۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

بی خبری کامل از وضعیت و شرایط ۵ زندانی سیاسی در بند ۲۰۹

زندانی سیاسی ارژنگ داودی ۱۲ مرداد ماه بدون هیچ دلیلی از بند ۴ زندان گوهردشت فراخوانده شد و از آنجا به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل گردید.او در ۲ روز اول انتقالش به سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه بازجویان وزارت اطلاعات قرار گرفت که منجر به خونریزی گوش وی گردید.زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زمان انتقال به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ تا به حال از داشتن ملاقات و یا تماسی تلفنی با خانواده اش محروم بوده و از وضعیت وشرایط او هیچ اطلاعی در دست نیست.خانواده زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زمان انتقال عزیزشان به سلولهای انفرادی تا به حال بارها به دادستانی و زندان اوین مراجعه کرده اند تا از وضعیت و شرایط عزیزشان مطلع شوند اما عباس جعفری دولت آبادی از روبرو شدن و پاسخ دادن به این خانواده خوداری می کند.در حال حاضر همچنین وضعیت و شرایط زندانیان سیاسی بهروز جاوید طهرانی،محمد علی منصوری،صالح کهندل و فرزاد مددزاده که از ۷ تیر ماه بطور ناگهانی از سالن ایزوله شده بند ۴ زندان گوهردشت کرج به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین شکنجه گاه وزارت اطلاعات منتقل شدند در ابهام کامل قرار دارد و از آن زمان تاکنون هیچ تماس و یا ملاقاتی با خانواده های خود نداشته اند.خانواده های زندانیان سیاسی فوق بارها به دادستانی و زندان اوین مراجعه کرده و خواستار اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط عزیزان خود شدند اما بجای پاسخ با برخردهای غیر انسانی آنها مواجه شدند و از دادن هر پاسخی به این خانواده ها خوداری می کنند.از طرفی در حالی که وضعیت زندانیان فوق در ابهام است و تعداد زیادی از زندانیان سیاسی بیمار بدون درمان به حال خود رها شده اند، عباس جعفری دولت آبادی با تبلیغات گسترده سعی دارد زندانیان سیاسی بی گناهی که ماه ها در زندان بوده و تحت شکنجه قرار گرفته اند و به محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی محکوم شده اند و اکثر آنها در آستانۀ پایان یافتن محکومیت خود هستند اعلام کند که آنها به مناسبت عید فطرمورد عفو و بخشش قرار گرفته و آزاد شده اند.در حقیقت ولی فقیه علی خامنه ای و سایر ارگانهای سرکوبگر هستند که باید از صدها زندانی سیاسی که در اسارتگاه وی بسر می برند تقاضای بخشش و عفو نماید و نه زندانیان سیاسی بی گناه.فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،انتقال زندانیان سیاسی بی گناهی که در حال طی کردن محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی خود هستند به سلولها انفرادی، مورد شکنجه های جسمی و روحی قرار دادن آنها و بی خبر نگه داشتن خانواده های آنها را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل به ایران برای بازدید از زندانها ،ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها جهت تهیۀ گزارشی از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

۰۸ شهریور ۱۳۹۰ برابر با ۳۰ اوت ۲۰۱۱

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

هدی صابر جانش را فدای آزادی دیگران کرد

مهدی خزعلی با تقدیر از هدی صابر نوشته است: او جانش را فدای جانهای دیگران کرد، او رفت تا امروز یکصد اسیر دربند ما – در آستانه عید فطر – به آغوش ملت بازگردند، من آزادی خویش و این آزادگان اخیر را مدیون هدی صابر و هاله سحابی می دانم.

متن این نوشته که پس از دیدار از خانواده هدی صابر نوشته شده است بشرح زیر است:

دیروز پیش از افطار به منزل شهید هدی صابر رفتیم، خانه ای محقر و کوچک در شرقی ترین نقطه تهران، منزل و ماوای مردی بزرگ بود، هرچند امروز جایش در بین ما خالی است، اما مردان بزرگ، اثری به یاد ماندنی در دلها می گذارند.پای صحبت همسر و فرزندش که می نشینی، از بی خبری دو روزه خانواده و اینکه خبر را در بالاترین خوانده اند، از قصه پزشک جوانی که می خواست پیام بیماری او را به خانواده دهد و برخورد مامورین امنیتی با او، از ماجرای ارتحال و تشییع و تغسیل و تدفین – که حتی گورکن هم مامور امنیتی بوده است – از دهها دوربین که اشک و ناله داغداران را در بیمارستان و گورستان و خانه و مسجد به تصویر می کشیده است، از این که ۲۹ دوربین امنیتی بالای سر جنازه بوده و خودشان تصویری ندارند، از گزارش پزشکی قانونی که حکایت ضربه به سر را تایید می کند، از شکایتشان که امیدی به رسیدگی ندارند، که سخن می گویند، بارها و بارها بغض گلویت را می گیرد، اشک در چشمانت حلقه می زند، اما نمی خواهی با گریه دردشان را تازه کنی! همراهان هم پس از خروج از منزل گفتند که ما هم می خواستیم گریه کنیم!آری بر این بغض فرو خورده باید گریست، به آنها دلداری دادم، تسلی شان دادم، گفتم گمان نکنید خون عزیزتان هدر رفته است، او جانش را فدای جانهای دیگران کرد، او رفت تا مانع ظلم به دیگران شود، او باعث شد تا دوران اعتصاب غذا در همان بندی که او بود، مرا بارها و بارها به اصرار زندانبان به بهداری بردند و معاینه کردند و وزن و فشار خون و حال عمومی مرا ثبت در پرونده و مهر و امضا کردند! او رفت تا امروز یکصد اسیر دربند ما – در آستانه عید فطر – به آغوش ملت بازگردند، من آزادی خویش و این آزادگان اخیر را مدیون هدی صابر و هاله سحابی می دانم، او جان عزیزش را فدای آزادی ما کرد.خانواده اش را از یاد نبریم، این اولین عید خانواده هدی صابر و هاله سحابی است، که جای عزیزشان خالی است. اما بدانید ما تا جان در بدن داریم مدیون شماییم و قدردان و سپاسگزار صبر و استقامتتان.


تحول سبز 

پایان نخستین گزارش احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر

احمد شهید” گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در امورایران، کار نگارش نخستین گزارش خود را به پایان رسانده است.“الهه هیکس ” مدیر گروه حقوق بشر و برنامه ریزی در نیویورک ضمن اعلام این خبر به جرس گفته” آقای شهید که از ابتدای ماه آگوست ماموریت اش را آغاز کرده ،در گزارش خود به کارنامه ایران طی ۶ ماه گذشته یعنی از اسفند ۱۳۸۹( ماه مارس) تا شهریور ۱۳۹۰ ( سپتامبر) پرداخته و قرار است گزارش او در نشست ماه اکتبر مجمع عمومی سازمان ملل قرائت شود.” به گفته وی، گزارش بعدی احمد شهید از وضعیت حقوق بشر ایران در ماه مارس ( اسفند ۱۳۹۰) به شورای حقوق بشر سازمان ملل ارایه خواهد شد.خانم هیکس از قربانیان نقض حقوق بشر و سازمان های حقوق بشری خواسته است شکایت هایشان را به دفتر گزارشگر ویژه ارسال کنند. او تاکید دارد که ” مساله مهم ارسال اطلاعات مستند برای گزارشگر است و اطلاعات باید به صورت یک لایحه حقوقی تنظیم شود.” به گفته وی ” اگر پرونده خاصی اهمیت ویژه ای داشته باشد، آقای شهید می تواند از مقام های جمهوری اسلامی درباره آن سوال کند.هیکس با اشاره به گزارش های نگران کننده درباره مهدی کروبی از رهبران جنبش سبز می گوید “: اگر وضعیت آقای کروبی حادتر شود، باید از آقای شهید خواست که در این زمینه پادرمیانی کند.” وی تاکید دارد که ” کار اطلاع رسانی درباره موارد نقض حقوق بشر باید به طور سیستماتیک ادامه یابد و مستندات آن به دفتر گزارشگر ویژه ارسال شود.” احمد شهید در نشست روز جمعه ۲۷ خرداد شورای حقوق بشر ملل متحد در ژنو سوییس به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر ایران انتخاب شد.بسیاری از قربانیان نقض حقوق بشر منجمله خانواده کشته شدگان و زندانیان سیاسی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در پی انتخاب آقای شهید به این سمت با نگارش نامه هایی خواهان توجه ویژه وی به رشد مصادیق نقض حقوق بشر شده اند.احمد شهید پس از آغاز ماموریت به عنوان گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران از مقام های جمهوری اسلامی خواست که امکان سفر او را به ایران را فراهم کنند اما درخواست او با پاسخ منفی مقام های تهران همراه شده است. در همین حال کمپین بین المللی حقوق بشر در نیویورک هفته گذشته در اطلاعیه ای راه های تماس و نحوه ارسال اطلاع برای دفتر گزارشگر ویژه را تشریح کرده بود.

۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه

افزایش فشارها بر نسرین ستوده، زندانی سیاسی و خانواده‌ اش

هر روز فشارهای بیشتری بر نسرین ستوده ، زندانی سیاسی و وکیل دادگستری و خانواده اش وارد می شود .هر بار در هنگام ملاقات نسرین ستوده با خانواده اش، مسوولان امنیتی و زندان فشارهایی را بر این خانواده و زندانی وارد می کنند تا جایی که در یکی از هفته های گذشته آنها همه خانواده ستوده را بازداشت کردند موضوعی که موجب تحریم ملاقات از سوی نسرین ستوده شد .خانواده ستوده همچنین وقتی دیروز یکشنبه، ششم شهریورماه در سالن ملاقات زندان حاضر شدند باز با محدودیت جدیدی روبه رو شدند . مسوولان زندان به خواهر نسرین ستوده، گیتی که او نیز وکیل پایه یک دادگستری است اعلام کردند که حق ملاقات با خواهر زندانی اش را ندارد. این در حالی است که تمام اعضای درجه یک خانواده بدون هیچ محدودیتی می توانند زندانی شان را ملاقات کنند .با این همه خانواده ستوده تاکید کردند خانم دکتر گیتی ستوده سابقه‌ی هیچ نوع فعالیت سیاسی ندارد اما مسوولان سالن ملاقات زندان اوین اعلام کردند که سرپرست دادسرای اوین دستور داده که گیتی ستوده مجاز به ملاقات با خواهرش نسرین ستوده نیست.خانواده این زندانی سیاسی معتقدند که این رفتارها چیزی جز افزایش فشار بر نسرین ستوده و خانواده‌اش نیست .

گزارش خبرنگار کلمه 

بازداشت حمید صلواتی نژاد، فعال دانشجویی و بی خبری از وضعیت وی

به گزارش منابع خبری، حمید صلواتی نژاد، از فعالان دانشجویی دانشگاه علامه، روز سه شنبه اول شهریور ماه، توسط ماموران امنیتی بازداشت و به محلی نامعلوم منتقل شده است و با گذشت چهار روز، کماکان از وضعیت وی خبری در دست نیست.بر اساس این گزارش، این فعال دانشجوییِ عضو ستاد ٨٨، که در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری نیز، به مدت دو هفته در بازداشت به سر برده بود، با مراجعه ماموران لباس شخصی به منزل پدری اش در کرج، دستگیر و به محل نامعلومی منتقل شده و هنوز پیرامون سلامت و وضعیت خود اطلاعی نداده است.این در حالی است که ماموران امنیتی در جریان بازداشتِ حمید صلواتی نژاد، درحالیکه برخورد نامناسبی داشتند، ضمن تفتیش منزل، کیس کامپیوتر و برخی اموال شخصی این فعال دانشجویی را نیز ضبط کرده و همراه با وی انتقال دادند. ضمن اینکه هیچگونه دلیلی برای بازداشت این فعال داشجویی، از سوی ماموران مطرح نشد.طی هفته های اخیر، موج بازداشت فعالان دانشجویی و سیاسی، شدت بیشتری داشته و در همین زمینه فعالانی از دانشگاههای تهران، آزاد، بابل و قزوین نیز، احضار یا بازداشت شده اند.


کمیته گزارشگران حقوق بشر

نگهداری کروبی جدا از همسرش در آپارتمان یک خوابه به همراه چند اطلاعاتی

مهدی کروبی که از ابتدای حبس خانگی‌اش تا کنون از حق داشتن هواخوری، ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم است، از اول ماه رمضان، به آپارتمان یک خوابه بسیار کوچکی منتقل شده و به همراه چند مأموران اطلاعاتی و جدا از همسرش نگهداری می‌شود.در حال حاضر مهدی کروبی به صورت جداگانه و به دور از همسر در یک آپارتمان کوچک در حبس خانگی قرار دارد.فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی در مصاحبه‌ای کوتاه در خصوص آخرین وضعیت همسرش اعلام کرد که وی به مکان دیگری منتقل شده است.به گزارش سحام نیوز، فاطمه کروبی گفته است: «از همان روزهای آغازین آقای کروبی به غیر قانونی بودن و بر خلاف شرع بودن تصرف مجتمع تاکید داشتند و بارها به آنان تذکر دادند و از ماموران می‌خواستند که محل اقامت ایشان را به مکان دیگری منتقل کنند تا بیشتر از این موجبات آزار همسایگان فراهم نگردد و مالکین دیگر مجتمع بتوانند به خانه خود باز گردند.»همسر مهدی کروبی در ادامه درباره شرایط مهدی کروبی افزود: «از ابتدای حبس تاکنون، ایشان از کلیه حقوق اولیه یک زندانی مانند حق داشتن هواخوری، ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم بوده و هستند و این امر صدماتی را به وضعیت جسمی ایشان وارد خواهد کرد.»خانم کروبی در خصوص انتقال همسرش به مکانی دیگر اظهار داشت: «سرانجام با پافشاری آقای کروبی، از اول ماه رمضان، ایشان را به آپارتمانی بسیار کوچک منتقل نمودند و در حال حاضر ایشان به همراه ماموران امنیتی در آن واحد آپارتمانی مستقر گردیده‌اند و با این اقدام عملا از ورود من نیز به آپارتمان جلوگیری شد؛ زیرا حضور و زندگی من در آن آپارتمان کوچک یک خوابه با حضور ماموران امنیتی میسر نبود. این در حالی‌است که طبق هماهنگی صورت گرفته با ماموران، قرار بود آقای کروبی را به منزل خودشان که توسط فرزندانم در منطقه جماران تهیه شده بود، منتقل نمایند و به دلایل نامعلومی، نیروهای امنیتی حاضر نشدند ایشان را به این ساختمان که تنها منزل مسکونی ایشان است، منتقل کنند.»فاطمه کروبی در ادامه افزود: «من در همین جا اعلام می‌کنم که آقای کروبی یک خانه دارد و آن هم در همین جماران است و تحمیل اجاره‌ی مکان دیگر به خانواده ایشان، به معنای خانه‌ی آقای کروبی نیست.»در پایان فاطمه کروبی وضعیت روحی همسرش را «خوب و استوار» توصیف کرد و گفت: «در حالی که طی این ۱۹۰ روز، ماموران تنها یکبار به آقای کروبی برای حضور در فضای باز و هواخوری در حیاط منزل اجازه داده‌اند و علیرغم اینکه آخرین ملاقات با ایشان مربوط به نیمه شعبان است؛ ایشان از روحیه بالا و استواری برخوردارند. از روز اول هم آقای کروبی با همین روحیه قوی، از حاکمیت و زندان بانان هیچ درخواستی را نداشته است و با توجه به اینکه از حقوق اولیه یک زندانی محروم بوده، با خونسردی تمام و اعتماد به نفس بالا این مشکلات را تحمل نموده و افتخار می‌کند به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم. حکومت باید بداند که آقای کروبی چه پیش از انقلاب و چه اکنون از پرداخت هرگونه هزینه‌ای؛ هیچ ابایی نداشته و خود را آماده تحمل همه مصائب نموده است.»

سهند خوانساری 

پدر امیر یوسف زاده: اجازه ندادند حتی در سردخانه امیر را ببینیم

خانواده امیر یوسف زاده، دانشجوی ۱۹ ساله ای که در درگیری های تیرماه ۱۳۸۸ به شهادت رسید بعد از ۲۶ ماه سکوت خود را شکسته و از پیگیریهای قضایی بی حاصل خود، خبر دادند.در تیر ماه سال ۱۳۸۸شمار زیادی از دانشجویان در اطراف میدان انقلاب و دانشگاه تهران به ضرب باتوم زخمی و روانه ی بازداشتگاه شدند؛ امیر یوسف زاده یکی از این دانشجویان بود که به گفته ی خانواده اش پس از ضرب و شتم به بیمارستان منتقل شد و همانجا جان باخت.درطول دو سال و دو ماهِ گذشته اگرچه بسیاری از خانواده های جان باختگانِ انتخابات، علی رغم تمامیِ تهدیدات سکوت خود را شکستند و با رسانه ها در مورد رنجی که متحمل شده بودند، به گفتگو نشستند اما خانواده هایی هستند که همچنان احساس امینت نمی کنند و درمواردی ترجیح می دهند به جز نزدیکان خود، دیگران را نیز نسبت به نحوه کشته شدن فرزندان خود مطلع نسازند. آنها غالبا کسانی هستند که فرزندانِ جوان دیگرشان نیز در داخلِ ایران زندگی می کنند و به کرات از سوی نهادهای امنیتی تهدید شده اند که اگر سکوت خود را بشکنند، آینده خوشی در انتظار فرزندان شان نخواهد بود.خانواده ی پنجاه تن از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات تاکنون از طریق مصاحبه با رسانه ها به صورت رسمی در مورد نحوه ی جان باختن فرزندان خود اطلاع رسانی کرده اند که در این میان، خانواده های علی فتحعلیان، لطفعلی یوسفیان، حسین اختر زند، رامین آقازاده قهرمانی، امیرحسین طوفان پور، علی رضا افتخاری، بهمن جنابی، ناصر امیر نژاد و اینک امیر یوسف زاده از جمله کسانی هستند که پس از گذشت نزدیک به دو سال سکوت خود را شکسته و به جمع خانواده های دیگری که در مورد از دست رفته گان خود اطلاع رسانی کرده اند، پیوسته اند.خانواده دکتر عبدالرضا سودبخش نیز پیشتر در مصاحبه با جرس و این روزها در مصاحبه با رو آن لاین اعلام کردند که پدر آنها پس از انتخابات و به دلیل مداوای زندانیان کهریزک ترور شده است.اینک پس از گذشت بعد از دو سال پدر امیر یوسف زاده در مصاحبه با جرس می گوید: «من به عنوان پدر امیر تا زمانی که زنده باشم حق فرزند خودم را از کسانی که این بلا را سر خانواده ی ما آورده اند خواهم گرفت. »متن گفتگوی جرس با پدر امیر یوسف زاده و همچنین اظهارات پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی که از نزدیک با این خانواده گفتگو کرده است در پی می آید:

