۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

معجزه: جنتی بر اثر کهولت سن به «سید» تبدیل شد!


امروز خبری درباره احمد جنتی، یکی از پیرترین مقامات جمهوری اسلامی در رسانه‌های ایران انتشار یافته که از وی به عنوان «سید» نام برده شده است.امروز چند سایت اینترنتی خبری در ایران از جمله خبرگزاری ایسنا و سایت‌های تابناک و آفتاب، خبری را منتشر کرده‌اند که در آن از دبیر شورای نگهبان جمهوری اسلامی به عنوان «سید احمد جنتی» نام برده شده است.در این خبر «سید جنتی» پیش‌بینی کرده است که «به زودی شاهد سقوط آمریکا و متحدانش خواهیم بود.»وی همچنین گفته که علی‌رغم «سیلی محکم مردم ایران» آمریکا و اسرائیل از خواب غفلت بیدار نشده‌اند.اشتباه فاحش در نگارش این خبر نشان می‌دهد که دست‌اندکارارن رسانه‌های خبری ایران حوصله خواندن اخبار مربوط به جنتی را ندارند.یک روحانی سید برای نشان دادن سیدی خود باید عمامه‌ای سیاه یا سبز به سر خود ببندد و به عمامه سفیدها «شیخ» گفته می‌شود.از معروف‌ترین شیخ‌های جمهوری اسلامی، «شیخ اصلاحات» است که زمانی به مهدی کروبی گفته می‌شد.جنتی از پیرترین مقامات جمهوری اسلامی است که کهولت سن وی دستاویز ساخت و نقل جوک‌های فراوان حتی از سوی شخصیت‌های سیاسی مخالف وی شده است.


سهند خوانساری

نامه علی جمالی به فرزندش: رویای ایران آزاد و آباد برآورده خواهد شد

در آستانه دومین سالگرد تولد فرزند علی جمالی، عضو شورای مرکزی و رییس کمیته سیاسی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، وی دل نوشته ای را خطاب به فرزندش منتشر کرد.علی جمالی ۳۱مرداد ماه ۱۳۸۹بازداشت شد. وی در دادگاه بدوی به ۴سال حبس محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۲سال کاهش یافت.در این نامه با امید به فردایی روشن آمده است: تو، فرزندان احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی و همه ی فرزندان ایران، سرمایه های آینده این سرزمین هستید. بدانید که ظلم پایدار نخواهد ماند و رویای ما برای داشتن ایرانی آزاد و آباد برآورده خواهد شد. روزی ما در کنار هم خاطره این روزهای سخت دور از یک دیگر بودن را از ذهن های مان می زداییم و در آن روز من و مادرت می توانیم به دور از هر هراسی و تشویش زندان و اندوه این شیشه های کدر کابین های ملاقات، کنار هم بودن را تجربه کنیم.

متن این نامه به شرح زیر است:“یاهو”نیکان، پسرم؛در آستانه ی دومین جشن تولدت و از پشت میله های بند ۳۵۰زندان اوین چهره ی معصومت را می بوسم. احتمالا از آن چه که برایت می نویسم تا سال ها بعد بخوانی، چیزی درک نخواهی کرد که دنیای تو اکنون با مفهوم هایی از این دست بیگانه است. من برایت می نویسم تا سال های بعد بخوانی و بدانی که در روزهایی که تو به دنیا آمدی و همواره تنها مادرت را در کنار خود دیدی و بزرگ شدی و به دو سالگی رسیدی، چرا من در کنار شما نبودم و از پشت میله های سرد زندان اوین تو را تصور می کردم که در کنار سمیرایم در حال فوت کردن شمع های کیک تولدت هستی. باید بنویسم تا بدانی چرا به ناگاه من از زندگی تو کنار رفتم و تو با من چنان غریبه شدی که وقتی برای نخستین بار از زندان به خانه آمدم، دیگر مرا نمی شناختی.پسر عزیزم؛دقیقا ۳۱سال پیش از تولد تو، در ۱۲فروردین ۵۸پایه های نظامی بنیان نهاده شد که قرار بود «جمهوری اسلامی» باشد؛ نه یک کم و نه یک کلمه بیش. قرار بود جمهورش در آن اساس تصمیم گیری باشد و اسلامش رحمانی، اطمینان بخش و سازگار با دنیای جدید اما امروز و در روزهایی که تو به دنیا آمدی و به دو سالگی رسیدی، هم زمان با تو ۳۳مین سال تاسیس جمهوری اسلامی نیز سپری می شود، در حالی که زندان هایی که قرار بود دانشگاه باشد، لبریز است از دانشجویانی که به زندان شدن دانشگاه و شهر و کشور خود اعتراض دارند. تو ۲ساله می شوی و جمهوری اسلامی ۳۳ساله و چه کنایه آمیز که از کارزار سبز و پیوسته ما برای اعاده ی «جمهوریت» هم دو سال و اندی می گذرد.نیکان من؛پدرت و بسیاری از دوستان و خواهران و برادرانش در اعتراض به ظلم و جور ناروایی که بر مردم این دیار می گذرد، به بند کشیده شده اند و با وجود سختی های تاب آوردن حتا یک روز اسارت ظالمانه و دشواری ها و مرارت های ناگفتنی دوری از مادرت و تو، امید به فردایی بهتر برای تو و هم نسلانت، همه ی ما زندانیان سیاسی را در راه خود برای آزادی این کشور از مصیبتی که به آن گرفتار آمده، مصمم و جدی ساخته است. ما به فردای تک تک فرزندان ایران زمین می اندیشیم و به همین سبب از راهی که آغاز کرده ایم، بازنمی گردیم.فرزندم؛تو، فرزندان احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی و همه ی فرزندان ایران، سرمایه های آینده این سرزمین هستید. بدانید که ظلم پایدار نخواهد ماند و رویای ما برای داشتن ایرانی آزاد و آباد برآورده خواهد شد. روزی ما در کنار هم خاطره این روزهای سخت دور از یک دیگر بودن را از ذهن های مان می زداییم و در آن روز من و مادرت می توانیم به دور از هر هراسی و تشویش زندان و اندوه این شیشه های کدر کابین های ملاقات، کنار هم بودن را تجربه کنیم. شاید آن وقت بتوانم، ذره ای از دریای بزرگ صبر و بردباری و مقاومت سمیرایم را جبران و جای همه نبودن هایم را هم برای تو پر کنم. امروز شاید از خود بپرسی که چرا جای پدر در کنار کیک تولدم، عکسی بی جان از او قرار دارد. پاسخش را زمانی خواهی گرفت که بزرگ تر می شوی و موهبت آزادی را در می یابی، جوانیت را به جای دانشگاه زندان در جامعه ای آزاد و آباد سپری می کنی که خود دانشگاه است. آن وقت پاسخ پرسشت را خواهی یافت و می توانی درک کنی که چرا پدرت در جشن تولد دو سالگی تو در کنارت نبود!با امید روزگاری بهتر برای تو و نسل توفرورودین ۹۱پدرت، علی جمالی، ساکن در بند ۳۵۰اوین

