۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

شکست در شکست ، حاصل مذاکرات هسته ای


نشست گروه پنج + یک حدود پانزده ماه پیش در استانبول برگزار شد و از آنجا که ایران انجام مذاکره را به برآورده شدن پیش شرط های خود منوط کرده بود، مذاکرات بدون هرگونه نتیجه ای رها گردید. افزایش تحریم ها و فشارهای جهانی باعث آمد تا سران ایران دوباره به پای میز مذاکره بیایند و اینبار بدون هرگونه پیش شرط و هوچی گری سخنان نمایندگان قدرت های بزرگ دنیا را بشنوند، هرچند سخنان برخی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی از چیز دیگری حکایت دارد و نشان می دهد به رغم شروع خوشایند پایان خوشایندی برای مذاکرات نمی توان متصور بود.همزمان باانجام مذاکرات در استانبول، سردار جوانی مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران با خبرگزاری فارس مصاحبه کرد و گفت: «ایران حسن نیت نشان داده و دلیلی ندارد که در برخی از فعالیت‌های هسته‌ای خود تجدید نظر کند.» او تاکید کرد که «جمهوری اسلامی هیچگونه انعطافی در راستای مطالبات غرب به خرج نخواهد داد.» واکاوی سخنان جوانی نشان می دهد که در سران ایران و یا حداقل در میان گروه تاثیرگذار در قدرت، عزم جدی برای تعامل وجود ندارد. سخنان نماینده ولی فقیه تنها جنبه تبلیغاتی ندارد. او تنها نمی خواهد قدرت و استقلال ایران را در بوق  و کرنا کند، بلکه خبر از وجود واقعیاتی در پس پرده می دهد. جوانی می گوید ایران حسن نیت نشان داده، اما چرا در این برهه باید حسن نیت نشان داد و چرا این حسن نیت پیشتر از این نشان داده نشد؟ منظور جوانی از برخی فعالیت های هسته ای چیست؟ و اساساً اگر قرار نیست ایران در برخی از فعالیت های هسته ای خود تجدیدنظر کند حسن نیت چه معنایی می تواند داشته باشد؟ اصلاً وقتی ایران پای معاهدات بین المللی را امضا کرده است که دیگر نباید و نمی تواند بر سر دنیا منت بگذارد و آمدن به پای میز مذاکره را حسن نیت بخواند. ایران بر اساس قراردادهای بین المللی باید نسبت به نگرانی های موجود در دنیا پاسخگو باشد. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی نمی خواهد غرور بند زده اش بیشتر از این دچار ترک شود بنابراین تن دادن به مذاکره را حسن نیت می خواند نه هراس از درافتادن به سراشیبی سقوط به سبب فشار تحریم های جهانی.
جوانی از همین ابتدا پایان مذاکرات را هم ترسیم می کند و می گوید قرار نیست چیزی تغییر کند و ایران در مقابل خواسته های غرب انعطاف نشان دهد. عمده خواست غرب توقف غنی سازی و شفافیت فعالیت های هسته ای است که جوانی می گوید قرار نیست ایران انعطافی در برابر آن نشان دهد. دقت داشته باشیم که سردارجوانی نماینده ولی فقیه است آیا نباید سخنان او را سخنان همان کسی دانست که وی را به این سمت گماشته است؟ در نگاه رهبر جمهوری اسلامی، ایران نباید از مواضع خود عقب نشینی کند زیرا عقب نشینی باعث می شود که مطالبات طرف مقابل بیشتر شود و و فردا روز، مطالبلت بیشتری را مطرح کنند.مرور تاریخ سی و چند ساله حکومت ایران نشان می دهد این یک روال ثابت در عملکرد آنان بوده است. سران ایران تا وقتی که خود را در موضع قدرت ببینند و یا خطر چندانی را متوجه خود ندانند منش لجبازی را دنبال می کنند و از دست رفتن منافع ملی و میهنی نیز برایشان اهمیتی ندارد. از این منظر جمهوری اسلامی بسیار شبیه کره شمالی است، البته با یک تفاوت کوچک؛ کره ای ها مسیر لجبازی را تا انتها ادامه می دهند حتی اگر موشکی که پرتاپ می کنند ناکارآمد باشد و به جایی نرسد، اما سران ایران چنانکه که گفتیم لجبازی را تا جایی ادامه می هند که خطری آنها و نظامشان را تهدید نکند و در صورت احساس خطر بلافاصله امتیازهایی به طرف مقابل می دهند تا از مخمصه و مهلکه جان سالم به در ببرند. البته به رغم این تفاوت در منش دو کشور، نتیجه اقدام آنان یکسان است.دو کشور ایران و کره شمالی توان رویارویی با قدرت رسانه های دنیا را ندارند، آنها نمی توانند اذهان مردم دنیا را در جنگ رسانه ای با خود همراه کنند، اما با بستن راه های ارتباطی با خارج می توانند اذهان طرفداران را در داخل با خود همراه سازند. بنابراین هر دو کشور ایران و کره شمالی در پی اجرای نمایشی مشترک هستند، نمایشی که استقلال و قدرت آنان را نشان دهد. به همین دلیل است که روسیه هم از نمایش سیاسی جمهوری اسلامی دچار نگرانی شده و در حالیکه از یک طرف از پیشرفت مذاکرات ابراز رضایت می نماید از طرف دیگر تجهیزات نظامی ویژه در مرزهای جنوبی خود مستقر می کند.
پر واضح است که ایران راه رفته را نمی تواند برگردد زیرا تا کنون هزینه های فراوانی برای رسیدن به مقصود کرده است. جدای از این مسئله، جمهوری اسلامی می کوشد قدرت بلامنازع منطقه باشد و قدرت خود را به رخ دنیا نیز بکشد و از قضای روزگار غرب نیز همه اینها را می داند با این وجود این سوال همچنان بر قوت خود باقی می ماند که چرا طرف غربی تن به مذاکره ای داده و می دهد که از پایان آن خبر دارد؟
به نظر من هرچند فرصت سوزی در شرایط عادی و امتیاز دادن در شرایط بحرانی، روال سران جمهوری اسلامی است . به رغم خنده های روزهای آغازین مذاکره، پایان خوشی را نه برای مذاکره و نه برای روابط میان ایران و غرب می بینم. بی شک دور دوم مذاکرت با اختلافات عمیقی میان طرفین همراه خواهد بود زیرا اساسا چنانکه گفتیم جمهوری اسلامی در پی حل مسئله نیست و حتی در صورت پذیرش احتمالی شروط غرب که فرضی محال است به فعالیت های خود همچنان ادامه خواهد داد.
 سران ایران در پی بازی با افکار دنیا هستند و می خواهند در جنگی تبلیغاتی نشان دهند که آنها حسن نیت داشتند و این غرب بود که نخواست حق ایران را به رسمیت بشناسد و به دشمنی خود پایان ببخشد. چنانکه گفتیم ایران نمی تواند برنده نبرد تبلیغاتی باشد اما حداقل چون کره شمالی افکار طرفداران داخلی را می تواند با خود همراه سازد، افکار اقلیتی که شاید، تنها شاید، در روزهای سخت بتوانند یاریگر سران ایران باشند.از قضای روزگار طرف غربی نیز  همین روال را دنبال می کند با این تفاوت که با در دست داشتن ابزار رسانه می تواند اذهان دنیا را با خود همراه سازد. در آن روز دنیا دیگر بهانه ای را از سران ایران نمی پذیرد. بنابراین در هر دو صورت پذیرش یا عدم پذیرش خواسته های غرب برنده این بازی غرب خواهد بود نه جمهوری اسلامی. غرب با انجام مذاکرات در پی انزوای بیشتر جمهوری اسلامی است.و در یک نگاه بازی جمهوری اسلامی عاقبت خوشی را برای آن نظام فاسد در پی نخواهد داشت و اولین کشوری که در آتش به پا شده به دست جمهوری اسلامی، می افتد خود ایران خواهد بود. سران ایران باید بدانند دنیا همواره بر مدار مسالمت نمی گردد و روزهای نمایش، آری نمایش قدرت به پایان خواهد رسید در آن روز به یقین از دست متحدان ایران یعنی چین و روسیه نیز کاری ساخته نخواهد بود زیرا آنان نیز در پی تامین منافع بیشتر به صف مخالفان جمهوری اسلامی خواهند پیوست. نکته آخر اینکه راهی را که ایران در پیش گرفته پایانی جبری دارد و آن از هم پاشیدگی کلیت نظام است .
بهروز بهبودی
ونکوور –اپریل ۲۰۱۲

۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

بیانات حضرت عظما تِرررررر............در مورد حکم سؤالات شرعی.....اینترنتی


اما وقتی به صفحه این مقام عظما تِررررر...نگاه می کنیم ( طبق مشاهده این عکس ) چند سؤال به وجود میاد؟
۱- جمعه ها هم نماز جماعت اینترنتی راه بندازید که دلمون واستون تنگ نشه!
۲- نگفتن اگر بعد از چَت اگر کسی حامله شد اسم بچه را چی... بزارن!


پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

مقام عظمای ولایت لطفناٌ من را هم اعدام مجازی کنید!

مقام عظمای ولایت لطفناٌ من را هم اعدام مجازی کنید!

پدرام طنازی

خامنه‌ای در موضع عقب نشینی یا در عوامل فریبکاری با غرب

آیا باید شایعه تغییر موضع یکصد و هشتاد درجه‌ای خامنه‌ای و عواملش را در مورد مسأله هسته‌ای باور کرد؟ و یا صرفاً آن را یک عقب‌نشینی تاکتیکی خواند؟ آیا این احتمال وجود داردکه سرنوشت محتوم متحد سیاسی او در سوریه وی را نگران آینده‌اش کرده است و از این رو می‌خواهد با نشان دادن اندکی انعطاف یک بار دیگر خود را از مهلکه نجات دهد؟ شرایط این قمار سیاسی برای هردو طرف آن قدر سنگین است و هزینه شکست آنقدر سهمناک که نمی‌توان به سهولت از کنار آن گذشت.در این معرکه نباید نقش روسیه و چین را نایده گرفت. ولادیمیر پوتین که اکنون خیالش از انتصاب مجددش به ریاست جمهوری آسوده شده نیازمند بازسازی روسیه است. اقتصاد روسیه به‌طرز خطرناکی تنها به صادرات نفت متکی شده است. هرنوع تقویت اقتصادی روسیه نیازمند کمک کشورهای غربی است و از این رو پوتین سعی خواهد کرد تا آنجا که بتواند روابط خود را با غرب بهبود بخشد. مسأله برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی یکی از مواردی است که بدون تحمل چندان هزینه‌ای روسیه می‌تواند غربی‌ها را راضی کند. از سوی دیگر چین هم نشان داده است که علاقه‌مند به بهبود روابطش با غرب است. برای اولین بار رشد اقتصادی چین  از دو رقمی بودن به حدود هشت در صد در سال سقوط کرده است و برای زمامداران فعلی چین این زنگ خطری است که می‌تواند ثبات سیاسی آن کشور را متزلزل کند، از این رو احتمال همکاری چین با غرب در مورد پیشگیری از برنامه تسلیحات هسته‌ای در جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر از پیش است.اگر این برداشت با واقعیات سیاسی روز منطبق باشد باید دید چه امکاناتی برای حصول نوعی توافق میان دو طرف مذاکره وجود دارد. پاره‌ای از دست اندرکاران مسائل سیاسی ایران معتقدند که بر خلاف همه تبلیغات و مبالغه‌گویی‌ها جمهوری اسلامی دستیابی به بمب اتمی را برای اعتلای اسلام و جنگ با کفار تعقیب نمی‌کند زیرا با همه نادانی و جهالت منتسب به این نظام نمی‌توان باور کرد که آنها آماده انهدام متقابل و خودکشی محتمل باشند. اگر قبول کنیم که آنها بمب اتم را برای جهان گشایی و سلطه‌جویی نمی‌خواهند آنگاه تِز دوم، یعنی استفاده از بمب برای حفظ موجودیت نظام مطرح می‌شود. سالهاست جمهوری اسلامی کره شمالی را به‌عنوان نمونه موفقیت در برابر هر نوع تهاجم خارجی ستایش می‌کند. می‌گوید خامنه‌ای از سرنوشت قذافی درس عبرت گرفته است و معتقد است که اگر قذافی تسلیحات هسته‌ای خود را تسلیم نکرده بود این چنین بیرحمانه مورد تهاجم قرار نمی‌گرفت.شاید بشود این سؤال را مطرح کرد که آیا راهی وجود دارد که هم جمهوری اسلامی و هم غربی‌ها بدون جنگ و خونریزی به اهداف خود نایل آیند؟ در تحلیل نظری پاسخ به این سؤال مثبت است یعنی غرب دارای امکانات و وسایلی هست که بتواند چنین «تضمینی» را به جمهوری اسلامی بدهد و یا حداقل آیت‌الله را مطمئن کند که اگر دست از بازی با اتم بردارد غربی‌ها نیز به نوبه خود رژیم را اندک اندک تطهیر خواهند کرد و بدون هیچگونه توجهی به مسائل حقوق بشر با نظام جمهوری اسلامی ساخت و پاخت خواهند کرد. از سوی دیگر اگر هدف جمهوری اسلامی برای دستیابی به انرژی هسته‌ای حفظ موجودیت نظام باشد دسترسی به این هدف از مجرای دیپلماسی، هم کم‌خطرتر است، هم می‌توان بدون هیچگونه هزینه نظامی و سیاسی به آن دست یافت.
نوشته ای از پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

