۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

حمایت ۹۰۰ فعال مدنی از حسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی


سید حسین رونقی ملکی فعال حقوق بشر، وبلاگ نویس، با نام مستعار بابک خرمدین در ایران به وبلاگ نویسی می‌پرداخت، وی همچنین در زمینه برنامه‌نویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاش‌های گسترده‌ای انجام داده است.این فعال حقوق بشر آذری زبان، زاده شهر ملکان در آذربایجان شرقی و دانشجوی رشته نرم افزار کامپیوتر دانشگاه آزاد اراک است.این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس دربند که در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده در شرایطی دست به اعتصاب غذا زده است که به گفته ی پزشکان به دلیل شرایط حاد بیماری کلیوی اش، این عمل وی را با خطر از دست دادن کامل سلامتی اش و مرگ مواجه خواهد کرد.این زندانی سیاسی از بیماری کلیوی رنج می برد و به گفته‌ی پزشکان و متخصصان، هر چه سریعتر باید تحت عمل جراحی و درمان قرار گیرد.وی پیش از این ۵ بار تحت عمل جراحی قرار گرفته اما به دلیل مخالفت اطلاعات سپاه با مرخصی درمانی وی در دوران نقاهت پس از عمل به زندان برگردانده شده است.خانواده ی سیدحسین رونقی پیش از این از نهادهای حقوق بشری و بین المللی برای نجات جان فرزندشان درخواست کمک کرده بودند و پدر وی در نامه های مختلف خطاب به مسئولان قضایی عنوان کرده بود که ماموران اطلاعات سپاه گفته بودند پسرت را می کشیم و نمی گذاریم از زندان بیرون بیاید و امروز آقایان به گفته هایشان عمل می کنند.


متن کامل این بیانیه:


شیونم را بشنوید ای از قفس آزادها


بوی غربت می دهند این آخرین فریادها


من به خود می پیچم اینجا و در آن سو جغدها


جشن می گیرند در کنج خراب آبادها


له شدن در زیر پای آهوان آسان تر است


از چنین پرپر شدن در رهگذار بادها


بیش ازهشتصد و نود روز پیش زندان اوین گامهای استوار روح بزرگی را به خود دید که در قالب جوانی تنومند در سلامت کامل جسمی، استوار آمده بود تا تاوان بدهد:


حسین رونقی ملکی


وبلاگ نویس،فعال حقوق بشرو مسئول کمیته مبارزه با سانسور در ایران


تاوان روشن کردن چراغ آگاهی برای مبارزه با ظلمت جهل، بی هراس از کوتاه شدن سالهای عمر و از دست دادن طلوع خورشید روزهای پر شور جوانی. هرگز نه در انتظار پاداشی بود و نه جویای نام.تنها به همین جرم بود که در آذر ماه سال ۸۸ بازداشت شد. او را به بند کشیدند تا صدایش خاموش شود. امروز حسین عزیز که به تحمل ۱۵ سال زندان از سوی بی عدالتخانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی محکوم شده در اثر شکنجه های جسمی و روحی در بازداشتگاه سپاه، یک کلیه اش را از دست داده و در شرایطی که وضعیت جسمی او بسیار وخیم است، عامدانه او را از داشتن حقوق اولیه انسانی و دسترسی به امکانات اولیه پزشکی و معالجه محروم کرده اند.اینک ما به عنوان جمعی از فعالین مدنی و سیاسی، ضمن محکومیت فشارهای روز افزون بر حسین رونقی ملکی و خانواده وی و نیز جلوگیری عامدانه از درمان و مرخصی استعلاجی برای این زندانی بیمار، از همه ایرانیان، سازمانهای بین المللی و نیز مقامات دولتی سایر کشورها میخواهیم تا همصدا با ما، ضمن اعتراض شدید به نقض حقوق این وبلاگ نویس زندانی، فریاد رسای او در جامعه جهانی شوند. اگر چه قویا معتقدیم که حسین رونقی ملکی کاملا بی گناه بوده و باید آزاد شود، لیکن در شرایط فعلی خواستار اعطای مرخصی فوری تا معالجه کامل و نجات جانش هستیم و به ویژه رهبر جمهوری اسلامی و نهاد نظامی امنیتی تحت نظارت وی یعنی سپاه را مسوول مستقیم جان حسین می دانیم.


