۱۳۹۰ بهمن ۱۱, سه‌شنبه

مادر حسین رونق ملکی: تهدیدم کرده اند که می آییم دخترهایت را هم می گیریم


در تداوم فشار بر زندانیان سیاسی و بازجویی های مجدد و گشودن پرونده های جدید برای آنها و فشار جهت مصاحبه، روز گذشته حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، برای مصاحبه تلویزیونی بر علیه خود و همبندیانش از سوی بازجویان پرونده تحت فشار قرار گرفت.
زلیخا موسوی مادر حسین رونقی ملکی در این خصوص به جرس می گوید: دیروز پدر حسین به ملاقاتش رفته بود و حسین گفته بود که دوباره تحت فشارش گذاشته اند که مصاحبه تلویزیونی کند و اسم دوستانش را بگوید.بخدا نمی دانم چرا اینقدر این بچه ها را عذاب می دهند؟ این همه انفرادی و حکم سنگین و بازجویی و فشار و مریض کردنش کافی نبوده، دوباره شروع کرده اند. حسین مریض است، حالش خوب نیست که این همه اذیت و آزارش می کنند. الان دوباره پرونده اش رفته زیر دست پیرعباسی و ستاری و آنها دوباره همان فشارها را شروع کرده اند و دست بر دار نیستند. آن روز در بیمارستان که حسین را دیدم گفت دوباره او را به بازپرسی برده اند و می خواهند حکمش را اضافه کنند، پانزده سال کم بوده حالا می خواهند یکسال دیگر هم اضافه کنند. من هم گفتم که به آنها بگو خیلی بی انصاف هستید این کم است! پسرم را به موقع به بیمارستان نبردند و مورفین بهش تزریق می کردند که الان کلیه هایش این جوری شده است و یکی از کلیه هاش ۸۰ درصد و دیگر ۲۰ درصد از کار افتاده است.در مهر ماه سال ۸۹ این وبلاگ نویس جوان به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید و به خاطر امتناع از امضای حکم مورد ضرب شتم رئیس دفتر و ماموران همراه قرار گرفت.مادر او ادامه می دهد: “الان حسین بیشتر از دو سال از ۲۴ سالگی در زندان است و نه تنها جوانی بلکه سلامتی اش را هم از دست دارد می دهد. ماه رمضان که بعضی ها آزاد شدند به حسین گفتند عفو بنویس تا آزاد شوی با تمام دردی که کشیدم و هنوز می کشم به خود حسین هم گفتم اگر نامه عفو بنویسی یا مصاحبه تلویزیونی کنی، شیرم را حلالت نمی کنم. ما تمام این ظلمها را تحمل می کنیم اما زیر بار ذلت نمی رویم. اینها باید بدانند خدا صبور است و هیچ حکومتی با این رفتارها که با مردمش می کند پایدار نبوده و بزودی رفتنی است.حسین رونقی ملکی با نام مستعار بابک خرمدین در آذر ماه سال ۸۸ همراه برادرش حسن رونقی ملکی بازداشت شد. بازداشت برادر وی به خاطر اعمال فشار بر وی برای اخذ اعتراف صورت گرفت و این دو برادر تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفتند.این مادر رنج دیده با شرح زجرهایی که بعد از انتخابات سال ۸۸ بر او و خانواده اش رفته می افزاید: “دو تا پسر مثل دسته گل داشتم، پسر بزرگم را که همان موقع با حسین بازداشتش کردند اینقدر زدند و و انفرادی نگهش داشتند. دندانهایش از فک در آمده و ستون فقراتش آسیب دیده و شبها نمی تواند بخوابد. خدا شاهد است بعد از یکماه که از زندان بیرون آمد نمی شناختمش و نصف شده بود آخر من مادرم چطور این بلاهایی که به سر پاره های تنم می آورند تحمل کنم، خدا از سرشان نمی گذرد.مادر این فعال حقوق بشر می افزاید: “این کارهایی که اینها کردند، کشتند و شکنجه کردند و به زندان انداختند و الان هم اینجور اذیت می کنند مگر خدا شاهد نیست؟ زندان ها پر است از بچه های مریض احوال که آنها مریضشان کردند…بخدا قسم دیگر جمهوری اسلامی در کار نیست و در آن دو انتخابات به احمدی نژاد رای ندادم الان هم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنم و رای نمی دهم. حالا آقای احمدی نژاد دستور هم می دهند که مردم بچه دار شوند و تا پول بهشان دهیم! نمی دانم اصلا فکر می کند که چه می گوید؟! من سالها زجر کشیدم تا فرزندان پاک و سالم تحویل جامعه دهم و حالا این بلاها را بر سر جگر گوشه هایم می آورند. نه تنها من بلکه بچه های مردم را می زنند و می کشتند بعد می گویند بچه بیاورید. مگر ما بچه هایمان را از سر راه آورده ایم واقعا حرفهای ایشان تعجب آور است!
خانم موسوی با بیان اینکه بارها به او دروغ گفته اند می گوید: “من به رئیس قوه قضاییه هم گفتم اینجا جمهوری اسلامی است؟ اینجور حقوق انسانها را رعایت می کنید؟ فقط دروغ می گویند. کدام قانون می گوید پسر بزرگ من را اینطوری کتک بزنید و شب چشمهایشان را ببندید و در بیابان بیاندازید؟ کدام حقوق بشر این را تایید می کند؟ این مملکت قانون ندارد. اصلا خدا را نمی شناسند. همه اینها ادعای اسلام دارند در کجا با مردم چنین کارهایی را می کنند که در جمهوری اسلامی می کنند؟ مگر می توانید مردم را با این بگیر و ببندها ساکت کنید. ببنید من یک مادر هستم فقط برای اینکه گفتم که چه بر سر پسرهایم آورده اند الان هم دست بردار نیستند و تهدیدم کرده اند که می آییم دخترهایت را هم می گیریم. گفتم خدایی هم هست اگر می توانید بگیرید. در کجای یک کشور اسلامی با یک مادر چنین می کنند که با من در این دو سال کردند. بخدا الان قرص مصرف می کنم مریض هستم مدام فکر حسینم که چه بلایی به سرش می آورند…(به علت گریه مدتی گفتگو قطع شد)
در حالیکه فشارها و برخوردهای نامناسب با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها به صورت امری متداول در آمده است، این فعال حقوق بشری طی نامه ای به دادستان تهران، نسبت به نقض حقوق بشر گسترده در ایران و فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده های ایشان به شدت اعتراض کرد.مادر حسین رونقی ملکی در پایان می گوید: “من از قوه قضاییه و مسئولین می خواهم درست رفتار کنند و به حق قضاوت کنند. مگر پسر من چکار کرده و در دادگاه که برایش حکم زدند حتی نگذاشتند من او را که در انفرادی نگه داشته می شده است، ملاقات کنم. حتی وقتی در دادگاه حسین به قاضی پورعباسی می گوید من را زده اند قاضی به او جواب داده که خوب کردند خود من گفتم ترا بزنند. خوب این هم قاضی یک کشور اسلامی! فقط از خدا می خواهم روزی برسد که بچه های ما آزاد شوند و اینها بیافتند زندان تا ببینند که ما و بچه هایمان چه کشیدیم. هر بلایی که به سر ما می آورند به سرشان بیاید و خدا جزایشان را بدهد. آن روز دیر نیست بدانید خدا بزرگ است و شاهد همه چیز است.گفتنی است، حسین رونقی ملکی در زمینه برنامه‌نویسی و ساخت وبلاگ و عبور از فیلترینگ تخصص داشته و در زمینه مبارزه با سانسور در فضای سایبری ایران تلاش‌های گسترده‌ای انجام داده است. وی همچنین عضو گروهی به نام ایران پراکسی است که در زمینه عبور از فیلترینگ و سانسور در فضای مجازی به کاربران ایرانی کمک می‌کند.

نوشته ای از عباس صفائیان

پدر شهید مختاری: اگر محمد زنده بود باز هم به راهپیمایی سبزها می رفت

پدر محمد مختاری در آستانه سالگرد کشته شدن فرزندش در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن می گوید: می خواستند محمد را بسیجی معرفی کنند اما محمد پیش از مرگ خودش را معرفی کرده بود و آنها نمی دانستند اگر محمد را بسیجی معرفی کنند جواب نوشته های فیسبوکی اش را چه بدهند.
مراسم تشییع جنازه محمد مختاری سال گذشته پس از راهپیمایی ۲۵ خرداد در حالی برگزار شده بود که خبرگزاری فارس و تلویزیون جمهوری اسلامی گزارش داده بودند که این جوان توسط آمریکا و اسراییل و منافیق کشته شده است و در این مراسم شعارهایی نظیر “مرگ بر موسوی “، “مرگ بر کروبی” و “مرگ بر منافق” سر می دادند.پس از گذشت یک سال، اسماعیل مختاری پدر محمد مختاری در گفتگو با “سرخ سبز” در توضیح آنچه در روز تشییع جنازه بر آنان گذشته است می گوید، برخی از زنان که برای خانواده ی ایشان هم ناشناس بوده اند با حضور در مراسم تشیع جنازه در مقابل دوربین ها نقش مادر محمد مختاری را بازی کرده و شعارهایی را سر می دادند که در آن شرایط باعث رنجش این خانواده شد.حسین شریعتمداری نماینده رهبر جمهوری اسلامی در روزنامه کیهان، چند روز پس از کشته و دستگیر شدن معترضان راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن، در تلویزیون جمهوری اسلامی، صانع ژاله دیگر شهید سبز این راهپیمایی را به عنوان «بسیجی» معرفی کرد که همان زمان با واکنش شدید خانواده صانع ژاله مواجه شد.برادر صانع ژاله آن زمان توضیح داد که طرفداران حاکمیت از طریق پسرخاله صانع توانسته بودند عکسی از صانع را از خانواده تحویل گرفته و برای این دانشجوی معترض کارت بسیج صادر کنند تا او را به عنوان یکی از بسیجان که توسط «منافقان» کشته شده است معرفی کنند.اینک پدر محمد مختاری که به گفته ی خودش هنوز نمی داند به خانواده ی وی اجازه برگزاری مراسم سالگرد را می دهند یا نه، پرده از تلاش هایی که یک سال قبل برای بسیجی معرفی شدن محمد مختاری صورت گرفته بود بر می دارد و می گوید شبی که محمد جان باخت، ساعت دو نیم بعد از نیمه شب به منزل آنان مراجعه کردند و از آنان خواستند تا عکسی از محمد را در اختارشان قرار دهند که او را پیش از روز تشییع جنازه به عنوان بسیجی معرفی کنند.این پدر داغدیده در ادامه می گوید، هر جایی که می بینیم یاد او می افتیم. از طرفی فکر می کنیم چر این یک سال کسی نیامد بپرسد چه شد. این یک سال در ایران یک سکوتی حاکم شده ، صدایی نمی آید. به جز رسانه های خارجی هم کسی هم سراغ ما نیامده.اسماعیل مختاری با بیان اینکه اگر محمد زنده بود بازهم در راهپیمایی سبزها شرکت می کرد گفت، او این اعتقاد را داشت و می رفت و همیشه هم وقتی راهپیمایی می رفت من دلنگران بودم.وی با بیان اینکه از رسیدگی عادلانه به پرونده قتل فرزندش در دستگاه قضایی نا امید است، گفت: به هر حال خودشان می دانند جریان چه بوده و چه اتفاقی افتاده. همه چیز را خودشان آگاه هستند اگر می خواستند بگویند همان روز اول می گفتند نه فقط به ما ، بقیه هم وضعیت شان همین است. کدام یک را تا به حال گفتند؟ تعداد دقیق کشته شدگان را نمی دانم ولی بیش از صد نفر کشته شده است. به جز آنکه در همان روزهای اول اعلام کردند منافقین کشته اند، خب اگر منافقین بودند چرا تا حالا معرفی نمی کنند، شما که می گویید هر جنبنده ای تکان بخورد ما می فهمیم، چطور شد این عده که کشته شدند حتی یک نفر را معرفی نمی کنند ؟ بیاورند در تلویزیون تا ما هم آگاه شویم چه کسی کشت.پدر شهید مختاری اضافه کرد: از طریق گزارشگر ویژه سازمان ملل پیگیر شدند ما هم گزارش دادیم اما نمی دانیم به دست احمد شهید رسیده است یا نه. ما هیچ چیزی نمی خواهیم جز اینکه بگویند به چه دلیل بچه ما را کشتند و قاتلش چه کسی بود.وی در شرح ماجرای کشته شدن فرزندش در تظاهرات مسالمت آمیز جنبش سبز گفت: من آن روز سر کار بودم و وقتی متوجه شدم درگیری هایی در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ بهمن رخ داده بوده خیلی ناراحت بودم. توی فکر محمد بودم چون خانه نیامده بود می دانستم محمد بلاخره طرفدار بود به راهپیمایی رفته بود. چندین بار خانه زنگ زدم نبود، ساعت چها رو نیم پنج رسیدم خانه دیدم محمد هنوز نیامده، بعد دوست محمد زنگ زد و گفت سر محمد آجر خورده است و در بیمارستان است. ما نگران شدیم حرکت کردیم به سمت بیمارستان، وقتی رسیدم پسرم سهیل را دیدم که زودتر از من رسیده بود بیمارستان. وقتی مرا دید، اشکش سرازیر شد و گفت که محمد را از دست دادیم…هر کار کردم که وارد شوم تا خودم بتوانم پسرم را ببینم، نیروها آنجا زیاد بودند و نمی گذاشتند…
مختاری ادامه داد: در بیمارستان هم لباس شخصی ها بودند و هم نیروهای انتظامی. پسرم زودتر از من رفته بود و محمد را دیده بود و از او پرسیدم چه شد که برایم گفت من اسم محمد را آوردم و گفتند بروم میان چند نفر که تیر خورده بود پسرم را ببینم ولی من نگاه کردم به زخمی ها و نشناختم. از پرستار سوال کردم محمد کدام است گفت همان که سرش بسته است. رفتم دیدم خودش است. تیر از بالا به سرش شلیک شده بود. ما را خواستند و گفتند رضایت بدهید تا ما عمل کنیم. عمل کردند و در سی سی یو بود به ما هم گفتند بروید و صبح بیایید. ولی من خودم توی راه متوجه شده بودم که با عمل کاری نمی شود کرد چون پاهایش سرد شده بود و معلوم بود تمام کرده بود. ساعت شش صبح که مراجعه کردیم گفتند فوت کرده است.این پدر داغدار با ذکر مشکلاتی که برای تحویل گرفتن جسد محمد فرزندش با آن رویرو شد اظهار داشت: گفتیم جسد را تحویل بدهید گفتند باید تسویه حساب کنید، رفتیم اورژانس و عمل و برای خوابیدن یک شب پولش را بدهیم گفتند باید بروید کلانتری، از یک طرف به ما گفتند باید بروید امنیت ملی. آنجا هم به ما گفتند بروید ما باید تحقیقات مان را انجام بدهیم یک روز طول می کشد. آمدیم خانه دیدیم همسایه ها می گویند محمد چه شد، چون آمده بودند توی محل از همسایه ها تحقیق کرده بودند رفته بودند شاهرود که بچه ام آنجا درس می خواند و چیزی به دست نیاوردند. بلاخره با ناراحتی توی خانه نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نیمه شب دیدیم زنگ در خانه ما را زدند. رفتم پایین به من تسلیت گفتند و بعد به ما گفتند اگر می شود یک قطعه عکس از محمد بدهیم که ما او را به عنوان بسیجی معرفی کنیم. من گفتم نه کاری که شده و من نمی خواهم بچه ام را به عنوان بسیجی معرفی کنم. گفتند به نفع شماست و از امتیازات اش استفاده می کنید. من گفتم نه. گفتند حالا شما با خانواده مشورت کنید ما نیم ساعت روی نیمکت توی میدان می نشینیم بیایید به ما جواب بدهید. من رفتم بالا با خانواده ام صحبت کردم و هیچ کس موافقت نکرد. برگشتم پایین و به آنها گفتم هیچ یک از اعضای خانواده ام قبول نمی کنند که محمد را به عنوان بسیجی معرفی کنید.وی افزود: آنها از من پرسیدند چرا قبول نمی کنید؟ من هم پاسخ دادم تا به حال کجا بودید که حالا بچه ام فوت کرد به عنوان بسیجی می خواهید معرفی کنید امتیاز بدهید. گفتم الان اگر قبول نکنم چه خواهد شد؟ گفتند فردا با مشکل تحویل جنازه مواجه خواهید شد. من گفتم نه ما یک خانواده مذهبی هستیم و دوست داریم جسد بچه مان را تحویل بگیریم. آنها رفتند و وقتی صبح برگشتند دیگر صحبتی در مورد اینکه عکس محمد را بدهید نکردند، من فکر می کنم آنها شب رفتند وارد فیسبوک محمد شدند و دیدند محمد در فیسبوک خود چه نوشته بود که نشان می داد محمد کیست و فکر می کنم همین نوشته ها را دیدند و دیگر اصرار نکردند.صبح یک نفر از خانواده ما رفت که جسد را تحویل بگیرد.مردم زیادی آمده بودند و به نظرم آمد که آنها تحویل جسد را طولانی کردند تا مردم پراکنده شوند. برخی از مهمانان پرس و جو می کردند بعضی ها را می گرفتند تا اینکه ساعت دو نیم جسد را آوردند. جسد را به خانه آوردند ما خواستیم در تابوت را باز کنیم اجازه نداند که محمد را ببینیم. دو دقیقه نشد که تابوت را بلند کردند و بردند.آقای مختاری در ادامه اظهار داشت: من آمدم بیرون دیدم عده ای زن آنجا نشسته اند، از صبح هم آنها را دیدم ما هنوز به میدون نرسیدیم که آنها شروع کردند شعار دادن و دوربین هم از آنها فیلم می گرفت، نقش بازی کردند، نقش مادرِ محمد را بازی کردند، رفتند به سمت مسجد ایستادند شعار دادند مرگ بر موسوی، مرگ بر کروبی. من گفتم الان ساعت سه و نیم چهار است، اجازه بدهیم من به مردم بگویم فردا صبح بیایند برای تدفین. آنها گفتند نه با بهشت زهرا هماهنگ شده و همین الان باید برویم.
مختاری با بیان اینکه کسی که در مراسم به عنوان مادرش گریه و زاری می کرد، مادر محمد مختاری افزود: اصلا من و مادرش تازه از در حیاط داشتم می آمدم بیرون که شنیدیم این خانم ها اینکار را کردند و خودم دیدم این خانم ها را که داشتند شعار می دادند و من عصبانی شدم و داد زدم و گفتم چرا شما می گویید آمریکا کشته، فلان کس کشته یا فلانی کشته، چرا این شعارها را می دهید.
وی افزود: ما رسیدیم بهشت زهرا دیدیم همه چی آماده است. پرنده پر نمی زند ولی نیروها ایستاده بودند . رفتند توی مرده شور خانه خودشان شستند و پرده ها را کشیدند اجازه ندادند ما ببینیم. فقط وقتی آوردند دفن کنند صورتش را باز کردند تا فقط خانواده بتوانند برای لحظه ی آخر ببینند. دیگر نزدیک شش عصر بود، زمستان بود و هوا تاریک شده بود.پدر شهید مختاری در پایان گفت: خون این جوان ها نباید پایمال شود. دنبالش باشند ببینند خواسته های این جوانان چه بود. در یک جایی من رفتم برای پیگری به من جواب دادند، جنگ هست و در جنگ حلوا خیر نمی کنند.