امیر همه ی زندگی ما بود، نابود شدیم

پدر امیر یوسف زاده می گوید: «پسرم دانشجوی الکتروتکنیک دانشگاه تهران بود؛ او فقط نوزده سال داشت که در تظاهرات چنین بلایی به سرش آوردند که دیگر از پیش ما رفت.» وی می افزاید: «داغی که به دل من و مادر امیر نشست امیدوارم همین بلا به سر کسانی بیاید که ما را داغدار کردند.»وی در پاسخ به این پرسش که چگونه از جان باختن فرزند خود در تیر ماه سال ۸۸ مطلع شده است می گوید: «امیر رفته بود دانشگاه؛ بعد گفتند که تظاهرات شده … ما هم دیدیم امیر برنگشت خانه، بعد به ما زنگ زدند گفتند امیر در بیمارستان است. »وی در پاسخ به این پرسش که آیا موفق به دیدار و گفتگو با امیر در بیمارستان و پیش از جان باختن، شده اند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است، گفت: «امیر را خیلی ها دیدند که کجا بود و چه اتفاقی برایش افتاد. ما وقتی رسیدیم امیر تمام کرده بود، یعنی امیر در سردخانه بود. گفتیم از بیرون پسرم را ببینیم ولی نگذاشتند، اجازه ندادند؛ گفتند تمام کرد…»پدر امیر یوسف زاده همچنین در پاسخ به این پرسش که چرا اعلام شد امیر در اثر ایست قلبی جان باخته است، می گوید: «بگذار بگویند، اشکالی ندارد ولی شما هرچه را که واقعیت دارد بنویسید. امیر همه چیز ما بود، همه زندگی ما بود، نه فقط عصای دست من که همه چیزِ خانواده ی ما بود. تکیه گاه همه ی ما بود. همه چیز ما بود …همه چیز…»وی در خصوص پیگیری قضایی پرونده فرزندش می گوید: «بعد از اینکه امیر را از دست دادیم، شکایت کردیم؛ اما اصلا شکایت ما را قبول نکردند. ولی اگر زنده بمانم حق فرزندم را از آنها می گیرم اما اگر زنده نماندم که هیچ. امیر چیزی نگفته بود، رفته بود دانشگاه بعد هم تظاهرات شد. او هم مثل همه ی بچه های دیگر رفت شرکت کرد. چیزی نگفت. ولی کسی به حرف ما گوش نمی دهد. اصلا شکایت ما را قبول نکردند.»وی می افزاید: «هیچ چیز دیگر ندارم که بگویم. فقط باز امید داریم و از خدا می خواهیم داغی که به دل من و مادر امیر گذاشته اند را خدا به دل خودشان بگذارند. فعلا که اینجا از دست ما کاری بر نمی آید.»

خانواده ها با سکوت شان اجازه ندهند مسئولان کشته شدگان را انکار کنند

پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ی دیگری که در راهپیمایی ۲۵ خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته، در گفتگویی به جرس می گوید: «من خانواده ی امیر یوسف زاده را بارها در قطعه ۲۵۷ بهشت زهرا دیدم. پدر و مادر بسیار پیری که همیشه داغدیده بر مزار فرزندشان می نشینند و صدایی هم ندارند اما همین که سکوت شان را شکسته اند نشان می دهد که بالاخره خانواده ها سکوت شان را می شکنند؛ خانواده های زیادی در بهشت زهرا کنار فرزندان ما دفن شده اند که روزی آنها هم سکوت شان را خواهند شکست. »خانم فهیمی در مورد امیر یوسف زاده یادآور می شود که این دانشجوی جوان به گفته ی خانواده اش بر اثر باتوم کشته شد اما نکته ی غم انگیز اینجاست که امیر یوسف زاده تنها چند روز پیش از کشته شدن، کارت اهدای اعضای بدن خود را پس از مرگ دریافت کرده بود.مادر سهراب اعرابی ادامه می دهد، پس از آنکه امیر در بیمارستان جان می دهد به گفته ی خانواده اش و تا آنجایی که من مطلع هستم، به دلیل اینکه کارت بخشش اعضاء هم همراه وی بوده است عملِ بخششِ اعضا نیز در همان زمان صورت می گیرد.پروین فهیمی می گوید: «در روزهای نخست اعتراضات انتخاباتی، پس از آنکه پسرم بعد از راهپیمایی مسالمت آمیز گم شده بود و من همه جا دنبالش می گشتم، به هر بیمارستانی سر می زدم بالای چهل، پنجاه زخمی دیدم که در مورد اکثر آنها هم می گفتند، بدحال هستند. حال کسی هست که پاسخ دهد چه بلایی بر سر آنها آمده است؟ آنها چه شدند؟ خیلی از آنها بعد از اینکه جانشان را از دست دادند بی سر و صدا در بهشت زهرا دفن شدند و خانواده های آنها هم به دلیل ناامنی سکوت کردند.»وی با بیان اینکه سکوت خانواده های کشته شدگان این امکان را به مسئولان کشور می دهد که بگویند کسی اساسا در جریان اعتراضات انتخاباتی در ایران کشته شنده است ابراز امیدواری کرد که خانواده ها با شکستن سکوت خود نگذارند که خون عزیزان از دست رفته ی شان پایمال شود.خانم فهیمی همچنین با اشاره به اظهارات اخیر برخی مسئولان جمهوری اسلامی مبنی بر انکار کشته شدگان ایران و ابراز نگرانی برای کشته شدگان لندن می گوید: «من گاهی وقت ها متاسف می شوم که چرا خانواده ها سکوت کرده اند. برخی مسئولان هم از این سکوت فرصت طلبی می کنند. ما که به بهشت زهرا می رویم ، مزارِ کشته شدگان را می بینیم و می دانیم که شمار کشته شدگان بسیار بیشتر از شماری است که اینها اعلام می کنند. البته مسئولان که اصلا اعلام نمی کنند. می گویند ما اصلا کشته ای نداشتیم. نمونه اش آقای لاریجانی که می گوید فقط یک نفر کشته شده است. »وی افزود: «مردم ایران هم می دانند که ما کشته شده های زیادی داریم؛ متاسفانه برخی خانواده ها سکوت کرده اند و فکر می کنم این سکوت خیانت در حق کسانی است که کشته شدند.»

همکلاسی های امیر هم به ناگزیر سکوت کردند

شاید این پرسش را خیلی ها مطرح می کنند که اگر خانواده های کشته شدگان پس از انتخابات سکوت کرده اند چرا همگلاسی ها و دوستان این جوانان سکوت اختیار کرده اند. در بسیاری از موارد همین سکوت ها موجب شد که مسولان نیز در رسانه های رسمی در تکذیب خبر برخی از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات گفته اند: «مگر می شود که کسی کشته شود اما حتی یک دوست و یا یک همکلاسی نداشته باشد که عکس های او را در اینترنت منتشر کند. »یکی از دوستان امیر که به تازگی عکسی از مزار امیر را ارسال کرده در مصاحبه ای ایملیی به جرس می گوید: «به ما هم روزهای اول گفته بودند که امیر ایست قلبی کرده است. ما وقتی رفتیم بهشت زهرا ضجه هاى مادر امیر و ناله هاى پدر امیر و اشک برادر و خانواده اش را که دیدیم دنیا روی سرمان خراب شد؛ پدرش همانجا به ما گفت که امیر با باتوم کشته شد. »وی در پاسخ به این پرسش که چرا دوستان امیر تاکنون سکوت کرده و در این زمینه اطلاع رسانی نکرده اند، می گوید: «مرگ امیر یک بار کمر همه ی ما را شکست، نه دیگر تحمل این رنج را داشتیم و نه اینکه امیر برای ما زنده می شد . از طرفی خب به خانواده اش هم گفته بودند ایست قلبی؛ و خب شاید خانواده در خطر می افتادند و نمی خواستند مصاحبه کنند. برای همین سعی کردیم توی خودمان بسوزیم و شاید دردسری برای خانواده ی امیر هم ایجاد نشود.»این جوان می گوید: «روى مزار امیر شعری نوشته شده به زبان ترکی که این شعر را امیر همیشه زمزمه می کرد. در مورد امیر می توانم بگویم و قسم بخورم که امیر به هیچ وجه از مرگ نمی ترسید و واقعا عاشقانه و آگاهانه رفت».