ندای سبز آزادی 

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

چادر سياه، پيراهن بی يقه، و معضل کراوات

اعلام ممنوعيت پوشيدن چادر سياه توسط زندانيان زن (پس از سه دهه مجبور کردن آنان به پوشيدن همين رنگ چادر) به خوبی گويای اين ديدگاه در ميان مقامات جمهوری اسلامی است که چادر به عنوان حجاب برتر (به قول علی خامنه‌ای رهبر کشور) ديگر نمی تواند لباس هر کسی در جامعه‌ی ايران باشد بلکه لباس زنان طبقه‌ی ممتازه است.
بعيد نيست به زودی ديگر زنانی نيز که وفاداری چندانی به نظام سياسی ندارند، نا همرنگ تلقی می شوند يا اعضای طبقه‌ی ممتازه‌ی جامعه (زنان و دختران روحانيون، سپاهيان و مديران جمهوری اسلامی) نيستند به تدريج از پوشيدن چادر سياه منع شوند تا اين لباس معرف خودی بودن و دارای امتيازات ويژه بودن در جامعه تلقی شود.
پيراهن آخوندی
پيراهن بدون يقه و دکمه دار (تا زير گردن)- که به پيراهن آخوندی معروف شد- برای کادر وزارت خارجه در خارج کشور نيز همين نقش را بازی می کند. از آنجا که هيچ گروه و دسته‌ای مايل به پوشيدن پيراهن‌های بی يقه‌ی کوتاه نيست (روحانيون دشداشه را زير لباده يا قبا می پوشند که پيراهنی بلند تا نوک پاست) اين لباس اختراعی که قرار بوده جای پيراهن يقه باز يا دارای يقه اما بدون کراوات را بگيرد به لباس اختصاصی کارکنان وزارت خارجه در خارج کشور تبديل شد. مشکل اين لباس ويژه در مقايسه با چادر سياه به عنوان لباس مردان طبقه‌ی ممتاز بسيار کمتر است چون نه در دوره‌ای مردان عادی جامعه به پوشيدن آن مجبور شده‌اند و نه برخی از مردم عادی (و احيانا غير خودی و ناهمرنگ) مايل به پوشيدن آن هستند.
ملحفه بپوشند
بر اساس دستور مقامات قضايی زنان متهم می توانند چادر بپوشند اما رنگ آن نبايد سياه باشد تا موجب وهن لباس رسمی طبقه‌ی ممتازه‌ی جامعه در بخش زنان نشود. معاون قضايی ديوان عدالت اداری با صراحت علت اين دستور را "بی حرمت کردن حجاب برتر" در صورت پوشيده شدن توسط متهمان ذکر می کند. (الف، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱) تغيير دستور العمل قوه‌ی قضاييه در باب اجباری بودن چادر سياه برای زنان متهمی که در دادگاه حضور می يابند با استناد صوری به خواست برخی از زنان برای نپوشيدن چادر انجام گرفت: "بسياری از زنان مجرم پايبند به حجاب نيستند و به اجبار با چادر در دادگاه‌ها حاضر می شوند در حالی که اين اقدام می تواند به حرمت چادر خدشه وارد کرده و نتيجه منفی در جامعه داشته باشد. اگر سازمان زندانها می خواهد متهمان زن در دادگاه ها با چادر حاضر شوند حداقل از ملحفه يا پارچه‌ای که نماد زندان دارد استفاده کند." (لاله افتخاری، عضو مجلس، الف، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱) اما اين عضو مجلس نمی گويد که اگر قرار است خود زنان بر اساس اعتقادشان در اين موضوع تصميم بگيرند اصولا چرا حجاب بر آنها تحميل شده است؟
با چادر يا بدون چادر؟
هنگامی که يکی از متهمان سياسی از پوشش چادر در دادگاه خود داری کرد مجازات سه هفته محروميت از ملاقات برای وی در نظر گرفته شد اما هنگامی که مقامات به درستی متوجه شدند که چادر سياه ديگر لباس مورد نظر عموم مردم نيست و تنها زنان مقامات و روحانيون و رانت خواران آن را با اختيار (و نه از سر اجبار) می پوشند چنين دستور داده شد که "زنان متهم که مرتکب جرائم خلاف عفت عمومی شده‌اند با همان وضعيت لباس معمول در جامعه در دادگاه حاضر شوند." (دستور لاريجانی رئيس قوه به نقل از يدالله عسگری، مديرکل پيشگيری‌های قضايی قوه قضائيه، الف، ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱) لباس معمول در جامعه چيست؟ همانی که بر زنان تحميل شده است؟ اگر لباس معمول اين زنان چادر سياه باشد چه؟
چادر سياه بر سر شخصيت‌های منفی يا نسل گذشته
در حيطه‌ی ديگری که پوشش چادر سيان صدای مقامات دولتی را در آورد چادر سياه زنانی بود که در فيلم‌ها و سريال ها نقش منفی بازی می کردند يا از نسل گذشته بودند. اعضای کاست حاکم نمی خواهند زنانی که اسوه‌ی اخلاق و تقوی نيستند يا دورانشان دارد به سر می آيد اين پوشش را در بر داشته باشند: "در برنامه‌ها لازم است شأن و منزلت چادر به‌عنوان حجاب برتر رعايت شود و از چادر در نقش‌های منفی و حقير و نازل استفاده نشود؛ مگر هنگامی که نقش منفی آشکارا از چادر سوء‌استفاده کند يا استفاده ابزاری کرده باشد. در چنين وضعيتی لازم است در کنار شخصيت منفی، شخصيت مثبت با پوشش چادر نيز در آن برنامه وجود داشته باشد. از نشان دادن مادران چادری در کنار دختران جوان غير چادری بايد تا حد امکان اجتناب شود." (صدا و سيما تا کجا، تبيان، ۱۷ بهمن ۱۳۸۹) اگر چنين است چرا چادر سياه را بر همگان در دانشگاه آزاد يا ادارات يا اماکن مذهبی تحميل می کنند؟ چرا حجاب بر پير و جوان تحميل می شود؟ در اختيار هيچ فرد و گروهی نيست که فقط زنان مورد نظر حکومت اين پارچه را بپوشند يا اگر کسانی اين را پوشيدند به رنگ و هيئت زنان مکتبی مورد نظر حکومت در آيند.
حجاب، مشخصه‌ زنان باورمند