گزارش یک روزنامه نگار از زندگی در بند ۳۵۰ اوین؛ سال نو، اشک و لبخند

بهمن احمدی امویی، ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در منزل مسکونی اش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوین به سر می برد، وی که هر از گاهی برای همسرش ژیلا بنی یعقوب نامه نوشته و به توصیف بند ۳۵۰، هر بار از زاویه ای می پردازد، این بار اما نوروز و سفره هفت سین و لحظه تحویل سال را برای او روایت میکند.امویی که به اتهام «نگارش مقالات انتقادی درباره عملکرد اقتصادی دولت احمدی نژاد» در روزنامه «سرمایه» و وب سایت شخصی اش و همچنین سردبیری وب سایت «خرداد نو» در این بند روزگار می گذراند، پیش از این و در نامه قبلی خود بر «برداشته شدن دیوارها میان زندانیان» و «همدلی» آنان تاکید کرده بود.نامه ای که متن آن در اختیار جرس قرار گرفته است راوی حال و هوای زندانیان این بند در آخرین روزهای سال ۹۰ و همچنین نخستین روزهای سال جدید است؛ از چشم انتظاری تعدادی از زندانیان برای رفتن به مرخصی نوروزی، از برنامه های زندانیان برای آغاز سال نو از سرود خوانی ګرفته تا هفته نامه دیواری بند.متن کامل نامه به شرح زیر است:دو روزی است که سال نو شده است. سال ۱۳۹۱ روز سه شنبه ۸ و سی و چهار دقیقه صبح آغاز شد.ژیلا! این روزها خیلی بیش از گذشته به تو فکر می کنم .سه سالی است که تجربه خوبی از این روزهای نخست سال نو ندارم . نزدیک سه سال است که در کنار هم نیستیم. سه سال است که تو به مسافرت نرفته ای و هر چه از تو می خواهم که یک چند روزی به یک مسافرت خوب بروی قبول نمی کنی و همیشه یک جواب داری :«هر وقت آمدی با هم می رویم» از قول امیر مهدی هم می گویی «هر وقت دایی بهمن آمد دسته جمعی می رویم مسافرت».ژیلا! چه سالهایی را از دست داده ایم. زمانهایی را که نمی توانیم جبران کنیم برای آینده ای که قرار است بهتر باشد این کمترین هزینه ای است که باید بپردازیم . شاید با این حرف می خواهم خودم را راضی کنم. من آدم نسبتا بدبینی هستم وامیدی هم به بهتر شدن اوضاع در آینده نزدیک ندارم .آنقدر فساد از همه نوعش فراگیر شده که تنها یک معجزه می تواند به سرعت جامعه ایران را از این وضع نجات دهد . امید به معجزه این روزها از آن چیزهای ناب زندگی است.یک هفته، ده روزی هست که هر کس به سبک خودش به پیشواز بهار و سال نو رفته است؛ چند نفری به امید مرخصی عید، روز و شب خود را می گذرانند و تمام حرفها و خبرهایشان در مورد مرخصی نوروزی است . اینکه دادستان چه گفته و قرار است چند نفر بروند مرخصی، بعضی ها هم منتظرند دوباره فردا خبرهای مایوس کننده برسد: اینکه همه چیز منتفی شده است.عبدالله مومنی، سبزه کاشته است، یک بشقاب گندم برای سفره هفت سین اتاق وبا وسواس زیادی هم از آن مراقبت می کند، آبش می دهد و هر روز صبح آن را جلوی پنجره می گذارد تا از آفتاب کم فروغ روزهای آخر زمستان که کمیاب هم شده استفاده کند.بچه های اتاق های سه و چهار برای سفره هفت سین سمنو پخته اند، مدتی است مقدار زیادی جوانه گندم را برای این کار آماده کرده اند.کوروش کوهکن، از زندانی های باستان گرا که آدم خوش ذوقی است سبزه ای به شکل نقشه ایران طراحی کرده و چند روزی سخت مشغول رسیدگی به آن است. تمام نقشه را گندم کاشته است اما معلوم نیست به چه دلیلی تقریبا تمام حاشیه جنوبی و به ویژه قسمت شرقی آن رشد نکرده است. کوروش جابه جایش می کند و آب زیادی به قسمت جنوبی اش می دهد، اما فایده ندارد. به شوخی می گوید: جبر تاریخی است انگار و کاری نمی توان برای جنوب خشک ایران کرد.بعضی ها تا آخرین لحظات پایان سال منتظر خوانده شدن نامشان برای رفتن به مرخصی نوروزی بودند؛ هر اسمی که خوانده می شد گوش هایشان را تیز می کردند. فقط تعداد کمی از این بابت مطمئن بودند که به مرخصی می روند چون خودشان را به دادسرای اوین خواسته بودند، با خانواده هایشان حرف زده بودند و وثیقه ها و ضمانت های لازم را از آنها اخذ کرده بودند.شنبه و یکشنبه ۲۷ و ۲۸ اسفند آخرین روزهای اداری بود و با سپری شدن این دو روز نا امیدی و ناراحتی را می شد در چهره ی خیلی ها دید. یکجا بند نبودند و همه حرفهایشان درباره مرخصی رفتن و پی گیری خبرها و شایعاتی که در بند می پیچید، بود. شایعاتی از این قبیل : امسال نام هجده نفر در فهرست مرخصی هاست، کسی امسال به مرخصی نمی رود، دادستانی خیلی موافق نیست، وزارت اطلاعات موافقت نمی کند، انگار فقط ده نفر می روند.سرانجام دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴ نفر به مرخصی رفتند . مرخصی های سه روزه و پنج روزه.شورای فرهنگی بند که از هر اتاق یک نماینده در آن عضو است برنامه های متنوعی را برای روزهای عید پیش بینی کرده است.موسیقی، آواز، گردهمایی، تئاتر عروسکی و یک ناهار دسته جمعی در ظهر نخستین روز سال نو که قرار بود چلو کباب باشد . چلو کباب خوردن در زندان از آن غذاهای نادر و یک اتفاق است. اما دو سه نفر از زندانی ها در مورد چلوکباب درست کردن تخصص دارند و روز اول عید همه مان چلوکباب خوبی خوردیم . محمد صائمی ، از زندانیان مجاهدین خلق که در دهه ۶۰ نیز پنج سال زندانی بوده و پیش از دستگیری دوباره، یک رستوران و سالن پذیرایی داشت زحمتش را کشیده بود. قبل از او هم دو زندانی دیگر بودند که دراین زمینه تخصص داشتند.سال نو با شمارش معکوس ثانیه ها شروع می شود . نه، هشت، هفت، شش، پنج، چهار، سه، دو و یک و بعد یک بالن سبز رنگ که عماد بهاور تهیه کرده به هوا فرستاده می شود. با این نوشته ی رویش که زندانی های ۳۵۰ سال نو را تبریک می گویند. معلوم نیست این بالن کجا بر زمین نشسته است.سفره بزرگی در وسط حیاط بند ۳۵۰ با پارچه ی سه رنگ سبز، سفید و قرمز بدون هیچ علامت و نشان مشخصی تزئین شده است. قرآن، شاهنامه و حافظ ، سه ماهی قرمز کوچک که در یک استوانه پلاستیکی تنگ و کوچک به هم چسبیده اند، شش عدد تخم مرغ رنگ شده و چهار گلدان کوچک با گلهای بنفشه در چهار گوشه سفره به همراه سبزه ای به شکل نقشه ایران که حالا کاملا سبز شده، همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده است .دورتا دور سفره هفت سین را چند نوع گل گذاشته اند. از هر کس پرسیدم نام گلهای درون گلدان چیست کسی نمی دانست. اما از همانهایی است که در ابتدای سال نو در همه گل فروشی ها می فروشند و عمر زیادی هم ندارند. فقط یکی شان را شناختیم بنفشه. بقیه ی گلها گلبرگهای مخملی به رنگ صورتی ، سفید و زرد داشتند.روبه روی هفت سین و روی سکویی که از نیمکتهای فلزی ساخته شده یکی دو صندلی قرار دارد، پشت سرش بخش زیادی از دیوار را با ملحفه آبی رنگ پوشانده اند و تمام حاشیه آن را با نواری از کاغذهای رنگی مخصوص جشن ها پوشانده اند به اضافه چند رشته نوارهای رنگی خز مانند.سه پارچه سبز، سفید و قرمز به صورت عمودی به نشانه پرچم ایران آویزان است و با نسیم ملایم صبحگاهی می لرزد. بالای این سه پارچه هفت، هشت بادکنک رنگی آویزان شده .علی ملیحی و فرشید فتحی مجری برنامه اند .سرود ای ایران ، یار دبستانی و چندین آواز دیگر را دسته جمعی می خوانیم و بعد هم مراسم روبوسی و تبریک سال نو. تا حالا با این همه آدم یک جا دیده بوسی نکرده بودم و فکر کنم این رکورد را تا پایان عمر حفظ کنم. بیش از ۱۵۰ نفر یک دفعه شروع می کنیم همدیگر را بغل کردن و بوسیدن و در پایان دست زدن و تشویق یکدیګر. راستش را بخواهی این بخش برنامه تا حدی کسل کننده بود اما چاره ای نبود و باید تمامش می کردیم.آخرین هفته نامه دیواری بند ۳۵۰ در سال ۹۰ بخش زیادی از مطالبش را به سال نو اختصاص داده است با یک طرح زیبا از ایران . بالای این طرح نوشته شده : هفت سین طالبانی . تمام شرق ایران در نقشه با سه نماد ستم با یک حلقه طناب دار، سیم خاردار و یک قلم شکسته به نام سانسور پرشده است . در مرکز کشور یک سلول آهنی خودنمایی می کند. جنوب با یک باتوم تحت عنوان سرکوب، غرب با چهره یک زن که چند سنگ به سویش پرتاب شده و بالای آن نوشته شده سنگسار و در شمال غربی کشور یک سبزه سیاه رنگ با عنوان “سیاهه ” به چشم می خورد . از طراح آن پرسیدم سیاهه یعنی چه؟ گفت یعنی حکومت مخالف شادی و سرزندگی مردم است و مروج افسردگی تیرگی و غم.خاطرات مقابل چشمانم رژه می روند. ژیلا! تو همیشه اصرار داشتی که درخانه مان در سال نو هفت سین داشته باشیم و من معمولا خرید لوازم آن را پشت گوش می انداختم و لحظه های آخر سال مجبور می شدیم برای پیدا کردن یک سبزه سالم چندین فروشگاه و خیابان را با عجله بگردیم. معمولا یک هفت سین مینیاتوری می چیدی. در این سالهای آخر مخالف خرید ماهی قرمز برای سفره هفت سین بودی چرا که خیلی زود می مردند و تو ناراحت می شدی . ضمن اینکه ربطی هم به سفره هفت سین ندارد و معلوم نیست از کجا و کی آن را به سفره هفت سین اضافه کرده اند.مدتها قبل به تو قول نوشتن این نامه را داده بودم اما نوشتنش خیلی طولانی شد حالا هم که ظاهرا تمام شده با خودم فکر می کنم به درد نخور و با بی دقتی نوشته انگار فقط می خواستم قولی را که به تو داده ام انجام دهم .راستش را بخواهی مدتی است که احساس می کنم شاید دیگر نتوانم بنویسم، به این که فکر می کنم ترس برم می دارد . کسی که کارش نوشتن است اگر یک روز نتواند بنویسد از بین می رود به ویژه که از این راه زندگی را بگذراند.در طول روز مدام به این فکر می کنم که چه چیزی برایت بنویسم، بعضی وقتها آن را یادداشت می کنم که یادم نرود اما شب که می نشینم دستهایم فرمان نمی برد و نمی توانم فکر کنم. گاهی هنوز یک جمله ننوشته احساس خستگی شدید می کنم، بی هیچ دلیلی. آن وقت به خودم می گویم فردا می نویسم. چند جمله ای هم که پیش می روم آن قدر بدخط است که خودم هم نمی توانم بخوانم چه برسد به تو.به خودم می گویم انگار ترسو شده ای، دیگر خطر نمی کنی، انگار زندگی دارد عادی می شود، به خودت بیا و جدی تر کار کن . این طور که با خودم کنار آمده ام سال ۹۱ را می خواهم بیشتر از گذشته به نوشتن برای تو بگذرانم. امیدوارم از وفای به این عهد بر آیم، هر چند با این قول به تو وخودم از همین حالا روزهای کاری سختی را پیش روی خود می بینم.بهمن احمدی اموییزندان اوین-بند ۳۵۰فروردین سال ۱۳۹۱

۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

سومین نوروز ابوالفضل عابدینی در زندان


ابوالفضل عابدینی فعال حقوق بشر خوزستانی سومین نوروز خود را در زندان سپری می کند.خانواده‌ این زندانی سیاسی در شهرستان زنده‌گی می کنند و وی به خاطر قطع شدن تلفن‌ها در بند ۳۵۰زندان امکان تماس با خانواده خود را نیز ندارد.عابدینی در حالی محکومیت ۱۲سال زندان خود را در بند ۳۵۰سپری می‌کند که تاکنون از حق استفاده از مرخصی نیز با وجود داشتن بیماری قلبی محروم بوده است.ابوالفضل عابدینی از اعضای حزب پن ایرانیست ایران است و در حدفاصل سالهای ۱۳۸۴تا ۱۳۸۶چندین بار توسط نیروهای امنیتی استان خوزستان بازداشت و این بازداشت‌ها منجر به صدور حکم یک سال حبس تعزیری از سوی دادگاه انقلاب اهواز برای وی شد.ابوالفضل عابدینی در تاریخ نهم تیر ماه سال ۱۳۸۸بازداشت و در تاریخ ۴آبان با قرار وثیقه از زندان آزاد شد.وی بار دیگر در تاریخ ۱۲اسفند ماه ۱۳۸۸در جریان دستگیری‌های گسترده‌ی کنش‌گران حقوق بشر ایران توسط سپاه پاسداران همراه با ضرب و شتم در منزل پدری خود در رامهرمز خوزستان بازداشت و به سلول‌های انفرادی به بند ۲الف زندان اوین منتقل شد.درتاریخ ۱۵فروردین ماه در حالی که یک ماه از بازداشت وی نگذشته بود، دادگاه انقلاب اهواز ابوالفضل عابدینی را به اتهامات ارتباط با دول متخاصم ،فعالیت‌های حقوق بشری و تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه به ۱۱ سال حبس تعزیری محکوم کرد. این حکم مربوط به پرونده پیشین عابدینی بود که به بازداشتش در تیرماه سال ۱۳۸۸و آزادی‌اش با قید وثیقه ۳۰۰میلیونی در آبان ماه همان سال منجر شده بود.در فروردین ماه سال ۱۳۸۹یک سال بعد از صدور حکم اول، ابوالفضل عابدینی بار دیگر از سوی شعبه ۲۸دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس تعزیری محکوم شد، این در حالی بود که وی در پرونده‌ی قبلی نیز به همین اتهام محکوم به زندان شده و در حالی سپری کردن این محکومیت بود. این حکم ۱۳اردیبهشت ۹۰به عابدینی ابلاغ شد و محکومیت وی به ۱۲سال زندان افزایش یافت.
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

آریا آرام نژاد در لحظه آزادی؛ تمام کینه هایم از روزهای سخت را با عشق به سرزمینم پاک کردم

قدمهایم که به آزادی رسید گوئی تپشهای قلبم از ایستایی و رخوت به ریتم منظمی از آواز و حرکت مبدل شد و من همان هنگام تمام کینه هایم از روزهای سخت گذشته را با عشق به سرزمینم پاک کردم.آریا آرام نژاد، هنرمند کشورمان در یادداشتی کوتاه در صفحه فیس بوک خود با اشاره به لحظه ی جدایی از محبت های کسانی که در طول بازداشت وی را فراموش نکرده بودند قدردانی کرد.آریا ارام نژاد در یادداشت بسیار کوتاه نوشته است:
وقتی مهر خروج از زندان را بر کف دستهایم کوبیدند،
هنوز باورم نمیشد که قرار است جهان را از پشت دیوار های بلند و سیمهای خاردار به نظاره بنشینم،
قدمهایم که به آزادی رسید گوئی تپشهای قلبم از ایستایی و رخوت به ریتم منظمی از آواز و حرکت مبدل شد و من همان هنگام تمام کینه هایم از روزهای سخت گذشته را با عشق به سرزمینم پاک کردم …
روزهایی که گذشت بسان پلی بود برای متفاوت دیدن خود، همنوعان و دنیای پر غوغایی که در آن روزگار می گذارانم.ارادتمند مهربانی هایی هستم که از ورای قفس هماره و عمیق جانم را لبریز می کرد، که ندیدن و نبودن هرگز بهانه ای برای از یاد بردن نیست.