نوشته ای از عباس صفائیان 

دیده‌بان حقوق بشر به بازداشت فعالان کارگری در ایران اعتراض کرد


به گزارش بی بی سی ، یک سازمان مدافع حقوق بشر از بازداشت شماری از فعالان کارگری در ایران خبر داده و خواستار آزادی آنان شده است.دیده بان حقوق بشر با صدور بیانیه ای در مورد وضعیت فعالان کارگری در ایران، با ابراز این نظر که "اتحادیه های مستقل کارگری در حمایت از حقوق کارگران در دوره زمامداری محمود احمدی نژاد نقشی حساس ایفا کرده اند" از موج جدید بازداشت این گروه از شهروندان ایرانی خبر داده و این اقدام را به عنوان "نشانه استمرار سنت دیرین و زشت هدف قرار دادن اتحادیه های مستقل کارگری به منظور تحمیل کنترل کامل حکومت بر این تشکل‌ها" محکوم دانسته است.این بیانیه با عنوان "ایران: بازداشت های جدید فعالان کارگری" منتشر شده و در آن آمده است که مقامات ایران باید چندین تن از مدافعان حقوق کارگران و اعضای تشکل های مستقل کارگری را که صرفا به دلیل اظهار نظر مسالمت آمیز در دفاع از منافع کارگران زندانی شده اند، فورا آزاد کند و احکام قضایی و اتهاماتی را که صرفا به دلیل استفاده از آزادی تشکیل اجتماعات علیه بعضی از این افراد صادر شده است، لغو کند.به گفته دیده بان حقوق بشر، اخیرا بازداشت های گسترده فعالان کارگری در تهران، آذربایجان شرقی و کردستان صورت گرفته و از جمله در اواسط ماه ژانویه سال جاری، چهار فعال کارگری برای گذراندن محکومیت به دوره های طولانی حبس که سال گذشته میلادی علیه آنان صادر شده بود احضار شدند و در روز ۲۸ ژانویه، ماموران امنیتی علیرضا اخوان، آموزگار و فعال کارگری را در تهران بازداشت کردند و به محلی نامعلوم انتقال دادند.این اطلاعیه می افزاید که در روز ۱۸ ژانویه، محمد جراحی در خانه خود در تبریز بازداشت شد و سه روز پیش از آن، ماموران اطلاعاتی شاهرخ زمانی، یک آمورگار و فعال کارگری را بازداشت، و دو نفر دیگر را در تبریز احضار کردند.دیده بان حقوق بشر همچنین از دستگیری شیث امانی، از مدافعان سرشناس حقوق بشر و عضو یک اتحادیه کارگری مستقل دز سنندج در روز ۱۶ ژانویه، و پیش از آن، بازداشت مهدی شاندیز و انتقال او به بند ۳۵۰ زندان اوین خبر داده است و افزوده است که تمامی این افراد به دلیل فعالیت در حمایت از حقوق کارگران یا عضویت در اتحادیه های کارگری فاقد مجوز دولتی در ایران بازداشت شده اند.به گفته دیده بان حقوق بشر، شاهرخ زمانی در روز ۷ ژوئن سال ۲۰۱۱ در ارتباط با فعالیت به عنوان عضو سندیکای مستقل کارگران نقاش و عضو هیات رئیسه کمیته پیگیری تاسیس اتحادیه های کارگری مستقل در شعبه ۱ دادگاه انقلاب تبریز محاکمه و به اتهام "مشارکت در سازماندهی گروه غیرقانونی مخالف نظام و اقدام برای اخلال در امنیت ملی از طریق تشویق به اعتصاب کارگری و قیام مسلحانه و تبلیغ علیه نظام اسلامی" به یازده سال زندان محکوم شد.در همین شعبه دادگاه، محمد جراحی که روز ۲۰ ژوئن بازداشت شده بود به اتهام سازماندهی یک گروه "غیرقانونی" به نام جنبش دموکراتیک کارگری به پنج سال زندان، نیما پور یعقوب، به همین اتهام همراه با اتهام اضافی "تبلیغ علیه نظام" به دو دوره پنج ساله زندان و ساسان واهبی وش به شش ماه حبس محکوم شدند.به گزارش رسانه های ایران، آقایان پوریعقوب و واهبی وش دانشجویان رشته مهندسی دانشگاه آزاد اسلامی شعبه تبریز بوده اند.پس از صدور این احکام، این چهار متهم در برابر سپردن وثیقه آزاد شدند اما در ماه نوامبر سال ۲۰۱۱، شعبه ۶ دادگاه تجدید نظر آذربایجان شرقی احکام اولیه را تایید و آنان را برای اجرای حکم احضار کردند.

نگرانی از وضعیت فعالان بازداشتی

به گفته رسانه های خبری ایران، آقای امانی، از مدافعان برجسته حقوق کارگران در سنندج و عضو هیات رئیسه اتحادیه آزاد کارگران هنگامی بازداشت شد که برای کسب اطلاعات در مورد وضعیت دو فعلان زندانی به دفتر دادستانی مراجعه کرده بود.
دیده بان حقوق بشر در اطلاعیه خود نسبت به وضعیت چند تن دیگر از فعالان برجسته حقوق کارگری که زندانی شده و یا با خطر زندانی شدن مواجه هستند ابراز نگرانی کرده و از ابراهیم مددی و رضا شهابی، معاون رئیس و خزانه دار سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و علی نجاتی و بهنام ابراهیم زاده از فعالان کارگری در این زمینه نام برده است.
منصور اسانلو، رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی که چندین بار بین سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ بازداشت شده بود به پنج سال حبس محکوم شده است.دیده بان حقوق بشر گفته است که برخی از زندانیان مدت‌ها را در حبس انفرادی گذرانده و سلامت برخی دیگر در خطر است در حالیکه این افراد غالبا از امکانات درمانی مناسب محروم هستند.این سازمان مدافع حقوق بشر بخشی از بیانیه خود را به تاریخچه اتحادیه آزاد کارگران؛ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی و اتحادیه کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه اختصاص داده و سابقه تاسیس و فعالیت آنها در حمایت از حقوق کارگران را بیان کرده است.دیده بان حقوق بشر می نویسد: "قانون کار ایران حق کارگران در تشکیل اتحادیه های کارگری غیر وابسته به حکومت را به رسمیت نمی شناسد" و افزوده است که از سال ۲۰۰۵، مقامات حکومتی به آزار، احضار، بازداشت و محکومیت کارگران وابسته به اینگونه تشکل ها مبادرت کرده و اعضای خانواده های آنان نیز در معرض فشار قرار گرفته اند.بسیاری از این افراد در جریان مراسم بزرگداشت روز جهانی کارگر و یا شرکت در اعتصابات کارگری در اعتراض به عدم دریافت دستمزد بازداشت شده اند.همچنین، اتحادیه های مستقل کارگری نسبت به تغییراتی که دولت محمود احمدی نژاد در نظر دارد در قانون کار جمهوری اسلامی اعمال کند و شامل آزادی عمل بیشتر کارفرمایان در اخراج و یا کاهش مزایای کارگران است به شدت معترض بوده اند، اما امکان ابراز آزادانه اعتراض خود را ندارند.این بیانیه یادآور شده است که ایران از امضا کنندگان پیمان های بین المللی مربوط به صیانت از حقوق مدنی و همچنین عضو سازمان بین المللی کار است و باید به تعهدات خود در این چارچوب عمل کند.دیده بان حقوق بشر در پایان این بیانیه نوشته است: "فعالان کارگری پیشتاز مبارزه برای آزادی اجتماع و تشکل در ایران بوده و بهایی سنگین برای فعالیت خود پرداخته اند و لازم است قوانین ایران حق تشکیل اتحادیه های مستقل کارگری را به رسمیت بشناسد و فعالان بازداشتی را که به جز نمایندگی کارگران و دفاع از منافع آنان جرم دیگری ندارند هر چه سریعتر آزاد کند.

منبع : بی بی سی

تاریخ نگاری جمهوری اسلامی: خامنه ‌ای علیه رفسنجانی

اکبر هاشمی بهرمانی که سه دهه در ایجاد محدودیت در بسط و نشر اطلاعات از طریق سانسور، فیلترینگ و پارازیت برای شکل گیری و تحکیم قدرت مطلقه نقشی محوری در ایران ایفا می کرد چند گاهی است که پس از دوره‌ی «بهرام که گور می گرفتی همه عمر» به مرحله‌ی «دیدی که چگونه گور بهرام گرفت» وارد شده است.او پس از آن که کاملا از دایره‌ی قدرت حذف شد همانند همه‌ی فعالان سیاسی همسن و سال اش به نوشتن خاطرات و نشر یادداشت‌های سیاسی مشغول شده است. اما در کشوری که محدودیت در جریان اطلاعات ابزار کسب و حفظ قدرت است قدرتمند پیشین نمی تواند با اتکا به نفوذ سابق به حیطه‌ی اهل قلم بدون هیچ محدودیتی وارد شود. نظامی که قدرتمندان برای سانسور و فیلترینگ و پارازیت ساخته‌اند گریبان خود آنها را نیز می گیرد.

کارگروه‌ها و هیات‌ها

دیکتاتورها برای صورت موجه بخشیدن به محدودیت در جریان اطلاعات انواع هیات‌ها (مثل هیات نظارت بر مطبوعات) یا کارگروه‌ها (مثل کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه در فضای مجازی) تشکیل می دهند که همه‌ی اعضای آنها از کاست حکومتی و معتمدان رهبری است و نهادهای مدنی و حرفه‌ای یا مردم کوچه و خیابان هیچ نقشی در آنها ندارند.به عنوان مثال اعضای کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه در اینترنت متشکل است از شش وزیر، رییس سازمان تبلیغات اسلامی، رییس سازمان صدا و سیما یا نمایندگان آنان، یک نماینده از شورای عالی انقلاب فرهنگی و دادستان کل کشور. این کارگروه به عنوان نماینده‌ی حکومتی که دارای قوه‌ی قاهره برای فیلترینگ است به سرویس‌دهندگان سایت‌ها اعلام می‌کند که فلان مصادیق مجرمانه در سایت‌شان وجود دارد یا بدون اعلام آنها را می بندد.