دستور قوه‌ی قضاييه برای منع پوشش چادر سياه توسط زنان متهم گرچه برای پيشگيری از نمايش حجاب برتر بر روی متهمان و لذا عدم نقض حرمت آن صادر شده اما گامی است در جهت درک اين موضوع که لباس افراد معانی مشخصی را انتقال می دهد و افراد می توانند به روش‌های مختلف به آن معنی بدهند. بنابراين اگر قرار باشد حجاب معرف باور يک زن مسلمان به فقه باشد اجباری کردن آن برای همه از جمله غير مسلمانان و غير باورمندان بيش از همه هتک حرمت خود حجاب است چون کاری را که بايد منحصر به يک گروه خاص باشد بر همه‌ی افراد تحميل می شود و بدين طريق معنايی که بايد انتقال يابد مخدوش می گردد. اگر روحانيون و وفاداران به روحانيت می خواهند هم حزبی ها و دختران و زنانشان با لباس خود حامل معنايی ويژه در جامعه باشند بايد اجباری بودن حجاب برای همگان را بردارند.
حد و حدود معيار هتک حرمت
روحانيون و سپاهيان امروز چادر سياه را برای متهمان ممنوع کرده‌اند و فردا احتمالا آن را برای تن فروشان خيابانی منع خواهند کرد چون در آن مورد نيز از نگاه آنان حجاب برتر هتک حرمت می شود. مدتی بعد بايد آن را برای زنانی که باوری به حجاب ندارند منع کنند چون با بازی با چادر و شل و سفت کردن آن يا پوشين چادرهای براق يا عبايی اين پوشش اجباری به ابزاری برای خود نمايی تبديل می شود که آن نيز هتک حرمت "حجاب برتر" است. در نهايت هر ان کس که واقعا به حجاب برتر اعتقادی ندارد ايا اصولا به حجاب اعتقادی ندارد آزاد گذاشته خواهد شد که هر آنچه می خواهد بپوشد تا حرمت چادر از منظر حاکمان حفظ شود و حجاب مايه‌ی تمايز طبقه‌ی حاکمه و غير آن قرار گيرد. برای اين امر در چارچوب مذهبی نيز می توانند دليل پيدا کنند: "قرآن خود در هنگام نزول لزوم حجاب بر اين دليل تاکيد می کند که اولا برای زنان مومن بهتر است و ثانيا آنها از زنان غير مومن شناخته می شوند... حال اين پرسش مطرح می شود که آيا اگر غير مومنان را مجبور به حجاب کنيم اين دليل قرآنی را نقض نکرده ايم؟آيا در اين حالت زن مومن و غير مومن از يکديگر شناخته خواهند شد؟" (ياسر سبحانی فرد، نسبت بهبود حجاب، سختگيری و حکومت اسلامی، الف، ۳ خرداد ۱۳۹۱)
از همين نقطه می توان بدانجا رسيد که حرمت و احترام دو طرف يا چند طرف دارند و يک طرفه نيستند. اگر روحانيون و وفاداران آنها می خواهند لباس ويژه‌ی زنان و دخترانشان محترم بماند بايد به لباس ديگران (به انتخاب خود آنها) احترام بگذارند.
از پوشش انقلابی تا پوشش طاغوتی
پيش از انقلاب سال ۵۷ اکثر زنانی که چادر بر سر داشتند از پارچه‌های غير سياه استفاده می کردند. چادر سياه در اين دوره مخصوص جلسات عزاداری محرم يا مجالس ختم بود. در عين حال، تعداد زنانی که از اين پوشش به عنوان پوشش دائمی در کوچه و خيابان استفاده می کردند بسيار اندک و نادر بود. با اوج گيری انقلاب، زنان مکتبی انقلابی برای متمايز کردن خود از بقيه، به چادر سياه روی کردند.اما اين پوشش مکتبی به سرعت به پوشش معيار زنان از منظر حکومت که به دنبال جايگزينی برای لباس‌های جاری زنان در دوران پهلوی بود ‌تبديل شد. در دهه‌ شصت، زنان و دختران کاست حکومتی و نيروهای انقلابی هنوز در پوشش چادر اشتراک داشتند اما با روی کار آمدن علی خامنه‌ای و تشويق هر چه بيشتر چادر سياه به عنوان حجاب برتر و اجبار آن در برخی مشاغل و مراکز آموزشی در کنار تبخير شور انقلابی سال‌های انقلاب و جنگ به تدريج چادر به پوشش معيار زنان طبقه‌ی حاکم تبديل شد. البته برخی زنان غير طبقه‌ی حاکم به اجبار يا تشويق هنوز آن را در بر می کردند. اتفاقی که در سال‌های دهه‌ی نود در حال افتادن است آن است که اجبار چادر از عموم زنان برداشته شده و به زنان و دختران طبقه‌ی حاکم ("طاغوت" به تعبير انقلابيون سال ۵۷) اختصاص می يابد.
معضل کراوات
تصور ابتدايی حاکمان جمهوری اسلامی اين بود که مردم عادی جامعه (محکومان) بايد در پوشش از طبقه‌ی حاکم ("الگوهای مکتب") پيروی کنند اما قدرت سياسی لوازم و نمادهای خاص خود را دارد و نمی توان آنها را با همه شريک شد. در مرحله‌ی بعد مردم عادی فقط نبايد از پوشيدن لباس طبقه‌ی ممتاز پرهيز کنند بلکه لباس آنها نبايد به هيچ وجه نماد مخالفت با ايدئولوژی حاکم باشد. حاکمان اکنون می دانستند که خواست تبعيت غير واقعی است و تنها بايد از مخالفت جلوگيری کرد.با فروش و پوشيدن کراوات از آن جهت مخالفت می شود که مشخصا ايدئولوژی رسمی را به چالش می کشد. اما چرا با کراوات همانند لباس‌های زير زنان که در خانه قابل استفاده است و حکومت تنها می تواند پوشيدن آنها در فضای عمومی را ممنوع کند (و فروش آن منع نشده) برخورد نمی شود؟ اول آن که منع شرعی برای پوشش آن در حوزه‌ی عمومی وجود ندارد و دوم آن که پس از فروخته شدن افراد می توانند آنها را هم در فضای خصوصی و هم در فضای عمومی (مثل سالن های عروسی) بپوشند و حکومت قدرت منع آن در همه‌ی فضاها را ندارد. اگر مردم شهر و روستا در مهم ترين شب زندگی خود (شب عروسی) لباسی را که نماد فرهنگ "دشمن" به حساب می آيد بپوشند چاره ای بجز منع فروش ان باقی می ماند؟