با احترام آریا آرام نژاد
کلمه

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

بازداشت و بی خبری از وضعیت قاسم ناظری، از فعالین استان فارس


قاسم ناظری، از فعالین استان فارس، روز چهارشنبه ۲۴ اسفند ماه ۱۳۹۰، توسط ماموران امنیتی دستگیر و به بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز منتقل شده است.ناظری مدتی پیش به یکی از کشورهای حوزه خلیج فارس سفر کرده بود، که پس از بازگشت، گذرنامه وی در فرودگاه توسط ماموران امنیتی ضبط و به وی اعلام گردید که برای دریافت آن و پاسخگویی به برخی سوالات، خود را به اداره اطلاعات شیراز معرفی نماید.بر اساس این گزارش، روز چهارشنبه ۲۴ اسفند ماه ۱۳۹۰، در حالیکه ناظری به اداره اطلاعات مراجعه کرده بود، مورد بازداشت واقع شده و ماموران امنیتی پس از بازداشت وی، به همراه او به منزل شخصیش مراجعه کرده و ضمن تفتیش آن محل، برخی وسایل شخصی، کامپیوتر، ادوات فیلمبرداری و سی دی های موجود را ضبط کرده و با خود به اداره اطلاعات منتقل نمودند.هنوز از علت دقیق بازداشت و سرنوشت قاسم ناظری خبری منتشر نشده است.گفتنی است، این شهروند ساکن شیراز، در جریان تجمعات سه شنبه های اعتراضی اسفند ماه ۸۹ نیز، مورد ضرب و شتم شدید و بازداشت سه هفته ای قرار گرفته و با قید وثیقه آزاد شده بود.
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

جمهوری اسلامی ایران همچنان در شمار “حکومت‌های جلاد”


سازمان عفو بین‌الملل با انتشار گزارش سالانه خود در مورد شمار اعدام‌ها در جهان‌، حذف یا عدم اجرای این مجازات در ۱۴۱ کشور عضو سازمان ملل را بسیار دلگرم‌کننده می‌داند. این دلگرمی در مورد ایران به سردی و تلخی می‌گراید.
گزارش سالانه سازمان حقوق‌بشری عفو بین‌الملل در مورد شمار اعدام‌ها در کشورهای مختلف جهان، سه‌شنبه (۲۷ مارس/ ۸ فروردین) منتشر شد. در این گزارش باردیگر چین در رتبه نخست و ایران در رتبه دوم کشورهایی قرار دارند که سال ۲۰۱۱ میلادی بیشترین آمار اعدام‌ها را در جهان داشتند.سازمان عفو بین‌الملل در گزارش سالانه خود تأکید کرده که آمار کاملی از تمام اعدام‌های صورت گرفته در چین و ایران ندارد و آمار منتشر شده بر اساس اطلاعاتی تهیه شده است که این دو کشور رسمأ اعلام کردند. به استثنای چین و ایران، با توجه به کاهش آمار اعدام‌ها در جهان، عفو بین‌الملل این روند را دلگرم‌کننده خوانده است.
اجرای اعدام تنها در ۲۰ کشور
گزارش سالانه سازمان عفو بین‌الملل نشان می‌دهد شمار کشورهای که مجازات اعدام را در قوانین جزایی خود دارند رو به کاهش است. در این گزارش تأکید شده است که حتی در جمهوری خلق چین هم تردید در مورد ثمربخش بودن مجازات اعدام رو به افزایش است.این گزارش با اشاره به کاهش شمار “حکومت‌های جلاد” در جهان، خاطر نشان شده که از ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل متحد تنها ۲۰ کشور در سال گذشته مجازات اعدام را اجرا کردند.مجازات اعدام در ۱۴۱ کشور جهان از قوانین جزایی یا حذف شده است یا اینکه صادر می‌شود اما اجرا نمی‌شود. ولفگانگ گرنتس، دبیرکل بخش آلمانی سازمان عفو بین‌الملل تأکید می‌کند: «‌روند جهانی به سوی دنیایی بدون مجازات مرگ، بسیار دلگرم‌کننده است. به عنوان مثال سال گذشته، ژاپن و سنگاپور برای نخستین بار پس از سال‌ها، از اجرای هرگونه مجازات اعدام چشم‌پوشی کردند. در آفریقا، نیجریه به عنوان پرجمعیت‌ترین کشور این قاره رسماً اجرای مجازات اعدام را متوقف کرد. در ایالات متحده آمریکا نیز، ایالت ایلینوی به عنوان شانزدهمین ایالات این کشور مجازات اعدام را از قوانین جزایی خود حذف کرد.
عدم تمایل آخرین دیکتاتور اروپا به عفو
بر اساس گزارش سازمان عفو بین‌الملل در سال ۲۰۱۱ میلادی دستکم ۶۷۶ نفر (بدون در نظر گرفتن شهروندان چین) توسط حکومت‌ها با زدن گردن، سپردن به چوبه دار، شلیک گلوله یا تزریق سم اعدام شدند.این سازمان همزمان تأکید کرده است که رقم رسمی این آمار بسیار بالاتر از ۶۷۶ مورد است. حکومت‌های جلادی که در اجرای مجازات اعدام مصر هستند، علاقه به همکاری با نهادهای حقوق‌بشری ندارند.به عنوان مثال در اروپا، در حالی که بیش از ۳۰ سال از اجرای آخرین حکم اعدام در خاک آلمان می‌گذرد، روسیه سفید همچنان در شمار حکومت‌های جلاد جهان به شمار می‌رود.در ماه جاری میلادی (مارس) در مینسک، پایتخت این کشور دو مرد جوان اعدام شدند. این دو جوان مظنون به بمب‌گذاری در متروی شهر مینسک بودند که در دادگاهی مناقشه‌برانگیز به اعدام محکوم شدند.علی‌رغم اعتراض سازمان‌های حقوق بشری و کشورهای اروپایی به روند دادگاه این دوجوان، این دو حکم در ماه مارس کاملأ محرمانه و با شلیک گلوله به پشت گردن آنها اجرا شد.سازمان عفو بین‌الملل در گزارش سالانه خود تخمین زده است که در روسیه سفید از زمان فروپاشی اتحادجماهیر شوروی تا کنون حدود ۴۰۰ نفر اعدام شدند. الکساندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور روسیه سفید که آخرین دیکتاتور اروپا خوانده می‌شود در تمام سال‌های حکومت خود تنها یک‌بار یک فرد محکوم به اعدام را عفو کرده است.
آمار واقعی اعدام، بخشی از اسناد محرمانه حکومتی
سازمان عفو بین‌الملل تأکید می‌کند که در چین به احتمال زیاد شمار اعدام‌ها از مجموع تمامی موارد اعدام در سایر کشورهای جهان بیشتر است. کارشناسان سازمان عفو بین‌الملل تخمین می‌زنند که در این کشور سالانه حدود ۴ هزار حکم اعدام اجرا می‌شود. آمار دقیق اعدام‌ها در چین در شمار اسناد محرمانه حکومتی به شمار می‌رود.چین نیز مانند ایران بخشی از مناطق خاکستری محسوب می‌شود که اطلاعات دقیقی در مورد شمار افرادی که مجازات مرگ در مورد آنها اجرا شده وجود ندارد. کارشناسان سازمان عفو بین‌الملل در گزارش سالانه خود از اعلام رقم مشخصی در مورد شمار اعدام‌ها در چین چشم‌پوشی کردند.
در رتبه دوم، جمهوری‌اسلامی ایران با “دستکم ۳۶۰ مورد” اجرای حکم اعدام قرار دارد. این احکام در مورد افرادی اجرا شده که به اتهام داشتن رابطه خارج از ازدواج، همجنس‌خواهی یا ارتداد از دین اسلام محکوم به مرگ شدند.
افزایش آمار اعدام‌ها در ایران همزمان با احتمال کاهش اعدام‌ها در چین
سازمان عفو بین‌الملل پیشتر اعلام کرده بود در سال ۱۳۹۰ خورشیدی تعداد اعدام‌های انجام شده در ملاءعام در ایران، نسبت سال قبل چهار برابر شده است. فدراسیون بین‌المللی جامعه‌های دفاع از حقوق بشر نیز در گزارشی مستند اعلام کرد که از آذر سال ۸۹ تا آذر سال ۹۰ بیش از ۶۰۰ نفر در ایران اعدام شده‌اند.هم‌چنین در پاییز سال ۱۳۹۰ از سوی “کمپین بین‌الملل حقوق بشر در ایران” مواردی از اعدام‌های دسته‌جمعی در زندان‌وکیل آباد مشهد فاش شد. علاوه بر مشهد، در بابل، کرمانشاه و شهرهای کردستان نیز اعدام‌های دسته‌جمعی صورت گرفتند.برخلاف ایران، نکته قابل توجه در مورد چین این است که مفهوم و هدف از اجرای مجازات اعدام از چندی پیش در محافل سیاسی این کشور مورد بحث است. سازمان عفو بین‌الملل در گزارش خود به این نکته اشاره می‌‌کند که تا چند سال پیش شمار اعدام‌های سالانه در چین بیش از ۸ هزار مورد بوده است.
پایین‌ترین آمار سا‌ل‌های اخیر در عربستان، عراق، کره‌شمالی و یمن
پس از چین و ایران عربستان سعودی با رقمی به مراتب کمتر یعنی ۸۲  مورد اجرای مجازات اعدام در سال در رتبه سوم، عراق با ۶۸ مورد در رتبه چهارم، ایالات متحده آمریکا با ۴۳ مورد در رتبه پنجم، یمن با ۴۱ مورد در رتبه ششم و کره‌شمالی با ۳۰ مورد در رتبه هفتم کشورهایی هستند که بیشترین شمار اعدام‌ها را در سال ۲۰۱۱ میلادی داشتند.نکته قابل توجه اینجاست که آمار اعدام‌های سال ۲۰۱۱ میلادی در تمامی این کشورها به ا‎ستثنای آمریکا، کمترین رقم در سال‌های اخیر به شمار می‌رود.
ولفگانگ گرنتس، مسئول بخش آلمانی سازمان عفو بین‌الملل معتقد است اگر این کشورها از مجازات اعدام چشم‌پوشی کنند مشکل اجرای مجازات مرگ ابعاد بسیار کوچکتری به خود خواهد گرفت. اما او نیز مانند سایر کارشناسان سازمان عفوبین‌الملل به خوبی می‌داند که چنین امیدی تا پوشیدن جامه عمل راه درازی پیش‌رو دارد.
نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری

۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

مادر، بهار آمده است


فروردین و بهار از آغاز سخن می گویند؛ از دوباره شروع شدن، دوباره جان گرفتن، دوباره روییدن، و دوباره به ثمر نشستن. علاوه بر اینها فروردین و بهار از پایان هم سخن می گویند؛ از پایان سرمای سخت سوزان، از پایان هوای بس ناجوانمردانه سرد، و از پایان شب های یلدایی سیاه و بلند.و اکنون فروردین است و دو سال می گذرد؛ دو سال از رحلت مادر گرامی می گذرد. و این آغاز و پایانهای بهاری در خصوص مادر چه زیبا معنا می یابد. برای مادری که خلاصه ای از صبر بود و تمام وجودش صبوری بود و صبوری، زیباترین بهار پایان انتظار است.مادر، بهار آمده است؛ این بهار برای تو آغاز زندگی دیگری را به همراه آورده است. این بهار بانگ برآورده که سرمای سخت سوزان و هوای بس ناجوانمردانه سرد، دیگر بس است تو را. دیگر بس است تو را این همه شب های یلدایی سیاه و بلند.دیگر بس است تو را این همه مصائب در این دنیای دون. بس است تو را تحمل این همه مرارت برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی؛ مرارتهایی که زمان نشناختند و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تن رنجور تو را آزردند و ساییدند، و پس از پیروزی انقلاب نیز بیشتر از گذشته بر تو تاختند! و تو ای مادر، چه استوار ماندی در برابر این مرارتها! همه زندگی تو صبر بود و رضایت بر رضای الهی.مادر، بهار آمده است؛ دیگر بس است تو را این همه هزینه نمودن در مبارزه با ظلم و استبداد، و این همه نگرانی و دلواپسی برای به ثمر نشستن مجاهدات و پایمال نشدن مبارزات؛ دیگر بس است خانه بر دوشی های تو قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، و تجاوز به حریم خانه و کاشانه تو پس از پیروزی انقلاب.مادر، دیگر بس است تو را شاهد بودن بر این همه ناسپاسی؛ ناسپاسی از جانب آنان که شأن تو را و شأن شویت را و فرزند شهیدت را می شناختند اما حرمت نگاه نداشتند؛ و نیز بی ادبی از جانب نابخردانی که پرورش یافته اند برای هتک حرمت و برای ناسپاسی.مادر، دیگر بس است تو را تحمل این همه مصائب؛ ندا آمده است از جانب پروردگار که این تن رنجور و ستمدیده را دیگر طاقتی نمانده است برای ماندن در این دنیا و زجر کشیدن و جفا دیدن و ناسپاسی شنیدن. ندا آمده است و تو را می خوانند:«یا أیتها النفس المطمئنة، إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی»مادر، ندایشان را پاسخ گو؛ و پا گذار در حریم یار. آنجایی که به صابران وعده پاداش داده شده است: «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة». که این دنیا به مانند مزرعه ای است برای آخرت؛ و چه نیکو زراعتی انجام دادی در این دنیا که آن را در سرای پسین درو خواهی کرد.دریغ و صد دریغ که بر مادر سفر کرده بسیار جفاها رفت؛ اما فراتر از آن این که شرح بسیاری از جفاها در سینه او ماند. عمر او در روزگاری سپری شد که فریادها در سینه ها و در خانه ها مدفون می شد؛ فریاد دادخواهی او نه شنیده شد و نه نگاشته.امید این که پروردگار متعال او را در رحمت واسعه خود در بهشت برین مأوا دهد؛ و ما را چونان او از صابران قرار دهد.و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم. منبع: وبلاگ نویسنده سعیده منتظری