از تورنتو تا اوین؛ حکم اعدام سوغات بازگشت به ایران برای دو ایرانی-کانادایی


حمید قاسمی تنها شهروند ایرانی-کانادایی محکوم به اعدام نیست که زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین با او آشنایی دارند. سعید ملک پور اینک از بند ۳۵۰ به بند دو الف سپاه برده شده و هرآن احتمال اجرای حکمش وجود دارد.شوخی‌هایی که برای چند دقیقه هم که شده ممکن است باعث فراموشی حکمش شود. علی جمالی زندانی سیاسی عضو شورای مرکزی  ادوار تحکیم وحدت می‌گوید «آقا بیائید پرینت حکم من را ببیند در کجای حکم من تحمل حمید قاسمی نوشته شده است."عبدالله مومنی سخنگوی ادوار تحکیم همیشه بیشترین شوخیها را با او دارد. می گوید "اینکه تو می گویی شهروند کانادا بوده ای راست است ؟چون من شنیده ام که تو سرایدار موسسه ایران،کانادا بوده ای و برای همین مدعی شده ای شهروند کانادا هستی.» یکی دیگر از زندانیان می‌گوید: «نه بابا حمید توی شرکت "کانادادرای" کار می کرده برای همین می گوید شهروند کانادا است.» این شوخی‌ها البته تنها می‌تواند لحظاتی از فکر کردن درباره سرنوشت آینده حمید  بکاهد.آخرین تولد حمید را که گرفتند عبدالله مومنی  گفت: «انشاء الله آخرین جشن تولدت در زندان باشد.» یکی دیگر از زندانیان به شوخی به حمید گفت: «عبدالله با تو مشکل دارد و این جمله را طوری گفت که انگارمی‌گوید آخرین جشن تولد تو باشد.» این شوخی البته هر لحظه امکان جدی شدن دارد  چرا که حکم حمید برای اجرای احکام ارسال شده است. حمید قاسمی برای فراموشی حکم خود زمان را در زندان با ورزش و گپ زدن می کشد و امیدواراست، هر چند در همین زندان مرگ برادر را مقابل چشمان خود دیده. کاپیتان البرز قاسمی که مقابل چشم زندانیان سیاسی در زندان درگذشت.ماجرا از بازداشت البرز شروع شد. حمید از کانادا به ایران آمده بود که البرز بازداشت و حمید پیگیر کارش شد. البرز ناخدا یکم بود. ۲۹ سال سابقه عضویت در نیروی دریایی ارتش داشت و ۵ سال سابقه حضور در جنگ. چند سالی هم  از بازنشستگی‌اش می‌گذشت. حمید هیچ گاه باور نمی‌کرد برای دو برادر نقشه مشترکی چیده شده چرا که به جای فرار و بازگشت به کانادا چند بار برای پیگیری کار برادر به حفاظت اطلاعات ارتش رفت و دریکی از دفعات بازداشت و با اتهام جاسوسی مواجه شد.حمید  درجوانی از ایران خارج و ساکن کانادا شده بود. پس از دوم خرداد که فکر می‌کرد فضای کشور متفاوت شده ۸ بار به ایران سفر کرده و دراین سفرها هیچ گاه مشکلی برای‌اش رخ نداده بود. ازهمین رو همیشه خود را سرزنش می‌کند که کاش هرگز هوس دیدن ایران دوباره به سرش نمی‌زد.به گفته حمید آنچه از آن به عنوان جاسوسی نام برده می‌شود یک پرینت از ایمیلی است که برای برادرش ارسال شده و دراین ایمیل به رمز از او خواسته شده اطلاعات نظامی بدهد. البرز به ایمیل پاسخی نداده و تحت فشارهای بازجویی و انفرادی های طولانی مدت تنها پذیرفته که این ایمیل را دیده است. مامورین ارسال ایمیل را به حمید نسبت دادند اما او دربازجوئی‌ها هیچ گاه این اتهام را نپذیرفته است.در مرحله اول دادگاه  کارشناس رسمی دادگستری از لحاظ فنی ایمیل را تائید نکرد و بازپرس اولیه هم برای  اتهام جاسوسی قرار منع تعقیب صادر کرد، اما مامورین حفاظت اطلاعات که گویا برپروژه خود اصرارداشتند پرونده را از دادگاه نظامی  به دادگاه انقلاب بردند و برای حمید و برادرش حکم اعدام گرفتند.به باور حمید این حکم می تواند تصفیه حسابی با برادرش بوده باشد، اما هر چه که باشد حمید درحالی که پس از مرگ برادر خواهرش را هم همین روزها از دست داده درخطر اعدام است.


لباس کامل سعید ملک پور


حمید قاسمی تنها شهروند ایرانی-کانادایی محکوم به اعدام نیست که زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین با او آشنایی دارند. سعید ملک پور اینک از بند ۳۵۰ به بند دو الف سپاه برده شده و هرآن احتمال اجرای حکمش وجود دارد.همبندانیان سابق او در بند ۳۵۰ می‌گویند او همیشه لباس های کامل می‌پوشید تا آثار شکنجه بر روی بدنش معلوم نشود. برخی دیگر هم فک شکسته او را به یاد دارند که هنگام سخن گفتن سعید صدایی از درون دهانش شنیده می‌شد. یکی از دندانپزشکان زندانی به دیگر زندانیان گفته بود که فک او به تازگی شکسته و خوب جوش نخورده است. سعید متهم به مدیریت سایت‌های پورنو است اما هم بندیان‌اش می‌گویند سعید تنها برنامه‌ای را نوشته که دریک سایت پورنو استفاده شده و اگر سعید واقعا گناهکار بود و  می‌دانست این برنامه بنا است دریک سایت پورنو استفاده شود چرا نام خود را پای این برنامه گذاشته است.


احسان مهرابی
پدرام طنازی

بیانیه جمعی از زنان اصلاح طلب در محکومیت اجرای حکم نرگس محمدی


جمعی از زنان اصلاحطلب با صدور بیانیه ای نسبت به اجرای حکم نرگس محمدی اعتراض کردند.زنان اصلاحطلب در این بیانیه ضمن محکوم نمودن اجرای حکم این فعال حقوق بشر، دلیل صدور چنین حکمی را اقدامات بشردوستانه و نوع دوستانه نرگس محمدی دانسته اند.
متن کامل این بیانیه در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ممتحنة امتحنک الذی خلقک، فوجدک لماامتحنک صابرة
سلام بر تو ای آزمایش شده توسط خدایی که تو را آفرید و در آن چه تو را آزمود،صابر و بردبار یافت!
سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، ای کوثر! ما مقام شامخت را تصدیق می کنیم. خدا نخواهد که از جرگه آزار دهندگان تو باشیم. همان آزار دهندگانی که تا همین امروز هم چنان حق را زیرپای می گذارند و باطل را بر سریر قدرت می نشانند.خدا ما را از کسانی قرار دهد که موجب خوشنودی تو هستند. همان کسانی که روزشان به شب نمی رسد مگر این که خدمت به خلق در سرلوحه اعمالشان قرار گیرد و اهتمام به امور مسلمین را به دست فراموشی نسپارند.خدا ما را از زمره دوستان فاطمه (س) قرار دهد که دوستان خود اویند و ما را از صف دشمنان فاطمه که دشمنان خدای و پیامبر عالی شأن اویند، دور سازد. همان کسانی که به نام اسلام، مسیری جز اسلام می پویند و انحراف از دین مبین برایشان عادت شده است. همان ها که مقام شامخ «مادر» برایشان بی ارج و قرب است و به همین دلیل به خود جرأت می دهند که زندان را جایگاه مادران بی گناه قرار دهند و مجرمان را رها کنند تا میزان جرم و جنایتشان افزون شود و شومی اعمالشان دامن خودشان و خانواده و دایره همکارانشان را بلکه حکومت اسلامی را بگیرد.و اف بر ستم و ستم گر خاصه که این ستم بر زنی که « مادر» است روا داشته شود! زن اصلاح طلب باشیم یا نباشیم مادرانگی وجه ممیزه ماست و ارجمندی این مقام را نه در قول بلکه در فعل و عمل تجربه کرده ایم. آموخته ایم که زن بالقوه مادر است و تا این سرشت به مرتبه فعلیت درنیاید انگار گم شده ای دارد و این «مادری» نه امری اکتسابی بلکه فطری و ذاتی است و بانو «نرگس محمدی» یک مادر است! مادری که بیماری فلج عضلانی یادگار زندانی بودنش در بازداشت گاه اطلاعات این کشور اسلامی است و نامه دادخواهی اش به دادستان پس از یورش مهاجمین به حریم خصوصی اش و خانه و خواب گاهش و دستگیری همسرش جلوی چشمان او که مجال داشتن پوشش مناسب را نیافته بود و نیز در مقابل دیدگان دو طفل خردسالش که به فیلم هایی شبیه بود که اندر تقبیح فرهنگ خشن و مروج بداخلاقی های استکباری از رسانه ملی پخش می شود، متأسفانه به عنوان مدرک جنایتی از جنایات این دوره حکومت بی اخلاقی و هرج و مرج و رواج منکر در کشور اسلامی مان باقی ماند.بانو «نرگس محمدی» یک زن است که داستان وفاداری به شوهرش را در روزهای سخت حبس و زجر و آزار ملی- مذهبی ها در بازداشت گاه سپاه در یک دهه پبش باید جستجو کرد هم گام با دیگر زنان مقاوم این جریان سیاسی از جمله همسر شهید «هدی صابر»!بانو «نرگس محمدی» یک فعال حقوق بشر، حقوق زن و حقوق کودک است. اینک حکم ظالمانه ای که برای او صرفا به دلیل اقدامات بشردوستانه و نوع دوستانه در چارچوب وظایف شهروندی اعطا شده بود، به مرحله اجرا درآمده است. آن هم درست در ایام وفات شهادت گونه الگوی انسانیت حضرت فاطمه زهرا (س) که مظلومیتش سوژه مرثیه های مرثیه خوانان این شب و روزهاست و بی عدالتی ها در حق خودش و شویش و بی حرمتی ها و جفایی که بر او توسط مدعیان پیروی پدرش، نبی مکرم اسلام رفت، مانند سرب مذاب، قلب ها را می گذارد و مظلومیت اهل بیت ، دل ها را مانند موم نرم می کند. روزگار عجیبی است! مردان را به بند می کشند و زنانشان را به اسارت می گیرند و فرزندان معصومشان را به گناه نکرده مجازات می کنند. شرم بر ما باد که با سکوتمان مهر تأیید بر این اعمال سفاکانه می زنیم و نفرین بر قلب هایی که چون سنگ سخت شده و نفرین بر دست ها و قدم هایی که واسطه عمل سوء و شنیع جدا کردن خردسالان بی گناه از مادران و پدرانشان هستند.چه می توان کرد این روزها جز شکوه و شکایت بر دل دریایی فاطمه (س) بردن و آتش دل را به بی کرانه دریای محبتشان فرونشاندن؟ اما این همه، دل های دردمند را شفا نمی بخشد وقتی که در مکتب انسان ساز اسلام آموخته ایم گناه کسی که به ظلم تن در می دهد از گناه ظالم افزون تر است. ما جمعی از زنان اصلاح طلب، در این ایام عزای دردانه رسول الله(ص) همراه با زندانیان سیاسی و خانواده های ارجمندشان، ستمی را که در روزگار فقدان نبی و غیبت ولی الله بر شهروندان حق گویِ حق مرامِ باطل ستیزمان می رود، از حصر بانو رهنورد و همسر ارجمندش و جناب کروبی تا حبس ظالمانه کلیه آزادگان دربند به ویژه زنان و مادران زندانی را محکوم می کنیم و امید آن داریم که این سوگ بزرگ دل های شقی را نرم گرداند و اعمال سفیهانه را به منطق و خرد متمایل نماید و زندان های ستم را از حتی یک زندانی بی گناه چه رسد به چون «نرگس محمدی» مادری، خالی کند. باشد که مدل حکومت اسلامی که بر پایه رحم و مروت و وفا مدیریت خواهد شد، مدلی مطلوب برای همه کشورهای منطقه بلکه جهان، قرار گیرد.


انشاء الله
جمعی از زنان اصلاح طلب


ششم اردیبهشت۱۳۹۱
گزارش نوروز
اکبر شریفی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

دانشگاه زنده است


دانشگاه های ایران در سال گذشته همچنان شاهد تلاش نیروهای آدم کش و وحشی برای سرکوب جنبش دانشجویی و کنترل فضای اعتراضی در دانشگاه علیه حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری بود.لازم به ذکر است که بسیاری از موارد نقض حقوق دانشجویان نیز در سال گذشته به دلایل مختلف خبری نشده است.در سال گذشته ٦٧ حکم زندان برای دانشجویان صادر و اجرا شده است. نزدیک به ٤۵ مورد فعالیت های مختلف و تجمع های دانشجویی، ١٢٠ مورد احضار به کمیته انضباطی، محرومیت از تحصیل و اخراج از دانشگاه و بیش از ٨٠ مورد بازداشت و احضار به مراجع قضائی ثبت شده است. در سال گذشته همچنین در بیش از ١۵ دانشگاه کشور تفکیک و تبعیض جنسیتی و متاسفانه بیش از ١٠٠ مورد حادثه و مرگ دانشجویان توسط رژیم کثیف اسلامی بوده است.


پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

بازداشت دو دانشجوی مقیم بلژیک هنگام بازگشت به ایران


بهزاد طالبی و میترا رستمی گرجی دو دانشجوی ایرانی مقیم بلژیک هنگام ورود به کشور توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بهزاد طالبی و میترا رستمی گرجی هردو دانشجوی ارشد معماری در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ از مرز هوایی وارد خاک ایران شدند. مامورین امنیتی در‌‌ فرودگاه پاسپورت ایشان را ضبط و هردو را به اداره اطلاعات در خیابان پاسداران و سپس دادسرا ارجاع دادند.در دادسرا بهزاد طالبی به اتهام اهانت به رهبری و شرکت در تجمعات سال ۸۸ و۸۹ و همکاری در برگزاری تجمع اعتراضی به قصد خدشه به چهره جمهوری اسلامی بازداشت شدند و همچنین نامزد ایشان میترا رستمی گرجی به اتهام توهین به رهبری و شرکت در مراسم یادبود محمد مختاری تحت بازجویی قرار گرفتند.میترا رستمی گنجی پس از چندی با تودیع قرار وثیقه از زندان آزاد ولی بهزاد طالبی همچنان بلاتکلیف در بازداشت بسر می‌برد.شایان ذکر است هر دو این دوستان از هم دانشگاهی‌های محمد مختاری در دانشگاه شاهرود بودند.بهزاد طالبی از فعالین دانشجویی و بازداشتی‌های سال ۸۸ است که در آن سال به حبس تعلیقی و شلاق محکوم می‌شود که پس از اجرای حکم شلاق آزاد می‌گردد.بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد. هیچ کس را نمیتوان خودسرانه دستگیر یا بازداشت کرد.
بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند


پیشدرآمد: خنچه بیارید، لاله بکارید، میره به حجله، شادوماد. پیداست که به قول فرنگی‌ها، «جاذبه» سعیدخان جلیلی یا شیمی حضرتش، با شیمی خانم کاترین آشتون (که اصرار دارد بلوز یقه باز در برابر نمایندگان اسلام ناب بپوشد و حضرات را مجبور کند برای چاپ تصویرش متوسل به فتوشاپ یا ماژیک رحمت‌الله علیه بشوند تا سینه بلورینش را بپوشانند) بدجوری منطبق است به گونه‌ای که به دیدن هم دامن از دست می‌دهند. شب جمعه و استانبول، شهر نوشانوش و رقص و شادی، سعید خان و کاترین و شام کنسولگری با سر خرهائی مثل علی باقری که عطسه کردن سعید خان را به اطلاع ارباب فقیه می‌رساند. پس توافقی در کار نیست و مجلس خالی از اغیار نبوده تا طرفین به این نقطه رسند که «به اتفاق جهان می‌توان گرفت».
در باب این علی آقا باقری، که دو سالی است یک لحظه هم سعید خان را رها نمی‌کند لازم است مطالبی را به عرض خوانندگان این زاویه برسانم. ایشان فرزند حاج آقا باقری اخوی جناب آیت ‌الله محمدرضا مهدوی کنی است. همان کسی که در دوران سرپرستی‌اش بر نخست وزیری و ریاست دولت، در رویاروئی با مخالفان به ویژه مجاهدین خلق گفته بود «من محمدرضا مهدوی کنی‌ام نه محمدرضا پهلوی، بنابراین عفو ملوکانه‌ای در کار نیست، می‌کشم آنکه برادرم کشت!!» آقای باقری کنی که به ندرت عبا و عمامه بر سر می‌نهاد، بیشتر به بازاری‌ها می‌مانست تا روحانی، اینهم گفتنی است که اخوان آقای مهدوی کنی، یکی باقری کنی شهرت داشت و دیگری قاموس و فقط ایشان مهدوی شده بود. کنی که از شاگردان و یاران نزدیک آقای خمینی بود از همان آغاز انقلاب نقش مرموز و در عین حال پرقدرتی را عهده‌دار شد. در همان روزهای نخست آقای خمینی ریاست کمیته مرکزی انقلاب را به او واگذار کرد. اما او که مشغول به جلسات شورای انقلاب و بعد، انتخابات و تشکیل خبرگان و در پی آن وزارت کشور و سپس سرپرستی دولت در فردای قتل رجائی و باهنر بود، عملاً اداره کمیته مرکزی را که در ساختمان قدیمی مجلس شورای ملی در بهارستان مستقر بود به اخوی، باقری کنی واگذار کرد. باقری پشت میزی کوچک در سالن ورودیه مجلس می‌نشست و به رتق و فتق امور می‌پرداخت. اهل معامله بود و در همان چند ماهه نخست انقلاب از اموال غارت شده از منازل ثروتمندان و بزرگان پیشین آنقدر انباشت که به زودی به یکی از قارونهای جمهوری ولایت فقیه تبدیل شد. آقازادگانش نیز راه پدر پیش گرفته و به ثروت اندوزی مشغول شدند که «رانت» دوجانبه از حاج عمو و حاج بابا داشتند. البته علی آقا به سیاست هم دلبسته بود بنابراین راهی وزارت امور خارجه ولی فقیه ثانی شد و به سفارت و وزارت مختاری رفت و پا بر پله معاونت گذاشت و سرانجام به امر آقا، مقام وردستی سعید جلیلی را در هیأت مذاکره کننده اتمی پیدا کرد. اخوی کهتر علی آقا نیز به غلامی مقام ولایت رفت و افتخار همسری با صبیه ایشان را پیدا کرد و در همان دفتر در خدمت اخ الزوجه آقا مجتبی مشغول به کار شد. حالا فکر می‌کنید آیا آقای خامنه‌ای حق ندارد برادر داماد عزیزش را که محل اعتماد و تأیید حضرتش می‌باشد به مذاکرات هسته‌ای اعزام کند؟ در کنار سعید خان و علی آقا سه تن دیگر نیز در مذاکرات استانبول شرکت داشتند. توجه کنید تیم مذاکره کننده ایران از آغاز تا امروز بیشتر زیر سایه وزارت خارجه بوده است به این معناکه ریاست هیأتها همیشه با دبیر شورایعالی امنیت ملی بوده است (حسن روحانی برای یک دوره طولانی، علی لاریجانی برای دوره‌ای کوتاه و سپس سعید جلیلی) در کنار رئیس هیأت همیشه گروهی از دیپلماتهای رژیم از نوع حسین موسویان، محمد مهدوی آخوندزاده باستی، ابوالفضل ظهره‌وند، علی اکبر صالحی، علی آقا محمدی، سیروس ناصری، علی اصغر سلطانیه، سید محسن نبوی، عباس عراقچی، ابراهیم شیبانی و... حضور داشته‌اند. در چند دور جدید مذاکرات دو چهره پای ثابت بوده‌اند یکی علی باقری و دیگری حمیدرضا عسکری از کارشناسان ارشد اطلاعات سپاه مأمور در وزارت خارجه که با توجه به ارتباطات دیرینه سعید جلیلی با سپاه و اطلاعاتش، و حضور مصطفی دولت یار که او هم سابقه‌ای طولانی در اطلاعات سپاه و شورایعالی امنیت ملی دارد می‌توان گفت این بار سایه سپاه بر هیأت سنگینی می‌کند. البته عباس عراقچی هم در این دور مذاکرات حاضر بود که این یکی دیپلمات باسابقه رژیم است. سالها در مرکز مطالعات وزارت خارجه در مقام معاون و مدیر و سپس سفارت مهم ایران در توکیو خدمت کرده است و امروز معاون وزیر خارجه در امور آسیا و اقیانوسیه است. هیأتهای مذاکره کننده از پنج کشور صاحب حق وتو در سازمان ملل به اضافه آلمان نیز تغییرات زیادی را شاهد بوده است. معمولاً ریاست هیأت نمایندگی‌ها را معاونان وزارت خارجه شش کشور عهده‌دار بوده‌اند. و خیلی طبیعی است که در کنارشان هم چون هیأت ایرانی مشاورانی از دستگاههای امنیتی کشورشان حاضر بوده‌اند. در استانبول در کنار خانم کاترین اشتون کمیسر عالی اتحادیه اروپا (وزیر خارجه اتحادیه) در امور سیاست خارجی و امنیتی، سرگئی ریابکف معاون وزارت خارجه روسیه، ژاک گوئتس اودبر معاون وزارت خارجه فرانسه، وندی شرمن معاون سیاسی خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا، ماژائوچو معاون وزیر خارجه چین و هانس دیترلوکاس نماینده ویژه در امور اروپای شرقی قفقاز، آسیای مرکزی در دفتر سیاست فدرال در آلمان، و سرانجام جفری آدامز رئیس هیأت نمایندگی بریتانیا، سفیر سابق این کشور در مصر و ایران با سابقه در سفارتخانه‌های کشورش در عربستان سعودی، فرانسه، آفریقای جنوبی و فلسطین بود. آدامز زبانهای عربی و فارسی را در حد مطلوب می‌داند و چهره برجسته‌ای در وزارت خارجه کشورش به شمار می‌رود. در جمع مذاکره کنندگان خانم وندی شرمن معاون وزارت خارجه آمریکا که در رده بندی سومین شخصیت وزارتخانه به شمار می‌رود سابقه طولانی در گفتگوهای اتمی دارد. در دوران پرزیدنت کلینتون مسئول پرونده اتمی کره شمالی بود. و تماسهای مستقیم و غیرمستقیم با این کشور را سرپرستی می‌کرد. او در مقام مشاور وارن کریستوفر و خانم مادلین اولبرایت پرونده درخشانی را در به‌تحقق رساندن پروژه‌های سخت وزارت خارجه آمریکا داراست.با این توضیحات آشکار است که پس ازماهها چانه زدن و گفتگوهای پنهان و آشکار و رد و بدل کردن پیام و نامه، و تهدیدهائی که تا مرحله به روی میز گذاشتن گزینه نظامی پیش رفت مذاکرات استانبول برای همه شرکت کنندگان از اهمیت بسیاری برخوردار بود.رئیس جمهوری آمریکا با در بغل داشتن تجارب شکست خورده قبلی برای فتح باب گفتگو با جمهوری ولایت فقیه که در جریان جنبش سبز تا آنجا پیش رفت که عملاً به جنبش پشت کرد و در رفتاری حیرت آور برای خامنه‌ای نامه دوستانه نوشت، این بار با قسم حضرت عباس نایب امام زمان و چشم بستن بر دم خروس عهدشکنی‌ها، با این امید نماینده به استانبول فرستاد که فضای تند و تیز بر روابط با ایران را آرام کند و تا زمان انتخابات با ادامه گفتگوهای بی‌نتیجه با جمهوری ولایت فقیه، راه هر گونه حاد شدن روابط را ببندد. (در سفر ناتانیاهو به واشنگتن در ماه مارس، رئیس جمهوری آمریکا آنقدر امتیاز به او داد که اصولاً موضوع حمله به ایران را از یاد ببرد.) این رفتار «اوباما» را با رفتار او در مصر و با حسنی مبارک متحد سی ساله آمریکا و یکی از مهمترین عوامل جلوگیری از درگیری تازه بین عربها و اسرائیلی‌ها و صاحب نقش عمده در زنده ماندن طرح صلح بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها، مقایسه کنید آن وقت هضم حرف من راحت‌تر خواهد بود. در مورد مصر رئیس جمهوری آمریکا بدون توجه به اینکه روند دمکراتیزه شدن نظام مصر با توجه به جایگاه اسلامی‌ها در این کشور و فقر و فساد موجود، طی 48 ساعت ممکن نمی‌شود با چنان شتابی علیه مبارک موضع گرفت و شورشیان میدان تحریر را تشویق کرد که حتی مخالفان رژیم مصر حیرت کردند. همان کاری که در زمان کارتر با ایران شد. (فکرش را بکنید اگر کارتر به جای رسمیت بخشیدن به رهبری آیت‌الله خمینی، از شخصیتی چون دکتر بختیار که نماینده آمال و ایده‌آلهای میلیونها ایرانی خواستار دمکراسی و حاکمیت ملی بود، حمایت می‌کرد و به آقای هویزر مأموریت نمی‌داد تا زمینه بی‌طرفی ارتش را فراهم کند، امروز ما در چه موقعیتی بودیم. من آن روزها را به یاد می‌آورم. آقای خمینی زمانی به ایران بازگشت که خیالش از جانب ارتش راحت شد. ایشان از طریق آمریکائی‌ها از موفقیت مأموریت هویزر باخبر شد. روزی هم که به ایران بازگشت زنده‌یاد داریوش فروهر از پای پلکان هواپیما بعد از روبوسی با دکتر سنجابی و دیگر یارانش در جبهه ملی، اشاره کرد چون برای ارتشبد قره باغی پیامی از جانب آقای خمینی دارد مجبور است به سرعت فرودگاه را ترک کند. بعدها نیز ما از جزئیات مذاکرات موسوی اردبیلی و مرحوم بهشتی با مرحوم ارتشبد قره باغی باخبر شدیم... اگر آمریکا در ارزیابی‌های خود اشتباهات حیرت‌آوری مرتکب نشده بود امروز ما گرفتار ولایت فقیه نبودیم. امروز نیز سیاست آمریکا را حداقل در سه سال اخیر رویاروی جمهوری ولایت فقیه ارزیابی کنید، به احتمال زیاد همان نتیجه را خواهید گرفت که من گرفته‌ام)بعد از مجلس شام جلیلی ـ اشتون، و دیدارهای باقری با روسای هیأتهای نمایندگی روسیه و چین و مذاکرات با داود اوغلو وزیر خارجه ترکیه، ناگهان رئیس هیأت نمایندگی آمریکا خانم «وندی شرمن» نیز علاقمند به مذاکره مستقیم با سعید خان جلیلی شد. این بار اما داماد ناز کرد و حکایت دیدار انجام نشده آقای خاتمی و پرزیدنت کلینتون تکرار شد. آن روز هم پرزیدنت کلینتون برای دیدار با آقای خاتمی، سرشار از اشتیاق بود و آقای کوفی عنان نیز زمینه دیدار و ناهار سیاسی را کاملاً آماده کرده بود.کمال خرازی در گوش خاتمی زمزمه‌ای کرد و بعد در برابر چشمان حیرت‌زده همه ما، آقای خاتمی دود شد و به هوا رفت. شاید آقای جلیلی هم در ته دلش آرزو داشت با خانم «وندی شرمن» گفتگوی مستقیم داشته باشد. اما برای این کار نه اجازه داشت و نمی‌توانست دور از چشم علی آقا باقری برادر داماد رهبر با نماینده شیطان بزرگ دیدار کند.تکلیف دولت روسیه و چین هم روشن است. فعلاً روسها سوارکارند و در طول تاریخ دویست ساله اخیر هیچگاه مثل امروز بر ایران مسلط نبوده‌اند. چین هم که خزانه‌دار رژیم است و فروشنده 12 میلیارد بنجل به ایران. در مورد فرانسه و آلمان و بریتانیا به طور طبیعی همآهنگی کامل با آمریکا وجود دارد. خانم کاترین اشتون هم که این بار در استانبول با پارچه‌ای سپید گردن و سینه را پوشانده بود تا چشمان جلیلی و همراهان دچار گناه نشود (مذاکرات اگر همینطوری پیش برود باید منتظر روسری به سر کردن ایشان نیز بود).نتیجه گفتگوهای استانبولعلی‌رغم همه آنچه در باب موفقیت مذاکرات گفته و نوشته شده، با کمال اطمینان به شما می‌گویم که در استانبول هیچ توفیقی در جهت حل مسأله مورد اختلاف حاصل نشد.بیش از دهها گزارش را درباره مذاکرات شنبه ـ صبح و عصر ـ شام جمعه و مذاکرات جانبی یکشنبه در مطبوعات بین‌المللی، سایتها، خوانده و یا از رادیو تلویزیون‌های مختلف شنیده و دیده‌ام. خودم نیز در تلویزیون‌های سکای، العربیه، فیحای عراق، اخباریه سعودی، روسیه امروز و صدای آمریکا و نیز در برنامه پنجره رو خانه پدری، در رابطه با مذاکرات استانبول نقطه نظرهای خود را بیان کردم.در مجموع می‌توانم بگویم جمهوری اسلامی در استانبول به هدف خود که خریدن وقت بود رسید و زمینه را برای جلوگیری از مجازات‌های سخت‌تر فراهم کرد. در عین حال با قبولاندن برگذاری دور دوم مذاکرات در بغداد، برای نوری المالکی که در ماههای اخیر به منفورترین شخصیت عراقی تبدیل شده و اغلب دولتمردان عراقی او را یک صدام حسین منهای سازندگی‌های او، می‌دانند و حزب‌الدعوه را نیز بعث شیعی می‌خوانند، اعتبار خرید. آمریکا و متحدانش نیز با مبالغه کردن در باب دستاوردهای مذاکرات، به آنچه می‌خواستند یعنی آرام کردن التهاب‌ها و نگرانی‌ها دست یافتند. در باب روسها و چینی‌ها نیز لازم به توضیح نیست که آنها چیزی بیش از این نمی‌خواستند. آیا در استانبول سعید جلیلی مژده داد که غنی‌سازی 20 درصدی در فوردوی قم متوقف خواهد شد؟ آیا از باز کردن درهای تمامی تأسیسات اتمی برای بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خبر داد؟ و در مقابل آیا مذاکره کنندگان 1+5 از متوقف شدن تحریم بانک مرکزی و خرید نفت ایران در ماه ژوئیه خبر دادند؟پاسخ تمامی این سؤال‌ها منفی است. در عین حال این سر و صدائی که به‌ویژه در رسانه‌های آمریکائی پیرامون فتوای آقای خامنه‌ای در تحریم سلاح هسته‌ای به‌وسیله اسلام به راه افتاده است آیا باید ما را نیز فریب دهد؟ من در صدای آمریکا طی دو هفته اخیر یادآور شده‌ام اولاً آقای خامنه‌ای جایگاه مرجع را ندارد که فتاوی‌اش لازم الاتباع باشد. فقط عده‌ای شهریه و حقوق بگیر در عراق و لبنان و عده‌ای مزدور در ایران تظاهر به تقلید از ایشان می‌کنند. در عین حال اگر استفاده از سلاح هسته‌ای و تولید آن در اسلام مطابق نظر آقای خامنه‌ای حرام است آیا اسلام جواز شکنجه و تجاوز به زندانیان، قتل مخالفان و منتقدان و دگراندیشان، حبس و محروم کردن شهروندان از حقوق مسلم و شرعی و قانونی خود، مصادره اموال مخالفان و مجبور کردن میلیونها ایرانی به خروج از کشور و زندگی در غربت دور از یار و خویش و دیار، صادر کرده است که رژیم سی و سه سال است به‌طور مستمر مرتکب آن شده است؟ امروز در موقع ضعف، سید علی آقا می‌گوید اسلام با تولید و استفاده از سلاح هسته‌ای مخالف است فردا که بمب را ساختند مدعی می‌شوند که روایتی پیدا کرده‌اند که به موجب آن امام علی‌النقی یا حسن عسکری فرموده است، اگر دشمن مجهز به سلاح کشنده‌ای بود که کیان اسلام و مسلمین را به خطر می‌انداخت شما نیز حتماً سعی کنید به آن سلاح دست یابید!
شنبه 14 تا دوشنبه 16 آوریل
به مبارزان سوریرژیم جنایتکار اسد، علی‌رغم پذیرش طرح کوفی عنان و به ظاهر اعلام آتش بس در برابر ملت سوریه طی روزهای اخیر به جنایات وحشیانه خود ادامه داد و مستظهر به کمکهای همه جانبه روسیه و جمهوری ولایت فقیه و حزب‌الله و البته حمایت چین، با این امید که با چند هزار کشته دیگر جنبش عظیم مردمی را خاموش کند، حتی آتش بس را نیز وسیله‌ای برای تحقق هدفهای خود قرار داد. به اتفاق دوستان و یاران همدلی که در استکهلم در کنار شماری از آزادیخواهان ایران در پاسخ پیام مبارزان سوری، پیامی برای آنها فرستادیم، این بار نیز در دیداری که در واشنگتن داشتیم پیامی را خطاب به دکتر برهان غلیون رئیس شورای ملی سوریه نوشتیم که متن آن به شرح زیر است:به شورای ملی سوریهمبارز آزاداندیش، دکتر برهان غلیون، رئیس شورای ملی جمهوری عربی سوریهدوستان هم سنگر، مبارزان راه آزادی
سید علی خامنه‌ای، رهبر نظام حاکم بر ایران بر این باور است که ولایت او جاودانه است. وی اخیراً در دیدار با آقای رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، در مشهد یادآور شد که «سوریه خط قرمز ما است و ما اجازه نمی‌دهیم هیچ راه حلی که آمریکا در آن نقشی داشته باشد، به اجرا درآید.» به عبارت دیگر رهبر رژیم ایران گفت جلوی تلاش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی جهت متوقف ساختن جنایات ضد بشری رژیم سوریه را خواهد گرفت.ما جمعی از نویسندگان، روشنفکران، کنش گران و فعالان سیاسی ایرانی مخالف با رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر کشورمان، با انتشار این بیانیه، ضمن محکوم کردن حمایت‌های بی‌دریغ رژیم جمهوری اسلامی از رژیم حاکم بر دمشق، و حمایت از مبارزه بی‌امان و قهرمانانه مردم سوریه علیه حاکمیت سرکوبگر بشار اسد، بدین وسیله، پیام همبستگی، همدلی، ستایش و تقدیر مردم مبارز میهن‌مان به ملت سرفراز سوریه را، به آگاهی شما می‌رسانیم. آقای خامنه‌ای اگر تا به آخر به حمایت از رژیم حاکم بر دمشق ادامه دهد، ما نیز از صمیم دل و با ایمان کامل به پیروزی شما، تا زمانی که چشم شما به جمال آزادی و دموکراسی روشن شود، همراه و هم‌صدا با شما خواهیم بود.جنبش شما چراغ آزادی‌خواهی را در منطقه، پرتوافشان‌تر کرده است. دور نیست که این پرتو، انعکاس تجلی خود را در چهار گوشه میهن دربندمان، ایران، مشاهده کند. به امید برکناری دیکتاتوری‌ها در سوریه و ایران و استقرار دموکراسی و آزادی در کشور‌های‌مان.
کیهان لندن