رویه‌های دوگانه

این گروه دو رویه‌ی مجزای کار را دنبال می کند. برای غیر خودی‌ها یا «خواص بی بصیرت» صرفا فهرستی تهیه شده و سایت‌های آنان فیلتر می شود. اما برای خودی‌ها یا «خواص کم بصیرت» مراحلی در نظر گرفته شده است: «ابتدا به افراد گفته می‌شود سایت خود را ثبت کنند. اگر مصادیق مجرمانه‌ای در سایت دیده شود، تذکر داده می‌شود. اگر به تذکر توجه شد و مورد را برداشتند که هیچ ولی اگر برداشته نشد بستگی به نوع اقدام مجرمانه تا سه بار تذکر داده می‌شود و بعد از آن سایت فیلتر می‌شود.» (محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه‌ی قضاییه، تابناک، ۱۲ دی ۱۳۹۰)
در برخورد با سایت شخصی رفسنجانی همین رویه‌ی دوم در پیش گرفته شد: «در مهرماه این کارگروه موارد خلاف را بررسی کرد و تذکر داده شد که پنج یا شش مورد مجرمانه‌ای را که وجود دارد، بردارند. این موارد برداشته شد. ضمن اینکه این سایت اصلا به نام محسن هاشمی رفسنجانی است، در حالی که در روزنامه‌ها مطرح شده که سایت متعلق به آقای هاشمی رفسنجانی است… بعد از مدتی مجددا هم موارد قبلی و هم موارد جدیدی روی سایت گذاشته شد و دوباره نسبت به رفع آن تذکر داده شد که در این مورد اقدامی صورت نگرفت تا اینکه این سایت در هفتم دی ماه فیلتر شد و الان هم فیلتر است.» (همانجا)

خاطرات عبور از بحران‌ها

خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی به طور قطع خوشایند علی خامنه‌ای و بیت رهبری نبوده و نیست. این خاطرات به گونه‌ای نوشته‌ می شوند که گویی وی نقش محوری در اداره‌ی امور کشور و تعیین جهت گیری‌ها و سیاست‌های کشور در دهه‌ی اول عمر جمهوری اسلامی و عبور دادن جمهوری اسلامی از بحران‌ها را بر عهده داشته است (نام خاطرات وی «عبور از بحران» است).
خاطرات رفسنجانی به گونه‌ای روایت می شوند که گویی مورخان آینده چاره‌ای بجز ارجاع به اثر وی نخواهد داشت. حتی اگر وی چنین نقشی داشته است (که در همه‌ی موارد این گونه نیست) این موضوع کسی را که پس از خمینی به مقام ولایت فقیه رسیده و مدعای بهترین جایگزین برای خمینی و نیابت امام زمان است و می خواهد در همه جا بازیگر نقش اول باشد خوش نمی آید.
علی خامنه‌ای به عنوان رهبری که پس از انتشار اولین روزنامه‌ی رنگی در ایران (همشهری) به علت آن که عکس خود را هر روز در صفحه‌ی اول آن مشاهده نمی کرد به تغییر کادر سر دبیری آن حکم داد نمی تواند یکه تازی‌های رفسنجانی را در روایت پشت صحنه‌ی حکومت خمینی تحمل کند.رفسنجانی از علی خامنه‌ای به خمینی نزدیک تر بود و در فرایندهای سیاسی (حذف رقبا، ترورها، مهندسی انتخابات، و چینش نیروها)، قانونگذاری و جنگ نقشی بسیار مهم تر از علی خامنه‌ای بر عهده داشت اما یکه تاز میدان نبود.کشور بالاخص در سال‌های پایانی عمر خمینی عمدتا توسط یک گروه پنج نفره (میر حسین موسوی، اکبر هاشمی، علی خامنه‌ای، سید احمد خمینی و عبدالکریم موسوی اردبیلی) اداره می شد. موارد خلافی که محسنی اژه‌ای از آنها در زیر نویس‌ها و حاشیه‌های سایت رفسنجانی به عنوان موارد تخلف ذکر می کند (همانجا) عمدتا به نکاتی از تاریخ دهه‌ی اول جمهوری اسلامی ارجاع دارند که رفسنجانی را در مقام عقل منفصل نظام قرار می دهد و طبعا ذکر آنها خوشایند علی خامنه‌ای نبوده و نیست.

خامنه‌ای در مقابل نمی تواند خود کار رفسنجانی را در این باب بر عهده بگیرد.

او شخصیت قدسی و قدرت مطلقه‌ی خود را در مقامی بالاتر از انتشار خاطرات روزانه تصور می کند یا اگر به نوشتن خاطرات خود مشغول است انتشار آن را به پس از مرگ محول کرده است. خامنه ای در نوشتن خاطرات روزانه با این چالش جدی روبروست که همه‌ی آنچه در چنته دارد موضوعات و تصمیمات امنیتی و نظامی است که حتی پس از مرگ وی نیز در دوران جمهوری اسلامی قابل انتشار نیست.چگونه می توان دستور به تیراندازی مردم در خیابان یا خفه کردن نویسندگان در قسمت عقب ون و رها کردن اجساد آنها در بیابان، افزایش اعدام‌ها یا تعیین میزان زندان و شکنجه‌ی دانشجویان و فعالان سیاسی را برای تاریخ به دست خود ثبت کرد؟

خبر سازی و جدا افتادگی

سایت اینترنتی برای یک سیاستمدار پیشین به کار خبر سازی نیز می آید. به عنوان نمونه، کافی است در مورد یکی از موضوعات روز مثل انتخابات در آن اظهار نظر شود. این اظهار نظر برای رسانه‌ها (چه در داخل و چه در خارج) ارزش خبری دارد و موج ایجاد می کند. علی خامنه‌ای فعلا یک رفسنجانی در حال یخ زدگی و خواب زمستانی می خواهد که به تدریج از این خواب بیدار نیز نشود. سایت اینترنتی مخل چنین سیاستی است. این خواست فراتر از آن است که مثلا خطبه‌ی رفسنجانی در آخرین نماز جمعه اش باز نشر شود یا خیر. بنابر این دلیل اصلی فیلترینگ سایت رفسنجانی برگشت دادن وی به دنیای جدا افتادگی و بی خبری است و نه صرفا یک سر و صدای بسیار خاص و کوچک.

پرهیز از تقسیم مسوولیت تباهکاری‌ها

غیر از دو موضوع حساس فراهم کردن مواد برای تاریخ نویسی و خبر سازی، سیاستمداری که در نظام‌های استبدادی از چرخه خارج می شود به تدریج باید خود را محذوف حساب کند به گونه‌ای اصولا وجود خارجی نداشته است.کتب تاریخ معاصر رسمی در جمهوری اسلامی اصولا به گونه ای نوشته می شوند که شخصیت‌هایی مثل صادق قطب زاده، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی صدر، مهدی بازرگان، حسینعلی منتظری، کاظم شریعتمداری، مسعود رجوی و نورالدین کیانوری وجود خارجی نداشته‌اند. اکنون زمان اکبر رفسنجانی و محمد خاتمی و یوسف صانعی و محمد موسوی خویینی‌ها رسیده است.سایت و نشریات و کتب این افراد فیلتر و توقیف می شود تا به تدریج نام آنها از تاریخ حذف شود. «وزارت حقیقت اورول»ی در جمهوری اسلامی روزهای پرکاری را بعد از جنبش سبر گذرانده و چهره‌های بسیاری هستند که عکس و اسم و نظرات آنها باید از خاطره‌ی قومی ایرانیان پاک شود تا فقط «برادر بزرگ» دیده شود. علی خامنه‌ای حتی نمی خواهد مسوولیت سیاهکاری‌ها و تباهی‌های جمهوری اسلامی را با دیگران قسمت کند.

رادیو فردا



نوشته ای از Akbar Pourahmadi

وحید اصغری زندانی محکوم به اعدام, وادار به اعتراف تلویزیونی شد

ماموران امنیتی وابسته به سپاه پاسداران روز شنبه وحید اصغری را جهت اخذ اعترافات تلویزیونی از بند خارج کردند.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این زندانی بر اساس تهدیدات و فشارهای بازجویان خود وادار به اعترافات تلویزیونی بر علیه خود و دوستان خود شده است. وی پس از انجام اعترافات دیکته شده مجددا به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.وحید اصغری که اخیرا از سوی دادگاه انقلاب به اتهام راه اندازی سایت های پورنوگرافیک به اعدام محکوم شده است در سال ۸۷ همزمان با بازداشت جمعی از فعالین سایبری در یک پروژه امنیتی از سوی اطلاعات سپاه بازداشت شده بود.



 بنا به اطلاع گزارشگران هرانا  
پارس دیلی نیوز

حکم اعدام حسن سی سختی به حبس ابد تقلیل یافت

حسن سی سختی، برنامه نویس و فعال سایبری که در پروژه موسوم به مضلین توسط اطلاعات سپاه در شیراز بازداشت شده بود از سوی دیوان عالی کشور به حبس ابد محکوم شد.این شهروند اهل شیراز در سن ۲۲ سالگی در یکم مرداد ماه سال ۸۷ همزمان با بازداشت برخی از فعالین فضای سایبر در یک پروژه مشترک که توسط سپاه پاسداران به انجام رسیده بود بازداشت شد.وی به مدت یک سال در سلولهای انفرادی بند ۲ الف متعلق به سپاه پاسداران تحمل حبس نموده و تحت بازجویی های شدید و شکنجه های روحی و جسمی قرار داشته است.نامبرده پس از سه سال در یکم مرداد ماه سال ۹۰ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و به اعدام محکوم شد.ابوالقاسم صلواتی که به قاضی مرگ معروف است طی اظهاراتی در حاشیه جلسه محاکمه وی گفت قصد صدور حکم ۱۰ ساله برای وی داشته اما با اعمال فشار دستگاه اطلاعاتی سپاه مجبور به صدور حکم اعدام شده است.پدر این زندانی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام داشت اخیرا حکم این زندانی از اعدام به حبس ابد تقلیل یافته است.بر اساس اظهارات حسن سی سختی وی تنها به جرم طراحی یک سایت که بعدها از سوی خریدار آن در یک سایت پورن مورد استفاده قرار گرفته است بازداشت و به اعدام محکوم شده است.بر خلاف اظهارات اطلاعات سپاه بر اساس گواه برخی از زندانیان سیاسی مجبوس در بند ۳۵۰، حسن سی سختی فرد مذهبی با اعتقادات سنتی است، این در حالی است که سایت های حکومتی سه سال پیش اتهامات وی را راه اندازی سایت های ضد دین عنوان کردند.مرکز بررسی جرایم سازمان یافته سپاه پاسداران در یک پروژه تبلیغاتی به نام مضلین در سال ۸۷ اقدام به بازداشت جمعی از شهروندان ایرانی فعال در فضای مجازی کرد که در آن اتهاماتی گسترده ای را متوجه ایشان می نمود، این ارگان امنیتی تازه تاسیس با تبلیغات گسترده در رسانه های حکومتی علاوه بر بزرگنمایی اقدامات خود زمینه محاکمه این افراد را تحت نام محارب و مفسد فی الارض مهیا کرد.اکنون پس از گذشت سه سال از بازداشت این افراد، برخی از آنها با احکام سنگینی چون اعدام مواجه شدند که این امر اعتراض سازمان های حقوق بشری بین المللی و دولتمردان غربی را به دنبال داشته است.

گزارشگران هرانا 

اعمال فشار بر وبلاگ نویس زندانی جهت اعتراف تلوزیونی /بازگشت حسین رونقی به زندان پس از گذشت تنها 2 روز از عمل جراحی

حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی که شنبه اول بهمن ماه تحت عمل جراحی از ناحیه کلیه قرار گرفت علیرغم تجویز پزشکش برای داشتن مرخصی، دو روز بعد از عمل جراحی(دوشنبه ۳ بهمن ) به زندان برگردانده شد. مادر حسین رونقی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که او چهارمین بار است که در طی بازداشتش به بیمارستان منتقل شده است. زلیخا موسوی با اظهار نگرانی شدید از وضعیت فرزندش به کمپین گفت:« دکترهایش گواهی دادند که او باید مرخصی بگیرد. به خدا راست می گویم هوای زندان برایش خوب نیست. حالا پدرش در تهران مانده است تا دنبال کارهای مرخصی او باشد. دادستان تهران نامه ای برای مرخصی با تعیین قرار وثیقه برای قاضی پیرعباسی نوشته است اما به ما گفته شده که سپاه نمی گذارد که به حسین مرخصی داده شود. حالا دیگر باید ببینیم قاضی پیرعباسی مرخصی می دهد یا نه.»
مادر حسین رونقی ملکی با ابراز نگرانی درخصوص وضعیت پسرش به کمپین گفت:« چرا به یک مریض احترام نمی گذارند. ما گفته ایم که حسین را ببریم خانه، حالش که خوب شد دوباره به زندان بر می گردد ولی آنها اجازه نمی دهند، فکر می کنند که دروغ می گویم. می گویند سپاه اجازه نمی دهد. به خدا رنگ و روی حسین پریده بود. خیلی لاغر شده بود. عصبی بود. خیلی عذاب کشیده داخل زندان. منم مادرم ناراحت می شوم به خدا.»
مادر حسین رونقی ملکی با اشاره به سرمای داخل زندان اوین و بیمار بودن زندانیان به کمپین گفت:« حسین خودش زیاد چیزی نمی گوید اما این بار گفت که مامان من از مهرماه تا به حال از زندان برای هوا خوری و ورزش بیرون نرفته ام. از بس که هوا آنجا سرد است و او هم که کلیه اش درد می کرده است. یک زندانی دیگر هم به ما گفت که در اوین هوا خیلی سرد است. »
زلیخا موسوی با اعتراض به وضعیت فرزندش گفت:« حسین چکار کرده است که با او اینطور رفتار می کنند؟ البته نه فقط پسر من با بقیه زندانیان بیمار هم همین طور. پزشک قانونی بیماری حسین را تایید کرده، آنها به زندان رفته و او را معاینه کرده اند و گفته اند که باید به مرخصی برود. اما اینها اجازه نمی دهند ما گفتیم هر مقدار وثیقه ای که باشد قبول می کنیم. اینها چرا این کار را با مردم می کنند. آخر درست است اینهمه مریض در این هوای سرد در زندان بمانند.»
حسین رونقی ملکی ۲۲ آذر ماه سال ۸۸ بازداشت شد و در دادگاه تجدید نظر به ۱۵ سال حبس قطعی محکوم شد و اکنون در زندان اوین به سر می برد. او که مدت هاست از درد کلیه هایش در رنج است چندین بار به دادستان تهران برای رسیدگی به وضعیتش و انتقالش به بیمارستان نامه نوشته بود که متن نامه ها در وب سایت های خبری منتشر شده است. او در آخرین اقدام خود در تاریخ ۲۲ آذر ماه برای روشن شدن وضعیتش دست به اعتصاب غذا زد مادر این زندانی با اشاره به اعتصاب غذای پسرش گفت:« به حسین گفته بودند اگر اعتصابت را نشکنی به زندان دیگری منتقل می شوی، فکر کنم گفته بودند زندان قزل حصار و همین طور گفته بودند که دیگر اجازه ملاقات با خانواده ات را نخواهی داشت.»
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی با تاکید بر اینکه فرزندش باید مدت ها پیش به خارج از زندان برای مداوا منتقل می شده است، گفت:« بالاخره هفته گذشته قرار شد که منتقلش کنند. من و پدرش هر دو به تهران رفته بودیم، دو روز هم آنجا بودیم هی به ما گفتند بروید بیمارستان منتظر باشید، او را می آوریم اما نیاوردند. درست روز پنجشنبه ۲۹ بهمن، وقتی پس از ده ساعت سفر به تبریز برگشته بودیم از زندان با ما تماس گرفتند که حسین را به بیمارستان منتقل کرده اند. ما دوباره همه این مسیر را به تهران برگشتیم. روز شنبه حسین عمل شد و دوشنبه هم او را برگرداندند به زندان. »
زلیخا موسوی با اشاره به اینکه او توانسته است در زمان های ملاقات عمومی بیمارستان فرزندش را ببیند، در خصوص چگونگی وضعیت امنیتی او در بیمارستان گفت:« این بار دست و پابند به او نسبته بودند. اما یک مامور و دو سرباز مرتب مراقبش بودند. ما گفته بودیم که نگذارید او در بیمارستان عذاب بکشد، ما نگران بیماریش هستیم و می خواهیم درمان شود و نمی خواهیم او را فرار دهیم . این بار بدون دست و پا بند بود. »
حسین رونقی ملکی باید ۱۵ روز دیگر برای معاینه مجددا به بیمارستان منتقل شود.

