسم واقعی نیستند!
تعدادی از ایرانیان پناهجو روز جمعه ۲۶ مردادماه در اعتراض به سیاست عدم پذیرش پناهجو و شرایط حاکم بر ایرانیانی که سالهای طولانی برای دریافت اقامت سوئد در انتظار بودهاند، مقابل اداره مهاجرت در استکهلم دست به تحصن زدند.