حقیقت تلخ در مورد زنان ایرانی

نامه یک زن ایرانی به مرد هم وطنش: پیاده از کنارت گذشتم ، گفتی : ” قیمتت چنده خوشگله ؟ ” سواره از کنارت گذشتم گفتی : ” برو... پشت ماشین لباسشویی بنشین !“ در صف نان ، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود زیرباران منتظر تاکسی بودم ، مرا هل دادی و خودت سوار شدی در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی : ”زهرمار !“ در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت ، فحش خواهر و مادر بود در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم نتوانستم به استادیوم بیایم ، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی ! تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام .عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش خوش تیپ من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است اما من دیگر : احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم. احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی احتیاجی ندارم که توحامی باشی خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم . با تو شادم آری ، اما بدون تو هم شادم . من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم. به من بگو ترشیده ، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند . امروز تو برای هم گامی بامن ( و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم ) باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به اثبات برسانی . حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت.  خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هر قیمتی به تو نخواهم فروخت روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود. هرگاه.. مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد . ممکن است دوست وهمراه تو شوم اما ،،،،، ملک تو نخواهم شد.
http://parsdailynews.com/comments/23354.htm
پدرام طنازی

اعلام نگرانی انجمن جهانی قلم از سلامت جسمانی محمد سلیمانی‌نیا در زندان اوین


محمد سلیمانی نیا از ۲۰ دی ماه سال گذشته به صورت مخفیانه از سوی وزارت اطلاعات بازداشت شد و نزدیک به دو ماه هیچ کس از محل نگهداری او اطلاعی نداشت. او هم اکنون در بند ۲۰۹ زندان اوین است.اطلاعیه انجمن جهانی قلم از سوی یکی از کمیته های داخلی این انجمن به نام کمیتۀ «نویسندگان در بند» نوشته شده است.به نوشتۀ سایت انجمن جهانی قلم، محمد سلیمانی‌نیا از تاریخ ۱۰ ژانویه ۲۰۱۲ بدون اینکه تفهیم اتهام شود در بازداشت به سر می‌برد و شنیده‌ها حاکی از وضعیت سلامت جسمانی نگران کننده او دارد.انجمن بین المللی قلم ادامه بازداشت سلیمانی‌نیا را نقض آشکار بند ۱۹ کنوانسیون حقوق سیاسی و شهروندی می‌داند که ایران نیز یکی از امضا کنندگان آن بوده و درخواست آزادی فوری و بی‌قید و شرط این مترجم ادبی را دارد.این انجمن در اطلاعیه خود آورده است که سلیمانی‌نیا مترجم کتاب Funny in Farsi نوشتۀ فیروزه دوما (نویسندۀ ایرانی-آمریکایی) است.کتاب Funny in Farsi در ایران با عنوان «عطر سنبل، عطر کاج» ترجمه شده است. این کتاب در ایران یکی از پرفروش‌ترین آثار داستانی در سال‌های متمادی بوده و در آمریکا نیز از محبوبیت و فروش بالایی برخوردار بوده است.انجمن جهانی قلم در پایان اطلاعیه خود نوشته است که محمد سلیمانی‌نیا در حال حاضر در بند ۲۰۹ زندان اوین و در شرایط سخت و خوفناکی که این زندان به آن شهرت دارد نگهداری می‌شود. با توجه به شرایط جسمانی ضعیف او در روزهای قبل از اعتصاب غذایی که از تاریخ ۲ آوریل ۲۰۱۲ (۱۴ فروردین۱۳۹۱) شروع شده در حال حاضر به شدت نسبت به وضعیت سلامتی ایشان احساس نگرانی می‌شود.پیش از انجمن جهانی قلم، سازمان گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه‌ای اعلام کرد محمد سلیمانی نیا یکی از قربانیان پروژۀ راه اندازی اینترنت ملی است و پس از آنکه وزارت اطلاعات نتوانسته او را وادار کند تا مهار سایت شبکۀ اجتماعی متخصصان ایران را در اختیار آن‌ها قرار دهد او را بازداشت کرده‌اند و در دوران بازداشت او را وادار کرده‌اند تا این سایت را از دسترس خارج کند.
http://www.pen-international.org/newsitems/iran-mounting-concerns-for-translator-mohammad-soleimani-nia/
رادیو فرانسه
نوشته ای از سیاوش سازش

مهم عاشق ماندن است


عاشق شدن چیز ساده ایست
آنقدر که همه انسانها
توان تجربه کردن اون رو دارند
مهم عاشق ماندن است
بی انتها بی زوال
تا ابد ٬بی منت............!
پدرام طنازی

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

فشار روحی بر سریر صادقی، شهروند بهایی در پلاک ۱۰۰ شیراز


سریر صادقی، شهروند بهایی ساکن کرج که به بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ شیراز منتقل شده بود از طرف مسئولین این بازداشتگاه تحت فشار روحی قرار دارد.به گفته نزدیکان این شهروند بهایی، وی اکنون دچار تنگی نفس و تپش قلب شده است به صورتی که در هنگام صحبت دچار مشکل شده و پزشک بازداشتگاه برای او دارو تجویز کرده است.سریر صادقی در ۱۹ فروردین ماه با حکم دادستانی شیراز توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود در کرج بازداشت و به بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ شیراز منتقل شد.