اعمال فشار بر حسین رونقی جهت اعتراف تلویزیونی

تنها یک هفته پس از بازگشت به زندان از بیمارستان حسین رونقی جهت مصاحبه تلویزیونی بر علیه خود و همبندیانش از سوی بازجویان پرونده تجت فشار قرار گرفت.احمد رونقی ملکی پدر این زندانی سیاسی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد پسرم را روز شنبه ( ۰۸ بهمن) جهت انجام مصاحبه تلویزیونی به خارج از بند بردند.پدر ابن زندانی در خصوص تطمیع و تهدید این زندانی به هرانا گفت: "بازجویان پرونده به پسرم گفته اند که قصد صدور حکم سنگین برای تو را نداشتیم و برای اینکه آزاد شوی باید تن به این مصاحبه بدهی
وی در ادامه افزود: "حسین درخواست بازجویان را نپذیرفته و مجددا به بند ۳۵۰ منتقل شده است.احمد رونقی ملکی ضمن یادآوری بیماری های فرزندش گفت: "من از تمامی مسئولان، رهبر جمهوری اسلامی، مسئولان زندان، دادستان تهران خواستارم که جلوی این بی قانونی را بگیرند و هم اکنون یکی از کلیه های پسرم ۲۰ درصد از کار افتاده و دیگری ۸۰ درصد و مسئول هر اتفاقی بر عهده بازجویان پرونده، سازمان زندانها و دادستانی است.لازم به ذکر است روز شنبه حسین اصغری دیگر زندانی محبوس در بند ۳۵۰ روز شنبه وادار به اعترافات تلویزیونی بر علیه خود و دوستانش شده است.

تمدید قرار بازداشت داوود بهمن آبادی و تداوم بلاتکلیفی

قرار بازداشت موقت داوود بهمن آبادی، وبلاگ نویس محبوس در زندان اوین، بدون طی حداقل تشریفات قانونی منجمله اطلاع متهم از سوی دادسرای مستقر در زندان اوین تمدید شده است.ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در پی مراجعه‌ی وکیل داوود بهمن آبادی به دادسرای اوین، مسئولان مربوطه ضمن عدم اجازه دسترسی به پرونده این وبلاگ نویس دربند مدعی شدند که قرار بازداشت آقای بهمن آبادی تمدید شده است و ایشان تا زمان دادگاه و صدور حکم ازاد نخواهند شد، این در حالی است که طبق قانون متهم حق دارد از نظر دادسرا مطلع باشد و حتی به آن اعتراض نماید.داود بهمن آبادی وبلاگ نویس دربند بیش از دو ماه است که بصورت بلاتکلیف در بند ۲ الف سپاه پاسداران و در سلول انفرادی به سر می برد، وی در طی این مدت حق ملاقات با خانواده‌ی خود را نداشته، از بیماری آرتروز گردن و پروستات نیز در رنج است و تاکنون از هرگونه خدمات درمانی محروم مانده است.
بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
اصل ۳۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی: هیچ‌کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد.
بند ۳ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس به اتهام جرمی دستگیر یا بازداشت می‌شود باید او را در اسرع وقت در محضر دادرسی یا هر مقام دیگری که به موجب قانون مجاز به اعمال اختیارات قضائی باشد حاضر نمود و باید در مدت معقولی دادرسی یا آزاد شود.
بند ۲ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس دستگیر می‌شود باید در موقع دستگیر شدن از علل آن مطلع شود و در اسرع وقت اخطاریه‌ای دائر به هر گونه اتهامی که به او نسبت داده می‌شود دریافت دارد.



گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از هرانا  

ابراز شادی سپاه جنایتکار پاسداران از حکم اعدام سعيد ملک‌پور

سایت حکومتی امنیتی فارس که زیر نظر سپاه جنایتکار و چپاولگر پاسداران اداره می شود نوشت:مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته سپاه، با استقبال از صدور حکم اعدام براي سعيد ملک‌پور ، اعلام کرد که به زودي اطلاعات مهم ديگري از شناسايي و دستگيري چند شبکه گسترده فساد منتشر خواهد شد.در بخشي از بيانيه این جنایتکاران خائن به مال و ناموس و ثروت مردم ایران آمده‌است: بي‌شک مجازات برحق نامبرده، باعث شادي تمام آناني مي‌شود که براي حفاظت از حريم دين و فرهنگ اين مرز و بوم، دغدغه دارند و اميد است بيش از پيش، موجب سرخوردگي کساني شود که تلاش مي‌کنند تا با پيگيري سياست اندلسي، جوانان اين مرز و بوم را به امور پست حيواني و غيرالهي مشغول سازند. اين بيانيه مي‌افزايد: مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بر خود فرض مي‌داند ضمن تشکر از مسئولين و قضات شريف و خدوم قوه قضائيه جهت تاييد حکم اعدام نامبرده، همچنان بر مواضع خود در دفاع همه‌جانبه از حريم جامعه و امنيت خانواده پافشاري کرده و به تمام کساني که با برنامه‌هاي خود، فضاي مجازي را به سمت ناپاکي سوق مي‌دهند، هشدار مي‌دهد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و متخصصان سايبري مرکز بررسي جرائم سازمان‌يافته، تمام قد در برابر مروجين فساد ايستاده و به حول و قوه الهي دست آلوده آنها را از فضاي مجازي قطع مي‌کند. لازم به يادآوري است، به زودي جزئيات بيشتري از نحوه اقدامات و تلاش‌هاي نامبرده در جهت ترويج فساد و فحشا در جامعه اسلامي، منتشر خواهد شد.سپاه فاسد پاسداران همچنین اعلام کرد :به زودي اطلاعات مهم ديگري از شناسايي و دستگيري چند شبکه گسترده فساد منتشر خواهد شد.

پارس دیلی نیوز

۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

در سالگرد سر به دار شدن زهرا بهرامی، در سکوت ما همچنان اعدام فریاد می کشد

گره های طناب های دار را باز کنیم*


گره های ریسمان همگرایی را ببندیم*


ریشه های پوسیده ی اعدام را بدریم*


رشته های استوار اتحاد را بتنیم...


در شرایطی که هنوز رژیم اسلامی به سرکوب و اعدام مخالفان خود مشغول است و سال خورشیدی که پشت سر گذاشته شد و ماه های پایانی آن نیز سپری می شود، جمهوری اسلامی با رکورد وحشتناک 160 اعدام (بدون در نظر گرفتن اعدام های مخفیانه در شهرهایی همچون مشهد و...) به تنهایی در صدر جدول شمار کشورهای دارای مجازات اعدام قرار گرفته است.سال پیش رژیم، آزادی خواهان و کوشندگان زیادی را اعدام کرد؛ از فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان (در اردیبهشت ماه) تا جعفر کاظمی، علی صارمی و حسین خضری...
در چنین روزی، رژیم جنایتکار اسلامی، زهرا بهرامی یکی از آزادی خواهان را که در تجمعات پس از انتخابات فرمایشی دستگیر شده بود، به جرم حق خواهی، پس از شکنجه های بسیار و نسبت دادن چندین جرم ناکرده به وی، به بی رحمانه ترین شکل، به دار آویخت.امسال و در این روزها نیز، احکام بیدادگرانه ی اعدام به وسیله ی سران جنایتکار رژیم همچنان صادر می شود؛ از جمله: رژیم قرون وسطایی اسلامی، لقمان و زانیار مرادی، دو جوان کرد را پس از شکنجه ی فراوان 
(که شرح این شکنجه ها از زبان این دو تن موجود است) و اعتراف گیری به جرم ناکرده ی کشتن پسر امام جمعه ی مریوان، به محاربه و اعدام در ملا عام متهم کرده است.
همچنین حکم اعدام سعید ملک پور –وب نگار و مهندس ایرانی- به اتهام مضحک "محاربه از طریق ایجاد سایت های مستهجن و توهین به نظام" که یک بار به خاطر فشارهای بین المللی و کوشش های کوشندگان حقوق بشری، لغو شده بود، دوباره در "دیوان عالی" جمهوری اسلامی تایید شده است.در ارتباط با هیمن پرونده سازی ها، رژیم جنایتکار اسلامی برای مهدی علیزاده از فعالان سایبری و طنز نویس، حکم اعدام صادر کرده و برای برنامه نویس دیگری بنام حسین سی سختی حکم حبس ابد را صادر نموده است.ضمن اینکه کسان دیگری همچون: زینب جلالیان، سکینه آشتیانی، حبیب لطیفی، حبیب گلپری پور، سیامک مهر و دیگران... در خطر اعدام قرار دارد...
یک سال از آن روز که شادروان زهرا بهرامی همچون هزاران انسان آزاده ی دیگر -که در طول این سی و سه سال به دست جانیان حکومت اسلامی کشته شدند- سر به دار شد، می گذرد. زهرا بهرامی، نیز قربانی جنایت پیشگی جمهوری اسلامی، مماشات دولتمردان کشورهای غربی و سیاست های سودجویانه ی مقامات هلندی و سکوت تهوع آور تک تک ما شد.در این اوضاع که بحث اساسی و مهم حقوق بشر در ایران و نقض شدید آن به وسیله ی رژیم اسلامی، از سوی مدعیان حقوق بشر در غرب و حتا برخی ایرانیان به حاشیه رانده شده و همه ی تلاش های غرب و تحریم های بیش از پیش تنها به دلیل مضحک مجبور کردن و فراخوندن دوباره ی رژیم بر سر میز مذاکرات هسته ای است، سکوت تک تک ما ایرانیان، یعنی کمک به برپا شدن یک چوبه ی دار و سر به دار شدن شهروندی دیگر... 
در اینکه به حکم تاریخ یا خواست جهان غرب یا خیزش های مردمی، روزی این رژیم به سرنگونی خود نزدیک می شود و آنکه این روز نزدیک است، تردیدی نیست. اما هرگونه تصمیم گیری مردم پسندانه و رو به پیشرفت که بدون گرفتار شدن به دور باطل تاریخ، منجر به روی کار آمدن یک نظام مردم سالار شود، بستگی به خودنمایی مثبت ایرانیان دارد. اگر می خواهیم از فرضیه ی محتمل برقرای جنگ ناخواسته یا ماندگاری رژیم اسلامی مانع آییم و به شعار "نه جنگ، نه جمهوری اسلامی" جامه ی عمل بپوشیم و دست رژیم را از آغاز دوباره ی سریال زنجیره ای اعدام ها ببندیم، بایستی با همه ی توش و توان، مساله ی اعدام ها و نقض مستمر و پیگیر سی و اندی ساله ی حقوق بشر را در هر جایی که هستیم، فریاد بزنیم.بی گمان، سکوت ما، عربده ی جرثقیل ها و چارپایه های اعدام را فریاد خواهد زد و فریاد ما، این رژیم خونخوار و ددمنش و اعدام های بی رحمانه و گستاخانه اش را به سکوت و خفگی می کشاند.پس باید در هر جا که هستیم، سکوت های خود را بشکنیم و فریاد زندانیان و اعدامی ها باشیم؛ بیاییم گره های طناب های دار را باز کنیم. گره های ریسمان همگرایی را ببندیم. ریشه های پوسیده ی اعدام را بدریم. رشته های استوار اتحاد را ببافیم...

بیاد شادروان زهرا بهرامی در سالروز سر به دار شدنش

و همه ی دلاور زنان سرزمینم ایران که به دست دژخیمان اسلامی کشته شدند:

دلـاور-زنـــان کـــامتــان شــــاد بـــاد

ز نــــام شـمــــا گیتـــی آبــــاد بـــاد

فـزونتـر ز نـــام شمــا، نــــام نیست

فــراتــر ز فــریــادتــان بــانـگ نیست

بــغریـــد چــون شیــر بــر دشمنــان

که شیران ز غرش کنون باک نیست


آه، نازنین کردیه بانو! چه سالی بود پارسال. بعد از آن روزهایی که صدای پرشورت را در مسنجرها و رادیوها می شنیدم و ترس تیپا خورده ام برای ننشستن ها با همه ی خسته شدن ها و نشکستن ها با همه ی ضربه خوردن ها، فروکش می کرد... و وقتی اوج دلاوریت را پس از بازگشت به ایران برای مبارزه به یاد می آوردم، نه تنها نمی ترسیدم، بلکه کمی هم شجاع می شدم، هرچند نه به اندازه ی خودت...
آه چه روزی بود آن یکشنبه، 30 ژانویه 2011 ساعت 9 صبح لعنتی... که خبر سر به دار شدنت رو دیدم، بی اختیار گریه می کردم؛ برای خودم، برای خودمان، نه برای تو...
خواستم در نخستین سالگرد پر کشیدن غریبانه و ناجوانمردانه ات، چیزی بنویسم، از تو، از دو زهرای دیگر همچون تو، از "سه زهرا"یی که قربانیان رژیم اسلامی و مماشات غربی های دروغگو با این رژیم خونخوار شدند (:زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب و زهرا بهرامی)... 
لعنت بر من و ما اگر ساکت بنشینیم و از خفه شدن گلویی و بند آمدن نفسی، سکوتمان صدا، صدایمان بغض و بغضمان فریاد و کمر شکسته یمان استوار خیزشی نشود.لعنت بر همه ی دولتمردان غربی اهل مماشات با رژیم و حقوق بشری چی های دروغگو؛ لعنت بر همه... .

