ستار
کارگر بود، آن هم کارگری با زبان سرخ که می بایست سرش بر باد میرفت!
کارگري که ساکت نبود، اعتراض میکرد، فریاد میزد، افشاگری میکرد، اطلاع
رسانی می کرد، از حق و عدالت و آزادی حرف میزد و به بی عدالتی، پایمال کردن
حقوق خود و هم طبقه ای هایشان و سرکوب و خفقان معترض بود. اما نظام و
دستگاه های قضایی، امنیتی و پلیسی، این همه را برنمی تابد. لازمۀ حفظ چنین
نظامی، به انقیاد درآوردن همۀ مردم، مطیع و گوش به فرمان واداشتن آنها و
خفه کردن هرصدایی به خصوص صدای رسای کارگران، که آنان را دشمن واقعی و
خطرناک در مقابل خود دانسته و به هر طریق اولی گور کن خویش میداند به هر
شیوه و هرشکلی است تا با ایجاد رعب و وحشت، آنها و کل جامعه را از هر نوع
حرکت و صدایی باز دارد.ستار را به فاصلۀ کوتاهی با همین هدف در زیر شکنجه
کشتند تا از کارگران، بویژه کارگران دربند زهر چشم بگیرند، بگذار تا این
بی خبران قدرت نمایی کنند و سیطرۀ ننگین و جنایت بار خود را به بهای جان
عزیز این کارگران حفظ کنند.
اما این اولین بار نبود که با این شیوه و با
این هدف، انسان هایی را در مسلخ هایشان به خون می نشاندند، دهها مبارز دیگر
در بیش از سه دهه و بویژه ماههای اخیر در زندانهای شیراز٬ تبریز، اهواز،
سنندج، ارومیه، بلوچستان، اوین و در زیر شکنجۀ جلادان رژیم جان باختند، در
این مدت،اما نه فعالین کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی از مبارزه دست نه
کشیدند و نه رژیم از کشتار. ولی فریادها و اعتراضات میرود که رساتر گردد،
چرا که مبارزات کارگران ریشه عمیق داشته و از تضادی واقعی و ساختاری سر
چشمه گرفته و لذا مبارزات کارگران بویژه از طرف فعالین آن گسترده تر
میشود. در مقابل، جلادان نیز کینه توزتر، وحشی تر و خون خوارتر شدند. و این
تقابل همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانی که مبارزات گستردۀ جنبشهای
اجتماعی و در پیشاپیش آنها طبقۀ کارگر به سرنگونی این رژیم ارتجاعی غارتگر،
جنایتکار، وحشی و ضد بشری منجر شود.
بیائید
با رساتر کردن صداهای اعتراضات خود، با انعکاس وسیع اخبار این جنایات، با
تشکل و مبارزاتی متحدانه، در نزدیک شدن پایان این نظام ننگین همراه شویم.
ضمن اشاره به این که «این وبلاگنویس ۳۵ ساله، گناهی جز بیان عقیدهٔ سیاسی خود، مرتکب نشده بود»
نویسنده: پدرام طنازی