منبع : رادیو فردا

مجید محمدی (جامعه‌شناس)

کارتون – فرجام خامنه ای جنایتکار

کارتون – فرجام خامنه ای جنایتکار




پدرام طنازی

۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

استفتائی از مقام ولایت !{{قهوه خانه “نه” شیرکش خانی “آری” }} + سند


استفتاء  از مقام معظم مفنگی در مورد قهوخانه زنان...
در خبرها آمده بود که آقای احمدی مقدم فرمانده انتظامی مخالفت شدیت خود را با دایرکردن قهوه خانه زنان اعلام داشته بود و صراحتاً گفته بود دایر کردن قهوخانه و نشستن زنان در دور همدیگر ضمینه فساد را هموار می کند خانم مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت احمدی نژاد با مطلعه این خبر در استفتائی از رهبر  و ولی امر مفنگی ( علی خامنه ای) سوالی را حضور ایشان پیرامون دایر کردن قهوخانه زنان ارسال  به این مضمون ارسال نموده : رهبر معظم انقلاب، زنان بنا به گفته برادر احمدی مقدم  مسئول نیروزی انتظامی نظام  گروهی ازخواهران در صدد دایر نمودن قهوخانه خواهران می باشند و برادر احمدی با صدور مجوز بشدت مخالفت می نمایند . نظر حضرت عالی از باب شرعی و اجتماعی   وحقوق خواهران چیست .


با احترام ضعیفه مرضیه وحیدی دستجردی وزیر بهداشت دولت کودتا


پاسخ  واصله بدین شرح است .


با یاد ونام امام مقوائی


سرکار ضعیفه مرضیه وحیدی دستجردی وزیر دولت کودتا


با سلام وتحیات به امام مقوائی امام  مقوا پرستان ، اعلام  میداریم  قهوه خانه  به وزن شیرکش خانه تو سط  زنان در ملا عام  برای نظام مقدس ما امری پسندیده نیست توصیه میگردد به دایره نمودن شیرکش خانه در زیر نظر علمای اعلام و تحت هدایت علمای عُظام که متعهد به آرامانهای امام مقوائی می باشند در خلوت سرا های علمای مفنگی همت گمارید ، لذا این امری است در راستای اهداف ما و  مورد پسند خواهران نیز  هست، خواهران متعهد می توانند در اینگونه اماکن کمبود های خود را جبران نموده  و بیش از این آتو بدست استکبار ندهید  ما خود چون به خلوت می رویم کار دگر می کنیم ، مع الذالک تاکید موکد می گردد از نفوذ افراد ضد ولایت بشدت جلوگیری گردد تا اهداف و عملکرد پشت پرده مسئولین متعهد به نظام  و ولایت توسط دشمنان نظام به دست مخالفین ما که به دنبال آزادی و استقلال  و دمکرسی هستند نیفتد مراقب منحرفین  وفتنه گران نیز باشید .در پایان بر شما لازم است هر چه سریعتر با رعایت اصول بهداشتی با  کمک گرفتن از نماینده اینجاب آقای دکتر علی اکبر ولایتی که متخصص اینگونه امور هستند  شرایط محقق شدن این مهم را فراهم نموده و خواهران متعد را شناسائی وبکار بگمارید .