سروش سکوت

9 بهمن

منبع:پارس دیلی نیوز

مهدی علیزاده وبلاگ نویس به اعدام محکوم شد

مهدی علیزاده طنز نویس و وبلاگ نویس طی روزهای پیش به اعدام محکوم شد و حکم به وکیل و خانواده ایشان ابلاغ شده است.مهدی علیزاده فخر آباد ۳۰ ساله، متاهل و اهل مشهد برای اولین بار در تابستان سال ۸۷ و پیرو پروژه‌ی موسوم به جرائم سایبری بازداشت و مدت ۹ ماه را در بند ۲ الف زندان اوین گذراند و سپس با وثیقه ۱۰۰ میلیونی آزاد شد. وی مجدداً و در تاریخ بیستم فروردین ماه سال ۹۰ در عین ناباوری دستگیر و به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد .نامبرده هم‌اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است.مهدی علیزاده در دادگاه انقلاب در شعبه ۱۵ به ریاست قاضی صلواتی محاکمه و سپس حکم اعدام برایش صادر شد .مهدی علیزاده قربانی تازه قاضی صلواتی است که در هفته های اخیر حکمهای اعدام را به سرعت صادر میکند .ما از تمام گروها و سازمانهای حقوق بشری خواستار رسیدگی فوری به پرونده اعدام ایشان هستیم و به رژیم بیدادگر سرکوب هشدار میدهیم که احکام اعدام را متوقف کند و آقای علیزاده را بدون هیچ قید و شرطی آزاد کنند.

نوشته :امید دانا

۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

جوانان، دمکراسی و آینده ایران

آرتور کریستن سن مستشرق معروف در تحلیل داستان ضحاک این اسطوره را یادآور خاطره تصرف ایران به دست بیگانگانی می‌داند که بر اریکه قدرت در ایران تکیه زدند و سپس به نابود کردن جوانان و اندیشه آنان پرداختند. چنانکه می‌دانیم ضحاک هر روز مغز دو جوان را به خورد مارهای روی شانه اش می‌داد تا از این راه به آرامش برسد. جوانان نیروهای فعال و مولد هر جامعههستند، نیروهایی که در جوامع مستبد سرکوب می‌شوند زیرا اساساً استبداد را با اندیشیدن میانه‌ای نیست. مستبدان عالم و از جمله ایران همواره اندیشیدن را مانع راه خود می‌بینند از اینرو ضحاک‌وار، کمر به نابودی آنان می‌بندند. مستبدان امروز ایران از اندیشیدن به خصوص اندیشه جوانان جلوگیری می‌کنند زیرا می‌دانند در صورت دادن آزادی اندیشه به افراد باید پاسخگوی پرسش‌هایی باشند که محصول آن است. پرسشگری یعنی اجازه دادن به صداهای دیگر برای شنیده شدن در حالی که حکومت مستبد ایران طاقت شنیدن صداهای دیگر و مخالف را ندارد بنابراین اندیشیدن را از اساس ممنوع می‌کند تا به مشکلات بعدی برنخورد. با نویسندگان به خصوص روزنامه نگاران جوان برخورد می‌کند و از آنجایی که پاسخی برای گفته‌های آنان ندارد، بند بر دستان قلمشان می‌گذارد و به گمان خود قلمشان را می‌شکند، علوم انسانی را محدود می‌سازد، جلوی اندیشه‌های فلسفی را می‌گیرد، استادان اندیشمند را از کار برکنار می‌سازد، بسیاری را به اجبار راهی سرزمین‌ها و کشورهای دیگر می‌کند تا همچنان بماند غافل از آنکه دنیا تغییرات زیادی پیدا کرده است.جمهوری اسلامی که در بذل و بخشش به کشورهای دوست(!) ید طولایی دارد، و سرمایه‌های ملی و میهنی را در دوست نگاه داشتن آنان(!) به هدر می‌دهد همواره از یاد برده است ایران کشوری جوان است و جوان نیاز بهشغل، مسکن، ازدواج و... دارد. کشورهای دنیا آرزومند داشتن نیرو و نسل جوان هستند، امّا در جمهوری اسلامی دائم فرصت سوزی می‌شود و عمر جوانان را با کارهای عبث تباه می‌کنند. جمهوری اسلامی همواره کوشیده تا مغز جوانان ایرانی را خوراک مارهای خود کند و از آنان موجوداتی منفعل بسازد به همین دلیل در ریز و درشت مسائل آنان دخالت می‌کند غافل از آنکه این کارها از نسل جوان آتشی زیر خاکستر می‌سازد تا در موقع لزوم آتشفشانی کنند. این عصیان علیه همه آن چیزهاییکه دخالت دولتمردان ایران در امور جوانان خوانده می‌شود، در نهضت های اعتراضی به خصوص پس از انتخابات سال 1388 به وضوح دیده می‌شود. حاکمان ایران نیز که انتظاری اینگونه نداشتند دست به جنایت های آشکار زدند. هرچند زندانی کردن و کشت و کشتار جوانان در ایران سابقه‌دار است، از انتخابات سال 88 به بعد شتاب بیشتری به خود گرفت.رهبران ایران تسهیلاتی نیز چون تحصیل در دانشگاه برای نسل جوان فراهم آورده‌اند که اگر همین مقدار را نیز عملی نمی‌کردند پیشتر از این طومار حکومتشان درنوردیده می‌شد، امّا در حالی جوانان به دانشگاه‌ها فرستاده می‌شوند که پس از اتمام تحصیل پیرمردان چمبره زده بر قدرت جایی برای شکوفایی آنان باقی نمی‌گذارند. این هم از عجایب روزگار است که پیرسالان گاه سیر از عمر و زندگی برای جوانان تشنه زندگی تصمیم می‌گیرند و برنامه‌ریزی می‌کنند. اگر هم به اصطلاح در ساختار قدرت دست به جوانگرایی‌زده می‌شود، متاسفانه به سراغ کسانی از خودی‌ها می‌روند که به سبب استفاده کردن از رانت‌های مختلف، مدرکی را گرفته که استحقاقش را نداشته‌اند از این‌رو به رغم جوانگرایی در برخی از بخش‌ها، باز به اصطلاح حق به حقدار نمی‌رسد.مشکلات مالی حاصل از بیکاری جوانان بسیاری از این نیروهای بالقوه جامعه ایران را به سمت و سوی اعتیاد کشانده است و به نظر من عامل اصلی این خانمان‌سوزی، حاکمانی هستند که اولویت اولشان کشورهای دوست و برادر(!) است، کشورهایی که ملاک دوستی‌شان تنها سرمایه‌های ملی و میهنی است که روانه جیب آنها می‌شود و به سبب این حاتم بخشی‌های از کیسه خلیفه، جوان ایرانی یا باید بیکار و سرخورده به سراغ اعتیاد برود و یا از کشور خارج شده، راهی دیار غربت گردد تا دیگران از دانش و توان او بهره‌مند گردند. فرار مغزها که امروز سران ایران نیز به آن اذعان دارند حاصل اولویت‌های احمقانه‌ای است که معمولاً جوانان را در آخر صف توجهات قرار می‌دهد و جوانی که تشنه دانش و کشف است مشتاقانه راه کشورهای غربی را در پیش می‌گیرد زیرا می‌داند آنجا امکانات لازم برایش فراهم است و هیچ کس از اعتقادها و باورهایش نمی‌پرسد.متاسفانه سران ایران به جای توجه به نیازهای جوانان، فراهم آوردن فضای مناسب برای رشد و تعالی علمی آنان و کارشناسی کمبودها، به سرکوب نسلی می‌پردازند که تقریباً تمام اسباب شادزیستی را از او گرفته‌اند و در کوچکترین امور شخصی‌اش دخالت می‌کنند. از لباس گرفته تا شکل صورت وسر و مو. هراس از شادی جوانان تا بدان پایه است که شادی‌های آنان را برخلاف عرف و شرع تشخیص می‌دهند. جوانانی را که در پارکی جمع شده و به آب‌بازی مشغول می‌شوند از ایادی و فریب‌خوردگان سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا می‌خوانند و با این اتهام واهی روانه بازداشتگاه‌ها می‌نمایند.سران ایران، جوانان را منفعل می‌خواهند، به دور از هرگونه فعالیت و نشاطی، تا بتوانند به آسانی از آنان ربات‌هایی در خدمت خود بسازند و در این راه بزرگترین مانع، آگاهی به حساب می‌آید، پس آنان به انحای مختلف به مبارزه با این آگاهی برمی‌خیزند.امروز جوانان، این آینده‌داران به حق ایران، نیازمند حمایت گروه‌های مختلف در داخل و خارج هستند. حامیان آنان نیز باید بدانند سهامداران اصلی آینده همین جوانانند، جوانانی که در سایه دموکراسی تعیین خواهند کرد دوران حاکمیت‌های فردی گذشته و ملاک شایستگی افراد، نسبت‌های قومی و فامیلی نیست. ملاک جوانان ایران زمین برنامه و کارآمدی افراد خواهد بود و در سایه چنین نگاهی هرکس می‌تواند برنامه خود را ارائه داده و در معرض انتخاب قرار بگیرد. جوانان آزاد ایران اجازه خواهند داد صداهای مختلف در جامعه شنیده شود زیرا خود با تمام وجود حاکمیت ضحاک‌ها و ضحاک وار را تجربه کرده و دیده‌اند چگونه جبر جامعه را به پرتگاه سقوط می‌کشاند.جوانان هرچند بنا بر اقتضای جوانی ماجراجویی را می‌پسندند، می‌دانند در معادلات امروز جهان ماجراجویی را جایی نیست. دنیا، امروز گفتگو و هماهنگی را می‌پذیرد، هماهنگی با نهادهای بین‌المللی. بنابراین از همین امروز همگان باید گفتگو و تفاهم را تمرین کنند و هیچ کشوری را از پیش محکوم ندانند. جوانان ایران در نظام آینده رفتاری مبنی بر احترام متقابل را بنیاد خواهند نهاد چیزی که امروز در ایران فدای خودخواهی‌ها و لجبازی‌های کودکانه حاکمان شده است.الگوی امروز جوانان ایرانی، دین به دنیا فروختگانی نیستند که در سایه تزویر، باورها و آینده مردم را به بازی گرفته‌اند و روزو روزگار را بر همگان تلخ و سیاه کرده اند. مگر ضحاک را می‌توان به عنوان الگو در پیش رو داشت؟ ضحاک، ضحاک است به همان اندازه بیگانه و قدرت‌پرست که حاضر می‌شود برای ماندن بر تخت قدرت جوانان ایران زمین را قربانی نماید. جوانان ایران می‌دانند ضحاک‌صفتان امروز ـ که چیزی جز خباثت در خود ندارند ـ به تربیت بی‌مایگانی پرداخته‌اند که از آگاهی و معرفت نصیبی ندارند. فرومایگانی که با سوء استفاده از نام جوانان دائم بازیچه قرار می‌گیرند، در مقابل سفارت‌خانه‌های کشورها به شعار دادن واداشته می‌شوند، از دیوار سفارت بالا می‌روند و آبرویی برای ایران و ایرانی در عرصه‌های بین‌المللی باقی نمی‌گذارند. الگوی جوانان ایرانی بی‌مغزانی نیستند که برای خوشامد حاکمان تمرین ویران کردن می‌نمایند. هرچند سران ایران دو راه پیش پای ایرانیان بخصوص نسل جوان نهاده‌اند؛ تن دادن به انفعال یا زندان وتبعات بعدی آن، جوانان ایران زمین همچنان به مبارزه آگاهانه خود علیه حاکمان جور ادامه می‌دهند.در این راستا شورای دموکراسی برای ایران نیز خود را در قالب جنبشی می‌بیند که بنابر اساسنامه موجود، از جنبش‌های اعتراضی مردم ایران اعم از زنان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، جوانان، و... حمایت می‌کند و می‌کوشد تا به جهانیان بگوید مردم ایران که خود قربانیان یک نظام مستبد هستند از جنس سردمداران ایران نبوده و به غرب و دستاوردهای آزادی‌خواهانه‌اش به دیدی مثبت می‌نگرند و چون رهبران جمهوری اسلامی از سر بدبینی، قائل به مرز خودی و غیر خودی نیستند.شورای دموکراسی برای ایران، هرچند به جبر روزگار در خارج از ایران تشکیل گردیده، دل در گرو میهن خود دارد و برای سرافرازی آن می‌کوشد و دل‌های کسانی که در این شورا به فعالیت مشغولند برای ایران و مردم ستمدیده‌اش می‌تپد. از این‌رو تمام توان خود را به کار می‌گیرد تا از یک‌سو مردم آگاه ایران به آنچه استحقاقش را دارند برسند و از سوی دیگر به دنیا نشان دهد دوران حکومت جمهوری اسلامی چون دوران حکومت ضحاک، یک مرحله دیگر از استیلای بیگانگان بر خاک ایران است، بیگانگانی که از جنس مردم نیستند. به یقین جنبش‌های اعتراضی ایران چون نهضت کاوه، پایه‌های استبداد را فروخواهد ریخت و حکومتی مردم پسند را به وجود خواهد آورد، حکومتی که بر بنیاد دموکراسی شکل می‌گیرد. بی شک تا استقرار دموکراسی و آزادی در ایران تنها چند گام مانده است.

دکتر بهروز بهبودی

بنیانگذار شورای دموکراسی برای ایران

۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

نامه یک دانشجوی زندانی در اوین به مادرش: «هستيم، ايستاده، بيدار، اميدوار...»