امیر بین اشکان و سهراب دفن شده است

لادن مصطفایی، همسر شهید علی حسن پور هم در مورد امیر یوسف زاده جوان ۱۹ ساله ای که در درگیری های پس از انتخابات در تیر ماه سال ۸۸ کشته شد می گوید: «من گاهی وقت ها به قطعه های دیگر سر می زنم. وقتی پدر و مادر پیر امیر را می بینم که سر مزار بچه شان بی صدا اشک می ریزند دلم عجیب می گیرد که این خانواده شکستند ولی نه عکسی از عزیزشان در روزهای راهپیمایی وجود دارد و نه کسی فیلمی از ضرب و شتم او منتشر کرد.»وی تاکید می کند: «عکس همسر من که سر تیر خورده اش را نشان می دهد همه جا معروف شده اما مسئولان با وجود دیدن این عکس، کشته شدن علی را انکار می کنند. تصور کنید انکار قتل یک دانشجوی جوان که هیچ عکس و نشانی از او منتشر نشده باشد چقدر برای شان آسان است.»وی می گوید: «مزار امیر بین مزار اشکان سهرابی و سهراب اعرابی در قطعه ۲۵۷ هست و خانواده ها و دانشجویان زیادی پدر و مادر پیر امیر را از نزدیک دیده اند و می دانند چه بلایی سر فرزندشان آمده است.» همسر شهید حسن پور تاکید می کند : «این وظیفه ماست که کنار خانواده هایی باشیم که صدایی از آنها بلند نشده است و غم از دست دادن فرزند آنها را شکسته است.»او هم همانند مادر سهراب اعرابی معتقد است که خانواده ها باید سکوت شان را بشکنند تا حقی از شهدای جنبش سبز ضایع نشود. وی با این اعتقاد می گوید: «ما وظیفه داریم صدای کسانی باشیم که صدایی ندارند و بیگناه کشته شدند.»


کلمه 

خامنه ای دستورسلطه سپاه بر دارایی های مردم را صادر کرد

خامنه ای دستورسلطه سپاه بر دارایی های مردم را صادر کرد؛ بخش خصوصی در آستانه بحران بزرگ...در ادامه هماهنگی با سیطره نیروهای امنیتی بر منابع مالی بخش خصوصی و سپرده‌ها و پس اندازهای افراد حقیقی و حقوقی در بانک‌ها،علی خامنه‌ای موافقت رسمی خود را با جایگزینی «ارزیابی مالیاتی» بجای «محاسبه مالیاتی» اعلام کرد و زمینه را برای برداشت‌های کلان از حساب مشتریان بانک‌ها، صاحبان کالا، و هر گونه سپرده گذاری بخش خصوصی فراهم ساخت. کار‌شناسان ایران سبز اخیرا دو گزارش مبنی بر زمینه سازی نیروهای امنیتی برای دست اندازی به سپرده‌ها وپس اندازهای ریالی و ارزی افراد در بانک‌ها و نصب نرم افزارهای ویژه برای ردیابی اسامی و مشخصات و محاسبه دارایی‌های صاحبان حساب‌ها و کنترل جزیی‌ترین مبادلات ارزی و ریالی منتشر کرده‌اند. اکنون شواهد نشان می‌دهد که با تایید این شیوه توسط علی خامنه‌ای، روند اجرایی شدن پروژه آغاز شده و بهانه گیری‌های مالیاتی از صاحبان حساب‌ها قدم نخست برای بررسی دارایی‌ها و سپس اخذ مالیات بر مبنای «ارزیابی دارایی» آن‌ها خواهد بود. در این چارچوب پس از بررسی دارایی‌ها، میزان مالیات پرداختی افراد که تا پیش از این بصورت متعارف محاسبه می‌گردید، از این پس بصورت «ارزیابی نسبت به دارایی‌های موجود» او سنجیده می‌شود که عملا تا ۴۵% افزایش مالیات‌ها را در پی خواهد داشت. در همین رابطه مقامهای عضو ستاد پیگیری این طرح در دفتر آیت اله خامنه‌ای پیش بینی کرده‌اند، از این رهگذر می‌توان بخش عمده‌ای از سرمایه گذاری‌های خارجی را که باید در ایران صورت می‌پذیرفت و به دلایل فراوانی متوقف شده جبران کرد تا حکومت با برداشت از پس انداز‌ها و سپرده‌های بانکی افراد، نیازهای اجرایی و عمرانی خود را تامین نماید! اخیرا سردار قاسمی نیز که همزمان با تسلط بر قرارگاه خاتم الانبیاء سمت وزارت نفت را هم بر عهده گرفته طی مصاحبه‌ای اعلام کرد اگر ۱۰ تا ۱۵% ازسپرده‌های بانکی داخلی برای بازسازی صنعت نفت ایران اختصاص یابد، مشکلات توسعه زیر بنایی آن حل و فصل خواهد شد. اگر چه شواهد نشان می‌دهد سپاه پاسداران نیز برای توسعه طرحهای نظامی و نیز تامین هزینه‌های گزاف اتمی خود به بهره برداری از این منابع مالی چشم دوخته است. ستاد پیگیری این طرح در دفتر رهبری ایران اکنون پیشنهادی را در دست اجرا دارد تا سرمایه داران بخش خصوصی را تشویق به همکاری و موافقت با خواست‌های این ستاد نماید. پیشنهاد اولیه ستاد مذکور افزایش ۱۵ درصدی مالیات سالانه این افراد و سپس ملزم بودن آن‌ها به پرداخت ۲۵ تا ۳۵ درصد دارایی‌های خود تحت عنوان خرید «اوراق قرضه صندوق توسعه ملی» است. پیشنهادی که دستکم ۴۵ % دارایی آن‌ها را به تملک حکومت در می‌آورد. اگر چه دولت مدعی است که سالانه ۸% سود اوراق مشارکت را به این اشخاص خواهد پرداخت، اما اولا این اوراق مشارکت برای دراز مدت واگذارمی شوند و تبدیل دوباره آن به نقدینگی سخت خواهد بود و ثانیا مازاد بر ۸% سود سهام سالانه، الزاما تحت عنوان خرید دوباره سهام به حساب دولت بازگردانده می‌شود. نکته مهم‌تر اینکه همه این پیش بینی‌ها در صورتی تحقق می‌یابد که این مبالغ صرفا صرف بازسازی و توسعه میادین نفتی ایران شود و میزان درآمدهای پایه نفتی در این چارچوب افزایش یابد. تصوری که عملی شدن آن دور از ذهن به نظر می‌رسد. محاسبات رسمی دولتی نشان می‌دهد سپرده‌ها و پس اندازهای مردم و بخش خصوصی در بانک‌ها چه بصورت ارزی و چه صورت دلاری حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان است که این ستاد برای برداشت سالانه تا ۴۵ هزارمیلیارد تومان از این مبالغ به دنبال چاره جویی است. کار‌شناسان ستاد مذکور اخیرا طی دیداری با علی خامنه‌ای با ارائه آمار و اطلاعاتی اعلام کرده‌اند که چنانچه بررسی‌های دقیق مالیاتی بر پایه «ارزیابی» انجام شود تا ۶۵% سپرده‌ها و پس اندازهای فعلی مردم در بانک‌ها به حکومت تعلق دارد و می‌توان با دلایل قانونی از آن‌ها برداشت نمود. ترفندی که باعث موافقت رهبر جمهوری اسلامی با تسلط همه جانبه نیروهای امنیتی بر دارایی‌های مردم در بانک‌ها شده است. در حال حاضر انتشار بخش اندکی از این خبرها باعث آشفتگی و اعتصاب در بازار تهران شده است. گمان می رود افشای کامل اخبار پشت پرده این طرح که به آنها اشاره شد ، تبعاتی غیرقابل پیش بینی را در فضای اقتصادی بخش خصوصی ایران به همراه آورد.