وسلام علی ما وافورنا علی خامنه ای ولی امر مفسدین جهان


افشا گر : سرهنگ معاند ولایت


نویسنده : پدرام طنازی

نامه معتمدنیا به حسین رونقی: متاسفم از آنچه به نام اسلام بر تو رفته است


محمدرضا معتمدنیا، زندانی سیاسی که به تازگی به اعتصاب غذای خود پایان داده است در نامه ای به حسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی در بند ۳۵۰ اوین که از روز شنبه دست به اعتصاب غذا زده، درخواست کرده که با توجه به وضعیت خطر جسمی اش به اعتصاب غذای خود پایان دهد.معتمدنیا، مشاور ویژه شهیدان رجایی و باهنر که هم اکنون به دلیل مشکلات به وجود آمده در اثر اعتصاب غذا در بیمارستان بستری شده است در نامه ی خود به مسئولان هشدار داده است که اگر به درخواست های سیدحسین رونقی بیتوجهی شود، وی و تعداد دیگری از زندان در همراهی با این جوان دربند دست به اعتصاب غذا خواهند زد.سیدحسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی از روز شنبه ۶ خرداد در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان … دست به اعتصاب غذا زده است.این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس دربند که در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده در شرایطی دست به اعتصاب غذا زده است که به گفته ی پزشکان به دلیل شرایط حاد بیماری کلیوی اش، این عمل وی را با خطر از دست دادن کامل سلامتی اش و مرگ مواجه خواهد کرد.
متن کامل نامه ی محمدرضا معتمدنیا به حسین رونقی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:


أَوَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ کَانُوا مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ (غافر ۲۱)


آیا در زمین سیر و سفر نکرده اید که بنگرند سرانجام کسانی که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است. آنان از ایشان در روی زمین پرتوان تر و پر اثر تر بوده اند، که خداوند آنان را به گناهانشان فرو گرفت، و در برابر خداوند و عذابش مدافعی نداشتند.


حسین جان


دیدن چهره معصومت و روایت مظلومیتت، دل هر انسانی را به درد می آورد. غیر از اینکه اظهار تاسف کنم بر آنچه بر تو به نام اسلام رفته و سر به زیر اندازم فریاد برآورم که حسین جان تو خود بهتر می دانی که اسلام اموی و سیره نبوی تا چه میزان فاصله دارند و فریاد برآوری که هر چقدر هم ظالمان اموی ستمگری های خویش را با عمامه و منبر پیامبر بیاراستند و توجیه کردند باز تاریخ چهره آنها را رسوا کرده و می کند.من به عنوان کوچکترین عضو خانواده زندانیان سبز از عمل و درخواست های تو پشتیبانی قاطع خود را اعلام نموده و فریاد بر می آورم که انحصار طلبان و ظالمان بدانند بر اساس فرمان و دستورات ذات باری تعالی تا خون در رگ ها و جان در کالبدمان نقش دارد قاطع و محکم از حریم انقلاب و راه حضرت امام ایستاده و دفاع خواهیم کرد و از مجتهد مسلمان حضرت آیت الله صانعی و رهبران دلاور سبزمان جناب آقای مهندس موسوی و همسر دانشمندش خانم رهنورد و روحانی آزاده جناب کروبی قاطعانه دفاع خواهیم کرد.حسین جان، پزشکان وضعیت کلیه های تو را وخیم و غیر قابل پیش بینی تشخیص داده اند بصورتی که حتی امکان تخلیه یکی از دو کلیه ات وجود دارد و وضع کلیه ی دیگرت نیز چندان مشخص نیست.حسین جان در مقابل اراده و شجاعت و عشقت به مردم و کشورت سر تعظیم فرود آورده و می دانم که مطلع هستی اعتصاب تو سلامتیت را بیش از پیش دچار مخاطره کرده و یقینا زندگی و حیاتت را در معرض تهدید قرار خواهد داد.اینجانب با توجه به وضع خطرناک پیش آمده به مسولان هشدار می دهم چنانچه هر چه سریعتر نسبت به وضعیت این فرزند زهرا، این دلاور کشور رسیدگی نشود مجبور خواهم شد و با این فرزند شجاعم با وجود وضعیت بد جسمانیم همراهی کنم و مجددا دست به اعتصاب غذا بزنم تا به حسینم و جوانان پاکی نظیر او ثابت کنم که علیه مظالم موجود که مطمئنا شنیدن آن پشت هر انسان هشیار و آزاده و دردمندی را می لرزاند فریاد برآورده و به همه آزادگان و شجاعان و فرزندان دلبند ایران زمینم اعلام می کنم که این حرکات با اسم اسلام و با نثر دستورات قرآن و عترت کاملا در تعارض است.


رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (شعرا ۸۳) – پروردگارا به من جکمت ببخش و مرا به شایستگانت به پیوند.


حسین من، این دلاور ایران زمین یک نمونه از میان ده ها نمونه ای است که پس از انتخابات خرداد ۸۸ اسیر کینه توزی سردمداران جور و ستم و جباران تاریخ قرار گرفت و طی این سه سال چه ها به روز قرزندان پام و دلاورد و حف جوی این مرز و بوم نیاوردند و چه سرکوب ها و فشارهایی که آزادکان این مرز و بوم دلاور خیز و پاک نهاد را نشانه نرفتند و خدف شود خود را قرار ندادند.اینجانب بار دیگر ضمن حمایت از حسین این اولاد زهرا، هشدار می دهم ادامه اعتصاب غذای حسین حمایت من و عده دیگری از زندانیان را به همراه داشته و مسلما در صورت عدم پیگیری به درخواست های این دلاور ایران زمین، اولاد ستارخان و باقرهان بزودی او را همراهی خواهیم کرد. همراهان سید پاک و شجاع و دلاور ایران زمین و اولاد زهرا جناب آقای مهندس موسوی و همچنین همسر با وفای این دلاور پاک نهاد سرکار خانم دکتر رهنورد و روحانی شجاع جناب آقای کروبی منتظر آزادی بزرگانشان نشسته اند.