جواد عليخاني، فعال دانشجویی، بيش از ۳۰ ماه است كه در بند ۳۵۰ اوين زندانی است و پيش از اين نيز سابقه حبس در زندان‌هاي سپيدار و كارون را دارد. علیخانی در نامه خود به مادرش می‌نویسد: «لي رغم سپري شدن روزها و شب‌هايي به دور از آزادي و نيز گذر ايّام جواني‌ام در پس ديوارهاي سردِ سپيدار و كارون و اينك نيز اوين، خوشحال و خرسندم از اينكه زندگاني و حياتم معنايي جديد يافته و تجربه‌اي نو بدست آورده‌ام. علي رغم تمام تلخي‌هاي حاصب از محدوديت‌ها ...بزرگترين موهبت زيست در زندان اين بود كه در سايه سارِ دوستان با طراوت‌تر از گل زيسته‌ام و همگي با مشت‌هاي گره كرده مشق زندگي كرده‌ايم به سرسبزيِ جنبش سبز.»
متن کامل نامه جواد علیخانی که از طریق یک منبع به خودنویس رسیده، به شرح زیر است:

مادرم! مهربانترين مهربانان! 

درمانده‌ام كه سخن را چگونه آغاز كنم و چه بگويم كه شرمسار نباشم، و آنگونه كه شايسته و بايسته باشد بتوانم حق مطلب را ادا كنم؛ چرا كه بر اين باورم كلام آغاز نمي‌شود تا نديدنت.«با اين وجود مي‌خواهم مطلع سخنم را با ذكر خاطره اي از دوران كودكي آغاز كنم. به خاطر داري در يك روز سرد زمستاني كه برف مي‌باريد و من نيز پشت پنجره ايستاده بودم و با حسرت و اندوه دانه هاي بلورين برف را به نظاره نشسته بودم كه به آهنگي دلنشين چگونه مي‌رقصيدند و بر زمين مي‌نشستند؛ و سنگفرش‌هاي كوچه و خيابان را از پليدي ها و زشتي ها پنهان ميكردند و پاكي و طراوت را براي زمين به ارمغان مي‌آوردند. نيك به ياد مي‌آورم كه چگونه حسرت بازي هاي كودكانه را در چشمانم خواندي و پاسخم دادي و شال و كلاهم كردي تا سرگرم برف بازي شوم... و آه كه چه لذت بخش بود لحظه اي كه دانه هاي برف روي دستانم مي‌نشست و من نيز با حسرت تماشا مي‌كردم كه چطور بر روي دستانم آب مي‌شوند و خود را فنا كرده تا مايه‌ي حيات را به ما آدميان ارزاني دارند... در لحظاتي كه از شدت سرما مي‌لرزيدم و توان سخن گفتن و حركت كردن نداشتم كه مي‌آمدي و در آغوشم مي‌كشيدي و گرماي وجودت به من هديه ميدادي. حال از آن روزها سالها ميگذرد و با مرور خاطرات بيشمار دوران كودكي پي مي‌برم كه چگونه در اين سالهاي طولاني مهر مادري را بر من ارزاني داشتي و درس عشق، مهر، صلح و آزادي را به من آموختي.گاهي اوقات پيش مي‌آيد كه در زندان، حتي براي لحظاتي كوتاه، چشمانم را مي‌بندم و از معبر زمان عبور مي‌كنم تا به آن روزگار دوران خوش كودكي بازگردم و آن خاطرات را از نو تجربه كنم تا هميشه بودنت را در كنارم احساس كنم. ولي افسوس پس از چند لحظه كه چشمان را باز مي‌كنم، تو را نمي‌بينم و به ياد مي‌آورم كه در اين قفس محصورم. در اين لحظه است كه غم تمام وجودم را فرا ميگيرد و سكوتي تلخ بر من حكمفرما مي‌شود و اين ديوارهاي سرد و بي روح را در مقابل چشمانم ميبينم كه نه حرف مي‌زنند و نه احساسي دارند و هرچه هست، سراسر رعب است و هراس... و ازينكه در كنارت نيستم خود را در قعر عجز و عسرت احساس ميكنم.هرچه هست سايه‌ي شوم و هولناك قدرت است كه بالاي سرم خيمه زده است و من تمام توان خود را به كار مي‌بندم، پنجه در ديوار افكنده تا شايد روزنه‌اي از اميد بيابم و خود را دوباره در آغوشت ببينم و آرام گيرم.



مادر! اي زلال تر از باران!


حال كه از بيم‌هايم سخن گفتم و از ناتواني‌هايم هراس‌هايم، شايد بهتر باشد تا جانب انصاف را گرفته و از اميدهيم نيز سخن بگويم. چرا كه معتقدم اين بينش و زاويه نگاه هر كس است كه غم و شادي و نشاط و اندوه و نيز بيم و اميد را رقم ميزند.علي رغم سپري شدن روزها و شب‌هايي به دور از آزادي و نيز گذر ايّام جواني‌ام در پس ديوارهاي سردِ سپيدار و كارون و اينك نيز اوين، خوشحال و خرسندم از اينكه زندگاني و حياتم معنايي جديد يافته و تجربه‌اي نو بدست آورده‌ام. علي رغم تمام تلخي‌هاي حاصب از محدوديت‌ها وو دوري از خانه و كاشانه و جامعه، بزرگترين موهبت زيست در زندان اين بود كه در سايه سارِ دوستان با طراوت‌تر از گل زيسته‌ام و همگي با مشت‌هاي گره كرده مشق زندگي كرده‌ايم به سرسبزيِ جنبش سبز. بنابراين با اين بينش به خود و جامعه بوده است كه سرشار از حيات گشته‌ايم و با اينكه در بندي با ديوارهاي بلند و زمخت و بي روح محصوريم، همه دست در دست هم داده ايم تا اين ترانه ها را با عشق به وطن زمزمه كنيم : «هستيم، ايستاده، بيدار، اميدوار...
اميدوار به آينده اي براي ايراني آباد و آزاد، اميدوار به "بودن" براي "طرحي نو درانداختن"، اميدوار به آينده اي كه به باور من زود خواهد آمد و در آن ايّام ديگر نشانه اي از ظلمت شب نخواهد بود. آري با اين طرز فكر است كه ميتوانيم با تكيه بر اميد و نيز با همدلي و همراهي يكايك همبنديان، روحي تازه بر كالبد سخت و سرد زندان دميده تا زندان را دانشگاهي براي آموختن و تجربه كردن براي خود تبديل كنيم و نيز پيوندي عميق و عاطفي با مردمان ايرانزمين، حياتي سبز را در رگهاي متصلّب جامعه مان جاري كنيم، تا همگان بدانند كه با صبر و استقامت و اراده اي راسخ و زلال ميتوان اساسِ زندگي بشري كه همانا "آزادي" مي‌نامندش را براي جامعه مان كه به راستي شايسته آن است، به ارمغان آورد.

معناي هستي‌ام

به عشق تو و اميد به ديداري نو، تحمل روزهاي تلخ زندان حقيقتاً برايم سهل و آسان گشته است. در يكي از همين روزهاي آغازين زمستان بود كه در حياط قدم ميزدم و تنها باد مهمان تنهاييم بود و در انديشه ايام نه چندان دور به سر مي‌بردم. روزهايي كه بيرون از زندان بودم ولي در حسرت چشيدن طعم آزادي. و دنياي پيرامونم رفته رفته از زندگي تهي مي‌شد و زمين نيز از زيستن خسته بود و من نيز در اين وضعيت، هر كجا قدم ميگذاشتم، شب با سرعتي تصور ناپذير پشت سرم فرا مي‌رسيد. گويي همه جا سياهي شب در پي من بود و هر كجا كه ميرسيدم ظلمت و تباهي فرود مي‌آمد و گورستاني سرشار از سكوت در ذهنم نقش مي‌بست و چون پتكي كالبدم را فرو مي‌ريخت و گرچه اين را با چشمانم نمي‌ديدم ولي به راستي با تمام وجود و با تك تك ذرات بدنم احساس مي‌كردم.

مادر عزيزم

در تمام سال‌هاي حضورم در دانشگاه و در طول مسير خوابگاه تا دانشگاه، اين حس با من همراه بود و من نيز به ناچار به راهم ادامه مي‌دادم و مسيرم را پيش مي‌گرفتم و سايه ظلمت و خفقان و استبداد سر به سرم مي‌گذاشت، آزارم مي‌داد، عذابم مي‌داد. سايه اي كه وجودم را در هاله اي از ابهام قرار داده، سايه‌ي شوم استبداد كه هستي را به نيستي مبدل كرده بود. در اين لحظه بود كه قاصدكي كه سكوت شب را نشانه رفته بود مهمانم شد و دلتنگي‌هايم را از بين برد و خستگي هايم را شكست. تصميم گرفتم به نبردي نابرابر با نيستي تن در دهم و تكليف خويشتن را روشن كنم، لذا از بين دو گزينه دانشگاه، اخذ مدرك، تحصيلات عاليه... و رفتم به زندان و معنايي دوباره به زندگي بخشيدن و فرياد برآوردن و سياهي شب را نشانه رفتن، گزينه دوم را انتخاب كردم و در مسيري پا نهادم كه حياتم معنايي دوباره يافت. اين گونه شد كه كيف و كتاب و خاطرات شيرين دانشگاه را رها كردم و ميله هاي سرد و پولادين سلول‌هاي انفرادي و ديوارهاي بلند و زمخت و بي روح زندان را در آغوش كشيدم تا رهايي بزرگتري بدست آورم.

مادرم، بهانه هستي‌ام و فلسفه وجودي‌ام

شايد كه تصميمم در ابتدا خودخواهانه مي‌نمود. چرا كه شما با تمام رنج‌ها و سختي هاي زندگي آرزويي دگر برايم داشتيد و آينده اي ديگر برايم ترسيم نموده بوديد. به دور از زندان و حبس، خواسته شما را اجابت نكردم و عصيانگري نمودم و آرزوهاي شما را برآورده نساختم و از اين حيث به شما و خانواده بدهكارم و اميد آن مي‌رود كه تا در آينده‌اي نه چندان دور بتوانم قدردان زحماتتان باشم. خوب به ياد مي‌آورم روزهايي در مهر ۸۶ كه در يكي از خيابان‌هاي اهواز ربوده شدم. چه مدت كه از من بي خبر بودي و چه سختي ها كه تحمل نكردي و دائم در رفت و آمد از كرج به اهواز تا بلكه خبري از من بگيري و دريغ كه هيچ پاسخت نمي‌دادند.
مگر من مي‌توان آن لحظات را درك كنم كه مادري چه كشيد از بيخبري مطلق از فرزندش. و حقيقتاً نمي‌توانم بفهمم كه چه دشواري‌ها و دردها كشيدي ولي بازهم در سينه حبس كردي و تاكنون نيز برايم بازگو ننمودي.

عزيزترينم

به وجودت افتخار مي‌كنم كه چه زود توانستي واقعيت را بپذيري كه به هر حال اين سالها را در زندام خواهم بود و مهم‌تر اينكه خود را با شرايط سخت و دشوار من هم آغوش ديدي و سهم بيشتري از سختي ها و تلخي هارا بر دوش كشيدي و دلتنگي‌هايم را سهيم شدي و به وضوح ديدم كه چه عاشقانه با دلتنگي هاي ديگر خانواده هاي زندانيان همراه و هم درد گشتي.اين روزها به انمدازه تمام عمرم دلتنگ تو ام و آرزوي آن دارم تا در آغوشت بگيرم و روي چون ماهت را كه تمثالي از عشق و صبر و ايستادگي است را غرق در بوسه كنم. بدان كه به داشتن مادري چون تو افتخار مي‌كنم كه اينچنين همراه و همدل من بودي و هستي. افسوس مي‌خورم كه فقط هفته‌اي دوبار مي‌توانيم هم را ببينيم. آنهم از پشت ديوار هاي شيشه‌اي سرد اوين كه با ميله‌ها آذين شده. در آن لحظه ملاقات كه چشمان باراني‌ات را مي‌بينم، آتش به خرمن هستي‌ام مي‌زند و تنها نفس‌هاي گرم وجودت است كه مرا به وجد مي‌آورد. به هستي‌ام معنا مي‌بخشد و سخنت موسقي‌اي دلنشين روحي تازه بر كالبدم مي‌دمد. و انر‍ژي ام مضاعف مي‌گردد با ديدنت، با شنيدن صدايت، با خنده هايت... چرا كه خواسته‌اي تا قرص و محكم بايستم و باكي نداشته باشم و مضمون حرفهايت هميشه اين جمله بوده است كه : «تاريك‌ترين ساعت شب، ‌درست ساعات قبل از طلوع خورشيد است، پس هميشه اميد داشته باش.»
پس به من نيز حق بده تا خواسته‌اي داشته باشم و آن اينكه كوچكترين نگراني از نبود من نداشته باشي و دل‌واپسي از بودن من در زندان به خود راه ندهي و هميشه در كنارم بايستي، همانطور كه تاكنون همراهم بوده‌اي.
مادر عزيزم

روزهاي دوشنبه كه مي‌شود با اينكه مي‌دانم چه سختي‌هايي را متحمل مي‌شوي و با كهولت سن رنج‌هاي مسير كرج تا اوين را به جان مي‌خري و در سرما و گرما و به هر وسيله خودت را به زندان مي‌رساني، لحظه شماري مي‌كنم و چشم انتظار حضورت هستم.افسوس كه تنها ۲۰ دقيقه رويت را مي‌بينم. دقايقي كه يك عمر برايم ارزش دارد و حضورت به من معنا مي‌بخشد و لحظات پاياني ملاقات را به ياد مي‌آورم كه وجود نازنينت ققنوس وار مي‌سوزد تا از خاكسترش ققنوسي جوان و باطراوت چون فرزندش برويد. اين‌گونه مي‌شود كه با ديدن اين عشق در چشمانت احساس غرور مي‌كنم و مهر مادري را در تك تك ذراتم حس مي‌كنم و اينكه نگاهت سرشار از رازهايي ست كه در دل داري و نمي‌گويي و من تنها مي‌توانم به تفسير و تاويل روي بياورم كه مضمون كلام و نگاهت مي‌تواند اين سخنان آهنگين باشد:

كوچه ها منتظر بانگ قدم هاي تو اند / تو از اين برف فرود آمده دلگير مشو

دیده‌بان حقوق بشر: روزنامه‌نگاران و وبلاگ نویسان بازداشتی را فورا آزاد کنید!