پیام نوروزی اعضا و علاقمندان نهضت آزادی ایران در خارج از کشور


در ادامه پیام های تبریک و تهنیت نوروزی، اعضا و علاقمندان نهضت آزادی ایران(خارج از کشور) نیز، با انتشار پیامی، فرارسیدن نوروز ۱۳۹۱ را به تمامی هموطنان تبریک گفتند.
متن این پیام نوروزی که در آن خاطرنشان شده "رنجور اما امیدوار، سال ١٣٩١ را پذیرا باشیم"، به شرح زیر است:


 نغمۀ بلبل، خندۀ سنبل
 نم نم باران، رقص گلبرگان
 دشتها سبز است، آسمان آبی
 برفها رفته، آبها جاری
 مژدۀ عید است، جشن نوروز است
 مردمی جمعند، سفره ای پهن است


 سفرۀ هفت سین رنگارنگ
 گرد آن خانواده ای دلتنگ
 نور چشم و عزیزش آنجا نیست
 حبس گشته کنار آنها نیست
 همسرش مادرش یا پدرش
 در اوین است دخترش یا پسرش


 همرهان، دوستان گردهم آییم
 همه با هم از خدا چنین خواهیم
 يا مقلب القلوب والابصار
 يا مدبرالليل والنهار
 يا محول‌‌الحول والاحوال
 حول حالنا الي احسن‌الحال


 فال حافظ زدم چنین گفته
 سخنی نغز و گوهری سفته
 "رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند"
 "چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند"
 "من ار چه در نظر یار خاکسار شدم"
 "رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند.
 سالی دیگر سپری شد. یک سال دیگر به سالهای استبداد اضافه و از سویی دیگر، آگاهی، صبر و همتِ تداوم جنبش سبز افزایش یافت.سالی سخت را پشت سر نهادیم. نگاهی بسیار خلاصه آنچه در ١٣٩٠ بر ما گذشت؛ 
 اردیبهشت سال ٩٠، نهضت آزادی ایران ٥٠ ساله شد. حزبی که از نخستین روزهای میلاد پر برکتش، همواره به خشونت نه گفت، زندان طاغوتیان را به جان خرید، پیمان شکنی دوستان دیروزی و تشنگان قدرت را تحمل کرد، همسفرگی با انحصارطلبان را هرگز نپذیرفت و با آگاهی به این اصل که برای مبارزه و رسیدن به آزادی هر کاری را نمیباست کرد و هر حرفی را نمی باست زد، صبر پیشه نمود و اکنون با بیش از نیم قرن تجربه، همچنان سرفراز و استوار است.


 اگر همهء در ها را ببندند، در "امید" هرگز بسته نخواهد شد.


 امید و "صبر" را نیز به سفره های هفت سینمان بیافزاییم.


 رنجور اما امیدوار سال ١٣٩١ را پذیرا باشیم.


اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی ایران در خارج از کشور در پگاه سال نو و در آستانه بهار، عيد ملی نوروز را به دوستان و همفكران و هموطنان تبريك می‌گويند و از خداوند دانای توانا، سعادت ملت عزيز و صبور ایران را درخواست می‌نمايند.ما بر این باوریم که صلح و تفاهم ، بهروزی و آینده ای بهتر و سرفرازی ملت در تدوام و پایداری و ادامهء جنبش سبز قابل حصول است.
 اعضا و علاقمندان نهضت آزادی ایران در خارج از کشور
 نوروز ١٣٩١
 ندای آزادی


حضور پور شور و چند هزار نفری مردم شیراز و خواندن سرود ای ایران در لحظه تحویل سال ۱۳۹۱ در حافظیه شیراز

سالهاست که نام شیراز با حافظ توام شده اما چند سال است که در رسمی زیبا مردم در لحظه ی تحویل سال در کنار مقبره ی این شاعر تجمع میکنند . امسال این رسم زیبا با حضور چند صدهزار شیرازی و استقبال بی نظیر آنها همراه بود به طوری که از 1 ساعت قبل تمام راه های منتهی به حافظیه با ترافیک شدید همراه بود و هزاران نفر به صورت پیاده به سمت آرامگاه حافظ می آمدند تا در لحظه ی تحویل سال در کنار مقبره ی این شاعر باشند نیم ساعت مانده به تحویل سال صف های قطور و با طول چند صد متری در اطراف چند ورودی این مکان تشکیل شده بود که البته در اقدامی تحسین بر انگیز مسئولان حافظیه که اغلبا دارای شخصیتی مستقل هستند 10 دقیقه مانده به تحویل سال کل درب های آرامگاه را به روی جمعیت باز کرده و اجازه دادند بدون داشتن بلیط هزاران نفر که پشت صف های دریافت بلیط مانده بودند وارد آرامگاه شوند هر سال تحویل سال در این مکان با شور و هیجان بی نظیری برگزارمی شود و مردم اقدام به خواندن سرود ای ایران و یا ر دبستانی میکنند امسال هم مردم شیراز با خواندن سرود زیبای ای ایران و یار دبستانی به استقبال سال نو رفتند

۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

نود و یک آرزو برای سال نود و یک!