خبرنگاران سبز

صد روز از بازداشت مریم بهرمن، فعال جنبش زنان، گذشت

بیش از ۱۰۰ روز از بازداشت مریم بهرمن، فعال جنبش زنان و وبلاگ نویس می گذرد و او هم اکنون در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به سر می برد. این فعال جنبش زنان صبح روز ۲۱ اردیبهشت ماه سال جاری در شهر شیراز توسط چند تن از ماموران امنیتی در منزل شخصی اش بازداشت شد. ماموران امنیتی شهر شیراز پس از سه ساعت بازرسی منزل و ضبط بعضی از اموال شخصی وی را به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» بازداشت کردند.او ابتدا به بازداشتگاه اطلاعات شیراز برده شد و ۵۵ روز را در سلول انفرادی گذراند. بعد از این مدت مریم بهرمن در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۹۰ به کانون اصلاح و تربیت میانرود (بند زنان زندان شیراز) منتقل شد. او پس از انتقال به کانون اصلاح و تربیت، از سایر زندانیان جدا و همراه با یک زندانی دیگر در سلولی جداگانه نگهداری شد.بهرمن در آخرین تماس تلفنی خود در مرداد ماه ۱۳۹۰ از انتقال خود به شهر تهران و بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات خبر داده است. او در این مدت تنها دوبار توانسته است با خانواده اش تماس تلفنی داشته باشد.او در آخرین نوشته‌ی وبلاگش درباره نامه ای که به میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نوشته، سخن گفته بود؛ نامه ای که در قالب کمپین نامه نویسی به رهنورد و موسوی نوشته و بخش هایی از آن را در وبلاگش منتشر کرده است: « خیلی وقت بود نامه ننوشته بودم، تکنولوژی را گذاشتم کنار و خودکار و کاغذ رو گرفتم دست. واقعا حس نامه نوشتن داشتم و کلی هم حرف برای گفتن، اما نمی تونستم از وسط ماجرا شروع کنم و البته می خواستم حس واقعیم رو هم بگم….» او در نامه اش خطاب به میر حسین موسوی با لحن صمیمانه ای نوشته است: «جزء کسانی بودم که سال ۸۴ فکر می کردم باید در انتخابات شرکت کنین و با تمام وجود حس می کردم باید جلوی یک فاجعه رو بگیریم که راضی نشدین، سال ۸۸ مخالف آمدنتون بودم و نوع و نحوه ی حضور در انتخابات تان هم که علاوه بر دلگیری، بر ابهامات ذهنی ام افزود و باعث شد حس کنم به تماشای بازی سیاسی ای مشغولم که از آن چیزی نمی دانم. در نهایت هم تنها با اعتماد به افراد صاحب تجربه ی عرصه ی سیاست که باورشان داشتم به شما رأی دادم. البته فضای کلی حاکم بر ستاد انتخاباتی تون ( حداقل در شیراز ) باعث می شد ترس از پیروز شدن و عدم اطمینان از این که واقعا انتخاب بین بد و بدتر، به بدتر شدن اوضاع نمی انجامد را در ذهنم پر رنگ تر کند، البته حضور خانم رهنورد امیدی بود بر بهبود اوضاع حداقل در حوزه ی زنان.» و او در نهایت آرزو می کند که این نامه در زندان خانگی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد به دستشان برسد. وی آرزویش را در قالب این جملات ابراز می کند : «اگر بخوام تا آخرش برم خیلی طولانی می شه… برای همین ترجیح دادم پاکتی رو پر از بهار نارنج کنم و به آدرس خونتون پست کنم تا اگر به دستشون رسید حداقل از طبیعت کمک گرفته باشم برای این که لحظه ای روزهای بهاری را به شما یادآوری کنم.» مریم بهرمن که اکنون در میان دوستانش به دختر بهار نارنج های شیرازی معروف است، ماه ها در سکوت خبری زندانی است.

خبرنگار کلمه

پس از گرداندن همسر با پابند در سطح شهر: بازداشت وجیه ناشری، شهروند بهایی در ساری

کمیته گزارشگران حقوق بشر - وجيهه ناشری (‌همسر وجيهه‌الله ميرزا گلپور)‌ شهروند بهایی ساکن ساری در تاریخ ۲۹ مرداد ماه توسط سه تن از افراد اداره اطلاعات ساری بازداشت شده است و به زندان کچوئی ساری منتقل شده است.در جریان این بازداشت آقای گلپور همسر ایشان که پیش این سابقه‌ی بازداشت، بازجویی و گرداننده شدن با پابند در شهر را دارد از مامورین میخواهد که همراه همسر بیمارش برود که با مخالفت مامورین مواجه میشود.خانم گلپور ۶۰ ساله و از بيماری‌هايی مانند معده درد رنج می‌برد. با وجود گذشت ۸ روز از بازداشت، وی همچنان بدون ملاقات است و تلاش همسر وی برای رساندن داروها که برای سلامت وی ضروری است بی‌نتیجه مانده است.در جریان مراجعه‌ی همسر وجیه ناشری برای ملاقات، به وی گفته شده است تا هفته‌ی دیگر صبر کند تا تفهیم اتهام صورت گیرد. این در حالی است در ماده ۱۲۷ قانون دادرسی دادگاههای عمومي و انقلاب حداکثر زمان تفهیم اتهام ۲۴ ساعت قید شده است.به نظر می‌رسد پرونده‌ی خانم ناشری به دلیل نوشتن رنج نامه و در ادامه‌ی پرونده‌ی همسرش، وجیه‌الله میرزاگلپور است. آقای میرزا گلپور پس از بازداشت و بازجویی با پابند در سطح شهر گرداننده شد.

اطلاعیه عفو بین الملل در مورد ناپدید شدن کوهیار گودرزی

سازمان عفو بین الملل با انتقاد از بازداشت غیر قانونی کوهیار گوردزی، از همه مردم می خواهد که در رابطه با دستگیری این فعال حقوق بشر و مادرش به مقامات جمهوری اسلامی ایران ایمیل و یا نامه ارسال کنند.در بیانیه سازمان عفو بین الملل آمده است: کوهیار گودرزی ، عضو “کمیته گزارشگران حقوق بشر”، در ۳۱ جولای ۲۰۱۱ توسط چندین مأمور لباس شخصی که احتمالا مأموران وزارت اطلاع بودند، دستگیر شد.یک روز بعد از دستگیری گودرزی، مادر وی، پروین مخترع هم دستگیر شد. هردوی آن ها را خطر شکنجه و آزار تهدید می کند.کوهیار گودرزی در خانه یکی از دوستانش و به همراه صاحب خانه دستگیر شده است. همسایه های دوست وی گزارش دادند که مأموران لباس شخصی که احتمالا وابسته به وزارت اطلاعات بوده اند، سه نفر را با خود بردند.تاکنون به خانواده و وکیل وی، مینا جعفری، نه تنها در مورد محل زندانی وی اطلاعاتی داده نشده است بلکه حتی دستگیری وی هم رسما تأیید نشده است.سازمان عفو بین الملل نگران آن است که کوهیار گودرزی در یکی از سلول های زندان اوین تهران نگه داشته شده باشد.به گزارش میدل ایست برلین در این بیانیه آمده است: در اول آگوست ۲۰۱۱، بلافاصله پس از دستگیری کوهیار گودرزی، مادر وی، پروین مخترع، هم دستگیر شد. به هنگام دستگیری به مادر گودرزی گفته شد که فرزندش را به اوین منتقل کرده اند.پروین مخترع به اتهام “توهین به رهبر مذهبی”، “تبلیغ علیه نظام”، “اقدام علیه امنیت ملی” بازداشت شده است. برای این اتهامات به مصاحبه هایی که وی در سال ۲۰۱۰ و به هنگام دستگیری کوهیار گودرزی با رسانه ها انجام داده بود، استناد شده است.پروین مخترع در این مصاحبه ها از فعالیت های صلح آمیز فرزندش صحبت کرده بود.یکی از اعضای خانواده کوهیار گودرزی برای کسب اطلاع به دادستانی کشور مراجعه کرده بود ولی دادستانی اظهار بی اطلاعی کرد.طبق بعضی اخبار غیر موثق، کوهیار گودرزی احتمالا در بخش ۲۴۰ زندان اوین بسر می برد. به هنگام مراجع خانواده اش به اوین گفته شد که چنین زندانی تحت این نام به اوین آورده نشده است.از زمان دستگیری تاکنون به خانواده اش اجازه تماس با وی داده نشده است. احتمال آن می رود که وی تحت شرایطی در زندان بسر می برد که حکم ناپدید شدن را دارد.سازمان عفو بین الملل از همه مردم می خواهد که در رابطه با دستگیری کوهیار گودرزی و مادرش به مقامات جمهوری اسلامی ایران ایمیل و یا نامه ارسال کنند. سازمان عفو بین الملل پیشنهاد می کند که در نوشته های ارسالی مضمون زیر مورد توجه قرار گیرد: از شما تقاضا می کنم که محل بازداشت کوهیار گودرزی را اعلام کنید. از شما می خواهم که امکانات پزشکی کافی برای وی فراهم کنید و امکان تماس خانواده و وکیل مورد اعتمادش را مهیا سازید. از شما تقاضا می کنم که در مورد عدم شکنجه و آزار کوهیار گودرزی و پروین مخترع اطمینان حاصل کنید. در اینجا یادآوری می کنم که کوهیار گودرزی یک زندانی سیاسی صلح طلب است. در صورتی که او تنها به جرم فعالیت صلح آمیز دفاع از حقوق بشر دستگیر شده است، باید بی درنگ و بدون قید و شرط آزاد شود. اگر پروین مخترع تنها به جرم تلاش برای آزادی کوهیار گودرزی در بازداشت بسر می برد، باید وی فوری و بدون قید و شرط آزاد شود

۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

تاکید کمپین بین المللی حقوق بشر بر آزادی سریع و بدون قید و شرط موسوی و کروبی

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران رهبر جمهوری اسلامی را راسا مسئول سلامتی کروبی و موسوی می شناسد و خواستار آزادی سریع و بدون قید وشرط آنان است.به دنبال انتشاراخبار جدید مبنی براینکه مهدی کروبی به مکانی جدیدمنتقل شده، در طی ۴۲ روز گذشته در انزوای مطلق بوده و هیچ ارتباطی با کسی نداشته، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از طریق یک منبع موثق وآگاه مطلع شده است که مقامات امنیتی فشارسنگینی را بر روی این رهبر معترض بعد ازانتخابات وارد می کنند تا او را وادار به اعترافات تلویزیونی کنند. کمپین امروزبا انتشار بیانیه ضمن محکومیت اقدامات فراقانونی و غیرانسانی یاد شده، نگرانی شدید خود رامورد وضعیت جسمی و روانی این روحانی ۷۴ ساله ابراز داشت و خواستار آزادی فوری وی و میرحسین موسوی از اسارت شش ماهه شد.نگرانی از وضعیت سلامت مهدی کروبی، که بیش از شش ماه است بدون هیچ توجیه قضایی و قانونی در حصرخانگی به سر می برد، بدنبال اظهارات یک منبع آگاه از درون ایران که به کمپین گفت چندین روانشناس تلاش می کنند که” آقای کروبی را برای حضور در تلویزیون آماده کنند”، دوچندان شده است.کمپین معتقد است که افراد موسوم به “روانشناس” – که در ادبیات اعترافات اجباری یک واژه آشنا و به معنای کارشناسان ورزیده نیروهای امنیتی در شکنجه روانی متهمان و رساندن آنها به مرحله از هم گسیختگی فکری وروانی برای قبول درخواست مصاحبه اجباری تلویزیونی است- هم اکنون با استفاده از حداکثر فشار روانی تلاش می کنند ذهن و روان مهدی کروبی را تخریب و او را برای مصاحبه تلویزیونی آماده سازند.هادی قائمی، سخنگوی کمپین در این زمینه گفت: «همگان باید بسیار نگران سلامتی و جان کروبی باشیم مخصوصا اینکه برای شش هفته گذشته هیچکس از او خبری ندارد، نه همسرش، نه هیچ عضو دیگر خانواده یا نزدیکانش. چنین شرایط اسارت ظالمانه و غیر قانونی و کاملا غیر قابل توجیه است.»وی می افزاید: سابقه حکومت جمهوری اسلامی ایران در استفاده از مخرب ترین وغیرانسانی ترین تکنیک های روانی برای شکستن روحیه ومقاومت مخالفان سیاسی، حتی در مورد افراد بلندپایه مذهبی و سیاسی، برای مرعوب وساکت کردن منتقدین با استفاده از انزوای کامل “حبس خانگی” و به جلوی تلویزیون آورن آنها برای دیکته کردن آنچه در سردارند، نگرانی یادشده در مورد مهدی کروبی را بسیار جدی کرده است.بر اساس این گزارش، منبع آگاه یاده شده در حالی خبر از ” استفاده از روانشناسان برای آماده کردن شرایط حضورکروبی در تلویزیون” را مطرح کرده است که نیروهای اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی سابقه ای سیاه در استفاده از چنین روشهایی برای فیلم پر کردن از مخالفان سیاسی و پخش آن از تلویزیون در ۳۰ سال گذشته دارند.گفتنی است از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ مهدی کروبی و میر حسین موسوی اسیر در “حصر خانگی” بوده اند. هیچ روند قضائی دراین روند وجود نداشته است.هادی قائمی با اشاره به سکوت مقامات قضایی و استمرار نگهداری غیرقانونی مخالفان سیاسی در حصرخانگی گفت: « قوه قضاییه ایران وشخص آقای صادق لاریجانی، نه تنها در برابر اقدامات مقامات امنیتی دست وپابسته ناظر است بلکه خود در ادامه واستمرار روند نقض حقوق قضایی مشارکت عامدانه و جدی دارد و این جز ان نیست که رهبر ایران خود بر چگونگی رفتارکنونی با مهدی کروبی و میرحسین موسوی مهر تایید زده باشد.

نامه پدر حسین رونقی به دادستان: جان پسرم در خطر است و کسی هم جوابگو نیست

پدر زندانی سیاسی حسین رونقی ملکی، طی نامه ای مجدد به دادستان تهران، ضمن شرح گوشه ای از مشکلات حاد جسمانی فرزندش در زندان، خواستار مرخصی استعلاجی وی گردید و نسبت به خطر جانی برای حسین هشدار داد.احمد رونقی در نامه خود به عباس جعفری دولت آبادی، خطاب به وی خاطرنشان کرده است “فرزندم حسین رونقی ملکی ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‏های بازجویان سپری کرده است و همین باعث گردیده هر دو کلیه هایش و کیسه صفرا و سلامتی‏اش را از دست بدهد. در حالی که در دین مقدس اسلام و قانون الهی این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده، کسی هم جوابگو نیست. در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که به حضورتان تقدیم شده به فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد.متن نامه پدر حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، خطاب به دادستان تهران به شرح زیر است:

بسمه تعالی
محضر مبارک دادستان محترم عمومی و انقلاب کل تهران جناب آقای جعفری دولت‏آبادی
سلام علیکم

احتراماً به استحضار مقام محترم قضایی می‏رساند در مورخ ۳/۵/۹۰ نامه‏ای به دفتر پیگیری دادستان محترم در مورد وخیم بودن حال سید حسین رونقی ملکی تقدیم نمودم و رونوشت نامه را جهت استحضار و اقدام قانونی به ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی جناب آقای لطفی، دادسرای عمومی و انقلاب شهید مقدسی دادیار محترم ناظر بر زندان اوین، اداره کل پزشک قانونی استان تهران منطقه شمال و کمیسیون حقوق بشر اسلامی تقدیم نمودم.با عنایت بر این که سید حسین رونقی ملکی از ۱) درد شدید کیسه صفرا با بودن ۱۷ میلیگرم سنگ ۲) درد شدید دو کلیه وی که بشدت نامبرده را آزار می‏دهند ۳) سوزش شدید ادرار ۴) تکرار ادرار و ۵) خونریزی شدید کلیه‏هایش رنج می‏برد، به استحضار دادستان محترم کل تهران و مقامات قضایی و مسئولین زندان اوین می‏رساند بنده، پدر ایشان، فرزندم را بعد از معالجه سالم به زندان تحویل داده بودم اما تا کنون به فرزند اینجانب مرخصی نداده‏اند تا تحت درمان قرار بدهیم.حتی متأسفانه مسئولین زندان به مرخصی ایشان عنایت ندارند و برایش می‏گویند تو می‏خندی و صحبت می‏کنی، آیا عمل خندیدن و راه رفتن و صحبت کردن با یکدیگر در زندان می‏تواند موید عدم بیماری ایشان باشد یا بهبودی ایشان را تأیید کند؟ علت چیست که مسئولین زندان و مأموران محترم با فرزند اینجانب چنین برخوردی را دارند؟ مضافاً بر اینکه در مورخ ۱۷/۵/۹۰ پزشک محترم معالج وی گواهی صادر نموده که نامبرده نیاز به رادیولوژی TVP دارد که ببینند خونریزی ایشان از کدام ناحیه است و همچنین در تاریخ ۱۷/۵/۹۰ برای آزمایش خون نیز مجدداً در دفترچه ایشان پزشک معالج مرقوم فرموده است و لذا با خونربزی ادرار و وخیم بودن حال حسین در مورخ ۱۷/۵/۹۰ ساعت ده و پنجاه دقیقه شب به بیمارستان شهید هاشمی نژاد برده شده و در آزمایش نیز نشان داده شده که ایشان خونریزی دارند.قابل ذکر است که از دادستان محترم کسانی که به فرزند اینجانب جهت آزمایش کمک کرده اند و به بیمارستان هاشمی نژاد برده اند کمال تشکر و قدردانی را می نمایم و از دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان تقاضا دارم برای مرخصی فرزندم به منظور درمان و مداوای ایشان (کلیه‏ها و کیسه صفرا) در منزل زیر نظر پزشکان متخصص و معالج درمان اقدام نمایند تا نامبرده از بین نرود.اگر به فرزند اینجانب سید حسین رونقی ملکی توجه نگردد جان ایشان در خطر خواهد بود با توجه بر اینکه دین اسلام دین رحمت و بخشش و فتوت و عفو و گذشت و حامی مسلمین و مستضعفین است.ناگفته نماند به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی و مسئولین زندان می رسانم که فرزندم حسین رونقی ملکی ۱۳ ماه در سلول انفرادی در زندان اوین زیر شکنجه‏های بازجویان سپری کرده است و همین باعث گردیده هر دو کلیه هایش و کیسه صفرا و سلامتی‏اش را از دست بدهد. در حالی که در دین مقدس اسلام و قانون الهی این عمل بسیار زشت و ناپسند شمرده شده، کسی هم جوابگو نیست. در خاتمه درخواست اینجانب مجدداً این است طبق قانون و گواهی پزشکان معالج و بیمارستان که به حضورتان تقدیم شده به فرزندم طبق قانون مرخصی اهدا گردد تا در منزل، ایشان توسط پزشکان متخصص رسیدگی و درمان گردد.ضمناً به استحضار دادستان محترم و مقامات قضایی می‏رساند آقای ستاری رئیس دفتر آقای پیرعباسی شعبه ۲۶، اختلافاتی با اینجانب دارد و اجازه نمی‏دهد نامه‏هایم را به جناب آقای پیرعباسی قاضی پرونده فرزندم تقدیم نمایم.