سازمان دیده‌بان حقوق بشر در جدیدترین گزارش خود درباره ایران، از ۱۰ روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی نام برد که از ابتدای سال جاری میلادی تا کنون بازداشت شده‌اند. این سازمان از جمهوری اسلامی خواست که این افراد را فورا آزاد کند.سازمان دیده‌بان حقوق بشر در گزارشی که روز پنجشنبه (۲۵ ژانویه / ۵ بهمن) منتشر شده، از جمهوری اسلامی خواست تا هرچه زودتر ۱۰ روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویسی را که از آغاز سال جاری میلادی تا کنون بازداشت شده‌اند، آزاد کند.سایت رسمی دیده‌بان حقوق بشر به نقل از "جو استورک"، معاون بخش خاورمیانه این سازمان غیردولتی‌، نوشته است: «موج جدید دستگیری‏های روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان، تلاش بی‌شرمانه مقامات جمهوری اسلامی برای اعمال سلطه مطلق بر جریان آزاد اطلاعات است. مسئولین باید تمام روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسانی را که در حال حاضر بدون صدور اتهامات رسمی، وجود شواهد محکم علیه آنان و یا به دلیل استفاده از حق آزادی بیان، در زندان‌های ایران گرفتار شده‌اند، آزاد کنند.» در این گزارش با نام بردن از روزنامه‌نگارانی چون پرستو دوکوهکی، مرضیه رسولی، سهام‌الدین بورقانی و شهرام محمودی که در روزهای اخیر بازداشت شده‌اند، خاطرنشان شده که مقامات رسمی تا کنون از ارائه دلیل بازداشت این افراد خودداری کرده‌اند. تها پرستو دوکوهکی طی تماسی که با خانواده‌اش داشته گفته است که اتهام "تبلیغ علیه نظام" به او تفهیم شده است.سازمان دیده‌بان حقوق بشر همچنین از دستگیرشدگان دیگری نام برده از جمله سعید مدنی، استاد دانشگاه، محمد سلیمانی‌نیا، مترجم، فاطمه خردمند و احسان هوشمند، که هر دو روزنامه‌نگار هستند. به گزارش این سازمان، همچنین تعدادی از اعضای سایت "مجذوبان نور" که متعلق به دراویش گنابادی است نیز از ابتدای سال جاری میلادی دستگیر شده‌اند.این دستگیری‌ها در حالی صورت می‌گیرد که روز سه‌شنبه (۴ بهمن / ۲۴ ژانویه) حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، اعلام کرد که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی افرادی را دستگیر کرده‌اند که قصد اخلال در جریان انتخابات آینده مجلس را داشتند و از طریق شبکه‌های اجتماعی «به دنبال اجرای طرح‌ها و برنامه‌های آمریکا» بودند.هنوز ارتباط دستگیری‌های اخیر با این سخنان وزیر اطلاعات مشخص نشده و معلوم نیست که اتهامات این افراد در رابطه با انتخابات آینده مجلس در اسفندماه باشد.در آخرین روزهای سال ۲۰۱۱ "کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران" در گزارش خود از وضعیت روزنامه‌نگاران در دنیا در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که ایران برای دومین سال متوالی عنوان «بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران جهان» را از آن خود کرده است.

منبع : دویچه وله

گردهمایی” سراسری نە بە اعدام و دیکتاتوری” در چند کشور و شهر بزرگ اروپایی ، شهر اسکی شهیر ترکیە و دهلی در هندوستان

ما نه تنها نگران تاسیسات زیرزمینی جمهوری اسلامی بلکە نگران چوبه های اعدام روی زمین در ایران نیز هستیم! گردهمایی گروه ها و کنشگران سیاسی،مدنی و حقوق بشری علیە اعدام هم میهنان گرفتار در زندانهای رژیم در شهرهای اروپایی کلن- آلمان ، هامبورگ -آلمان، اسکی شهیر-ترکیە، دهلی -هندوستان، وین -اتریش، لندن-انگلستان در روز ٢٨ ژانویە ٢٠١٢
بار دیگر ارابە مرگ ،خشونت و اعدام از سوی نظام مذهبی جمهوری اسلامی برای ایجاد هراس و خفقان و جلوگیری از ایجاد فضای اعتراض های مدنی درایران بە کار افتادە است…نظام ولایت فقیە هر بار کە از فوران و شروع دوبارە اعتراض های خیابانی و مدنی جنبش مردمی و سبز در ایران احساس بیم وهراس کردە، برای ایجاد رعب و وحشت از برپایی دارهای اعدام و مانور دهی های خشونت بار برای ادامە حکومت ننگین خود سود جستە و اینبار در آستانە انتخابات تحریم شدە ی دورە دهم مجلس شورای اسلامی، هراسناک از برپایی و آغاز دوبارە اعتراضات خیابانی دست بە کار صدور احکام اعدام برای برخی زندانیان سیاسی و فعالان عرصە اینترنت و سایبری شدە و دراقدامی ناباورانە بە سوی اجرای اعدام چند تن دیگر از هم میهنانمان می رود، آقایان جواد لاری ، سعید ملک پور ،امیر میرزایی حکمتی ،وحید اصغری،برادران زانیار و لقمان مرادی و… بە تازگی حکم اعدام خود را دریافت کردە اند ومنتظر یاری جهانیان و فعالان حقوق بشری هستند…!
جمهوری اسلامی دارای دومین مقام اعدام در میان کشورهای جهان پس از کشور چین می باشد وهموارە از مجازات غیر انسانی اعدام برای ایجاد هراس و وحشت و پیش برد حکومت ننگین و ضد انسانی خود استفادە می کند…بر همین اساس ما گروهی از فعالان و کنشگران سیاسی،مدنی و حقوق بشری ایران در خارج کشور برای اعلام مخالفت با مجازات اعدام و جلب توجە مجامع بین المللی و گروهای حقوق بشری بە این نقض آشکار حقوق انسانی در ایران کە هر زمان بیم انجام این جنایت هولناک از سوی رژیم ایران میرود،با شعار” نە اعدام نە دیکتاتوری!” همە فعالان و کنشگران سیاسی،مدنی و حقوق بشری را بە گرد همایی اعتراض آمیز در تاریخ شنبە ٢٨ ژانویە ٢٠١٢ فرا می خوانیم…هم میهنان گرفتار در زندانهای جمهوری اسلامی درانتظار یاری و همراهی ما در مخالفت با این جنایت آشکار ضد بشری هستند…! همراه شو عزیز تنها نمان بە درد کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود!

گروه ها و انجمن های حقوق بشری همراه :

١ – انجمن همبستگی فعالان تبعیدی (هفت) ایران ــــ کشورهای ترکیە و آلمان -کلن

٢ – دانشجویان و جوانان موج سبز کلن – آلمان ٣- کمپین “صلح فعالان تبعیدی” در دهلی ــ هندوستان

۴- حامیان مادران پارک لاله – کلن

۵- مادران ایرانی هامبورگ

۶- گروه ۲۲ خرداد – هامبورگ

٧- جمعیت پشتیبانی از مبارزات دموکراتیک مردم ایران – کلن

و با پشتیبانی :

ــــ صدای موج سبز – لندن

ــــ نسل آزادیخواه ایران – اتریش

ـــ جمیعت دفاع از زندانیان سیاسی کلن



نوشته ای از همبستگی برای ایران

اختلاف جدید خامنه ای واحمدی نژاد

منابع اطلاعاتی سپاه آنلاین در بیت رهبری خبر از دستور خامنه ای مبنی بر حضور هیات دولت را در جلسه فوق العاده در مورد تنگه هرمز و هماهنگی دولت با محتبی خامنه ای را در مقابله نظامی احتمالی را صادر کرد.به گزارش منبع اطلاعاتی شماره ۲۵٫الف در سپاه ولی امر، صبح امروز از نیروی دریایی سپاه پاسداران درآبهای خلیج فارس اطلاعات محرمانه مبتنی بر کار شکنی دولت در جلوگیری از نحوه آرایش دفاعی وتهاجمی و ایجاد عدم هماهنگی بین نیروهای تحت امر آنها ودر صدر آن مجتبی خامنه ای به بیت رهبری رسیده وبه صورت فوری به شخص خامنه ای تحویل شده است. در این گزارش محرمانه از ورود لابی دولت احمدی نژاد به این نیرو و جهت دادن به ، فرماندهی آنها درزمان مقابله سخن گفته شده است . از طرفی خامنه ای با خواندن گزارش بسیار بر افروخته و پریشان شده و بی درنگ دستور اکید صادر کرده است و بدون مشورت با کارشناسان نظامی بیت آن دستور را توسط وحید حقانیان مشاور اجرایی بیت رهبری به قوه مجریه ابلاغ کرده است.باید این مساله را مد نظر داشته باشیم که در دو روز گذشته مجتبی خامنه ای به همراه مشاورین نظامی خود در جزیره قشم حضور داشته واز تنب بزرگ دیدن کرده است.از سویی جنگ احتمالی در زمان کنونی به سود نظام ایران است.وبه طبع فرماندهی این روند و موفق شدن آن به چهره سیاسی مجتبی خامنه ای بسیار کمک خواهد کرد.از طرفی محمود احمدی نژاد نخواهد گذاشت که این امتیاز بسیار عالی را شخص دیگری به چنگ آورد و از روز آغاز سفر نامبرده به جنوب کشور رییس جمهور نظام حاکم بر ایران علیه او جبهه شدیدی در مورد اختلاص میلیاردی گرفته است . از نظر سپاه آنلاین دور تازه ای از اختلافات در نظام ایران را در روزهای آینده شاهد خواهیم بود.

نوشته ای از فرزاد سلطانزاده نادری
خبرنامه ملّی ایرانیان

۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

مردم نان ندارند بخورند احمدی نژاد به فکر راه اندازی صد شبکه تلویزیونی است

احمدی نژاد: تا دو سه سال آینده باید صد شبکه تلویزیونی داشته باشیم.احمدی نژاد در مراسم افتتاح شبکه نمایش با بیان اینکه حداقل باید صد شبکه داشته باشیم گفت: این گونه که گسترش رسانه ها را در دنیا می بینیم ما تا دو سه سال آینده باید به صد شبکه برسیم و همه نیازها باید پاسخ داده شود.وی گفت:باید تمام نیازهای امروز و نیازهایی که در آینده ایجاد می شود بررسی و پیش بینی کنیم و از الان پایه آن گذاشته شود.وی در ادامه با تشکر از کرمی رئیس شبکه نمایش گفت: بالاخره ما هم بعضی وقت ها مشتری این شبکه هستیم آخر شبها که می رسیم فیلم های سینمایی آن را می بینیم.