معتقدم مردمی که آرزو نداشته باشند، مردمی رنگ پریده ومحتضرند. مردمان بی آرزو، بی تپش وپوک مغزوپوک دل اند. همان مردمی که ریسمان تحرکشان را بخاطرچند روزچرک به اسم زندگی به دست جماعتی ازخدا بی خبرمی سپرند. مردمان بی آرزو، مردمانی بی فردایند. چه می گویم؟ مردمان بی آرزو مردمی فرسوده وپیردرروز تولدشان اند وچشمشان را حجمی ازتابوت پرکرده است.گرچه خود به این مهم نیزباوردارم که: تنگناهای امنیتیِ حاکم بریک جامعه، به مرور مردمان آن جامعه را به سمت تخیل ودوربینی های کورمی راند. ظهورعرفان های درهم پیچِ تاریخ سرزمین ما، مرهون جوّ خفقان وبی بها شدن حق که نه، بی بها شدن خون مردمان بوده است. مردم دراین فضا، بجای آنکه به واقعیت های جاری جامعه ی خویش بیندیشند، ازآنها گریزمی کنند و به دل آرزوهای کورپناه می برند. این مصیبت عظما، آنجا غمبارودلخراش است که بدانیم: آن کسانی که بیش ازسایرین براین آتش پردود پف می کرده اند وتنورش را می گداخته اند، کارگزاران دینی ای بوده اند که برای بهشت و جهنم خدا ازهمین امروزخط ونشان می کشیده اند.به همین دلیل، امروز درجوامع پلیسی وامنیتی ، چه درایران وچه درکره ی شمالی وچه افغانستان، ورود مردم به حوزه ی آرزوهای کور، بیش ازآنکه مرهون واقع بینی آنان باشد، محصول گریزازواقعیات رنج آوری است که به پروپای مردم پیچیده و روان آنان را می خراشد. کارکرد این آرزوها اگرهیچ نباشد الا فرارازرنج امروزوغلتیدن به فردایی که تهی ازرنج است، به صورت ظاهر خواستنی است. دربطن این گریزناگزیراما دامی به وسعت خود فریبی نهاده شده که: کارقیصربه قیصروکاردین به کلیسا واگذار. درست همان چارچوبی که قیصروکلیسا را درجای دلخواهشان می نشاند وچاقوی جراحی را به دستشان می دهد. موضوع تشریح؟ غارت مردم! باچه تمهیدی؟ آذین بستن جهل وفربه کردن جهل آن. برچه بستری؟ ترس! ترس ازچه؟ ازفردای نیامده. پس پیش به سوی ترسیم همین فردا درآرزوهایی که با واقعیتِ جاریِ جامعه هیچ نسبتی ندارند.شاید پس ازخواندن آرزوهای من، به یک جمله، طومارآن افقی را که من برای سال نودویک سرزمینمان ایران ترسیم کرده ام درهم بپیچید وبگویید: باش تا صبح دولتت بدمد. من این طومارپیچی شما را تحمل می کنم، درعوض شما نیز به این افق ترسیمیِ من عنایت فرمایید. مخاطب من دراین نوشته، یک گوهرگمشده است. بگردید و آن را بیابید. این بگویم واز این مقدمه درگذرم که: مردمان بزرک را آرزوهایی است بزرگ. وآروزهای بزرگ، مردمانی بزرگ پدید می آورند.آرزوهای ازیک تا نود من: آرزومی کنم سال نودویک شمسی، سال “خیزش”باشد. خیزشی نه آمیخته به عصبیت حنجره های فحاش ومعترض. ونه خیزشی که به خون و خون ریزی منجرشود. بل آرزو می کنم سال نودویک شمسی، سال خیزش “عقل” باشد. همان جواهری که متأسفانه دراین مُلک خاک می خورد. وما خود بهای واقعی اش را درسایه ی جهلی آذین یافته به حاشیه رانده ایم. شرمنده ام که بگویم: ما این روزها جهل می خوریم و جهل برمی آوریم.منظورمن ازخیزش عقل نه به این معنی است که ما صبح یک روزکه ازخواب برمی خیزیم، ناگهان خود را به لباس عقل ملبس ببینیم. نه، مرادم از این خیزش، رسیدن مردم به این واقعیت وحقیقت مطلوبست که: عقل چیزخوبی است. همین! وبعد ازآنکه به این حقیقت دست یافتیم، حالا به دریافت و گسترش آن خیزبرداریم ودرطول سال نود ویک مقدمات این گرایش ملی را فراهم آوریم. مارا بیش ازنان، به همین عقل گرایی محتاج است. عقل که باشد، نان ازآسمان نیزفروخواهد بارید. عقل که نباشد، همان یک لقمه نان خانه ی ما به تاراج می رود وبه تلخی می گراید.مرا دراین عقل گرایی، بیش ازآنکه مخاطب مسئولین کشورباشد، مردمان ایران است. مردمی که ترجیح می دهند نه همیشه، که هرازگاه به عقل فردی و جمعی خود مراجعه کنند. وبیش ازعقل، پایبند احساس خویش باشند. گرفتاری مردمانی که دراحساس متوقفند این است که صبح به یک نجوای عاطفی زنده باد فلان می گویند و شباهنگام به یک تشر، مرگ برهمان. خورش مردمی که با احساس آمیخت، طعم عقل زهرشان می شود. تا بپرسی چرا، دست به چوب می برند. چرا که این”چرا” دورازه ی ورود به عقل است و احساس گرایان مشتاق بسته بودنِ مدامِ این دروازه اند.ما را اگرعقل بود، عقلا را برمی گزیدیم. گرچه آنانی را که ازما وخویشان وهمفکران ما نباشند. راستی آیا دیدید رییس جمهوربا مجلس چه کرد؟ پای بردوسوی بام مجلس نهاد و برسرنمایندگان آنچنان بارید که مگرطنازان تاریخ به جمع آوریش حریف شوند. دیدید مجلسی که باید برج بلند عقلانیت یک ملت باشد، چه پخمه می نمود آن روز؟ مجلسِ آن روز، نماد عقل گریزی یک ملت بود. تجلی گزینشگری احساس، وطردِ عقل.عقل که به خانه ی دل ما پای بگذارد، ازمدارس ما بجای روزمرگی، علم خواهد جوشید، وازدانشگاههای ما بجای تظاهربه عقل، فراورده های عقلانی سربرخواهند آورد، وازدستگاه قضایی ما بجای فریب وآلودن جمال عدل، انصاف وعدالت به جامعه نورمی افشاند، وحقوق مردم، خود را به زینت اجابت مزین خواهد فرمود، واززبان نمایندگان ما فهم جاری خواهد شد، وانگشت نشانه ی جامعه، فرداهای خوب را نشان ما خواهد داد.مردمان عاقل بهنگام انتخاب، بجای جُبّه ی جهل، جادوی عقل را برخواهند کشید. انتخاب عقل، یعنی به کرسی نشاندن همه ی حاجت های بایسته. که دراین بایستگی، مفت خواری مردم و مسئولین، به یک چوب رانده می شود. وخطاکاری مردم و مسئولین، به یک قانون سپرده می گردد.من با اطمینان می گویم: مردمان مفت خواروخطاکار، مسئولینی مفت خواروخطاکاررا برمی کشند، ومردمان نیک خواه و درستکار، مسئولینی همانگونه. این یک جمله، انشای دانش آموزی بود درآن مقطعی که من معاون پرورشی یک مدرسه درجنوب شهربودم: مردمان دزد، به مسئولان دزد محتاجند ومردمان درستکار، به مسئولان درستکار.مردمان که عاقل باشند، فضا برای جهالت و فریب تنگ می شود. پول نفت، درپس پستوهای فریب، دست به دست نمی شود. وداستان دانه درشتی و ریزدانگی، به تفسیرصریح قانون معنا می گیرد. مسئولان بی حضورمردم، سنگی برسنگی نمی نهند. وسنگی نیز ازبنای اعتماد مردم برنمی دارند.مردمان عاقل، جامعه ای عاقل برمی آورند. جامعه ای که بخت واقبال خود را به حجاب و بی حجابی بانوان بند نمی کند. وشورجوانی را به اسم گناه ازجوانان جامعه دریغ نمی کند. وبقای خود را در نابودی وانزوای سایرنحله های فکری واجتماعی نمی بیند. درکنارسفره ای اگرکه عقل باشد، نان سنگگ، طعمی از طعام بهشت می گیرد، واگر نباشد، انباشت نادرترین خوردنیهای زمینی درآن سفره، تلخ وگس می نماید.حاکمان درستکاریک جامعه، به عقل مردمان بها می دهند و حاکمان نابکار، به جهلشان. حاکمان درستکار، ازعقل نردبانی برای برآمدن وبرشدن می سازند، وحاکمان نابکار، ازجهل دخمه ای برای غارت و انجماد. باجولان عقل، مردم را می توان به درخشیدن فراخواند و با جولان جهل به فروکشیدن. حتی با جولان جهل می شود مردمانی را به تقاص پاره شدن یک عکس امام ازخانه ها بدرآورد و به خیابانها ریخت وازدهانشان مرگ براین وزنده باد فلان برآورد، وفردای همان روزبا ریختن خون عده ای معترض، درخانه ها نگاهشان داشت و”خون شان پای خودشان” را درمحفظه ی منطق و فهمشان جای داد.مردمان جاهل، با یک بلندگوی مرکزی به چپ وراست می خزند. با صدای همان بلندگوی مرکزی، می نشینند و برمی خیزند. می خندند وگریه می کنند. فحش می دهند و به یک اشاره دست به چوب وچماق می برند. می زنند و می کشند. وبا تعجب، دستهایی را می بینند که به جیبشان فرومی رود اما درهمه ی این احوال یک”چرا” نمی پرسند. چرا؟ به این دلیل که چراهایشان پیش ازاین پاسخ داده شده: کمال شما دراطاعت محض است. بی چون وچرا. خدا اینگونه می خواهد. مگربهشت نمی خواهید؟
اگر به عقل جمعی یک جامعه بها داده شود، بی ریشگانِ جهل پرور، به مدارج عالی ورود نمی کنند، بعکس جامعه ای که جهل اگردراو بجنبد، بی ریشگان زیرک جهل پرور، خدا را نیزخرج مطامع خود می کنند. خروجی یک جامعه ی عقل گرا، نخبگی و فرزانگی و رشد و تکاپو و تولید است و خروجی یک جامعه ی جهل گرا، پخش دعای کمیل از پنج شبکه ی تلویزیونی و چندین شبکه ی رادیویی همزمان. والبته، درهمان حین پخش دعای کمیل های همزمان، دیلم به زیرخانه ی دانشمندان وعلمای معترض بردن.یک جامعه ی عقل گرا، به رشد مردمان با رواج رسانه های فهیمانه ی جمعی بها می دهد، ویک جامعه ی جهل گرا، تا می تواند راه را بر رواج عقل وفهم می بندد. ظهورسانسوردریک جامعه ی جهل گرا، عین هوشمندی تلقی می شود و دریک جامعه ی عقل گرا: فاجعه! بله، این است تفاوت عقل وجهل. یکی هوشمندی را درسانسورمی بیند ودیگری فاجعه را درآن!
یک جامعه ی عقل گرا ازبیان خطاهای خویش شرم نمی کند وبا پوزشخواهی ازمردم، راه را بررواج هرچه بیشترخطا می بندد. یک جامعه ی جهل گرا اما، به ضرب شعارهای پوک برنکبت های خود سرپوش می نهد. می پرسی چرا زندان؟ چرا دادگاههای غیرعلنی واحکام ازپیش مشخص؟ چرا بیکاری؟ چرا اعتیاد؟ چرا بی تربیتی گسترده؟ چرا دزدی؟ چرا مصرف؟ چرا دروغ؟ چرا تزویر؟ چرا بی ادبی و لودگی؟ چرا بی کیاستی وبی تدبیری؟ می گوید: انرژی هسته ای. می گوید: ماهواره ی امید. می گوید: سلول های بنیادین. می گوید: آمار. کدام آمار؟ همان که خود ما اعلامش می کنیم.می پرسیم: چه شد انرژی هسته ای؟ چه شد تولید برق ازنیروگاه هسته ای بوشهر؟ می گوید: به تولید برقش چکارداری؟ به چهاربرابرپولی که بابت این نیروگاهِ ازرده خارج داده ایم چکارداری؟ به این که با مدیریت همان روس های زیرک، به جان سیستم های نیروگاه ویروس افتاده و ازکارشان انداخته چکاردارید؟ به این کارداشته باشید که ما مقابل چشم ابرقدرتهایی که نمی خواستند ما به دانش هسته ای دست پیدا کنیم و پیدا کردیم بیندیشید. خوب اندیشیدیم. بعدش چه؟ بعدش دیگر به خود ما مربوط است. واینجا همان جایی است که جهل تاب پاسخگویی ندارد و دست به چوب می برد. که جهل اخیراً به شوکروماشین آب پاش نیز مجهزشده است. برای مقابله با که؟ با کسانی که تنها می پرسند: چرا؟ وجهل، می زند و می کشد وزندانی می کند که: نپرس!
رواج جهل، مردمانی مصرف کننده و تنبل و تن پرور وخوشگذران و اهل بخوروبنوش و دروغگو و اهل رشوه وزد وبند تربیت می کند. چرا که مردم به بالادستی هایی که همینگونه اند نگاه می کنند. این مردم، به هیچ نظمی منظم نمی شوند وبه هیچ قاعده ای تن نمی سپرند. مردمی که با خسارت زدن به اخلاق جامعه، از بالادستی ها انتقام می گیرند.رواج جهل “خاوریِ” بانک ملی را جلوی چشم وزارت اطلاعات زیرک ما واز همین فرودگاه امام خمینی خودمان فراری می دهد تا بخش وسیعی ازپرسش ها درباره ی آن دزدی کلان بی پاسخ بماند. رواج عقل اما زمینه را برای دزدی های ریزودرشت می بندد. وزمینه را برای رواج درستی مهیا می کند. اگر گفتید چگونه؟ با بکارگرفتن پاکانِ عاقل. وحال آنکه جاهلان ناپاک، با بکارگرفتن هم طیفان خود، وهمزمان با شعارهایی که از پاکی برزبان می آورند، راه را برغارت خود وهمان هم طیفان خود می گشایند. کارکرد آن شعارهای تمام نشدنی، پروارکردن جهل مردمان است وبس. وگرنه، درنظام فکری و ایمانی ما کدام شعاردهنده است که پیش از دیگران مخاطب اصلی همان شعارها نباشد؟ چه تعداد امام جمعه را می شناسیم که پیش از آغاز سخن نگفته باشند: خودم را وشما را به تقوای الهی دعوت می کنم؟
بخشی ازمردم ما رُک بگویم اگر بی تربیت ودزد و رشوه گرا و ابن الوقت و اهل زد وبندند، تربیت شده ی بالادستی هایند. برای این جماعت ازمردم، حضورآن بالادستی ها برسرمسندها، مثل اکسیژن ضروری است. این دو، ازهم تغذیه می کنند. واین، همان جریان جهل درزیروبالای جامعه ای است که بردیوارمدارس خود می نویسد: “دانش، ستون روح است- امام باقر(ع)
اگردراین جامعه، سخن عقل شنوده نمی شود، ومردم سربکارخود دارند و دزدان سربکارخود، رازش همان ارتزاق دوجانبه ای است که رواج جهل سخت بدان محتاج است. من آرزو می کنم سال نود ویک، سال رواج عقل باشد. می دانم این آرزو، به این سادگی ها محقق نمی شود. چرا که زدودن جهلی که اسلحه به کمربسته و برعرض وطول مناسبات مالی ما اشراف دارد، جز به نفس تنگی او نمی انجامد. این نفس تنگی همان است که دربرابرتحقق این آرزو سخت مقاومت خواهد کرد و با رواج هرچه بیشترجهل، راه گشایش خود را هموارتر خواهد ساخت.دیروزبه کامله مردی برخوردم که زباله ی مغازه اش را به جوی آب می ریخت. به او گفتم: آقای محترم، شما بظاهرخود را ازشراین زباله رها می کنید اما کمی پایین تر، مغازه داردیگری را گرفتارآن می کنید. سخن من نه تنها دراواثرنکرد، بلکه اخم او را درهم بُرد و فحشی نثارباعث وبانی فلان معضلی فرمود که هیچ ربطی به زباله و جوی آب نداشت. کارنادرست این کامله مرد، تا کاری که رییس جمهوربا مجلس کرد و پخمگی جمع کثیری ازنمایندگان را برای هزارمین باربه نمایش گذارد، ازیک جنس است. همان رواج جهل. با این مردم و با این مسند نشینان، انتظار تحول درزیروبالای جامعه، یک آرزوی کورِ بی پشتوانه است. تنها راه مقابله با این جهلِ خیمه خوابانده، رواج عقل وجانبداری ازعقلانیت است. چرا؟ چون معضل جامعه ی ما بیش ازآنکه به نبود پول وسرمایه وواردات بی سرانجام ازچین وفرش شدن درزیرپای روسیه ودشمنی های تمام نشدنی آمریکا و اسراییل مربوط باشد، به فربگی جهل درمیان ما مربوط است. روفتن این جهل دامن گسترده، جز با راه گشودن برعقل وعقلانیت ممکن نیست. واین، به یک عزم ملی محتاج است. عزم ملی نیز به یک حرکت ناگهانی وهمگانی موکول نیست. می شود از هرگوشه ی این سرزمین ستمدیده شروع کرد و نهایتاً به یکدستی ملی انجامید.آرزو می کنم درسال نود ویک، مسند نشینان ما، هرکه هستند، به این بیاندیشند که : با هرکاری که کرده اند و با هرچه که ازمردم برداشته اند وباهرچه که برجامعه افزوده اند، رفتنی اند. وبدانند: آنکه ماندنی است، درستکاری برآمده از فهم است. واین ماندگاری ممکن نیست مگر با رواج عقل. عقلی که درست درلحظه ی تحویل سال، به این می اندیشد که: جماعتی از مردان و زنان ما بی دلیل درزندان اند. زندانی که حقدها و حسدها و خودبزرگ بینی ها ومنفعت طلبی های ما برآورده و خداوکیلی هیچ ربطی به تیزهوشی ما و بصیرت ما و خدا باوری ما ندارد.آرزو می کنم سال نود ویک، سال رهایی و آزادی باشد. رهایی از قید وبندهای بی دلیل دینی، وآزادی عاقلانه ای که دراو همه حتی لامذهبان ایران احساس امنیت کنند وبه شوق آبادانی سرمین شان ازهرکجا به سمت سازندگی ایران عزیز شتاب فرمایند.آرزومی کنم سال نود ویک، سال فروکشیدن نگرانی های جهانیِ ما باشد. این که نکند آمریکایی ها و اسراییلی ها ودیگرماجراجویان جهانی دست به دست هم بدهند و به بهانه هایی که ما برای آنان آراسته ایم، برسرما بلا ببارند. من می گویم: نیروگاهی که آن همه پول ازما به جیب روسها ریخته واکنون توان روشن کردن یک لامپ را هم ندارد، شاید به این درد بخورد که اسرائیلی ها را برسرشوق آورد تا یک بمبی برسرش بیفکنند. این بمب دوفایده دارد. هم ما را از شرّاین نیروگاه فشل وروی دست مانده رها می کند و هم اسرائیل را باردیگردرسیبل دشمنی ما قرارمی دهد. مگرهمین اسراییلی ها چند تا بمب برسرتأسیسات هسته ای صدام نریختند و خیال او را با همین دوفایده راحت نکردند؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال همدلی همه ی ایرانیان باشد. وداستان خودی و ناخودی ازمیان برچیده شود. جوری که ما با نگاه به صورت هم، به هم لبخند بزنیم. نه این که ازهم روبگردانیم. آرزو می کنم سال نود ویک، سال آشتی ملی باشد. ای خدا ما آیا لیاقت آشتی نداریم؟ با این همه توصیه هایی که تو برای آشتی رو به ما فرموده ای؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال شرح صدرعلما ومراجع دینی ما باشد. وآنان، درتفکیک فکری مردم، ازخود خدا کمی عقب بنشینند و مثل خود خدا مردم را “عیال الله ” بدانند وغم مردم را بخورند. آیا می شود درسال نود ویک بشنویم: مرجعی ازمراجع ما، ازسنیان وکلیمیان ومسیحیان وزردشتیان ودرویشان وبهاییان وکمونیست های کشورمان بخاطرآسیب های این سالهای پس ازانقلاب پوزش خواهی کند وبه آنان بگوید: به پیروبه پیغمبر این تنگناهایی که ما بر شما فروباریدیم هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی نداشته وندارد؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال اقبال ایرانیان درمجامع داخلی وجهانی باشد. سالی که نام ایران وایرانی احترام دیگران را برانگیزد و برخلاف این سالها تا هرکجا نام تندی و تنش و جاسوسی و ترور به میان می آید، نام ایران و ایرانی متبادر نگردد.
آرزومی کنم سال نود ویک، سال لبخند و شادمانی باشد. سالی که لباس شخصی های ما بجای چوب چماق و باتوم برقی به هموطنان خود گل محمدی هدیه بدهند و دستگاه قضایی ما بالاخره داستان کوی دانشگاه را یکسره کند و یقه ی خاطیان را بگیرد و به مردم بگوید: این خاطیان. اگر می توانید ببخشاییدشان.آرزومی کنم درلحظه های تحویل سال، زندانیان سیاسی ما درکنارخانواده های خویش باشند. با نامه ای که رسماً ازآنان دلجویی شده. به خداوندی خدا “بصیرت” این است.آرزوی نود ویکمین من: این که “دوستان” وزارت اطلاعات وسپاه، وسایل کاری ما زندانیان سیاسی را که ازسالها پیش برداشته وبرده اند، به ما بازبگردانند. بخداوندی خدا برداشتن وپس ندادن این وسایل طبق قانون و شرع “حرام” وجرم است وما نمی خواهیم دست دوستان ما به حرام آلوده باشد.
محمد نوری زاد