والسلام
با احترم سید احمد رونقی ملکی
پدر دانشجو سید حسین ملکی رونقی

جرس  

بر زخم‌های ما نمک نپاشید؛برادر سهراب اعرابی به لاریجانی: به خود آیید و دست از دروغ و ستم بردارید

در هفته های گذشته صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه در اظهاراتی پیرامون رویدادهای انگلیس، تعداد کشته شدگان حوادث پس از انتخابات ۸۸ را یک نفر خواند که اعتراضات بسیاری را در پی داشت. در طی روزهای گذشته خانواده هایی (مادر سهراب اعرابی، همسر علی حسن پور، مادر مصطفی کریم بیگی و برادر امیرجوادی فر) به این گفته ها اعتراض کردند.سهیل اعرابی، برادر سهراب اعرابی از جانباختگان رویدادهای پس از انتخابات نیز در نامه ای اعتراضی صادق لاریجانی را مورد خطاب قرار داده است که متن این نامه در اختیار سرخسبز قرار گرفته است:

به نام خداوند عدل و داد

آقای لاریجانی

من سهیل اعرابی هستم. برادر یکی از کشته‌شدگان ۲۵خرداد. به یاد می‌آورید؟

نامش سهراب بود… و حالا دنیا می‌شناسدش٬ اما شما چه؟

می‌دانید برادر من چند بهار از زندگی‌اش گذشته بود؟

می‌دانید چند نفر از انتخابات ۸۸ تا به حال کشته شده‌اند که سهراب تنها یکی از آنان بوده است؟

می‌دانید چه بر سر خانواده‌های این عزیزان آمده است؟

می‌دانید هنوز هم هستند کسانی که اسباب آزار و اذیت این خانواده‌ها را فراهم می‌کنند؟

می‌دانید در همان اسلامی که ادعای مسلمانی‌اش را دارید در باب دروغ چه آمده است؟

می‌دانید علی که بود؟ یا تنها نامش را شنیده‌اید و بهره برداری از نامش را آموخته‌اید؟می‌دانید آه مظلوم بر سر شما و قدرتتان چه خواهد آورد؟برادر من در تاریخ ۲۵ خرداد مفقود شد و پس از پیگری‌های فراوان مادرم و خانواده٬ ۲۶ روز بعد پیدا شد.بله یافتیمش اما نه سهراب همیشگی‌مان را٬ که جنازه‌اش را! برادرم با اینکه زنده نبود ولی لبخند بر لبانش بود و اطمینان دارم که لبخندش خطاب به دست‌های آلوده‌ی قاتلینش بود.قاتلینی که او را به ضرب گلوله‌ای کشتند که از اسلحه‌ی کلاشینکف شلیک شد. اسلحه‌ای سازمانیی که فقط در دست ارتش٬ سپاه و بسیج است.برادرم به سرعت در تمامی دنیا تکثیر شد و حالا نه تنها شما بلکه هیچ کس نمی‌تواند از محبوبیت و بزرگی و مردانگی‌اش کم کند. کسی نمی‌تواند حقیقت او را انکار کند. برادر من و تمامی کشته‌شدگان در راه احقاق حق شان جان خود را از دست دادند… همان راهی که ۱۴۰۰ سال پیش حسین و یارانش در آن قدم گذاشتند.شما چه؟ شما در راه حق چه کردید؟ شما جز پایمالی حق چه کردید؟ شما جز تلاش برای خاموش کردن صدای حق‌خواهی یک ملت با توسل به زور چه کردید؟ شما جز انکار فریاد تظلم‌خواهی یک ملت چه کردید؟برادر من تنها ۱۹ سال سن داشت و آن‌ها که می‌شناختندش می‌دانند که درک او از حقایق بسیار بیشتر از سن و سال کمش بود.یعنی شما نمی‌دانید چند نفر پس از انتخابات ۸۸ تا به حال کشته شده‌اند که سهراب تنها یکی از آنان است؟شما نمی‌دانید که تا به حال ۴۳ نفر از خانواده‌های این عزیزان مصاحبه‌ی رسمی داشته و شهادت داده‌اند که عزیزانشان کشته شدند؟آیا تا به حال بر سر مزار سهراب رفته‌اید؟ من شهادت می‌دهم که در نزدیکی مزار سهراب جوانی دفن شده به نام علی ثقفی که تا کنون خانواده‌اش از سر هراس٬ کشته شدن فرزندشان را اعلام نکرده‌اند… چند قدم آن سوتر اشکان سهرابی٬ عباس دیسناد٬ رامین رمضانی و… دفن شده‌اند. قطعه‌ی ۲۵۷ بهشت زهرا شاهدی است بر حقیقتی که شما از هیچ تلاشی برای انکار کردنش فروگذار نکردید. شاهدی است بر جان سپردن جوانانی که تا شامگاه ۲۲ خرداد ۸۸ زنده بودند و زندگی و وطنشان را دوست داشتند.شما اما هیچ به خود زحمت داده‌اید که یک بار بر سر مزار آن‌ها حاضر شوید؟ که فاجعه‌ی این همه زندگی‌های خفته در زیر خاک را به چشم ببینید؟محمد مختاری٬ مصطفی کریم بیگی٬ علی حسن پور٬ میثم عبادی٬ شهرام فرج زاده٬ محمد کامرانی٬ امیر جوادی‌فر٬ محسن روح‌الامینی و… آن‌قدر اسم هست٬ آن‌قدر گورهای بانشان و بی‌نشان هست که دیگر حضور ذهن ندارم که بگویم. به راستی که راست گفته‌اند که از تراژدی خارج شده و به آمار رسیده است.خانواده‌های این عزیزان هرکدام به نوعی زندگی برایشان به تلخی بدل شده و اشخاصی که بویی از انسانیت نبرده‌اند باعث آزار و اذیت آن‌ها و به نوعی سوهان روح آنان شده‌اند… باز هم شما نمی‌دانید؟!یک بار هم که شده به چهره‌ی خود در برابر آینه بنگرید و به خود آیید و دست از دروغ و ستم بردارید.و اگر نمی‌توانید٬ اگر حلاوت قدرت آن‌چنان زیر دندانتان مزه کرده که ناتوانید٬ حداقل بر زخم‌های ما نمک نپاشید.

مهدی کروبی در بازداشت انفرادی؛ فاطمه کروبی: حکومت بداند، مهدی کروبی هیچ ابایی ندارد وخودرا آماده تحمل همه مصائب نموده است

 فاطمه کروبی ، همسر مهدی کروبی؛ در مصاحبه ای کوتاه در خصوص آخرین وضعیت همسرشان مطالبی را بیان نمودند. به گزارش سحام نیوز، در این مصاحبه خانم کروبی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات برای همه مردم در ماه رمضان گفتند:”ابتدا طی مقدمه ای باید خدمت مردم عرض کنم، وقتی که آقای احمد جنتی در مقام سخنگوی حاکمیت در نمازجمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸ از لزوم حصر رهبران جنبش اعتراضی مردم ایران سخن گفت و قوه قضاییه را چنین توصیه کرد که:« دستگاه قضایی باید ارتباط سران فتنه با مردم را به کلی مسدود کند.درب خانه آنها مسدود شود، تلفن‌ آنها قطع شود، اینترنت آنها نیز قطع شود تا نتوانند پیامی بدهند و پیامی بگیرند و در خانه خود زندانی شوند و … » ؛ از بعد سخنان وی بود که ما با اشغال مجتمع مسکونی خود و نیز منزل فرزندم مواجه شدیم. پس از این اقدام، از همان روزهای آغازین آقای کروبی به غیر قانونی بودن و بر خلاف شرع بودن تصرف مجتمع تاکید داشتند و بارها به آنان تذکر دادند و از ماموران می خواستند که محل اقامت ایشان را به مکان دیگری منتقل کنند تا بیشتر از این موجبات آزار همسایگان فراهم نگردد و مالکین دیگر مجتمع بتوانند به خانه خود باز گردند.همسر مهدی کروبی در ادامه این مصاحبه درباره شرایط آقای کروبی افزود: “از ابتدای حبس تاکنون، ایشان از کلیه حقوق اولیه یک زندانی مانند حق داشتن هواخوری، حق ملاقات، داشتن کتاب و روزنامه، محروم بوده و هستند و این امر صدماتی را به وضعیت جسمی ایشان وارد خواهد کرد.خانم کروبی در خصوص انتقال آقای کروبی به مکانی دیگر گفت: ” سرانجام با پافشاری آقای کروبی، از اول ماه رمضان، ایشان را به آپارتمانی بسیار کوچک منتقل نمودند و در حال حاضر ایشان به همراه ماموران امنیتی در آن واحد آپارتمانی مستقر گردیده اند و با این اقدام عملا از ورود من نیز به آپارتمان جلوگیری شد؛ زیرا حضور و زندگی من در آن آپارتمان کوچک یک خوابه با حضور ماموران امنیتی میسر نبود.این در حالیست که طبق هماهنگی صورت گرفته با ماموران، قرار بود آقای کروبی را به منزل خودشان که توسط فرزندانم در منطقه جماران تهیه شده بود، منتقل نمایند و به دلایل نامعلومی، نیروهای امنیتی حاضر نشدند ایشان را به این ساختمان که تنها منزل مسکونی ایشان است، منتقل کنند.فاطمه کروبی در ادامه افزود: ” من در همین جا اعلام می کنم که آقای کروبی یک خانه دارد و آن هم در همین جماران است و تحمیل اجاره ی مکان دیگر به خانواده ایشان، به معنای خانه ی آقای کروبی نیست.در پایان این مصاحبه خانم کروبی در خصوص وضعیت روحی آقای کروبی به سحام گفت: ” در حالی که طی این ۱۹۰ روز، ماموران تنها یکبار به آقای کروبی برای حضور در فضای باز و هواخوری در حیاط منزل اجازه داده اند و علیرغم اینکه آخرین ملاقات با ایشان مربوط به نیمه شعبان می باشد؛ ایشان از روحیه بالا و استواری برخوردارند. از روز اول هم آقای کروبی با همین روحیه قوی، از حاکمیت و زندان بانان هیچ درخواستی را نداشته است و با توجه به اینکه از حقوق اولیه یک زندانی محروم بوده، با خونسردی تمام و اعتماد به نفس بالا این مشکلات را تحمل نموده و افتخار می کند به عملکرد خویش در دفاع از حقوق مردم.حکومت باید بداند که آقای کروبی چه پیش از انقلاب و چه اکنون از پرداخت هرگونه هزینه ای؛ هیچ ابایی نداشته و خود را آماده تحمل همه مصائب نموده است.لازم به توضیح است در حال حاضر مهدی کروبی عملا به صورت جداگانه و به دور از همسر در این ساختمان کوچک در حبس خانگی قرار دارد و نگرانی ها هر روز در خصوص وضعیت سلامتی ایشان بیشتر از پیش افزایش می یابد. از طرف دیگر سایت های زرد و علاقه مند به شایعه پراکنی و وابسته به جریان حاکم و نهاد های امنیتی، طی یک ماه اخیر با آگاهی از میزان محبوبیت آقایان کروبی و موسوی در میان مردم، شروع به انتشار اخباری کذب و دروغین باهدف معروف نمودن خود و افزایش بازدیدکنندگانشان کرده اند؛ دریغ از اینکه مردم بیشتر از گذشته به ماهیت پوچ این گونه سایت ها و خبرها پی خواهند برد.