پارس دیلی نیوز

همسر ژیلا مهدویان: دست وکلا برای دفاع بسته است

در حالیکه طی هفته های گذشته فشار و تهدیدها بر روی اعضای مادران عزادر افزایش یافته است اوایل دی ماه ژیلا مهدویان عضو این تشکل مدنی به پنج سال زندان، سه سال تعزیزی و دو سال تعلیقی محکوم شده است و دخترش مریم نجفی نیز به دو سال حبس، یک سال و نیم تعلیقی و شش ماه تعزیری محکوم شده است.حمید ترمسی در خصوص حکم صادره برای همسر و دخترش به "جرس" می گوید: "در دادگاه بدوی برای همسرم پنج سال و برای مریم دو سال حکم صادر کرده اند. اتهامشان هم اقدام علیه امنیت ملی و ارتباط با سازمان مجاهدین و ارتباط با مادران عزادار است. زمانی که همسرم و دخترم را می خواستند بازداشت کنند و ماموری به من حکم جلب نشان داد خنده ام گرفت و همان زمان هم گفتم شما به ما انگ ارتباط با سازمان مجاهدین می زنید آخر کدام آدم عاقلی خودش را به سازمان مجاهدین وصل می کند؟! حرفشان هم این است که آقای نقاش کار به منزل ما تلفن زده است من هم در همانجا گفتم که ما با ایشان تماس نداشتیم و بعد از آن بلاهایی که در زندان به سر حسام آوردید و خبرش در رسانه ها پیچید ایشان با ما تماس گرفتند و خودشان را عضو حقوق بشر معرفی کردند و فقط حال حسام را می پرسیدند. حالا سوال من این است آیا این کجا ارتباط با سازمان مجاهدین است؟ اگر می گفتند جنبش سبز باز یک حرفی . اتهام دیگری که خیلی تعجب آور است این است که همسرم را متهم کرده اند که عضو مادران عزادار است و اقدام علیه امنیت ملی کرده، خب حتما این برای اینها جرم است حتی از نظر آقایان کسی حق ندارد بگوید ماست سفید است.وی با اشاره بر اینکه وکلا دستشان بسته است ادامه می دهد: "وکلا جرات ندارند با این اوضاع کاری کنند، وگرنه خودشان محکوم می شوند. حتی زمانیکه که می خواستیم به این حکم اعتراض کنیم وکیل اعتراض را نوشت اما گفت خودتان آن را به دادگاه ببرید من دادگاه نمی آیم و اسمی از وکیل نبرید.ترمسی می افزاید: "خوب حق دارد، حتی همسرم که رفته بود اعتراض خود را به دادگاه تحویل دهد یک وکیلی را از زندان آورده بودند تا محاکمه کنند. یا همین خانم ستوده که وکیل پسرم حسام بود الان در کجاست؟ در زندان! بعد از خانم ستوده وکیل دیگری گرفتیم، او را هم بازداشت کردند و الان هم همان وکیل سوم که خوشبختانه آزاد است اما دست به عصا راه می رود. اینها می گویند وکیل بگیرید اما اگر وکیل کارها را بخواهند از راه قانونی پیش ببرند او را هم بازداشت می کنند..."
همسر ژیلا مهدویان با ابراز ناراحتی از روند رسیدگی به اعتراض خود بیان می کند: "حالا باید منتظر بمانیم تا نتیجه ی دادگاه تجدید نظر بیاید. البته دادگاه اینها که دادگاه نیست، یکدفعه می بینید حکمی که پنج سال بوده را بیشتر می کنند. معلوم نیست در کشور چه خبر است؟
طی روزهای گذشته تشکل مدنی «مادران پارک لاله و حامیان» آنها، با صدور بیانیه ای پیرامون ادامه بازداشت ها و تشدید فشارها بر فعالان سیاسی- مدنی و مادران عزادار، خواستار "آزادی تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی"، "لغو مجازات اعدام" و "محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان کشتارهای سی و سه سال گذشته" شدند.در بخشی از این بیانیه آمده است: " در حالی که مردم حق نفس کشیدن ندارند و بسیاری از آزادی خواهان تنها به جرم حق طلبی؛ زندانی، مفقود، مجروح و کشته می شوند و خانواده هایشان حق هیچ گونه شکایت و پیگیری واقعی را ندارند. می پرسیم : کدامیک ازخواسته ها و حرکت های مادران و حامیان، غیرقانونی بوده که امنیت ملی کشور به خطر افتاده است؟ جز اینکه پیگیری وضعیت فرزند در هر دین و آیین و قانونی، حق هر مادری و همراهی و حمایت از مادران، وظیفه تک تک فرزندان جامعه جهانی است. حاکمان، امنیت ملی را امنیت اوباش، قاتلان و شکنجه گران می دانند و به همین دلیل این چنین از حرکت مادران به وحشت افتاده اند و به اشکال مختلف آنها را مورد اذیت و آزار قرار می دهند.همسر این عضو مادران عزادر با واهی خواندن اتهام همسرش می گوید: "همسرم دو ماه و دخترش ده روز در زندان بودند که خانم مهدوی یکی از آن دو ماه را در انفرادی و تحت بازجویی بود و بعد با قرار وثیقه آنها را آزاد کردند.( بیست میلیون سند ملکی برای همسرم فیش حقوقی برای دخترش). وقتی تا این حد اتهامات بی اساس است، دیگر چه بگویم! به چه کسی بگویم؟ کسی حرف ما را گوش نمی دهد.لازم به یادآوری است که تجمع و تشکل موسوم به "مادران عزادار" و حامیان آنها، از آخرین شنبه خرداد ماه پس از جانباختن تعدادی از جوانان در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 شکل گرفت. در جریان این تجمعات که شنبه ها عصر مقابل میدان مرکزی پارک لاله تهران برگزار می شد، مادرانی که فرزندان خود را از دست داده یا ناپدید شده و همچنین گروهی از فعالان مدنی و حقوق زنان – به خصوص مادرانی که در سال های پیشتر فرزندانشان اعدام یا ناپدید شده اند- نیز شرکت داشتند. بعدتر نیز، مادرانی که فرزندانشان در بازداشت قرار گرفتند، به این جمع مادران پیوسته بودند. آنها خواستار حقیقت یابی در مورد کشته، ناپدید و بازداشت شدن فرزندان خود و پاسخگویی مقامات در برابر این موارد بودند. اما حاکمان کنونی به جای پاسخگویی به خواسته های بر حق این مادران اسیب دیده فشارها و تهدیدها را بر آنها افزایش دادند و برای برخی از اعضای آن حکم زندان صادر نمودند.
گفتنی است، ژیلا کرم زاده مکوندی ، شاعر و از حامیان مادران عزادار، به چهار سال حبس، دو سال تعزیزی و دو سال تعلیقی محکوم و در زندان بسر می برد. لیلا سیف اللهی، پزشک و از حامیان مادران عزادار، نیز به چهار سال حبس، دو سال تعزیزی و دو سال تعلیقی محکوم شده است. نادر احسنی، یکی دیگر از حامیان مادران پارک لاله، پس از تحمل یک سال زندان و پس از آزادی، دوباره به دادگاه احضار و به دو سال حبس تعزیری محکوم شده است. منصوره بهکیش نیز به جرم دادخواهی و همدردی با مادران عزادار و حضور در خاوران و بهشت زهرا، بارها احضار و در آخرین بازداشت یک ماه را در حبس گذراند و در چهار دی ماه محاکمه و در انتظار حکم نهائی است.همچنین اکرم نقابی، مادر سعید زینالی به جرم پیگیری وضعیت فرزندش به مدت دو ماه زندانی شده و محاکمه شده است و پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی به جرم پیگیری وضعیت فرزندش به 23 ماه حبس تعزیری محکوم و زندانی شده است.ژیلا مهدویان یکی از این مادران رنج کشیده است که حسام ترمسی از جمله بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات فرزند اوست که در تیرماه سال 88 بازداشت و به اتهام شرکت در اعتراض‌های بعد از انتخابات به یک سال زندان محکوم شد و بعد از گذراندن یازده ماه اردیبهشت ماه از زندان آزاد شد. اما به فاصله کوتاهی بعد از آزادی از ناراحتی های شدید جسمی و عصبی در رنج بود ودکتر معالج حسام گفته بود که مشکل وی از دوره زندانش می باشد.حمید ترمسی پیش از این در خصوص وضعیت اسف بار پسرش و نگرانی مادرش به جرس گفته بود: "در چهل و شش روز اول دستگیری پسرم را بشدت شکنجه کردند و هر روز مورد ضرب و شتم قرارش می دادند. این ضرب و شتم در حالی صورت می گرفت که او در زندان نبود و در یکی از باغها نگهداری می شد و شکنجه جسمی و روحی می شد. فحش های ناموسی و تحقیرآمیز به یک جوان بیست ساله می دادند. بعد از این چهل و شش روز شکنجه زمانیکه پسرم را به زندان اوین بردند مسئولین اوین ایشان را تحویل نمی گرفت و می گفتند این در حال مردن است و دکترای زندان اوین گفتند از این آقایانی که ایشان را آورده اند تعهد بگیرید که اگر اتفاقی برای ایشان افتاد بعهده خودشان است. بعد از آن هم در زندان هر مشکل و ناراحتی که پیدا می کرد ایشان را پیش دکتر نمی بردند تمام این فشارها باعث شد که پسرم اعصابش ناراحت شود و مجبور به استفاده از قرص های اعصاب شود. چند مدت پیش هم که چند نفر از زندانیان کرد را اعدام کردند چنان در روحیه پسرم تاثیر گذاشت که گریه می کرد و می گفت من با اینها هم زندانی بودم به چه گناهی اعدام شدند؟ و مدام می گفت این بچه ها اینقدر پاک و معصوم بودند که نمی فهمم به چه جرمی اعدام شده اند؟ و تمام این مسائل روی روحیه اش اثر گذاشت حتی ما که عمری گذرانده ایم وقتی این اخبار را می شنویم حالمان بد می شود که فرزندان نجیب و بی گناه را فقط به جرم حرف زدن اعدام می کنند. اما هیچ مرجعی مسئولیت این اتفاقات را بعهده نمی گیرد و پاسخی نمی دهند و مدام به مردم دروغ می گویند.
منبع: جرس

برادر وحید اصغری، محکوم به اعدام: سپاه چهار سال پیش به برادرم گفته بود اعدامت می کنیم؛ شرح شکنجه ها و اعترافات اجباری

وحید اصغری، زندانی ۲۵ ساله که به اتهام پرونده موسوم به ” مدیریت سایت های مستهجن و مخالف دین اسلام” که ۶ دی ماه امسال به اعدام محکوم شده است اکنون دچار روانپریشی است و خانواده اش خواستار تجدید نظر در این حکم شده اند. این زندانی طبق شکایت نامه اش که متن آن در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران قرار گرفته است بارها توسط بازجویانش شکنجه و وادار به اعتراف های بر علیه خودش شده است. او شکایت نامه ای برای رسیدگی به اوضاعش خطاب به قاضی صلواتی نوشته که هنوز بی پاسخ مانده است. این پرونده دو متهم دیگر نیز به نام های سعید ملک پور و شهرام وزیری نیز دارد. سعید ملک پور نیز از سوی دادگاه به اعدام محکوم شده است.وحید اصغری شکایت نامه ای در تاریخ ۲۵ آذرماه ۱۳۸۸ خطاب به قاضی صلواتی درخصوص شکنجه ها و فشارهای که به او وارد شده بود نوشت و خواستار رسیدگی شد. وی در بخشی از این نامه گفته است:« با چشم بند و دست بند مرا شدیدا به چوب بسته و به ـ حالت ـ کاسه سر و به سمت پائین آویزان کردند، با طناب و دستبند و شلاق و سیلی می زدند. ضربه زدن به شکم و پهلو با پنجه بوکس و گذاشتن چاقو زیر گلویم و روی رگ دستم و تهدید به قتل و تجاوز جنسی چند نفره به من به زور هر چه می خواستند را تلقین می کردند و با وعده و اجبار از من اعتراف غیر واقعی و کذب و امضا و اثر انگشت و نوار مصاحبه ی ویدئویی جعلی بارها گرفتند. در حالی که من فقط متهم بودم.»احمد اصغری،برادر وحید اصغری، با اظهار اینکه حکم اعدام او ناعادلانه است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« سپاه همان روزهای اول به برادرم گفته بود اعدامت می کنیم و در رسانه های مختلف هم نوشته شده بود که برای وحید حکم اعدام صادر شده است در حالی که وحید به تازه گی به دادگاه رفته و حکم او هم ۷ دی ماه امسال صادر شد . این یعنی اینکه قاضی کاره ای نیست و حکم را بازجوهای سپاه برای متهمین سیاسی قبلا صادر می کنند و قاضی تنها وظیفه دارد آن را برای رسمی کردن تایید کند . حالا طرف اصلا جرمی داشته باشد یا نداشته باشد مهم نیست.» احمد اصغری برادر این زندانی محکوم به اعدام که اکنون در آمریکا به سر می برد در خصوص اتهام های برادرش که منتهی به حکم اعدام او شده است، به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« اتهام های زیادی به او زده اند از جاسوس دولت گرفته تا ارتباط با سازمان منافقین و در اختیار گذاشتن فضای اینترنتی به افرادی که سایت های مخالف رژیم راه انداخته اند اما او تنها جرمش این بوده که فضای اینترنتی در اختیار دیگران قرار می داده، اینکه بعد از آن چه مطالبی در آن فضا کار می شده به او دیگر ربطی نداشته است. آنقدر اتهام های برادرم زیاد هست که من وقتی برای اولین بار سایت گرداب( متعلق به سپاه پاسداران) را دیدم فکر کردم این اتهامات احیانا مال مافیای سیسیل ایتالیا و گانگسترهای کلمبیا و با پشتیابانی چند دولت قدرتمند خارجی هست نه مال یک جوان کارگرزاده ۲۱ ساله که برای تامیین مخارج تحصیل اش در هند دامین می فروخته است.»وحید اصغری، متولد ۱۳۶۵ و متولد شهر میانه (آذربایجان شرقی)، فعال سایبری و دانشجوی مقطع کارشناسی در دانشگاه هند در تاریخ ۶ دی ماه در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب توسط قاضی صلواتی به اعدام محکوم شد. او در تاریخ ۱۹ اردبیهشت سال ۱۳۸۷ در فرودگاه امام خمینی توسط ماموران لباس شخصی سپاه پاسداران بازداشت شد. به گفته برادرش او پس از ۴ سال بودن در هند برای دیدن مادرش به ایران آمده بود که توسط نیروهای امنیتی در فرودگاه دستگیرشد. وحید اصغری در آن زمان ۲۱ سال داشته است. در اسفند ماه همان سال(۱۳۸۷) شبکه سایبری سپاه پاسداران خبر بازداشت وحید اصغری را به همراه چند نفر دیگر به اتهام مدیریت سایت های مخالف دین اسلام و مستهجن به طور رسمی اعلام کرد.احمد اصغری با اظهار اینکه خانواده اش درخواست تجدید نظر داده اند، گفت: « در طول چهار سال بازداشت او ما بارها به مراج قضایی مراجعه کرده ایم و نامه های متعددی به مسولان قضایی کشور نوشتیم که همگی بی پاسخ ماندند.حالا هم در خواست تجدید نظر برادر دیگرم داده است و حالا فقط امیدواریم به دادگاه تجدید نظر.» احمد اصغری در مورد اینکه آیا وکیل برادرش توانسته قبل از دادگاه پرونده موکلش را بخواند و یا با او ملاقاتی داشته باشد، گفت:« دقیقا نمی دانم آقای علیرضا طبا طبایی وکیل برادرم چقدر در جریان مسائل قرار می گرفت و چگونه مراحل طی شد چون خود من هم بسیار مشکل می توانم با ایران ارتباط برقرار کنم . اوایل که خانواده ام را تهدید می کردند که حتی با کسی درباره پرونده برادرم صحبت نکنند و با کسی تماس نگیرند و چیزی نگویند.» برادر این زندانی در خصوص وضعیت جسمی و روحی او گفت:« کاسه سر، استخوان بینی، استخوان یکی از پاهایش و دنده های اصغر زیر شکنجه شکسته شده اند. گوشش چرک کرده و از نظر روحی دیوانه اش کرده اند. پزشک قانونی شکنجه شدن و روانپریشی او را تایید کرده و به جای آنکه برادرم درمان شود قاضی برای او حکم اعدام صادر کرده است در حالیکه شخص روانپریش را اصلا محاکمه نمی کنند.» احمد اصغری در خصوص اتهام اصلی برادرش که در خصوص مدیریت سایت های مستهجن اعلام شده است، گفت:« منظورشان میزبانی سایت های کسانی مانند احمد باطبی ،خود من و سایر سایت های سیاسی دیگر است که خوب به نظر آنها مستهجن تر از اینگونه سایت ها در دنیا چیز دیگری نیست، یعنی سایتهای که مربوط به سیاست، نقد دین و خبررسانی درست است.» برادر وحید اصغری در پاسخ به این سوال که آیا برادرش اتهام هایش را در دادگاه پذیرفته است، گفت:« هیچ کدام از اتهامات را وحید قبول ندارد و در شکایت نامه ای نیز که خطاب به قاضی دادگاهش نوشته است آنچه را که در عرض ۴ سال سپاه پاسداران بر او روا داشته توضیح داده و خواستار رسیدگی به رنجی که کشیده، شده است.» احمد اصغری درباره دفاعیات برادرش به کمپین گفت:« وحید در شکایت نامه خود گفته که هیچ گونه سایتی نداشته است و تنها گناهش این است که سروری داشته که به سایتهای گوناگون وصل می شده و دمین به دیگران می فروخته است. حالا اینکه بعد از آن در سایت ها چه مطلبی منتشر می شده به صاحب سایت مربوط می شده نه به او که فقط فروشنده فضای اینترنتی بوده است. مثل این می ماند که زمینی را کسی بفروشد و بعد خریدار در آن زمین چیزی ایجاد کند که به نظر دولت خوب نباشد. اما در آن شرایط صاحب زمین مسول چیزی است که بنا شده و نه فروشنده زمین. البته این حرف ها برای کسانی است که منطق داشته باشند نه برای حاکمان ما که رسما دارند خود اینترنت را اعدام می کنند.» احمد اصغری همچنین درباره اینکه آیا خانواده اش با او ملاقات به شکل مرتب دارند به کمپین گفت:« ما از وحید در ماه های اول بازداشتش خبری نداشتیم. فقط مفقود شده بود. بتدریج متوجه بازداشت برادرم شدیم. یکسال پس از بازداشتش اجازه ملاقات یافتیم و اکنون خانواده تقریبا به طور مرتب او را در زندان اوین ملاقات می کنند.»
نوشته ای از مسعود نوری جاوید

رژیم جمهوری اسلامی: یک حکومت فاسد و بحران‌زده در آستانه فروپاشی

آشفتگی داخلی و بحران مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی: سقوط قریب‌الوقوع رژیم ننگین جمهوری اسلامی به کجراهه‌ای کشیده شده است که دیگر قادر به حفظ ظا...