بیست وششم اسفندماه سال نود

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

انتخابات نمايشى هيچ گاه جايگزين دموكراسي واقعي در ايران نخواهد شد

در موضوع بحران برنامه هسته ای، جامعه جهاني همه کوشش خود را به كار گرفته است تا نظامی استبدادي، اصلاح ناپذير، ياغي و مخالف تمام عرف ها و قوانين بين المللي را بر سر عقل بياورد و امروز با شكست مذاكرات به اشتباه محاسبات خود پی برده است
ترجمه مقاله دکتر بهروز بهبودی بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران در «نشریه بین المللی خاور میانه» مارس ۲۱۰۲
مقدمه
وزير اطلاعات ايران حيدر مصلحى گفته بود انتخابات مجلس تهديدهايى را متوجه نظام و امنيت ملي كشور كرده است. دكتر بهروز بهبودي بنیانگذار شوراى دموكراسي براي ايران معتقد است كه زمان آن فرا رسيده تا مردم ايران به جاي شركت در انتخابات نمايشي، براي تعيين يك حكومت سكولار و دموكراتيك جديد به پاي صندوق هاي رأي بروند كه نتيجه آن ضامن گذار كشور به مردم سالاري و دستيابى به صلح در منطقه پرآشوب خاورميانه خواهد بود.شكاف هاي فزاينده در ميان جناح هاي مختلف در ايران، بحران هاى اجتماعي - سياسي داخلى، مشكلات اقتصادي ناشي از تحريم هاي بين المللي و همچنين سايه شوم وقوع يك برخورد نظامي ميان كشورهاي غربي و ايران بر سر بحران برنامه هسته ای كشور درحقيقت شرايطي بي سابقه را رقم زده است كه مي تواند تغييراتي عميق در ساختار حكومتي ايران و روابط اين كشور با جامعه جهاني به وجود بیاورد.انزواي داخلي جمهوری اسلامی و از دست دادن مشروعيت پس از انتخابات دستكاري شده رياست جمهوري در سال 1388 و تصميم حكومت به سركوب بي وقفه مخالفان، ابعاد جديدي به خود گرفته كه حاصل آن كشتار خونين ده ها انسان بي گناه در خيابان ها، بازداشتگاه ها و زندان ها، زنداني شدن صدها نفر از معترضان، تنها به جرم دادخواهي قانوني و فرار هزاران نفر بي گناه ديگر از كشور براي گریز از دستگير شدن بوده است.امروز بیشتر مردم ایران بر این باورند که درنتيجه اين سركوب هاي خونين و تحولات درون رژيم پس از انتخابات مذکور، كشورزير سلطه يك حكومت نيمه نظامى قرار گرفته است كه سردمداران آن را بخش هايى از نيروهاي سپاه پاسداران و جناح هايي از ارتجاعي ترين نيروهاي مذهبي كشور تشكيل مي دهند.در اين ائتلاف ضد دموكراتيك براي سلطه بر مقدرات كشور و مردم، به سپاه پاسداران امتیازهای بسیاری در استفاده بي چون و چرا از درآمدهاي ملي حاصل از صنايع نفت و گاز داده شده تا این نهاد نظامی همچنان در خدمت حکومت مستبد، وفادارانه به سرکوب نیروهای مخالف بپردازد، در آن سو روحانیون نیز برای این سرکوب ها توجیه شرعی می تراشند.با همه اين تفاصيل، سردمداران جمهوري اسلامي بر این اعتقادند که رژيمي با چنین ویژگی های استبدادي و سركوبگرانه هنوز حكومتي دموكراتيك و مردمي است. برای اثبات چنین ادعایی نیز استدلال می کنند امروز در ایران مراجعه به آراي عمومي و انتخابات، سرنوشت ايرانيان و رهبران آنها را رقم می زند وحكومت بدون هيچ كم و كاستي، همواره و در تحت هر شرايطی، انتخابات گوناگونی را برگزار كرده است، ادعايي كه با حقيقت هيچ گونه همخواني ندارد.
دو بال يك پرنده
در دوران رياست جمهوري محمد خاتمي رهبر جمهوري اسلامي سید علي خامنه اي در جايي گفته بود كه وي همواره به جناح هاي اصلاح طلب و اصول گرا به مانند دو بال يك پرنده می نگرد كه در صورت شكستن يا انفعال هر يك، پرنده، يعني نظام، سقوط خواهد كرد. با اين حال اصلاح طلبان در طول چند سال گذشته به علت مخالفت هاي آشكار و همه جانبه با انتخاب احمدي نژاد ـ امري كه به عقيده اكثرقريب به اتفاق ايرانيان با مهندسي و پشتيباني مستقيم خامنه اي صورت گرفت ـ مورد غضب جناح حاكم قرار گرفته و با زنداني شدن رهبران و غيرقانوني شدن فعالیت هایشان عملاً از مراكز تصميم گيري و قدرت جمهوری اسلامی بيرون رانده شده اند. بنابراین برخی از اصلاح طلبان از حدود نه ماه پیش، آزادي زندانیان سیاسی، دسترسي عادلانه به صدا و سیما، اجازه فعاليت آزادانه سياسي و تبليغاتي و چند مورد ديگررا، شروط خود براي شركت در انتخابات آینده مجلس اعلام كردند.
اين پیش شرط ها ـ كه جزء بديهي ترين و پيش پا افتاده ترين حقوق انساني در يك جامعه دموكراتيك و متمدن به شمار مي رود ـ باعث افزايش فشارها بر وفادارترين نيروهاي اصلاح طلب شد به طوري كه احمد جنتي، از نزديك ترين همفكران علي خامنه اي، در يكی از نمازهای جمعه خواسته ها و شروط اصلاح طلبان را بي شرمانه خواند و آنها را به فعالیت علیه نظام و منافع كشور متهم ساخت.در واكنش به اين حملات جناح تماميت خواه، اصلاح طلبان اعلام كردند كه هيچ يك از اعضا و هواداران آنها در انتخابات پيش روی مجلس شرکت نخواهد كرد وانتخابات را با توجه به خفقان و سركوب موجود در كشور و وجود ده ها مخالف، فعال سياسي و روزنامه نگار در زندان هاي كشور فاقد هرگونه مشروعيت دانستند. با اين حال جبهه مزبور از تحريم رسمي اين انتخابات دولتي خودداري كرد تا از سوي سران جمهوری اسلامی به «همكاري با دشمن» متهم نشود، اتهامي كه حاكميت براي خاموش كردن هرگونه صداي اعتراضي مخالفان از آن بهره می جوید. مشكل واقعي اصلاح طلبان همواره اين بوده كه آنها سعي در اصلاح ساختاری داشته اند که ذاتاً استبدادي و اصلاح ناپذير است.
حل «مشكل ايران»
به رغم خواست عمومي ملت ايران براي برپايي يك حكومت دموكراتيك و سكولارـ همانطور كه در خواسته هاي «جنبش سبز» اعلام شد ـ دولت هاي غربي همه همّ و غم خود را صرف مقابله با جمهوری اسلامی بر سر حل موضوع بحران هسته اي و کوشش هاي جمهوري اسلامي در دستيابي به سلاح هسته ای کرده اند. بر اين اساس، همه اقدام های ديپلماتيك، تحريم هاي اقتصادي و نظامي آنها نيز برای كشاندن جمهوري اسلامي به پاي ميز مذاكره و توقف فعالیت های هسته ای بوده است. ناگفته پیداست که تمام اين سياست هاي توام با مماشات غرب تا به امروز، به شکست انجامیده و درواقع به پافشاری جمهوري اسلامي بر فعالیت های هسته اي اش منجر شده است.كشورهاي غربي درحقيقت چشم خود را بر اين واقعيت بسته اند كه بن بست مذاكرات هسته اي با جمهوری اسلامی ناشي از ماهيت وجودي خود نظام است و ربطي به نحوه مذاكرات و مسائل مطرح شده در آنها ندارد. به عبارت ديگر، جامعه جهاني همه کوشش خود را به كار گرفته است تا نظامی استبدادي، اصلاح ناپذير، ياغي و مخالف تمام عرف ها و قوانين بين المللي را بر سر عقل بياورد و امروز با شكست مذاكرات به اشتباه خود در محاسبات پی برده است.با اينكه نظام حاكم بر ايران خود را «جمهوري» می خواند، يعني نظامی كه در تعريف كلاسيك به عنوان حكومت مردم بر مردم شناخته مي شود، در واقع وعمل کشور زير سلطه روحانیونی قرار دارد که حکومت مردم بر مردم را به حکومت ولی فقیه بر مردم تغییر داده اند. تجربه 33 سال گذشته کشور نشان مي دهد كه رئيس جمهور يا نمايندگان مجلس که به دست مردم انتخاب می شوند، باید پیروان و فرمانبرداران شخص «ولي فقيه» باشند؛ كسی که فراتر از همه قوانين كشور و سه قوه قرار دارد. با این توصیف امروز در هيچ كجاي دنیا حكومتي مستبدتر از نظام حاکم بر ایران وجود ندارد.با وجود این نظام استبدادي و حاکمیت مطلق آن بر مقدرات کشور، نقض مستمر حقوق انساني شهروندان، بى قانوني، سركوب آزاديخواهان، اقليت هاي قومي و مذهبي، زنداني کردن و شكنجه فعالان سياسي و گروه هاي مخالف ادامه خواهد داشت. نارسايي ها و لطمه های اجتماعي حاصل از اين سركوب ها و تنگناها در غيبت نهادهاي دموكراتيك ـ كه بتوانند از حقوق قانوني ملت در مقابل يكه تازي هاي حكومتي پشتيباني كنند ـ کشور را بی ثبات کرده از اینرو جمهوری اسلامی براى حفظ قدرت می کوشد بحران هاي داخلي را به خارج از مرزهاي ايران بكشاند.غرب و جامعه جهاني به جاي گفتگو با مردم ايران و نيروهاي آزاديخواهان و نمايندگان واقعي آنها به عنوان صاحبان اصلى كشور خود را سرگرم مذاكره با کسانی كرده است كه مردم ايران از آنان روي برگردانده و خواهان رفتنشان هستند.در راستاي نياز عمومي ملت ايران براي تغيير نظام حاكم، به رغم سركوب هاي اخير و ادعاهاي فریبکارانه جمهوری اسلامی، جنبش نيروهای دموكراسي خواه كشور در بطن جامعه ايراني زنده و پويا مانده است و بی شک دير يا زود باز هم با اتحاد همه مردم ایران، فارغ از عقايد، انديشه هاي سياسی، ديني و قومي آنها در قالب يك نهضت همگاني و متحد عليه نظام، باز هم خود را بروز خواهد کرد.در آن روز، اميد آن مي رود كه دولت هاي آمريكا، اروپايي و ساير كشورهاي آزاد جهان ـ آنطور كه مدعي آن هستند ـ اين شجاعت اخلاقي و انساني را داشته باشند كه براي شکل گیری ايراني آزاد، قانونمند و دموكراتيك ـ كه امروزه خواست عميق ملت ماست ـ در كنار نيروهايي قرار بگيرند كه براي دستيابي به اين اهداف متعالي کوشش کرده اند.

