اعتصاب غذای رضا شهابی و نسرین ستوده یک بار دیگر توجه همگان را به بی حقی مطلق در زندان های کشور جلب کرده است. فضای حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی اش، آن چنان خشن، بی قانون و لجام گسیخته است که فعالین زندانی را واداشته تا برای اعتراض به این سیستم و رساندن فریاد اعتراض خود به جهانیان، از جان خود مایه بگذارند.زندانیانی که از جان خود گذشته و به مرحله اعتصاب غذای خشک پا می گذارند، به لحاظ اخلاقی بازجویان و قاضی های پرونده خود را تحقیر می کنند و پیام روشنی به دژخیمان خود می دهند: تهدیدات شما، احکام بیشرمانه شما، شکنجه های قرون وسطائی شما، قساوت و بیرحمی شما و توهین ها و تحقیرهایتان، ما را نمی ترساند! ما را مصمم تر و استوارتر می کند!
و این نماد در جلو چشمان زندانیان مقاوم چه حقیرانه جلوه می کند. اراده زندانیان سیاسی و رسیدن به مرحله از جان گذشتگی، از سرچشمه جوشان قدرت مردم آبیاری می شود. آن ها که گاه تصمیم می گیرند آرش وار جان در تیر کنند، به نیروی لایزال مردم ایمان دارند. مردمی که استوار و شکست ناپذیر در برابر استبداد ایستاده و منتظر فرصتی هستند که سر دیو را به دیوار بکوبند.اما در این میان نباید یک نکته مهم را از یاد برد. مبارزه علیه استبداد ولایت فقیه، مبارزه ای است طولانی و نفس گیر. سر دیو استبداد را نمی توان یک شبه به دیوار خشم مردمی کوبید. این مبارزه طولانی به سازماندهی آرام و حساب شده نیاز دارد.در برابر رژیمی قرار داریم که تا بن دندان مسلح است؛ رژیمی که از اعمال هیچ ددمنشی و قساوتی رویگردان نیست؛ رژیمی که تلاش می کند جنایات خود را به نام دین، امامان، پیغمر و خدا به خورد خلق الناس بدهد و عده ای از لگدمال شده ترین ها را علیه بخش های دیگر اردوی کار و زحمت بشوراند. بنابراین مبارزه با چنین رژیمی، مبارزه ای است طولانی، پیچیده و نیازمند سازمان یافته. با چنین رژیمی نمی توان با مبارزات فردی و از جان گذشتگی های فردی به خوبی جنگید. اعتصاب غذا به عنوان تاکتیکی که توسط یک زندانی در بند بکارگرفته می شود، هر چند حربه موثری است اما نباید به آن بیش از حد بها داد و بطور مستمر بکار گرفت. زیرا این تاکتیک و بویژه از نوع خشکش، حتی اگر در چهارچوب خواست های خود نیز موفق شود، لطمات و صدماتش بر پیکر زندانی ماندگار خواهد بود.موج اعتصاب غذای زندانیان سیاسی که هر مدت یک بار شعله می کشد، پیام روشن دیگری نیز دارد. زندانیان سیاسی به عنوان وجدان بیدار ضد استبدادی و آزادی خواه، در سیاهچال های ولایت فقیه، صدای شکستن استخوان های این رژيم ضدبشری را بهتر می شنوند. آن ها عمق ترس و وحشت حاکمان را در نگاه های هراسان بازجویان، در ددمنشی های آن ها، در پرونده سازی های رسوایشان، در اتهامات بی پایه شان، در احکام بی بنیانشان، و در تمامی تلاش های مذبوحانه شان برای شکستن زندانی به عینه می بینند. آن ها که زیر شکنجه رفته اند نیک می دانند که حتی زمانی که شکنجه گر خود را قادر مایشاء نشان می دهد در برابر دیوار سکوت و عزم استوار زندانی در هم می شکند. بازجویان نماد قدرت استبدادند.
نویسنده: پدرام طنازی