نوشته ای از ماندانا لاری

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

مردم سوریه قربانی سیاست بازی جمهوری اسلامی


پیش از این در مقاله ای گفته بودم حکومت جمهوری اسلامی از یک طرف به سرکوب مردم ایران می پردازد و ازطرفی دیگر از  دولت بشار اسد و جنایاتش حمایت می کند و از نگاه و تعبیر خود نهضت های دیگر در کشورهای اسلامی ، مانند بحرین، لیبی، مصر و ... را حاصل بیداری اسلامی و صدور انقلاب ایران می خواند. در عرف جمهوری اسلامی ملاک درستی از نادرستی میزان همراهی کشورها با ایده ها و  آرمان های حکومت ایران است به همین دلیل جنبش سبز مردم ایران متاثر از تحریک های بیگانگان و بخصوص آمریکا خوانده می شود و قیام مردم سوریه هم از همان جنس. سران ایران مدعی آنند که مردم حق خواه دنیا پیام انقلاب ایران را گرفته و جنبش هایی را بر بنیاد خواسته های اسلامی و تشکیل حکومتی اسلامی شکل داده اند.به سبب توهم وجود این نوع تحریکات غربی در سوریه، رهبر ایران در دیدار با اردوغان، به صراحت بیان می کند جمهوری اسلامی با هرنوع اصلاح آمریکایی مخالف است، غافل از آنکه اصلاح - اصلاح است و مایه درستی. سخن رهبر جمهوری اسلامی نشان می دهد سران حکومت تا چه اندازه از دانش سیاسی بی بهره اند و از تجزیه و تحلیل دقیق وقایع  ناتوان. در واقع آنان منافع مردم ایران را فدا و در کشتار مردم سوریه سکوت پیشه می کنند تنها به این دلیل که آمریکا خواهان برقراری دموکراسی در سوریه است. البته رهبر ایران نسخه اصلاحی خود را نیز در حل مشکل سوریه ارائه می دهد و به حمایت از اصلاحات در سوریه بر می خیزد، البته اصلاحاتی که منافع ایران را در نبرد با اسرائیل تامین کند و از خود نمی پرسد بر چه مبنایی اصلاحات مد نظر او خوب و از آن دیگران بد است.حاکمان ایران دلیل حمایت از سوریه را ایستادگی این کشور در خط مقدم مبارزه با اسرائیل عنوان می کنند، اسرائیلی که از نگاه آنان در فلسطین به قتل عام فلسطینیان می پردازد. دولتمردان ایران به قیمت حمایت از عده ای حاضر به فدا کردن عده ای دیگر هستند در حالیکه مردم سوریه نیز چون فلسطینیان مسلمان هستند. حمایتی اینچنینی نشان می دهد در مرام جمهوری اسلامی انسان و انسانیت ارزشی ندارد وگرنه چگونه می شود حکومتی مدعی دینمداری برای عده ای سینه چاک کند و در کنار آنان به عده ای دیگر بی توجه باشد؟ حمایت ایران از دولت اسد نشان می دهد، حمایت از مردم فلسطین هم ریایی بیش نیست و فلسطینیان نیز قربانی توهمات جمهوری اسلامی در مبارزه با اسرائیل شده اند. در واقع علت حمایت از مردم فلسطین و عدم حمایت از مردم سوریه یکسان است؛ دشمنی با اسرائیل. برای این دشمنی آنان نیاز به دولتی حامی دارند و دولت اسد تاکنون این نقش را به درستی بازی کرده است و اکنون در هنگامه خطر نباید و نمی توان او را تنها گذاشت. دولتمردان ایران از سویی دیگر نگران حکومت بعد از اسد هستند، حکومتی که شاید چنین نقشی را بازی نکند به همین دلیل در ضدیت با طرح کوفی عنان موضع گیری می کنند.چنانکه آمد سال هاست که دولتمردان ایران دم از صدور انقلاب خود می زنند و حتی نهضت های مردم آفریقا را  متاثر از انقلاب خود می خوانند و در همان حال از دولت اسد حمایت می کنند تنها از ترس آنکه مبادا دولت پس از او در پی برآوردن خواسته های ایران در مبارزه با اسرائیل نباشد و با خود نمی اندیشند در صورت صدور انقلاب، دیگر جایی برای نگرانی از دولت آینده اسد نباید وجود داشته باشد زیرا آن دولت نیز متاثر از آرمان های انقلاب ایران بطور خودکار وظایف اسد را دنبال خواهد کرد. این هراس نشان می دهد موضوع صدور انقلاب نیز یکی از توهمات جمهوری اسلامی بوده است.متاسفانه دشمنی چندین و چند ساله با آمریکا و اسرائیل باعث شده است تا سران ایران همواره در جهت خلاف مسیر رودخانه حرکت کنند حتی اگر مسیر رودخانه حق باشد زیرا چنانکه گفتیم در نگاه آنان میزان حق جمهوری اسلامی است ، کشوری که رهبرش بر جای خدا و پیغمبر تکیه زده است. نکته مهم و عجیب اینکه ایران به عنوان کشوری با حاکمیت دینی و ادعای زعامت بر مسلمین جهان، به حمایت از حکومتی برمی خیزد که سویه های مذهبی ندارد و آشکارا از حمایت مردم مسلمان ـ مردمی که وحشیانه کشته می شوند ـ دست بر می دارد . بنابراین آنچه در این گیر و دار باقی می ماند تنها انگیزه های منفعت طلبانه سیاسی است. سران ایران، غرب را به سبب منفعت طلبی محکوم کرده و با طرح پیشنهادی آنان مخالفت می کنند، در حالیکه خود نیز در عمل به همان راه می روند. اگر منفعت طلبی نکوهیده است چگونه خود در پی آن، حق  حقوق ضایع شده مردم سوریه را نادیده می گیرند و حتی در سرکوب ها به حمایت از دولت اسد می پردازند؟ حمایت از اسد نشان می دهد حکومت ایران تا چه اندازه ضد مردمی و به عبارت بهتر ضد انسانی است و تا چه اندازه از ایده ها و آرمان های اسلامی که مدعی آن است به دور.جمهوری اسلامی تنها غرب را رقیب و دشمن خود نمی داند که در راستای توهم زعامت بر مسلمین جهان، با کشورهای بزرگ و قدرتمند عربی نیز همواره کجدار و مریز رفتار کرده است. اگر دشمنی ایران با غرب بخصوص آمریکا جنبه سیاسی دارد، رقابت با کشورهایی نظیر عربستان جنبه دینی دارد. موضوع ولایت امری بر مسلمین جهان با نظریه ای کمابیش مشابه درباره شاه در عربستان، زمینه های رقابت میان ایران و عربستان و به عبارتی دشمنی این دو کشور را نیز فراهم آورده است. به این نکته دخالت های ایران را در کشورهای عربی به عنوان یک کشور غیر عربی باید افزود. ایران با پیش فرض گفته شده یعنی زعامت بر تمام مسلمین جهان خود را محق می داند که در امور کشورهای دیگر دخالت کند به گونه ای که خطیب نماز جمعه اش در تهران، خواستار فتح بحرین به دست مسلمین جهان می شود.به رغم وجود چنین زمینه ای میان دو کشور ایران و عربستان، و باز به رغم وجود دیدگاه های گاه مشترک درباره اسرائیل در دو کشور، عربستان رفتاری دیگرگونه در قبال مردم سوریه در پیش گرفت، رفتاری که به نظر من جای ستایش و تقدیر دارد. عربستان آشکارا طرف مردم را در این دعوا گرفت و از حمایت از دولت خونریز اسد خودداری نمود. چنین حمایتی خود به تنهایی و انزوای بیشتر ایران منجر می شود زیرا عربستان کشوری با نفوذ در دنیای اسلام و عرب به شمار می آید. هرچند برج عاج توهم سران ایران باعث می شود تا آنها همواره در خواب خرگوشی به سر ببرند و از تغییرات در دنیا غافل باشند، تاریخ نشان داده است که حکومت های روگردانده از مردم و جنایتکار تاب ایستادگی در برابر سیل بنیادکن خشم مردم را ندارند. به همین دلیل دولت اسد نه به سبب توطئه دولت های غربی ـ آنگونه که مدعای جمهوری اسلامی است ـ که به دلیل روگردانی از مردم و اعمال جنایت در حق آنان رفتنی خواهد بود. بی شک مردم آگاه ایران و دنیا حکومت دینی ایران را در کنار حکومت های غیر دینی مثل حکومت بعث سوریه قرار خواهند داد و در نگاه آنان این دو یکی خواهند بود به همان اندازه بی اعتقاد به دین و به همان میزان جنایتکار. و آنچه در پایان باز نصیب حکومت  جمهوری اسلامی می شود یه آبرویی بیشتر در منطقه خاورمیانه و انزوای بین المللی است و ضرر و زیان آن نیز به جامعه تحمیل می شود . 


 ۷  آوریل  ۲۰۱۲ –  ونکوور
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

آخرین وضعیت سعید ملک‌پور، زندانی سیاسی، در مصاحبه با خواهر وی

مریم ملک‌پور:تا زنده‌ام هر كاري بتوانم براي اثبات بي‌گناهي و آزادي‌اش انجام مي‌دهم.
سعید ملک‌پور در مهرماه سال 87، زمانی که جهت عیادت از پدر بیمارش وارد ایران شده بود، دستگیر شد. وی به همراه 45 نفر دیگر به اتهام راه‌اندازی و مدیریت وب‌سایتهای پورنوی فارسی، تحت تعقیب قرار گرفت، دستگیر شدگان چند ماه پس ازبازداشت، در برنامه‌ای تلویزیونی اعتراف کردند که قصد داشتند از طریق فاسد کردن جوانان، پایه‌های نظام جمهوری اسلامی را سست کنند و از دولت آمریکا برای گرداندن سایت‌های پورنو پول دریافت می‌کردند.حدود یک سال و نیم بعد، برخی از بازداشت‌شدگان یا خانواده‌های آنها سکوت خود را شکستند و از شکنجه‌های شدیدی که آنها را مجبور به اعتراف کرده بود، پرده برداشتند.در این پروژه که از سوی مرکز جرائم سازمان‌یافته سپاه پاسداران طراحی و به نام پروژه گرداب معروف شد، 7 نفر از متهمان به اعدام محکوم شدند. سه تن از آنان به نام‌های سعید ملک‌پور، احمدرضا هاشم‌پور و مهدی علیزاده در خطر اعدام فوری قرار دارند و پرونده وحید اصغری، دیگر متهم محکوم به اعدام نیز در دیوان عالی کشور تحت بررسی نهایی است. هم‌چنین حسن سی‌سختی نیز که پیش‌تر به اعدام محکوم شده بود، از سوی کمیسیون عفو به تحمل حبس ابد محکوم شده است.سعید ملک‌پور که حدود یکسال پیش بطور ناگهانی از بند 350 به بند 2- الف منتقل شد، هم‌اکنون در سلول‌های عمومی این بند به سر می‌برد. بازجویان وی گفته‌اند که او را جهت اجرای حکم اعدام از بند عمومی جدا کرده‌اند. سعید ملک‌پور چندی پیش با نوشتن نامه‌ای به شرح شکنجه‌های خود پرداخته بود، وی که بیش از 4 سال است در زندان به سر می‌برد، بیش از 18 ماه در سلول انفرادی به سر برده است. ملک‌پور در بخشی از نامه خود نوشته است:" اکثر اوقات شکنجه‌ها به صورت گروهی انجام می‌گرفت و درحالی که چشم بند و دست بند داشتم چند نفر با کابل، چماق، مشت و لگد و گاهی شلاق ضرباتی به سر و گردن و سایر اعضای بدنم می‌زدند. این کارها به منظور وادار ساختن من به نوشتن آنجه توسط بازجویان دیکته می‌شد و اجبار به بازی کردن نقش در مقابل دوربین طبق سناریو دلخواه و نوشته شده توسط آنان مبود. گاهی شکنجه‌ها توأم با شوک الکتریکی بود که بسیار دردناک بوده و تا چند لحظه پس از آن امکان حرکت نداشتم. یک بار در اواخر مهرماه ۱۳۸۷ مرا د حالی که چشم بند به چشم داشتم برهنه کرده و تهدید به استعمال بطری آب کردند. در همان روزها و در یکی از بازجویی‌ها شدت ضربات مشت و لگد و کابل که به سر و صورتم زده می‌شد به قدری زیاد بود که تمامی صورتم ورم کرده و چندین بار زیر کتک بی‌هوش شدم که هر بار با پاشیدن آب به صورتم مرا به هوش می‌آوردند."کمیته گزارشگران حقوق بشر، گفتگویی را با مریم ملک‌پور،خواهر وی در خصوص آخرین وضعیت این زندانی سیاسی انجام داده است که در زیر می‌آید:لطفا در مورد آخرین وضعیت سعید ملک‌پور توضیح دهید؟ ایشان الان در سلول‌هاي عمومی بند 2- الف، با دو زندانی دیگر هم‌سلول هستند و ما سه شنبه 22/1/91 بعد از سه ماه توانستيم با وی ملاقات كنيم.دقیقا چه زمانی از بند 350 به بند 2- الف منتقل شد و آیا دلیلی برای این مسأله ذکر کردند ؟ حدود يك سال پيش بود. زماني كه حكم اعدام براي باراول تأييد و به ديوان فرستاده شد. دليلي كه ارائه دادن (البته نه به ما به قاضي) اين بود كه چون حكم اعدام در شرف وقوع است براي رسانه‌اي نشدن و شانتاژ خبري، دستور انتقال به 2- الف داده شود. البته بازجوهاي سعيد اين جمله‌هايي كه گفتم رو طيِ يك نامه‌ی محرمانه به دادگاه ارائه دادند كه من از طريق وكيل ديدم.بعد از آن‌هم سعيد 6 ماه در سلول انفرادي بود تا حالا که در سلول‌هاي چند نفره نگهداری می‌شود.‫با توجه به اینکه، سعید مدت طولانی در سلول انفرادی و بند 2- الف بوده، وضعیت روحی و جسمی‌اش در حال حاضر چطوراست ؟ اوايل كه براي بار دوم به انفرادي منتقل شده بود، در طول 6 ماه فقط يكي دوبار ملاقات داشتيم . آن موقع روحيه‌اش را كاملا از دست داده بود و مرتب می‌گفت حلالم کنید و از این‌جور حرف‌ها. اما الان خدا را شکر روحيه‌اش خوب است. در اين مدت بیماری سنگ كليه گرفته بود كه طبق معمول به دكتر متخصص منتقل نشد و من خودم با هزار دردسر در مورد علائم‌اش با متخصص صحبت كردم وبرایش دارو تهيه كردم و از طريق هم‌بندیانش به دستش رساندم.در مورد آخرین وضعیت پرونده توضیح بدهید؟‬ متأسفانه حکم‌اش تأييد شده و بدون اطلاع رئيس ديوان و مستشار اول‌اش، مستقيما به اجراي احكام فرستاده شده است. ولي وكلای وی توانستند تقاضاي اعاده دادرسي بدهند، اما اطلاع ندارم که این تقاضا پذیرفته شده یا نه.‫در مورد دستگیری سعید توضیح بدهید و اینکه اصلا چه اتفاقی افتاد که اسم‌اش در این پرونده مطرح شد؟‬ سعيد براي آخرين ديدار با پدرم كه بيماربودند به ايران آمد. دو روز بعد از ورودش، در ميدان ونك توسط لباس شخصي‌ها دستگير شد.سعيد نرم‌افزاري براي بارگزاري يا آپلود عكس و فيلم طراحي كرده بود ، اسم خودش را هم به عنوان سازنده زير اين برنامه نوشته و اين برنامه را از طريق اينترنت فروخته بود . متأسفانه از برنامه‌اش در يك سايت غيراخلاقي استفاده شد و اسم سعید هم از همین طریق در این پرونده مطرح شد.چه زمانی شما خبردار شدید که سعید بازداشت شده است؟ روزي كه سعيد بازداشت شد تا ساعت یازده و نیم شب هيچ خبري از او نداشتيم و مادرم خيلي نگران بود. مرتب با موبایلش تماس می‌گرفتیم و جواب نمی‌داد. ساعت یازده و نیم شب ریختند درخانه مادرم (چند نفر لباس شخصي) و تمام وسايل سعيد ، لپ‌تاپ ، کیف و هر چه داشت را بردند. حتي كامپيوتر برادر دیگرم را هم بردند و به دروغ به مادرم گفتند كه سعيد در فرودگاه رشوه داده و به همين دليل دستگیرش کردیم.تا چه مدت از سعید بی‌خبر بودید، آیا توانستید ملاقاتش کنید؟‬ تا حدود دو هفته کاملا از او بی‌خبر بودیم. يك شب تماس گرفت و بعد از سلام به مادرم گفت:" حلالم كن" . بعد از يك‌ماه همسرش كه به ايران آمده بود توانست با او ملاقات كند. من و مادرم بعد از سه ماه و نيم توانستيم سعید را ببينم. آن‌هم بعد از هزار بار پيگيري از دادستاني و بازپرسي و جاهای دیگر و با حضور 4 مأمورآن زمان در مورد اتهام‌اش چیزی می‌دانستید؟ بله وقتي همسرش آمد ايران، به مدت 4 ساعت مورد بازجویی قرار گرفت . آن‌موقع تازه فهميديم اتهام‌اش چیست. يعني حدود يك‌ماه بعد از دستگيري‌اشزمانی که اعترافاتش از تلویزیون پخش شد، وضعیت حاکم بر خانواده چطور بود؟ روز اول عيد سال 88 اعترافاتش را پخش کردند. دقيقا سه روز بعد از فوت پدرم. مراسم ختم پدر بود و تازه میهمان‌ها رفته بودند كه فيلم از تلويزيون پخش شد. همه شوكه شده بوديم . من و برادرم گريه می‌كرديم و مي‌لرزيديم ..مادرم همان شب دچار حمله قلبي شد .در دوره بازداشت، وضعیت ملاقات و تلفن چطور بود، آیا در این مدت به وکیل دسترسی داشت ؟‬ حدود یکسال در انفرادی بود. در تمام دوران بازداشتش در انفرادی اجازه ملاقات با وكيل را نداشته است. بعد از اینکه به بند 350 منتقل شد، 2 یا 3 بار با وکیلش ملاقات داشت. در زمان بازداشتش در بند 2- الف شايد 40 روز يك‌بار اجازه می‌دادند که 2 دقيقه تلفنی با خانواده صحبت كند و در اين مدت ما فقط 3 يا 4 بار توانستيم ملاقاتش کنیم.در بند 350 به طور هفتگی ملاقات داشتیم. از زمانی هم که مجددا به بند 2- الف منتقل شد، ماهی یک‌بار ملاقات داشتیم. تا زمانی که حکم‌اش تایید شد که سه ماه ملاقات نداشتیم تا هفته گذشته.شما چهار سال و نیم است که با کابوس حکم اعدام سعید زندگی می‌کنید‬، از طرفی هم می‌دانید که سعید بی‌گناه است ‫اگر بخواهید پیغام یا حرفی به مسئولان قضایی بزنید چه می‌گویید؟‬ فقط اميدوارم با حسن نيت و بدون غرض‌ورزي يك دادگاه عادلانه با حضور كارشناس مورد وثوق قوه قضاييه براي سعيد تشكيل شود تا اوبتواند بی‌گناهی‌اش را ثابت کند.و اگر بخواهید یک جمله به سعید بگویید؟ به اندازه جانم دوستت دارم و به داشتن برادري مثل تو افتخار مي‌كنم وتا زنده‌ام هر كاري بتوانم براي اثبات بي‌گناهي و آزاديت انجام مي‌دهم.با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.  