یا حسین میر حسین


محمدرضا معتمدنیا


بند ۳۵۰ زندان اوین

فرصت های از دست رفته بشار اسد و علی خامنه ای

موج اخراج کادر دیپلماتیک دولت سوریه از کشورهای اروپائی و برخی کشورهای عربی، روز گذشته به ترکیه نیز رسید و دولت این کشور به دیپلمات های سوری 72 ساعت مهلت داد تا خاک ترکیه را ترک کنند.آنچه که اکنون موجب نگرانی شده، این نیست که سفارتخانه های سوریه از کادر دیپلماتیک تهی می شود و یا شورای امنیت اولین جلسه خود را برای رسیدگی به آنچه در سوریه می گذرد تشکیل داد، بلکه آغاز یک یورش نظامی همه جانبه به سوریه است که باید نگران آن بود.دولت بشار اسد، با طناب پوسیده سپاه پاسداران و توصیه های ساده لوحانه علی خامنه ای برای سرکوب معترضان این کشور به چاهی رفت که حالا در آمدن از آن تقریبا ناممکن شده است. نه تنها از چاه بیرون آمدن ناممکن شده، بلکه زمینه های یک محاکمه به سبک دادگاه جنایتکاران جنگی برای بشار اسد تدارک دیده می شود. برای خنثی سازی همه توطئه هائی که علیه سوریه آغاز شده بود، سر چشمه را می شد با یک بیل گرفت، اما اسد چنین نکرد و اکنون هیچ سدی قادر به متوقف ساختن سیل نیست. اشتباه بزرگ او لغو ممنوعیت فعالیت کلیه احزاب سوریه و برپائی فوری یک انتخابات و تغییر قانون اساسی و سپردن اختیارات اجرائی کشور به یک نخست وزیر و سپس اعلام بلافاصله انتخابات ریاست جمهوری با شرکت نامزدهای مختلف بود. آنچه از دست رفت، این فرصت بود. فرصتی که علی خامنه ای در جریان انتخابات 22 خرداد از دست داد، همچنان که فرصت مذاکره با امریکا را در زمان خاتمی و کلینتون در امریکا از دست داد. همچنان که فرصت مذاکرات اتمی پیش از بردن پرونده اتمی ایران به شورای امنیت سازمان ملل از کف داد و در اسارت شعارهای احمدی نژاد که بلند گوی او شده بود از کف داد.

پدرام طنازی

۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

مذاکرات هسته ای اخیر ایران با گروه ۱+۵


به نظرمن ایران در حال حاضر تلاش می کند بازی دو گانه ای را پیش ببرد. مقامات ایران از سویی تصمیم گرفته اند مذاکرات را به صورت جدی پیش ببرند و از سویی نگاهی هم به بازی خرید زمان دارند. احتمالا ایران تمایل داشته باشد با استفاده از فنون خود در مذاکره این گفت و گو ها را تا حد امکان در مسیری فرسایشی قرار دهد. اینکه این مسیر تا چه حد برای ایران هموار باشد بستگی به سیاست های باراک اوباما و مقامات کاخ سفید دارد. اوباما تاکید کرده این گفت و گوها طولانی نخواهد شد هر چند وی شدیدا از اتخاذ گزینه نظامی اجتناب دارد و بیشتر تلاش می کند با حربه تشدید تحریم ها حرکت کند.از سوی دیگر بازیگر اصلی پرونده هسته ای ایران نیز آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی است. مقامات ایران به استفاده از حکم ثانویه اعتقاد راسخ دارند. اگر اصل نظام در معرض خطر قرار گیرد حکم ثانویه کارآیی خود را نشان خواهد داد. ایران تا آخرین لحظه بازی را پیش خواهد برد یعنی تا آستانه آغاز جنگ یا قطع کامل صاردات نفت و تکمیل محاصره اقتصادی.


پدرام طنازی

۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

کارنامه واقعی خامنه ای٫٫٫(معروف به سید علی گدا)


