ایران تنها کشوریست که تروریستهای اسلامی در قرن بیستم توانستند در آن به قدرت برسند. پیش از آن، بعد از جنگ جهانی دوم، گروههای تروریستی چپ تحت عنوان «جنبش چریکی» در برخی کشورها از جمله کوبا به قدرت رسیده بودند. «جنبش چریکی» چپ با پشتیبانی پیدا و پنهان بلوک شرق به شکل گرفتن گروههای مشابه حتا در دموکراسیها منجر شد و اعضای آن تحت عنوان تئوریهای جنگ چریکی شهری و روستایی برای رسیدن به قدرت، دست به ترورهای متعدد زدند تا اینکه در اواخر قرن بیستم به تاریخ پیوستند. تقریبا همزمان، بنیادگرایی اسلامی که ریشههای نظری آن در کشورهایی مانند مصر قویتر بود، به دلایل مختلف، در ایران با پشتیبانی پیدا و پنهان بلوک غرب به قدرت دولتی دست یافت تا طی چند دهه جهان را با ویروس مرگبار اسلام سیاسی آلوده کرده و به یک مشکل بینالمللی تبدیل شود.
در حالی که «جنبش چریکی» عمدتا افرادی از طبقات متوسط و مرفه و به اصطلاح «روشنفکران» کشور مربوطه را جذب میکرد، «سربازان» بنیادگرایی اسلامی در دموکراسیها اما یا در خانوادههای مهاجر عمدتا طبقات پایین پرورش یافتهاند و یا با موجهای مهاجرت به عنوان پناهجو راهی این کشورها شدهاند که در میان آنها صادراتیهای هدفمند نیز حضور دارند. آنها با سوء استفاده از دموکراسی و آزادی مذاهب و با پشتیبانی مالی از سوی به ویژه جمهوری اسلامی و عربستان سعودی توانستهاند تحت پوشش مساجد و مراکز اسلامی هستههایی قوی را سازماندهی کنند تا بر سیاست و فرهنگ این کشورها تأثیر بگذارند. اسلامگرایان از یکسو از حمایت چپ افراطی و «ووک»ها که فکر میکنند خیلی «بیدار»ند برخوردارند و از سوی دیگر به تقویت راست افراطی در این کشورها دامن میزنند. هر سه این افراطیون در عمل ثابت کردهاند که از جمله با جداسازیهای بیپایه و انواع برتریطلبی و تبعیض، ضد دموکراسی و ضد برابری حقوقی انسانها و ضد نظم دموکراتیک و همزیستی جامعه هستند. در چنین شرایطی است که به نظر میرسد خطر و تهدیدی به نام جمهوری اسلامی برای جهانی که طی بیش از چهار دهه گذشته به مماشات و معامله با آن مشغول بوده بیش از پیش روشن میشود و یا اگر هم روشن بوده، حالا به عنوان یک مشکل عینی که باید رفع و دفع شود، درک میگردد: اینکه جمهوری اسلامی با وجود نهادهای مدنی و مدرن که از دوران مشروطه و پهلوی به آن تحمیل شده، یک گروه تروریستی است. به همین دلیل نیز آن نهادها را از محتوا تهی ساخته و با موازیسازی ساختار تروریستی خود را حفظ کرده است. در این رژیم، «میدان» و «دیپلماسی» یکیست چرا که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هر دو یکی هستند! جنگ با نیابتیها و شبهنظامیان اسلامی جنگ با رژیم ایران و با اسلام سیاسیست. تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز چیزی جز به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان یک گروه تروریستی نیست چرا که قدرت اقتصادی و سیاسی و عقیدتی جمهوری اسلامی در سپاهی است که از آن پاسداری میکند. در این میان، کشورهایی که سپاه پاسداران را تروریستی اعلام کردهاند، در مماشات و معامله با جمهوری اسلامی، تروریستهای آن را تغذیه میکنند. اتحادیه اروپا و بریتانیا احتمالا برای امتناع از این تناقض است که تا کنون از این کار خودداری کردهاند. اما بعید است سیاستمداران آنها ندانند که روز تعیین تکلیف نهایی با گروه تروریستی جمهوری اسلامی، نه به خاطر مردم ایران بلکه برای مردم خودشان خواهد رسید