انتشار: کمیته گزارشگران حقوق بشر

۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

آریا آرام نژاد به یک سال حبس تعزیری محکوم شد


آریا آرام نژاد، خواننده جوان حامی جنبش سبز و خواننده اثر «علی برخیز»، به یکسال حبس تعزیری محکوم شد.
آرام نژاد در سایت رسمی خود نوشت :
«متاسفانه با خبر شدم که دادگاه انقلاب در اقدامی عجیب ، غیر موجه با استناد به ماده 500 قانون مجازات اسلامی مجددا من را به یک سال حبس تعزیری محکوم کرد، در حالی که پیش از این تفهیم اتهام و تمامی جلسات دادگاه من با سر فصل اقدام علیه امنیت ملی برگزار شده بود و من تمامی دفاعیات خود را بر پایه همان اتهام انتصابی انجام داده بودم.
متاسفانه در زمان برگزاری دادگاه بارها به من و خانوده ام اعلام شده بود که از گرفتن وکیل خود داری کنیم و پرونده دوم من بسیار سبک بوده و با توجه به اینکه مورد خاصی در آن وجود ندارد احتمال تبرئه در آن بسیار بالاست، همچنین با توجه به جو سنگین بوجود آمده در شهر بابل عملا تلاشهای خانواده من برای متقاعد کردن وکلا برای قبول وکلات هم به سرانجامی نرسید و دستگاه قضایی در خلاء حضور وکیل با تغییر در سر فصل اتهام انتصابی بار دیگر من را به صرف ارائه آثار هنری به زندان محکوم کرد
پیش از این در چند روز گذشته بارها مسئولین قضایی شهرستان در ملاقاتهای مختلف با من ضمن ابراز تاسف از وضعیت بوجود آمده برای من در ماه های اخیر، ابراز میداشتند که جای هنرمند زندان نیست !
امااینک این رفتار دوگانه چگونه توجیه خواهد شد !؟
من به حکم صادره شده بشدت معترض هستم و قطعا از همه ظرفیتهای موجود قانونی برای احقاق حق آزادی ام استفاده خواهم کرد...» آریا آرام نژاد، در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ در پی انتشار اثر «علی برخیز» توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد.او پس از گذراندن ۳۵ روز انفرادی و زندان که تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرده بود، به قید وثیقه آزاد و سپس در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به نه ماه حبس تعزیری محکوم شد.آریا یک روز پیش از عید نوروز 91 برای مرخصی دو هفته ای آزاد شده بود، که با پایان زمان مرخصی به وی ابلاغ شد که آزاد شده است.
پدرام طنازی 

۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

مشکل جنبش سبز چیست؟


۱- آن‌ها که از تابلوی جنبش سبز استفاده می‌کنند ولی در نهان دل در گروی جنگ و ایفای نقش “حامد کرزای” دارند هم نخوانند. آن دسته از چپ‌هایی که به چیزی کمتر از “انقلاب پرولتری” و “سرنگونی امپریالیسم و سرمایه داری جهانی” رضایت نمی‌دهند یا به تأسی از بزرگان خود دموکراسی و حقوق بشر را مقولاتی بورژوایی و لاجرم نامطلوب می‌پندارند هم لطف کنند و از همین جا از مطالعه‌ی این مطلب منصرف شوند. مخاطب این مطلب بدنه و هسته‌ی اصلی جنبش سبز است. همان‌ها که به رغم همه‌ی روضه‌های تکراری “تحلیلگران” آن سوی آب‌ها با “مشارکت جویی” خود در انتخابات سال ۸۸ پایه گذار گسترده‌ترین جنبش دموکراتیک مدنی و ضد خشونت تاریخ معاصر ایران شدند. جنبشی که زمانی مهم‌ترین خواست آن رعایت حداقلهای لازم برای برگزاری یک انتخابات آزاد و سالم بود.
۲- طی سه سال گذشته و خصوصا در دوران اوج جنبش سبز (شش ماه اول) خیلی از نیرو‌ها کوشیدند خود را ذیل این جنبش تعریف کنند (حتی آن‌ها که همیشه پای ثابت تحریم انتخابات و سرنگونی طلب بوده‌اند)، به این ترتیب و خصوصا در خارج از کشور ائتلاف نانوشته اما گسترده‌ای از نیروهای سیاسی به وجود آمد که موجب امیدواری بود اما هیچ کس فکر نمی‌کرد که همین ائتلاف گسترده به پاشنه‌ی آشیل جنبش سبز تبدیل شود. لابد می‌پرسید چگونه؟ تکثر در جنبش سبز به جایی رسید که آن را از هدف و معنا خالی کرد. در حال حاضر هیچ تعریف مشخصی از جنبش سبز وجود ندارد. موسوی و کروبی –از نظر من به اشتباه- از پذیرفتن عنوان رهبری جنبش خودداری کردند و به این ترتیب باعث شدند نیروهایی که هیچ وزن اجتماعی نداشتند با دوپینگ رسانه‌های برون مرزی خود را هم عرض هسته‌ی اصلی جنبش سبز قرار دهند و به “هدف گذاری” و “استراتژی‌پردازی” برای آن بپردازند و آب را بیش از پیش گل آلود کنند. اینگونه بود که مردم بین سرکوب خشونت بار در خیابان‌ها و سردرگمی جنبش سبز در تعیین هدف سرگردان شدند و دلسرد و سرانجام دلشکسته به کنج خانه‌های خود خزیدند.
۳- وضعیت جنبش سبز اکنون به گونه ایست که نه تنها مشخص نیست “چه می‌خواهد” بلکه حتی معلوم نیست که “چه نمی‌خواهد”! نسبت جنبش سبز با “جمهوری اسلامی” و “قانون اساسی” آن چیست؟ آیا خواست آن، چنانکه از رهبران این جنبش نقل شده‌‌ همان اجرای بدون تنازل قانون اساسی است یا اینکه جنبش سبز در پی گذار از جمهوری اسلامی است؟ جنبش سبز جنبشی اصلاحی است یا انقلابی؟ هدفش اصلاح جمهوری اسلامی است یا برانداختن آن؟ برخی بزرگان خوش سابقه و خوشنام می‌گویند باید به دنبال راهی “فراسوی اصلاح و انقلاب” بود، پرسش اما این است که به هر حال تکلیف ما با ساختار حقیقی و حقوقی موجود چیست؟ حرکت فراسوی اصلاح و انقلاب بحثی ناظر به “روش” است اما به پرسش در باب “هدف” پاسخ نمی‌دهد. مشکل اینجاست که اکثر تحلیل‌ها و روش‌های پیشنهادی به رغم فرهیختگی و صداقت پیشنهاد دهندگان به شدت “ذهنی” هستند و زمینه‌ای برای “عینی” کردن آن‌ها وجود ندارد.
۴- و به این ترتیب جنبشی که با پرسش “رأی من کجاست” آغاز شد نهایتا در موقعیتی قرار گرفت که رهبران آن برای اظهار نظر در مورد “حقوق همجنسگرایان” تحت فشار قرار گرفتند؛ گویا جنبش سبز قرار بود همه‌ی مشکلات تاریخی ایرانیان را حل کند، مدام به لیست مطالبات افزوده شد و شعار‌ها رادیکالیزه شدند، در عین حال بین رادیکالیزه شدن جنبش و استقبال مردم از فراخوان‌های آن نسبت معکوسی وجود داشت. در حالی که مردم هر بار کمتر به خیابان می‌آمدند مطالبات گسترده‌تر و خواست‌ها و شعار‌ها رادیکال‌تر می‌شد بدون آنکه توجه شود این خواست‌ها و مطالبات بناست در موازنه‌ی قوای حاکم به پشتوانه‌ی کدام نیروی اجتماعی، ابزار و قدرت محقق شوند؟ مشکل مسابقه‌ی رادیکالیسم و آوانگاردیسم این است که نهایتی ندارد و سرانجام نیروهای سیاسی را از واقعیات سیاسی و اجتماعی منفک می‌کند و “ثر گذاری” و “توان بسیج” آن‌ها را به صفر می‌رساند.
۵- جنبش سبز دچار بحران “معنا” و “هدف” است. می‌گویند جنبش سبز زنده است و مترصد فرصت، حرفی نیست اما اگر این “فرصت” فراهم شد بدنه‌ی جنبش سبز باید برای کدام خواسته به میدان بیاید؟ از این گذشته فرصت مذکور را باید “به ما بدهند” و “ایجاد شود” یا باید در راه ایجاد آن بکوشیم و برنامه‌ای داشته باشیم؟ می‌توان سر را زیر برف کرد و یا عجالتا دهان منتقدین و پرسشگران را با حماسه سرایی، سوگواری و ذکر مناقب و مصائب “شهدا و اسرای جنبش سبز” بست، این اما گره‌ای از کار فروبسته‌ی ما نمی‌گشاید.
۶- بیست و دو خرداد امسال که فرا برسد جنبش سبز ۳ ساله می‌شود بنابراین روز‌ها و هفته‌های پیش رو فرصت مناسبی است که بدون “ترس” و “تعارف” به ارزیابی عملکرد خود طی سه سال گذشته بنشینیم. نباید بگذاریم فضای عاطفی موجود ما را از ارزیابی عقلانی راهی که طی کرده‌ایم بازدارد. می‌گویند “صحت یک استراتژی را با نتایج آن می‌سنجند” بر این مبنا جنبش سبز و راه طی شده را چگونه باید قضاوت کرد؟ هسته‌ی اصلی جنبش سبز را اصلاح طلبانی تشکیل می‌داده و می‌دهند که اکنون یا مجبور به مهاجرت شده‌اند یا در حصر و حبس‌اند و یا خانه نشین. این افراد اکثرا دل در گروی گذار مسالمت آمیز و تدریجی به “دموکراسی” و “دولت قانونمند” داشته و تا آنجا که می‌دانم “دارند”. بنابراین نخستین و بنیادی‌ترین پرسشی که بخصوص پیش روی آنهاست این است که آیا راه طی شده به وسیله‌ی جنبش سبز و رهبران آن زمینه را برای گذار مسالمت آمیز به دموکراسی و حاکمیت قانون مساعد‌تر کرده و این راه را گشوده‌تر گردانیده یا در تحلیل نهایی با عاطفی، دوقطبی و رادیکالیزه کردن فضای سیاسی بر دشواری‌های این راه افزوده است؟
پدرام طنازی