از ديد من کارنامه واقعی سید علی گدا همین خلاصه ایست که می خوانید دو دهه ای را که سید علی گدا رهبر جمهوری اسلامی شده، باید سال های فقر و فساد و تبعیض و اختلاس و بی قانونی نامگذاری کرد. رهبری  سید علی گدا با ترور بزرگ "میکونوس" در خارج کشور آغاز شد، با توطئه به دره انداختن اتوبوس هنرمندان ادامه پیدا کرد، قتل های زنجیره ای سازمان یافت. کار به حمله به خوابگاه دانشجویان و کشتن و از بالای ساختمان به پایین پرتاب کردن آنان کشید و سرانجام نیز با کودتا ۲۲خرداد علیه رای مردم و به خیابان کشاندن چماقداران و پاسداران و بسیج ادامه یافت. در عرصه اقتصادی نیز رهبری سید علی گدا به وسیع ترین و گسترده ترین فسادها و دزدی ها انجامید. شریک کردن سپاه و فرماندهان آن در امور اقتصادی و غارت ثروت ملی، راه اندازی اسکله های قاچاق، جنگ بر سر خصوصی سازی ها و تکه تکه کردن صنایع و تقسیم غنایم، تکیه به حزب موتلفه و سپردن امور صادرات و واردات کشور بدست این حزب، اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی که سرانجام آن به اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومان کشید. از دوران روی کار آمدن احمدی نژاد اوضاع صد برابر بدتر شد و هرچه در دوران محمد خاتمی رشته شده بود پنبه شد. امروز کار به جایی رسیده که خود حکومتیان همدیگر را دزد و مختلس معرفی می کنند. از صادق محصولی و مشایی و بقایی گرفته تا جهرمی و بهمنی و رحیمی و نمایندگان مجلس و همه و همه هم در حکومت اند و زیر سایه سید علی گدا و هم پرونده اختلاس و دزدی و سواستفاده دارند که این پرونده ها هم دست سید علی گدا است تا اگر یکی از آنها خواست نافرمانی کند به حسابش رسیدگی شود. چرا چنین شد؟ چرا به دره انداختن اتوبوس یا قتل چند زنجیره ای چند تن جایش را در دوران سید علی گدا به کودتای همه جانبه علیه رای ملیون ها مردم داد؟ چرا فساد اقتصادی از اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی به ۳۰۰۰ میلیارد تومانی کشیده شد؟ دلیل همه اینها را باید در نبود حکومت قانون، خودکامگی و خودرایی سید علی گدا در این سال ها، نبودن مطبوعات و رسانه‌های آزاد و مستقل، سرکوب احزاب و بالاخر فریبکاری و دروغگویی رهبر دانست. در دوران رهبری سید علی گدا جنایات و فساد بی شماری رخ داد که ملت از آن بی خبرند. ولی هربار که حادثه ای رخ داده که مردم خبردار شده اند سید علی گدا فورا به میدان آمده و بقول خودش دستور رسیدگی و برخورد داده است. در جنایت کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ اول مدعی شد که قلبش به درد آمده و به آن رسیدگی خواهد شد ولی کار دست آخر به محکوم کردن دانشجویان و تبرئه همه متهمان و محاکمه یک تن به جرم دزدین ریش تراش ختم شد. در جریان قتل های زنجیره ای قاتلان را از وزارت اطلاعات بیرون کشید و آنها را به اطلاعات بیت رهبری منتقل کرد. در پرونده اختلاس ۱۲۳ میلیادر تومانی، محسن رفیق دوست را از رییس بنیاد مستضعفان کنار گذاشت و یک مقام دیگر به او داد. آخرین نمونه فاجعه کهریزک بود که اول با چشمان اشکبار، در برابر پدر روح الامینی که از مریدان خود وی بود، مدعی شد که به آن "قاطعانه"‌ رسیدگی خواهد شد و این روزها خبر تبرئه سعید مرتضوی متهم اول آن پرونده منتشر شد. در دوران رهبری سید علی گدا آنجا که پای دزدها و قاتلان حکومتی در میان بود هیچ پرونده‌ای به نتیجه نرسید. اما هرجا پای مخالفان و منتقدان او در میان بود ناگهان همه دستگاه‌ها به کار افتاد و بسیج شد. کرباسچی را به جرم حمایت از محمد خاتمی ولی به اتهام اینکه به مدیران خود تخفیف داده است به محاکمه کشید و ۵ سال زندانش کرد و سپس نوبت به عبدالله نوری و دیگران رسید. همین امروز امثال موسوی و کروبی در حصر خانگی هستند که از زندان صدبار بدتر و شکنجه آورتر است، یا این همه اعضای جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب و دفتر تحکیم که در زندان هستند ولی قاضی مرتضوی خالق جنایت های کهریزک راست راست می گردد و نه حبس خانگی می شود و نه به زندان می رود. اگر از قتل چند تن در دهه اول رهبری سید علی گدا رسیدیم به کودتا و سرکوب هزاران هزار تن در دهه دوم، اگر از اختلاس۱۲۳میلیاردی رسیدیم به بعد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی در دهه دوم، اگر از آفتابه دزدی این یا آن بسیجی رسیدیم به جایی که امروز بسیج شده مرکز اوباش و به جان مردم افتاده و نه تنها دزد مال بلکه متجاوز به جان و ناموس آنها شده، همه از آنروست که هرچه فاسد و قاتل و جانی و مختلس و خلافکار و دزد است در زیر سایه سید علی گدا و زیر پرچم ولایت مطلقه ایشان احساس امنیت کامل می کند. سید علی گدا امنیت یک ملت و یک کشور را برباد داده تا امنیت یک مشت جانی و مختلس و خلافکار را که شریک رهبری او هستند حفظ کند.سرنگون باد رژیم جعل و جنون و فساد...
من این وبلاگ را تا روز سقوط رژیم اسلامی به روز خواهم کرد و عاشق به آزادی میهن و آواره به دست تقدیر و امیدوار به آینده ای روشن و سرزمینی سبز و سربلند ... پاینده باد ایران و برافراشته باد پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان...