دکتر بهروز بهبودی

contact@bbehbudi.com

بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

موسم سرخ(چهارشنبه سوری) را به صحنه اعتراض جدی علیه سران ایران ستیز رژیم ولی فقیه تبدیل کنند(ارژنگ داودی)

فراخوان زندانی سیاسی ارژنگ داودی برای تبدیل چهارشنبه سوری به صحنۀ اعتراض جدی علیه سران ایران ستیز ولی فقیه
متن فراخوان به قرار زیر می باشد:
یا یاد خدا،
و با درود به تمامی جانثاران راه آزادی بشر،
با سلام به تمامی انسانهای آزادیخواه ، آزاد منش و نیک اندیش جهان،
در زبان شیوای فارسی کلمه سوری به هر چیزی که به رنگ سرخ باشد اطلاق می گردد مثل گل سرخ که به آن گل سوری هم می گوییم و چون زبانه های آتش نیز به رنگ سرخ می باشد می توان به درستی پنداشت که چهارشنبه سوری معادل چهارشنبه سرخ است.در سالهای اولیه بعد از انقلاب ۵۷ این مراسم باستانی نیز همچون سایر جشنها و مناسبتها بوسیلۀ ایرانیان گرامی داشت و یکی از سنگرهای مستحکم ملی در برابر کوشش های گستاخانه برای هویت زدایی یا به عبارت دقیق تر برای فرهنگ زدایی از ایرانیان از سوی سران بی وطن رژیم ولی فقیه بوده که در ایران ستیزی آنان جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست زیرا چشم در چشم ایرانیان آشکارا اعتراف نموده اند که هیچ احساسی نسبت به این سرزمین اهورایی و مردمشان ندارند کسانی که از همان آغاز و بلافاصله پس از دستیابی به اهرم های قدرت تلاش مضاعفی کرده اند که هر چه به ایران و ایرانی مربوط می شود را از صفحه روزگار محو نمایند اما در برابر تمامی این دسیسه های ضد ایرانی اشغالگران میهن اهورایی همه مردم بویژه جوانان و نوجوانان همواره در برپایی هر چه باشکوه تر آیین ها و جشن های ملی از جمله چهارشنبه سوری که یکی از زیباترین یادگارهای نیاکان بزرگ ماست علیرغم شدیدترین بگیر و ببندهای خونبار عمال حکومتی به جد و به جان کوشیده اند.

هم میهنان،

رژیمی که بر علیه انقلاب ۵۷ دست به کودتای خونین زده و به امید و آرمانهای مردم خیانت کرده ، رژیمی که فرزندان برومند ایران زمین را به صلابه کشیده ، به مقررات بین المللی بی اعتنایی کرده و برای قوانین خود نوشته کمترین ارزشی قائل نیست مگر در مقام برخوردهای موذیانه و قرون وسطایی با مخالفان بویژه مبارزان سیاسی ، رژیمی که با فرهنگ پربار ایرانی سر ستیز داشته وجهۀ ایران و ایرانی را چنان مخدوش کرده که در عرصه جهانی مترادف با تروریسم ، بربریت دروغگویی ،فساد .پیمان شکنی و … قلمداد می شود . رژیم غارتگری که سران بیگانه زاده وبیگانه پرست آن در طول ۳۳ سال گذشته به وضوح ثابت کرده اند که در اداره امور کشور کاملا ناتوان هستند و بعد از این همه سال هنوز هم شایستگی لازم برای اداره یک ده کوره را نیز ندارند .نباید بیش از این فرصت بیابند تا سرنوشت ایران و ایرانی را رقم بزنند.اینکه با تاثر فراوان می رویم تا چهارشنبه آخر سال را به ناچار تحت حاکمیت بی فرهنگ ترین و مستبدترین رژیم در جهان معاصر برگزار کنیم از همگان انتظار می رود که همچون سالهای گذشته در این سرور ملی هرچه گسترده تر شرکت جسته و همراه با رعایت کلیه اصول ایمنی این موسم سرخ را به صحنه اعتراض جدی علیه سران ایران ستیز رژیم ولی فقیه تبدیل کنند.

ایران هرگز نمی میرد ،

ارژنگ داوودی

شاعر،نویسنده،زندانی سیاسی

اسفند ۱۳۹۰

http://hrdai.net

info@hrdai.net

pejvak_zendanyan10@yahoo.com

pejvakzendanyan@gmail.com

Tel.:0031620720193

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

حلقه های گوناگون اما به هم پیوسته برای آزادی ایران

شاید اینگونه به نظر برسد که جنبش اعتراضی مردم ایران فرو خوابیده و دیگر خبری از اعتراض نخواهد بود همچنانکه حکومت ایران ادعا می کند که چشم فتنه را درآورده است، اما نگاهی به واقعیت ها عکس این موضوع را ثابت می نماید.اگر حضور اولیه مردم در خیابان ها بر بنیاد احساس بود، سکوت پس از این حضور را نباید و نمی توان به معنای فروخفتن جنبش و مرگ آن قلمدادکرد. ناگفته پیداست که منظورم از حضور احساسی این نیست که مردم حاضر در میدان، هیچ خواسته عاقلانه ای نداشتند. اتفاقا مردم به دنبال آرای گمشده خود بودند و این یعنی آگاهی و این یعنی نگرش عاقلانه به موضوع. بنابراین مردم می دانستند به دنبال چه چیزی هستند اما رفتن بی پروای به خیابان ها تنها به سبب پس گیری رای کاری احساسی بود و در نظر من یکی از دلایل مهم بی نتیجه ماندن کوشش های آن روز هم به همین سبب بود.رویارویی احساسی با حکومتی خشن و بی رحم به مردم آن روی سکه را نیز نشان داد، رویی که پرده از چهره نظامی ددمنش برمی داشت که دین را وسیله ای برای به بند کشیدن ایرانیان کرده بود. خشونت علیه مردم، دیگر جایی و دلیلی برای حضور در خیابان ها باقی نم گذاشت زیرا طرف مقابل به راحتی حاضر بود زندانی و شکنجه کند، اعتراف های دروغین بگیرد، بدرد، بکشد و در یک کلام از قواعد ناجوانمردانه در پیروزی بر حریف استفاده کند. به همین رو مردم خیابان ها را رها کردند و به عرصه مجازی پناه بردند جایی که البته همچنان ناامن ولی به هر حال از خیابان ها بسیار امن تر بود.من کشاندن مسائل روز و حتی مبارزه را به شبکه های اجتماعی چیزی نادرست نمی بینم بخصوص که سران ایران نیز خود از این معجزه قرن بیست و یک در عذابند و به همین دلیل دائم در استفاده از آن ایجاد اختلال می کنند. پناه بردن به شبکه های اجتماعی و پیگیری مبارزات به این شرط مفید خواهد بود که مردم و بخصوص جوان ها را گرفتار توهم نسازد، توهم اینکه دنیای مجازی را همان دنیای واقعیت ببینند و به حضور در آن دلخوش باقی بمانند و مرور زمان از آنها نیروهایی خنثی بسازد. حضور در دنیای مجازی از این بابت خوب است که از میزان کشته ها و دستگیری ها می کاهد، حتی گاه حکومت را به خواب خرگوشی فرو می برد و گرفتار توهم می سازد که همه چیز به پایان رسیده است و همین توهم چنگ و دندانش را کندتر می کند. حضور در دنیای مجازی هم فرصتی برای تفکر درباره راه و طی مسیر خواهد بود، دنیایی که سخاوتمندانه اجازه اشتراک عقاید و اندیشه ها را به آنها می دهد و خود مکان مناسبی برای تمرین دموکراسی است. به خاطر داشته باشیم که در بهار عربی اینترنت و فیس بوک ، توئیتر تاثیر غیر قابل انکاری داشتند.دنیای مجازی فرصت خوبی برای کنار هم قرار گرفتن گفتمان ها و دیدگاه های گوناگون، فرصت مناسبی برای بحث های پیش از بازی است، برای شناختن همدیگر و البته احترام گذاشتن به یکدیگر. فرصتی برای یافتن همفکران همراه و آغاز همکاری با دیگرانی است که غیر از ما می اندیشند. همکاری و همفکری با دیگران بسیار مهم است چیزی که تا به امروز متاسفانه در میان گروه های مختلف فعال در ایران نبوده است. مگر در یک تیم ورزشی همه به یک اندازه توانایی دارند و همه به یک شکل می اندیشند اما این دیدگاه های گوناگون یک هدف را دنبال می کنند، بنابراین طرح دیدگاه های مختلف نه تنها به جنبش مبارزه با نظام سرکوبگر و مستبد جمهوری اسلامی آسیبی نمی رساند که آن را تنومند تر می سازد.متاسفانه تا به امروز اپوزیسیون خارج از کشور نیز نتوانسته دور یک میز جمع بشود، دیدگاه های دیگر را بشنود و تاب بیاورد. تا زمانی که به منافع فردی و گروهی و نه منافع همه مردم ایران می اندیشیم مبارزه ها، به اتلاف وقت و فرصت سوزی تبدیل می شود، چیزی که در همه این سال ها جمهوری اسلامی از آن بهره فراوان برده است. بنابراین امروز شروط اصلی مبارزه تفکر، همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر و در نهایت لحاظ کردن منافع تمام مردم ایران در رسیدن به دموکراسی است.همزیستی و همکاری مسالمت آمیز با همه گروه ها به معنای از دست رفتن هویت گروهی، احزاب و گروه های مختلف نیست. اتفاقا بر عکس باعث هویت دادن به گروه ها و احزاب می شود، اما نکته مهم آن است که گروه ها، طیف ها، احزاب و فعالان داخل و خارج از ایران باید بدانند که اتحاد آنها به معنای تبدیل همه تنوع ها به یک حلقه نیست. یک حلقه شدن عاقبت نهضت را شبیه عاقبت جمهوری اسلامی می کند و به دیکاتوری ختم می شود. تفکرات گوناگون باید به شکل حلقه های گوناگون یک زنجیر نمود پیدا کنند. در این صورت ضمن داشتن اتحاد، هر گروهی تفکرات خود را دارد و آن را در معرض انتخاب مردم قرار می دهد. از آنجایی که تفکر مورد پسند مردم خود یک حلقه از حلقه های زنجیر برشمرده است، همچنان از همراهی آنها نیز استفاده و بهره خواهد برد.بنابر آنچه آمد امروز در عرصه مبارزه حضور حلقه های گوناگون در کنار یکدیگر بسیار اهمیت دارد، اتحاد تفکرات و دیدگاه های مختلف، اتفاق مبارکی است که نهال دموکراسی را از گرفتار آمدن در دام دیکتاتوری محفوظ نگاه می دارد. دنیای مجازی عرصه مناسبی برای عرضه دیدگاه و تفکرات مختلف و متنوع است. امروز نهضت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی نیازمند به خودشناسی و بررسی امکانات موجود است و این مهم امکان نمی پذیرد مگر آنکه همگان از یک ابزار واحد بهره ببرند. به نظر می رسد مناسب ترین ابزار همین شبکه های اجتماعی باشند که می توانند پراکندگی ها را به جمعیت و پیوستگی تبدیل کنند. شناختن امکانات موجود اهداف مبارزه را مشخص تر و هدفمندتر و هزینه های آن را کمتر خواهد کرد.امروز تمام فعالان در عرصه مبارزه با جمهوری اسلامی باید به این نکته واقف باشند که شنیدن و احترام گذاشتن به دیدگاه های دیگران و حتی گاه مخالف، فرخنده، مبارک و نشانه ای از حرکت به سوی دموکراسی است. ایران آزاد آینده از آن همگان خواهد بود و چنانکه در مقاله ای دیگر نوشتم هیچ کس هیچ حق از پیش تعیین شده ای در آن ندارد. مردم ایران ضمن احترام به کوشش همه فعالان، در آن روز یکی از حلقه ها را انتخاب می کنند و می دانند حلقه های دیگر آن زنجیر از حلقه انتخاب شده جدا نمی شوند و در خدمت رسانی به مردم و ساختن جامعه ای آزاد و آباد به آن یاری خواهند رساند.