مرگ و زندگی جنبش سبز


به این گزارهٔ توصیفی بنگرید: «جنبش سبز تمام شد و به بایگانی تاریخ پیوست». در مورد این مدعا، تأمل عقلانی باید جایگزین واکنش احساسی شود. اکثریت بالای مخالفان جمهوری اسلامی، جنبش سبز را همچون فرزند خود دوست داشتند و دارند.
این دلبستگی برحق، رابطهٔ افراد با جنبش را به مقوله‌ای «ناموسی» تبدیل کرده بود. هر نوع نقدی، واکنشی خصمانه را به دنبال می‌آورد. گویی ناقد، یکی از دشمنان است که باید «دشمن» بودنش  را – از طریق دشنام، تهمت، دروغ – افشا کرد.اما اینک فرصت نیکویی برای تأملات نظری پیرامون رویدادی که رخ داد، فراهم آمده‌است:
یکم- آیا «اعتراض‌های سیاسی» پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ – به تعبیر دقیق جامعه‌شناختی- یک «جنبش اجتماعی» بود یا باید آن را یک «حرکت» و «پویش» به شمار آورد؟ تا حدی که من می‌فهمم، آن رویداد را نمی‌توان «جنبش اجتماعی» به شمار آورد، بلکه بهتر است آن را «حرکت» محسوب کنیم.
دوم- «نارضایتی فراگیری» از زمامداران و جمهوری اسلامی در جامعه وجود دارد. این «نارضایتی» معلول علل و دلایل پرشمار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی، ایدئولوژیک و سیاسی است. نمی‌توان همهٔ علل و دلایل را به علل و دلایل سیاسی تقلیل داد یا فروکاست. به عنوان نمونه، طرفداران دو تیم استقلال و پیروزی از نتیجهٔ بازی شهرآورد «ناراضی»‌اند. در زمان بازگشت به خانه‌ها، اعتراض خود را- مثلاً نسبت به داوری بد- به شکل تخریب اموال عمومی بروز می‌دهند. ممکن است کنش جمعی آنان به یک «شورش» آنی چند ساعته منتهی شود. فردی را با دوست دخترش بازداشت کرده‌اند، او هم به دلیل نبود آزادی‌های اجتماعی ناراضی است.
سوم- مخالفان باید بتوانند «نارضایتی» مردم را به «اعتراض سیاسی» تبدیل کنند تا جنبش اجتماعی پدید آید. «اعتراض سیاسی» یکی از ارکان جنبش‌های اجتماعی است، اما این جنبش‌های دارای ارکان دیگری هم هستند که بدون آنها جنبشی در کار نخواهد بود. یکی از خطاهای مخالفان جمهوری اسلامی این است که میان «نارضایتی» و «اعتراض سیاسی» تفکیک قائل نمی‌شوند و اولی را به جای دومی می‌گیرند. ادعای آنان این است که همهٔ مردم مخالف رژیم جمهوری اسلامی هستند. سپس با ارائهٔ شواهد و قرائن فراوان دربارهٔ انواع و اقسام نارضایتی‌ها- به عنوان مثال نارضایتی عمومی از گرانی‌ها- مدعای خود را موجه می‌سازند.
چهارم- در دوران «حرکت سبز» صدها هزار نفر به خیابان‌ها ریختند و به طور مسالمت‌آمیز «اعتراض سیاسی» خود را به نمایش گذاردند. آیت الله خامنه‌ای فرمان سرکوب را در نمازجمعهٔ تهران صادر کرد. به دنبال این حکم: صدها تن مجروج، ده‌ها تن کشته، چند هزار تن بازداشت و شکنجه شدند، چند تن زیر شکنجه جان باختند و ده‌ها شیرزن و آزادمرد بی گناه به حبس‌های بلندمدت در دادگاه‌های فرمایشی (مطابق میل سلطان) محکوم شدند. بسیاری از زندانیان بیمارند، برخی سالخورده‌اند، بسیاری از تلفن محرومند، برخی حتی یک بار هم به مرخصی نیامده‌اند. آنان با ایستادگی و مقاومت خود، «مشعل آزادیخواهی» را همچنان روشن نگاه داشته‌اند. «شجاعت» و «ایستادگی» در قلمرو سیاسی، متغیری مهم است که نباید نادیده گرفته شود. شجاعت موسوی و کروبی و رهنورد و دیگر زندانیان، «سرمایهٔ اجتماعی»‌ای را پدید آورده‌است که در بزنگاه تاریخی می‌تواند به عنوان نیرویی موثر و عقلانی جهت‌بخش باشد.
پنجم- به شکست «جنبش سبز» از منظرهای متفاوتی می‌توان نگریست. یک منظر، «منظر سرکوب» است. بدون تردید آیت‌الله خامنه‌ای با استفادهٔ از «سازمان سرکوب» آموزش‌دیدهٔ خود، «خواست» و «اراده» خود را محقق کرد. به تعبیر دقیق، اگر همهٔ متغیرهای «وضعیت انقلابی» موجود باشند، اما «شرط لازم» فروپاشی «توانایی» و «اراده» سرکوب موجود نباشد، انقلابی به وقوع نخواهد پیوست. برای فروپاشی رژیم، می‌بایست یکی از دو متغیر «خواست سرکوب» و «توان سرکوب»  یا هر دوی آنها متزلزل گردد، وگرنه رژیم استبدادی به بقای خود ادامه خواهد داد.جمهوری اسلامی نه تنها دارای ارادهٔ سرکوب است، بلکه برای سرکوب «پایگاه اجتماعی» ایجاد کرده‌است. رژیم شاه فقط دارای «سرکوب عمودی» بود، اما جمهوری اسلامی «سرکوب افقی» را هم بدان افزود. در عین حال، نبود «جنبش اجتماعی» یا شکست «جنبش سبز» را نمی‌توان فقط و فقط با متغیر سرکوب تبیین کرد. اگر این گونه بود، در هیچ نظام سرکوبگری نباید شاهد وجود جنبش اجتماعی باشیم. اما واقعیت تاریخی خلاف این مدعا را نشان می‌دهد.
ششم- تغییر شعار «رأی من کجاست» به شعارهای ساختارشکن- به خصوص شعار سرنگونی جمهوری اسلامی- موجب کاهش شدید عاملان و حاملان جنبش سبز شد. معنای این مدعا این نیست که ترک‌کنندگان جنبش سبز طرفدار جمهوری اسلامی بودند، بلکه اکثریت معترضان برای سرنگونی رژیم به خیابان‌ها نیامده بودند، یا سرنگونی رژیم در آن شرایط را ناممکن می‌دانستند، یا حاضر به پرداخت «هزینه»های سنگین نبودند و غیره. آیت الله خامنه‌ای از «فرصت» پدید آمده بخوبی استفاده کرد و اکثریت روزنه‌های فعالیت مخالفان را مسدود ساخت.
هفتم- قرار دادن زمامداران خودکامه در دو راهی مرگ و زندگی، چاره‌ای جز سرکوب شدید برای آنان باقی نمی‌گذارد. نمی‌توان به سرکوبگران گفت، شما به فرایندهای دموکراتیک تن دهید، پس از گذار به دموکراسی، ما همهٔ شما را زندانی و اعدام خواهیم کرد. آیت الله خامنه‌ای به سرنوشت صدام حسین، سرهنگ قذافی و حسنی مبارک می‌نگرد. ظاهراً این آخری وضعیت بهتری دارد، اما حقیقت این است که تحقیر او شدیدتر بوده‌است، چرا که او را در قفس حیوانات درنده محاکمه کرده‌اند. روشن است که هیچ دیکتاتوری بدون مبارزهٔ مردم و فلج کردن کارها، عقب‌نشینی نخواهد کرد، اما دموکراسی‌خواهان، برای گذار مسالمت‌آمیز به دموکراسی، با دیکتاتورانی چون پینوشه، دکلرک، یاروزلسکی، و…؛ گفت‌وگو و سازش کرده‌اند. «برگزاری انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت» در برابر «ببخش و فراموش نکن».
هشتم- هیچ چیز «تمام» نشده‌است، برای این که هیچ مسأله‌ای حل و هیچ مشکلی رفع نشده‌است. جمهوری اسلامی گرفتار بحران اقتصادی، بحران مشروعیت، بحران ایدئولوژیک، بحران کارآمدی، بحران بین‌المللی و غیره‌است. رژیم قادر به بازسازی ایدئولوژیک خود نیست. این بحران‌ها، مخالف‌سازند.شاه در دههٔ ۱۳۵۰ گمان می‌کرد که کار مخالفان را یکسره کرده‌است. سازمان سیا و دیگر مقامات آمریکایی- بین سال‌های ۱۹۷۷- ۱۹۷۵- شاه را کاملاً تثبیت شده و مخالفانش را هیچ به شمار می‌آوردند. یک سال پیش از انقلاب، جیمی کارتر- رئیس جمهور آمریکا- در کاخ نیاوران، ایران را «جزیرهٔ ثبات» معرفی کرد. گویی همهٔ آنها به کورچشمی دچار شده و آن چه در بطن جامعه می‌گذشت را نمی‌دیدند.اینک نیز کسانی گرفتار کورچشمی شده‌اند. زمینه‌ها و علل پیدایش نارضایتی و اعتراض سیاسی به وفور در جامعهٔ ایران موجود است. باید «امید» آفرید و «فرصت» پدید آورد. به جای «فرصت‌سوزی»، باید «فرصت‌سازی» کرد. به عنوان مثال، جنگ همهٔ فرصت‌های گذار به دموکراسی را نابود خواهد کرد. ولی انتخابات ریاست جمهوری یک «فرصت» است که می‌توان از آن برای ایجاد «شبکه‌های اجتماعی بالفعل» استفاده کرد[۳]. اگر «پایین» قوی نباشد، «بالا» همه چیز را خواهد بلعید. اختلافات «بالایی‌ها» نیز «فرصتی» است که «پایینی‌ها» باید از آن استفاده کنند. اختلاف میان احمدی نژاد و اصول‌گرایان روز به روز شدیدتر می‌شود. تا جایی که به مسئلهٔ بسیار حساس هسته‌ای کشیده شده‌است: «هیأت مذاکره کنندهٔ غربی که اخیراً به ایران سفر کرد، نشانه‌های مثبتی برای بازدید از منطقه نظامی پارچین، دریافت کرده بود اما دخالت رئیس جمهور، مانع از این بازدید شد.«فرصت»های زیادی برای فعالیت وجود دارد. «فرصت»هایی که هرگز مخالفان به طور جدی وارد آن حوزه‌ها نشده‌اند. کارگران و معلمان دو نمونهٔ خوب این مدعا هستند. باید فرصت آفرید و از فرصت‌های موجود استفاده کرد. هدف فوری سرنگونی رژیم، یأس‌آوراست، اما راه‌های قدرتمند ساختن مردم از طریق سازمان‌یابی آنان و ایجاد توازن قوا میان دولت و جامعهٔ مدنی به طور مطلق بسته نیست و بسته شدنی هم نخواهد بود. باید از طریق قدرتمند کردن مردم، اعتراض سیاسی را دوباره زنده کرد. بدون «اعتماد»، «صرف وقت» و «کنش جمعی» هیچ سنگری را نمی‌توان فتح کرد. به دنبال زنده کردن باشیم، تا مرگ.
اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)

۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

نامه مادر قاسم شعله سعدی به خامنه ای: مرا هم در اوین زندانی کنید؛ اگر دل شما برای ایران نمی سوزد دل ما بی قرار این سرزمین است


مادر دکتر قاسم شعله سعدی زندانی سیاسی  نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای نوشت .مادر دکتر قاسم شعله سعدی زندانی سیاسی و شهید اصغر شعله سعدی شهید دفاع مقدس، در نامه ای سرگشاده به آیت الله خامنه ای، با انتقاد شدید از عملکرد رهبری  جمهوری اسلامی، از او پرسید “چرا علی وار جلوه می کنید ولی در زمان اجرای عدالت تجاهل می کنید و از جمله خواستار عدم کش دادن قضیه فساد سه هزار میلیارد تومانی می شوید؟!
این مادر ۸۶ ساله که یکی از فرزندان خود را در دفاع مقدس از دست داده است و فرزند دیگرش نیز به خاطر انتقادی به رهبری هم اکنون در زندان به سر می برد، در بخشی از نامه خود  به رهبری جمهوری اسلامی می گوید” یا دستور فرمایید سینه مرا هم محافل خودسر بشکافند همانطور که سینه پروانه فروهر را شکافتند و مرا به گورستان ببرند تا به فرزند شهیدم اصغر بپیوندم ” و یا ” دستور فرمایید مرا هم در اوین زندانی کنند تا به فرزند اسیرم بپیوندم شاید بوی پیراهن یوسفم چشم و دلم را روشن کند”.