نوشته ای از پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

رهبر خودش گفت، به خفتگان گفت، چی گفت؟ من زن هر کس نمی‌شم !


معظم لِه با ارسال پیامی به مجلس خفتگان فرمود "اجازه دخالت در جزئیات کارهای خود را به شما نمی‌دهم". بر همین اساس و از آنجا که کار اصلی مجلس خفتگان نظارت بر کار رهبری است و به همین جهت هر کاری رهبری می‌کند آنها همینطور تماشا می‌کنند و نیز از آنجا که معظم لِه همواره یک بار معنائی خاصی در تلاوتهایشان موجود می‌باشد و حرفها را همیشه دو پهلو می‌زنند ، لذا نظر به اینکه ایشان تلاوت کرده‌اند که اجازه‌ دخالت در "جزئیات" نمی‌دهند ولی نفرموده‌اند دخالت در "کلیات" هم اجازه می‌خواهد یا نه ، در اینجا شرح و تفسیر جزئیات غیر قابل دخالت و کلیات قابل دخالت ایشان را جهت روشن شدن اذهان عمومی که الآن خاموش است می‌آوریم :


جزئیات کارهای رهبری (غیر قابل دخالت)


عزل و نصب وزیر ، تعیین رئیس جمهور ، داشتن جسم ناقص ، گریه در نماز جمعه ، تعیین سیاست خارجی ، ول کردن سگ ، فرو کردن احکام اسلام در بازداشتگاه ، دیدن صحنه ، نظارت بر اختلاس ، بزرگ کردن یکی از فرزندان (بقیه را خجسته خانوم بزرگ می‌کند) ، نزدیک کردن نظر ، تشکیل مجلس ، تعیین رأی دادگاه ، بازسازی امام با جعبه ، صواب بردن از طریق نظارت ، مومیائی کردن ارکان نظام ، پول دادن به اسمال هنیه ، انجام همین کار با حسن اندوه ، نصب پنجره فولادی دور سران فتنه ، اعزام دیپلمات جهت انفجار ، استعمال دود غلیظ ، آورین آورین !


کلیات کارهای رهبری (قابل دخالت)


موافقت با هرگونه : درجه مرجعیت و اجتهاد ایشان ، فتواهای ایشان ، دیوان شعر ایشان (ایشالا بعد از مرگ منتشر می‌شود) ، نظرات ایشان ، خطبه‌های نماز جمعه‌ی ایشان ، تصمیمهای ایشان ، عزل و نصب‌های ایشان ، دخالتهای ایشان ، فضولیهای ایشان ، اعلان جنگ‌های ایشان ، فلسطین و لبنان ایشان ، نامگذاری با مسمای سال ایشان ، شرکت در شب شعر با غِلمعلی حداد عادول ایشان ، تمام موارد بالای ایشان ، نشستن ایشان ، راه رفتن ایشان ، ذرت پرت کردن ایشان ، چفیه‌ی ایشان ، فرزند ایشان ، خود ایشان ، ایشان ، ای تف به روح جد و آباد ایشان !


نوشته ای از پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

چرا آقا مرضیه پاهایش را باز نمی‌کند ؟!


در راستای یک تصویر فوق که در آن آقای مرضیه وحید دستجردی پاهایش را باز نکرده ولی دیگران کرده‌اند و همین یک تصویر بتنهائی ما را خیلی بیشتر از قبل و حتی قبل‌تر نگران سلامتی آن قسمت‌هائی از آقا مرضیه که بی‌ورزش می‌ماند می‌کند سوالات دیگری به سوالات قبلی‌مان اضافه شد :
۱. این دقیقاً چه‌جور ورزشی است که دیگران بکنند اشکال ندارد ولی آقا مرضیه بکند زشت است ؟
۲. از نظر اسلام یک آقای وزیر پایش را دقیقاً چقدر می‌تواند باز بکند که هیچ جایش معلوم نشود ؟
۳. اگر آقا مرضیه پاهایش را باز می‌کرد کجاهایش معلوم می‌شد که مال بقیه نمی‌شود ؟
۴. الآن با انجام این حرکت دقیقاً چندتا عضله‌ی آقا مرضیه تکان می‌خورد که مال بقیه نمی‌خورد ؟
۵. الآن با انجام همین حرکت چه نشاطی به آقا مرضیه دست می‌دهد که به دیگران هر کاری می‌کنند دست نمی‌دهد ؟
۶. اینجا که چانه‌ی آقا مرضیه معلوم است ما چه تحریکی می‌شویم که وقتی چانه‌اش را نمی‌دیدیم نمی‌شدیم ؟
۷. اینجا که آقا مرضیه چانه را ول کرده به کجای اسلام ضربه می‌خورد که قبلاً که چانه را چسبیده بود همانجا حفظ می‌شد ؟
۸. آقا مرضیه الآن که دارد ورزش می‌کند اینجوری شده اگر بخواهد دولا بشود چطوری می‌شود ؟
۹. شما فکر می‌کنید اگر آقا مرضیه بخواهد اسلام را نجات بدهد حداکثر تا کجا می‌تواند خم بشود ؟
۱۰.مشخصاً چه کسی و از کجا پس یخه‌ی آقا مرضیه گذاشته که حتماً در ملاء عام ورزش بکند ؟!


پدرام طنازی

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...