دکتر بهروز بهبودی
بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران
contact@bbehbudi.com

 نیویورک - ۳ مارس  ۲۰۱۲

خواهرسعید ملک پور:۵۰ روز است که از سعید خبری نداریم؛ هرلحظه ممکن است حکم اعدام اجرا شود

از سعید ملک پور که اواخر بهمن ماه حکم اعدامش به دایره اجرای احکام فرستاده شده است خبری در دست نیست.خواهر سعید ملک پور با اظهار نگرانی شدید از وضعیت برادرش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: « ۵۰ روز است که به ما اجازه ملاقات داده نشده است و ما کاملا از وضعیت سعید بی خبر هستیم. نامه ها و تقاضاهای دیدارمان نیز تا به حال بی جواب مانده است.» مریم ملک پور خطاب به مسولان قوه قضاییه ایران گفت:« هر لحظه ممکن است حکم اعدام سعید اجرا شود. من از مسولان قضایی کشورم درخواست می کنم تا جلوی این حکم را بگیرند. ما نامه های زیادی داده ایم که تا به حال بی جواب مانده اند با این حال باز هم امیدواریم که مسولان جلوی اجرای این حکم را بگیرند. » حکم اعدام سعید ملک پور، فعال سایبری اواخر بهمن ماه امسال بدون ابلاغ به وکلایش به دایره اجرای احکام فرستاده شده است. پرونده سعید ملک پور در حالی به دایره اجرای احکام فرستاده شد که حکم اعدام او که توسط دیوان عالی کشور تایید شده است به وکلایش ابلاغ نشده بود و به این ترتیب شانس اعادی دادرسی از آنها گرفته شده است.

منبع: کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران

۱۳۹۰ اسفند ۱۷, چهارشنبه

بازنده انتخابات جمهوری اسلامی کیست؟

آنچه در نگاه جمهوری اسلامی اهمیت دارد وجود ابزاری به نام انتخابات، و حضور طرفداران نظام در آن است باقی ماجرا نیز به دست رسانه های وابسته و دروغ پرداز حل و فصل خواهد شد .مرور عملکرد مجلس ایران بخصوص در دو دوره اخیر که میدان برای اصولگرایان باز بوده و تصفیه های آنچنانی به دست شورای نگهبان صورت گرفته، نشان می دهد، مجلس تنها به یک عروسک خیمه شب بازی برای اثبات نظام تبدیل شده است. در واقع انتخابات، برای مسئولان جمهوری اسلامی از دو جهت اهمیت دارد؛ یکی اینکه به جهانیان نشان می دهند که ایران کشوری دموکراتیک است که در آن مردم افراد را انتخاب می کنند و دیگر آنکه با کشاندن مردم به عرصه، وجهه، مقبولیت و مشروعیتی برای خود فراهم می آورند.هرچند همواره حضور مردم در انتخابات مجلس کمتر از از انتخابات ریاست جمهوری بوده، حضور اندک و یا تحریم انتخابات توسط آنان حداقل به جهانیان نشان خواهد داد که سران فعلی ایران در دل اکثر مردم جایی ندارند. می گویم به جهانیان، به این دلیل که سران ایران با استفاده از صدا و سیمای سراسر دروغ خود، روزنامه هایی نظیر کیهان و خبرگزاری هایی چون فارس میزان حضور مردم را ـ همان مردمی که بود و نبودشان برای نظام یکسان است ـ در داخل وارونه جلوه خواهند داد، در این میان ستاد انتخابات نیز به یاری رسانه ها خواهد آمد و با تمدید ساعات رای گیری نشان خواهد داد که حضور مردم در پای صندوق های رای زیاد است، کاری که به تکرار در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است. بنابراین از اکنون سران ایران خود را آماده می کنند تا روز دوازده اسفند را حماسه ای دیگر از حضور مردم بخوانند.ناگفته پیداست که امروز بیشتر مردم ایران اعتماد خود را به نظام از دست داده اند، نظامی که آنها را وادار می کند تا به گزینه هایی رای دهند که خود از پیش در جلوی پای آنان قرار داده است. نظارت استصوابی شورای نگهبان، عملا باعث شده تا عده و گروهی خاص در چرخه انتخابات حضور داشته باشند، عده ای که فرمان پذیر باشند و به راحتی منافع موکلانشان یعنی مردم را فدای فرمان های سران جمهوری اسلامی ـ بخصوص رهبر ـ کنند.سران ایران می دانند حذف رقیبان باعث دلسردی و حضور کمرنگ مردم در انتخابات می شود اما با این آگاهی همچنان بر یکدست کردن نامزدهای انتخاباتی به دست شورای نگهبان پای می فشارند. سیاست های سران جمهوری اسلامی نشان می دهد که برای آنها حضور مردم تنها جنبه تزیینی دارد بنابراین با قاطعیت به یکدست کردن نامزدهای انتخاباتی می پردازند زیرا می دانند با این یکدست سازی، به رغم حضور کمرنگ مردم، در پایان برنده بازی آنها خواهند بود. آنها می دانند به تبع یکدست کردن نامزدها، مردم رای دهنده نیز یکدست می شوند و همان گروه اقلیت طرفدار نظام در پای صندق ها حاضر می شوند و این همه به تشکیل مجلسی یکدست و فرمانبردار خواهد انجامید.
در این میان آنچه اهمیت دارد تنها برگزاری انتخابات است تنها انتخابات!
زیرا چنانکه گفتیم سران ایران به وسیله رسانه های دروغ پرداز داخلی می توانند حضور اندک مردم را وارونه جلوه دهند و از آن استفاده های تبلیغاتی کنند.جمهوری اسلامی می داند امروز زیر فشار تحریم ها در چه دورانی بسر می برد، بنابراین در عرصه داخل نمی تواند خطر کند و برای خود مشکل بیافریند. مجلس دردسر ساز باعث می شود بخش عمده ای از نیرو و تمرکز نظام صرف داخل گردد که در شرایط کنونی چنین کاری نمی تواند به صرفه باشد. مجلس دردسرساز مردم مخالف را می تواند به خیابان ها بکشاند همانطور که مجلس فرمانبردار بسیجیان را به خیابان می کشاند و از دیوار سفارت کشوری بالا می برد. افزون بر همه اینها سیاست سران ایران به سمت و سویی می رود که به تدریج همه چیز زیر نظر رهبر ایران قرار بگیرد و نظام ریاستی به نظام پارلمانی تبدیل گردد در چنین شرایطی مجلس باید فرمان پذیر باشد.چنانکه می دانیم رهبر ایران در مواقعی که تشخیص می دهد مجلس به راه ناصوابی می رود، می تواند از قدرتی به نام فرمان حکومتی استفاده کند، اما استفاده بیش از اندازه از این قدرت نیز نمی تواند به صلاح او باشد زیرا چهره واقعی اش را از سایه بیرون آورده و عریان تر می سازد و در آن هنگام کاری از همان رسانه های دروغ پرداز نیز برای رفع و رجوع مسئله بر نمی آید. با همه این دسته بندی ها و تحلیل ها، جمهوری اسلامی ترجیح می دهد با تحمیل هزینه های بسیار به مردم، نظام انتخابات البته از نوع فرمایشی آن را حفظ کند.آنچه در نگاه جمهوری اسلامی اهمیت دارد وجود ابزاری به نام انتخابات، و حضور طرفداران نظام در آن است باقی ماجرا نیز به دست رسانه های وابسته و دروغ پرداز حل و فصل خواهد شد. سران ایران بهتر از هر کسی می دانند مردم دیگر نسبت به این نظام فاسد دلبستگی ندارند، نظامی که در آن آزادی کالایی بی ارزش است و برابری افراد بی معنی. نظامی که به جای توجه به مردم کشور خود اولویت را به دیگرانی در سوریه، فلسطین ونزوئلا و ...می دهد.سران ایران می دانند در صورت شرکت مردم در انتخابات، در دنیا از آن به عنوان وسیله ای برای مقبولیت خود بهره خواهند جست و اگر انتخابات را تحریم کنند باز گروه اقلیتی را خواهند داشت که در انتخابات حاضر شده و به کسانی رای می دهند که فرمان پذیرند بنابراین در هر صورت برنده بازی آنها خواهند بود. آنها انتخابات مجلس را گرم می خواهند نه از آن رو که مردم کسانی را که می خواهند به مجلس بفرستند، بل تنها به آن دلیل که برای خود وجاهت بتراشند. به همین دلیل تحریم چنین انتخاباتی از ضروریات می شود. وقتی پیش از مردم شورای نگهبان نامزدها را انتخاب و هر که را نپسندد به بهانه های واهی رد می کند، دیگر بهانه ای برای حضور در پای صندوق های رای نمی ماند. عدم حضور مردم در انتخابات، همراه با تحریم های جهانی، جمهوری اسلامی را منزوی تر می سازد. تحریم انتخابات، همان راهپیمایی سکوت مردم است که سران ایران مجوز آن را صادر نکردند. صدای اعتراض مردم به کسانی است که هیچ حقی برایشان قائل نیستند و دائم به شعور و آگاهیشان توهین می کنند. بادی است که بر اندام جمهوری اسلامی رعشه می اندازد و خواب را از چشمانش می گیرد. بی اعتنایی به کسانی که هیچ اعتباری برای مردم قائل نیستند، تحریم بزرگی است که هزینه ای را بر دوش مردم نمی گذارد. دوازده اسفند می تواند به یک روز به یاد ماندنی در تقویم مردم ایران و نه جمهوری اسلامی تبدیل شود، روزی که برنده آن سران حکومت نیستند، اگر همه با یکدیگر پیوسته باشند.

دکتر بهروز بهبودی

contact@bbehbudi.com

بنیانگذار و دبیرکل شورای دمکراسی برای ایران

دستگیری روح الله روزیطلب فعال دانشجویی شیراز

روح الله روزیطلب دانشجوی نخبه علوم سیاسی دانشگاه آزاد شیراز روز پنچ شنبه 11 اسفند 90 در ساعت 3 بعد از ظهر در منزل توسط نیروهای اداره اطلاعات شیراز دستگیر شد.این فعال دانشجویی که از شاگردان دکتر مسعود سپهر نیز است پس از دستگیری استاد خود به طور جدی و عملی چه در دانشگاه و چه در دادگاه انقلاب پیگیر وضعیت دکتر سپهر بود.علی رغم تهدیداتی که از جانب اداره اطلاعات و دادگاه انقلاب متوجه روزیطلب مبنی بر عدم پیگیری وضعیت دکتر سپهر از جانب ایشان بود اما وی همچنان بر مواضع و فعالیت های خود پایداری می کرد که سرانجام منجر به دستگیری وی شد.گفتنی است دکتر مسعود سپهر استاد دانشگاه و عضو ارشد مجاهدین انقلاب بیش از سه ماه است که بازداشت و در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز معروف به پلاک 100 نگهداری می شوند.همچنین طبق اخبار رسیده روح الله روزیطلب به پلاک 100 منتقل شده است.



گزارش جرس

۱۳۹۰ اسفند ۱۱, پنجشنبه

نهاد بین المللی ‘فری میوز’ خوستار آزادی فوری و بی قید و شرط آریا آرام نژاد شد

نهاد بین المللی “فری‌ میوز” که مهم‌ ترین نهاد پیگیر وضعیت هنرمندان حوزه‌ی موسیقی در سراسر جهان است، با راه انداختن کمپینی خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط آریا آرام‌نژاد، خواننده و ترانه‌ سرای ایرانی شد.به گزارش سحام نیوز و به نقل از سایت شخصی این هنرمند، رو نوشت این نامه به اتحادیه اروپا، شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، سازمان های بین المللی،وزارت امور خارجه دانمارک ،رسانه ها و سازمان های مختلف دانمارک و هم چنین به ۲۰۰۰ نفر از اشخاص حقیقی و حقوقی ارسال شده است.آریا آرام نژاد هنرمند ایرانی از ۸ نوامبر ۲۰۱۱ میلادی برابر با ۱۷ آبان ۹۰ تحت شرایط سخت و غیر انسانی در زندان است.این نهاد بین المللی در این نامه به رهبران ایران یادآوری میکند, که ایران به عنوان یکی از امضا کنندگان میثاق بین المللی ملزم به اجرای شرایط میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، که از جمله موارد تحت حمایتش آزادی بیان است. حق آزادی بیان به صورت شفاهی، کتبی یا چاپی، در قالب هنر از جمله این موارد است.همچنین در این نامه به حکومت ایران یادآوری میکند که سازمان ملل متحد بر طبق این قوانین خواستار حداقل حقوق درمان برای زندانیان و همچنین دسترسی به وکیل فارغ از هر گونه بدرفتاری بی رحمانه می باشد .در همین راستا به مناسبت روز جهانی آزادی موسیقی (سوم مارس ) یک گروه از موزیسین های بین المللی در بروکلین آمریکا ترانه های آریا را اجرا خواهند کرد و از هم اکنون آهنگ های آریا در سایت فری میوز در دسترس عموم قرار گرفته است.

آموزش رایگان تردستی با استاد عظما


طرحی از بادبان

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...