متن کامل نامه به این شرح است :


اعلی‌حضرت همایونی علی خامنه‌ای


سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
 حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را


اعلی‌حضرتا شاید تعجب کنید که چرا می‌گویم اعلی‌حضرت، این نامه خود گویای این مفهوم خواهد شد. چرا که این نامه از طرف مادری دلسوخته و داغدار ۸۶ ساله است که هم داغ فرزندی شهید را برخود دارد، شهید اصغر شعله سعدی و هم دلسوخته فرزند اسیری است که ظالمانه و غیرقانونی هم‌اکنون در کشوری که شما در راس آن قرار دارید توسط عوامل شما اسیر گشته است، دکتر قاسم شعله سعدی. آری اعلی‌حضرتا آن زمانی‌که مجتبی‌ای شما به درس و مشق می‌پرداخت، اصغر نوجوان من که دانش‌آموزی بیش نبود و آن هم دانش‌آموز ممتاز دبیرستان، دانشگاه شیراز، درس و مشق را رها و به جبهه‌ها پیوست، شما باید حافظه خوبی داشته باشید؛ آیا یادتان هست در آن زمان که اصغر نوجوان من، هدف آر‌پی‌جی قرار گرفت خواهر محترم شما به کدام دشمن پیوسته بود و صدای داماد محترم شما از کدام رادیو پخش می‌شد؟ 
نصف بدن اصغر من متلاشی شد. در آن روز وداع من فقط نیمی از بدن اصغرم را به خاک سپردم، گفتم؛ من فرزندان دیگری نیز دارم و نیز گفتم همه جوانان ایران فرزندان من هستند، در همان زمان نیز پسر دیگرم دکتر قاسم شعله سعدی این استاد حقوق و سیاست دانشگاه در دادگاه‌های بین‌المللی از حقوق ملت ایران در جبهه حقوقی و دیپلماتیک دفاع می‌کرد. از این گذشته پس از شهادت آن فرزند، فرزند دیگرم را به جبهه‌ها فرستادم. چرا؟ چون نمی‌خواستم سنگر ایران زمین در جبهه‌ها هیچ‌گاه خالی بماند. هم‌اکنون نیز بر این عهدم پایبندم. باز هم از ملت و کشور دفاع خواهم کرد همراه با فرزندانم بدون توجه به اینکه بستگان شما و … باز هم به دشمن می‌پیوندند یا نه.اعلی‌حضرتا شهادت اصغرم به اندازه‌ غم و اسارت فرزند دیگرم قلب مرا نیازارد؛ زیرا اصغر من به دست دشمن شهید شد اما فرزند دیگرم که هم‌اکنون اسیر شماست تنها به جرم دفاع از حقوق ملت، امر به معروف و آزاداندیشی اسیر شد. مگر شما خود خواستار آزاد اندیشی نشده‌اید؟ دکتر قاسم شعله سعدی به دنبال طرح چند سوال قانونی از شما در سال ۱۳۸۱ یعنی ۱۰ سال قبل به دست قاضی دستگاه قضای شما، قاضی حداد محکوم شده است و قاضی حداد همان کسی است که به علت شکنجه منجر به قتل و تخلف درباره زندانیان کهریزک هم‌اکنون از مسئولیت قضایی تعلیق شده است. 
راستی آیا ننگ این شکنجه‌ها تا ابد از پیشانی جمهوری اسلامی پاک خواهد شد؟ 
چنین محکمه‌ای و چنین حکمی هیچ زیبنده آن طرح دلفریبی که شما ترسیم ‌می‌کنید نیست. هست؟ البته رای صادره چنان ناشیانه و بی‌پایه بود که رئیس قوه قضائیه منصوب شما که گویا استاد شما هم بوده حکم صادره را خلاف بین شرع تشخیص و دستور توقف اجرای حکم و اعمال ماده ۱۸ را داده است که ظاهرا طبق قانون می‌بایست رسیدگی مجدد ماهوی می‌شد اما هم اکنون به شما خبر می دهم که چنین کاری هیچ گاه صورت نگرفت و اکنون با گذشت ۱۰ سال از اتهام، به علت مرور زمان امکان رسیدگی نیست. می دانید که من مادر خانواده ای هستم که حقوقدانان متعددی به کشور تقدیم کرده و لذا شاید الفبای حقوق را بدانم. معلوم نیست که دستگاه قضایی ناعادلانه شما که باید پشتیبان حقوق و آزادی های مردم باشد به چه مجوزی از آزادی فرزندم خودداری و اصرار به اجرای حکم نقض شده و مشمول مرور زمان شده که مطلقا قابلیت اجرا ندارد می نماید.اعلی‌حضرتا به دلیل کبر سن، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و سرانجام کثرت و نفس گیر بودن پله های زندان اوین حتی امکان ملاقات با پسرم، دکتر قاسم شعله سعدی را از پشت میله های زندان اوین که امروز به دلیل اجرای سیاست ها و دستورات شما یا کار به دستان منصوب و منسوب شما به دانشگاه تبدیل شده است را ندارم و یکسال است که همچون یعقوب نبی حتی از عطر یوسفم نیز محرومم. با وجود این حتی از شما درخواست مرخصی استعلاجی وی را هم ندارم، علی رغم این که به علت شکنجه دچار آسیب نخاعی شده و همان پزشک متخصص زندان به علت وخامت وضع سلامتی و در معرض آسیب دیدگی کلی نخاعی قرار داشتن چهار مرتبه نظر به عدم تحمل کیفر داده ولی مقامات قضایی ظاهرا تعمد دارند که از طرفی نظر پزشک معتمد خود را نادیده بگیرند و از طرف دیگر قصد دارند پسرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا فلج شود، این درحالیست که مدت حبس وی که توسط قاضی صلواتی و به دستور مقامات دستگاه امنیتی شما محکوم شده بود به پایان رسیده و اکنون او را به بهانه اتهام و حکم نقض شده، مشمول مرور زمان شده و غیرقانونی، قاضی حداد که طبق همان قانون رسمی که شما ظاهرانه مدعی تعهد به آن هستید کاملا از اعتبار ساقط شده است، او را در زندان نگه داشته اند.اعلیحضرتا من در آستانه سال نو برخلاف سال‌های گذشته که فقط یک شمع به یاد اصغر شهیدم در سفره هفت‌سین روشن می‌کردم، امسال یک شمع هم به یاد پسر اسیرم دکتر قاسم شعله سعدی روشن کردم. راستی در سفره هفت‌سین شما چند شمع روشن بود؟ آیا اصلا به هفت سین که یک سنت ایرانی است، باور و اعتقاد دارید؟! 
من تصور می کنم که یک اراده سیاسی برای نگه داشتن غیرقانونی فرزند اسیرم در زندان وجود دارد که اگر واقعا چنین اراده سیاسی‌ای وجود دارد تا برخلاف مقررات فرزندم را در حبس نگه دارید، صادقانه بگویم این نشان می‌دهد که شما از فرزندم می‌هراسید که اگر چنین استنباطی درست باشد خدا را سپاس می‌گویم که فرزندی به من عطا کرده که رهبر جهان اسلام از او می‌ترسد و به خاطر چنین ترسی اعلیحضرت رهبر جهان اسلام مجبور شده است او را در حبس نگه دارد زیرا قلم مستحکم او چون عصای موسی و زبان برنده اش چون ید بیضا و دانش او همچون بالطل السحر است در غیر این صورت اگر توان پاسخ منطقی به پرسش‌هایش داشتید نیاز به محکومیت و حبس او نبود.لذا من حتی درخواست مرخصی او را نکردم بخصوص که پسرم وکیل دادگستری و استاد حقوق و سیاست دانشگاه است و نه هیچ نسبتی با آیات عظام و نه هیچ پیوندی سببی و نسبی با مقامات نظام داشته و نه هیچ ارتباطی با علمای اعلام دارد تا از مزایای آن برخوردار شود بنابراین هیچ انتظاری برای پسرم از جانب شما ندارم. اما شنیده ام که پسرم هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین در کنار بعضی از دانشجویانش زندانی است. جرم او مصاحبه و آزاداندیشی و طرح سوالات قانونی است . حالا جناب جلالتمآب اگر از شما بپرسند شعار آزاداندیشی شما موجب اسارت خواهد شد چه پاسخی دارید؟ جلوگیری از آزادی تنها یک مورد است. علاوه بر این فساد هم در کشور بیداد می‌کند. اگر از شما بپرسند مسئولیت فسادهای بزرگ که در تاریخ ایران و جهان بی سابقه بوده آن هم در دولتی که از حمایت کامل شما برخوردار بود، چه کسی است، چه پاسخی دارید؟ 
اعلیحضرتا چگونه در ارتباط با منتقدین خود و نه حتی مخالفین، آنها را به طلحه و زبیر تشبیه می کنید و خود را بی کم و کاست جای پیشوای منزه می نشانید و علی وار جلوه می کنید ولی در زمان اجرای عدالت تجاهل می کنید و از جمله خواستار عدم کش دادن قضیه فساد سه هزار میلیارد تومانی می شوید؟! 
اعلیحضرتا مگر فرزند من چه کرده است جز طرح چند سوالنسبت به حضور شما در جایگاه رهبری در حالیکه فاقد شرایط بودید به جای توضیح در این زمینه چرا به تیغ آهن روی آورده اید؟ آیا دولت ها آن هم یک دولت که مدعی اسلامی بودن هم هست و می خواهد مرکز جهان شود به تیغ حلم هم نیاز ندارد؟ و البته به شفافیت و دموکراسی؟ در ایران امروز میلیون ها نفر در فقر و تنگدستی زندگی می کنند، معترضین محبوسند و ثروت ملی ایران یا اختلاس می شود یا به حزب الله لبنان، حماس، بولیوی و … بخشیده می شود. آیا این چراغ به خانه خودمان بیشتر روا نیست؟ مسئول این کارها چه کسی است؟ فقر و تنگدستی و فرار مغزها به راستی دستاورد چه حکومتی است و مسئولیت شما در این زمینه چیست؟ مگر دکتر شعله سعدی جز طرح سوالات فوق الذکر جرمی مرتکب شده است؟ چرا با استادان دانشگاه و دانشجویان و نخبگان کشور چنین برخوردی می شود. گروهی زندانی و گروهی اخراج و بازنشسته و گروهی نیز ترور می شوند.پسر من یکی از همین هایی است که اکنون در حبس است و همه اینها حتی بدون رعایت ظاهری قانونی انجام می شود. برخورد دستگاه قضایی شما مناسب نبوده و در شان ملت ما نیست، دزد را آزاد و مالباخته را به زندان می برید. این حکایت ها را پیش از این هم در قضیه پرونده اختلاس ۱۲۳ ملیاردی دیده ایم و در قضیه شهرام جزایری نیز همین قضیه تکرار شد و بسیاری که مقصر بودند از مجازات معاف شدند. قضیه پالیزدار و حمله به کوی دانشگاه تهران آن هم دو بار در سال ۷۸ و ۸۸ که دیگر نیاز به توضیح ندارد. اظهر من الشمس است. دانشجویان مظلوم مظنون ولی مهاجمان مصون ماندند. این ملت چگونه می تواند به این دستگاه قضا اعتماد کند. از بگیر و ببندهای پس از انتخابات آنچنانی ۸۸ هم بگذریم. اعلیحضرتا هر چه زمان می گذرد من و این ملت به حقانیت و درستی سوالاتی که پسرم در سال ۸۱ از شما پرسیده بود بیشتر پی می بریم و چنانچه قاضی دادگاه هم گفته بود به اذن شما فرزندم به زندان محکوم شده است ولی با این حساب این حکم توسط رئیس قوه قضائیه نقض شده بود اما گذشته از این که این حکم دیگر وجاهتی برای اجرا ندارد و غیرقانونی است اینجانب به عنوان مادر داغدار یک شهید و دلسوخته و نگران فرزند در بند دیگرش شما را مسئول این بازداشت غیرقانونی می دانم. زیرا چه آنگونه که فرزندم دکتر شعله سعدی معتقد است شما از اول به دلیل فقدان شرایط قانونی رهبر غیرقانونی بوده اید یا نه، به هر حال چون هم عملا کشور در ید شماست و هم آگونه که قاضی حداد گفته به اذن شما فرزندم را محکوم نموده و چون در واقع شما طرف دعوی فرزندم بوده اید و در واقع شما هم شاکی بودید و هم قاضی و به هزار و یک دلیل مسئولیت مستقیم حبس غیرقانونی و خودسرانه فرزندم و عواقب آن متوجه شخص شما خواهد بود.


اعلیحضرتا با همه مراتب فوق، همانطور که گفتم حتی درخواست مرخصی استعلاجی برای فرزندم ندارم ولی چون به دلیل کهولت سن، بیماری، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و کثرت پله های زندان اوین حتی امکان ملاقات از پشت میله های زندان هم ندارم، نظر شما را به موارد زیر جلب می کنم:


۱. یا دستور فرمایید سینه مرا هم محافل خودسر بشکافند همانطور که سینه پروانه فروهر را شکافتند و مرا به گورستان ببرند تا به فرزند شهیدم اصغر بپیوندم:


سر می برند و گویند فرمان پادشاه است
 فرمان بود ولیکن این نیست رسم شاهی


۲. دستور فرمایید مرا هم در اوین زندانی کنند تا به فرزند اسیرم بپیوندم شاید بوی پیراهن یوسفم چشم و دلم را روشن کند


یا رب از اندازه بگذشته است ظلم پادشاه
 سایه او از سر این خلق کی کم می شود


اعلیحضرتا آیا بهتر نیست هرچه زودتر ترتیبی اتخاد کنید تا آبروی ایران عزیز ما کمتر در محافل بین المللی بریزد و کسانی همچون آقای احمد شهید به عنوان موارد نقض حقوق بشر در ایران گزارش هایی که عرق سرد بر پیشانی من، ایرانی و ایران دوست می نشاند منتشر نکنند. اگر دل شما برای ایران نمی سوزد دل ما بی قرار این سرزمین است.


گزارش جرس 

۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

مرخصی آریا آرام نژاد به آزادی دائم تبدیل شد

امروز با دستور مراجع قضائی ،مرخصی نوروزی آریا آرام نژاد به آزادی دائم او تبدیل شد.آریا ارام نژادهنرمند ایرانی به همراه تعدادی از زندانیان متی کلا در ۲۹ اسفند به مرخصی آمدند و امروز در پیج رسمی اش این خبر را اعلام داشته است که با دستور مراجع قضائی ،مرخصی نوروزی آریا آرام نژاد به آزادی دائم او تبدیل شد.در آبان ماه ۹۰ ، پنج مامور اداره اطلاعات استان مازندران با ورود به منزل این هنرمند جوان هوادار جنبش سبز در بابل، او را بازداشت کردند. این در حالی بود که او در همین روز برای برای پیگیری پرونده خود در مرحله تجدیدنظر، به شهر ساری و دادگاه استان مازندران مراجعه کرده و در زمان هجوم ماموران، تازه از ساری برگشته بود.

http://parsdailynews.com/98695.htm
پدرام طنازی


۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

ترک طبیب کن بیا، نسخه شربتم بخوان

نوروز بود اما، وقتی در خانه پدری نیستی و بانگ نوروزی را در سرزمین مادری نمی‌شنوی، بامدادان به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر نمی‌روی (حتی اگر به خاک خفته باشند که سر بر مزارشان بگذاری)، نگاهت به دماوند و زاگرس و بینالود نمی‌افتد و در آبهای دریای مازندران و خلیج همیشه فارس، تن نمی‌شوئی، نوروزت رنگ ندارد و طعمش هر چه شیرین، اما شیرینی خانه‌ای را ندارد که حالا در بند بند جانت چنان جاری است که جز دیوارهایش را نمی‌بینی و سوای گلهایش، گلی از باغستانی نمی‌چینی.

دکتر علیرضا نوری زاده

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...