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

همسر علی جمالی،دبیر سیاسی سازمان ادوار, بعد از دوسال به جای آزادی نخبگان، فشار بر خانواده آنها را افزایش داده اند

همه ی ذوق پسرک یک ساله از سالن های ملاقات آن گوشی سیاه و بزرگ است که دست می گیرد و مردی که همه “بابا” صدایش میکنند و از پشت آن گوشی دکمه ی رویش را فشار می دهد و برایش شعر می خواند. گاهی هم حوصله اش سر می رود. خوابش می گیرد خسته می شود. نمیداند چرا باید با مرد مهربان پشت شیشه های کثیف سالن ملاقات حرف بزند. هر بار که گوشی را پرت می کند نگاه پدر غمبار تر و خنده های اطرافیان مصنوعی تر می شود تا پدر حس نکند نیکان به اندازه ی او مشتاق این ملاقات نیست. نیکان پدر را نمی شناسد. او قاب عکسی است در جای جای خانه.پنج ماهه بود که پدر به جرم اندیشه و بیان بازداشت شد و هیچ کدام از اینها برای او معنا و مفهوم ندارد.به گفته ی سمیرا صدری همسر علی جمالی، “هنوز نیکان معنی واژه ی پدر را درک نمی کند” و بدا به روزی که این کودکان بزرگ شوند و درک کنند که همه ی کودکیشان بی پدر به سر شده و پدری آن سوی میله ها در حسرت یک آغوش صبحگاهی یا بوسه ی شبانگاهی مقاومت کرده و برای آزادی کشورش هزینه ها پرداخته است.علی جمالی از فعالین دانشجویی و عضو سازمان دانش آموختگان ایران ۳۱ مرداد سال ۸۹ در خیابان بازداشت شد.دبیر سیاسی سازمان ادوار به اتهام توهین به رهبری، توهین به رییس جمهور، تبلیغ علیه نظام و همچنین تجمع و تبانی برای بر هم زدن امنیت داخلی، محاکمه شد و براین اساس به دو سال و نیم حبس تعزیری وپرداخت یکصد هزارتومان جریمه نقدی محکوم شد.سمیرا صدری همسر علی جمالی و عضو شورای سیاست گزاری سازمان دانش آموختگان از محدودیت های جدید می گوید و تاکید می کند: مثلا در این دو سال توی ملاقات ها چه اتفاقی افتاده که حالا لازم باشد چنین محدودیت هایی بگذارند؟ من واقعا فکر میکنم می خواهند خانواده ها را اذیت کنند. و آدم به این نتیجه می رسد که آنهایی که بانی این رفتارها هستند و هر روز یک بخشنامه و دستورالعمل جدید صادر می کنند واقف نیستند که اصلا به صلاح خودشان هم نیست که بین خانواده ها و خودشان درگیری ایجاد کنند و خانواده ها را عصبانی کنند.متن کامل مصاحبه ی کلمه را با همسر علی جمالی با هم می خوانیم:

ماجرای محدودیت در ملاقات ها که به تازگی مطرح شده چیست؟

متاسفانه در ایران مفهوم حق وحقوق زندانی سیاسی واژه ای نا آشنا است. در اکثر کشورهای دنیا زندانی سیاسی حقوق ویژه ی خودش را دارد اما در ایران زندانیان سیاسی که در واقع قشر خاصی از جامعه هستند به اندازه ی یک زندانی عادی هم از حقوق خود بهره مند نیستد. اولین حق یک زندانی حق تماس تلفنی در طول روز است که از وضعیت خانواده اش خبر دار شود. حدود یک سال است که تلفن بندهای زندانیان سیاسی قطع شده است.از طرفی ملاقات کابینی که تا به حال از پشت شیشه های دوجداره بوده هم جدیدا با یک ردیف میله ی محافظ پوشیده شده روی آن عذاب اور شده است. ابتدا گفتند که این ردیف متعلق به زندانیان دیگر مثل قاتل ها و قاچاقچیان است اما ما هفته ی گذشته پشت همین میله ها با عزیزانمان ملاقات کردیم.و جدیدترین محدودیت هم این بود که همانطور که شنیده اید ازهفته ی گذشته به ما اعلام کردند که فقط مجاز هستیم مدارک شناساییمان را همراه داشته باشیم. ما هر دوشنبه برای ملاقات چند ساعت درگیر هستیم. منتظر می شویم تا کارت را بدهیم و برویم بالا. گاهی بیشتر از سه ساعت طول می کشد.

مشکل شما با این دستورالعمل جدید چیست؟

با این محدودیت های جدید فقط خانواده ها را در سختی و فشار بیشتر قرار می دهند. طبیعی است که ما لوازم ضروری ای داشته باشیم که لازم باشد آن را داخل کیف دستی بگذاریم. مثلا خود من که کودک یک سال و نیمه ای دارم وسایل ضروری او را همراه دارم در این چند ساعت گاهی لازم است که حتی لباس بچه را عوض کنم یا گرسنه می شود. من که نمیتوانم لباس و خوراکی و کیف پول و مدارک و همه چیز را دستم بگیرم و در خیابان راه بیفتم و بروم ملاقات. خیلی ها از شهرستان می آیند و جایی هم نیست که وسایل را تحویل بگیرد ما باید چه کار کنیم؟ مگر می شود هیچ چیز با خودمان نداشته باشیم؟

واکنش خانواده ها به این محدودیت های جدید چه خواهد بود؟

ما به این قضیه اعتراض خواهیم کرد و طبق روال با لوازم ضروری خودمان خواهیم رفت. امیدوارم آن ها هم دست از این رفتارها که باعث تخریب روحیه ی خانواده ها و خود زندانیان سیاسی می شود بردارند.

فکر میکنید این رفتارها چه نتیجه ای در پی دارد؟

من میخواهم بپرسم مثلا در این دو سال توی ملاقات ها چه اتفاقی افتاده که حالا لازم باشد چنین محدودیت هایی بگذارند؟ من واقعا فکر میکنم می خواهند خانواده ها را اذیت کنند. و آدم به این نتیجه می رسد که آنهایی که بانی این رفتارها هستند و هر روز یک بخشنامه و دستورالعمل جدید صادر می کنند واقف نیستند که اصلا به صلاح خودشان هم نیست که بین خانواده ها و خودشان درگیری ایجاد کنند و خانواده ها را عصبانی کنند.

هیچ اتفاقی نیفتاده که باعث این تصمیمی گیری شده باشد؟

من تا به حال چیزی ندیده و نشنیدم. اگر هم اتفاقی افتاده باشد، ما را در جریان نگذاشتند.

اگر هفته ی آینده در مراجعه به سالن ملاقات ببینید که این دستورالعمل را اجرا می کنند چه می کنید؟

من که وسایل ضروری پسرم را میبرم و آنجا هم با توجه به شرایط برای آنها توضیح می دهیم. و اعتراض خودمان را به آنها خواهیم کرد و اگر لجبازی کردند و بی توجهی ناچاریم که به حرفشان توجهی نکنیم. همان روز که مرتب اعلام می کردند که از هفته آینده چیزی همراه نداشته باشید همه ی خانواده ها اعتراض میکردند و میگفتند دستورالعمل قابل اجرایی نیست و ما نمیتوانیم اجرایش کنیم.

پیگیری قضایی کرده یا خواهید کرد؟

بله بناست که اعتراضمان را به دادستانی که همه ی کارهایمان الان زیر دست ایشان است برسانیم ما به هر حال روند قانونی را طی می کنیم. اگر به دستور دادستان باشد که ممکن است حتی به نتیجه هم نرسد. اما ممکن است که به دستور مسئولان زندان یا رده های دیگر باشد و پیگیری ما فایده ای داشته باشد. ما شعارمان این است که قانون باید اجرا شود. گرچه همسر من و باقی زندانیان در یک روال قانونی آنجا نیستند و تمام این ماجرا بی قانونی است اما با این حال ما اعتراضمان را قانونی ادامه خواهیم داد.

روحیه ی آقای جمالی چطور است؟

خوب است و مثل بقیه ی زندانیان سیاسی معتقد است که جرمی مرتکب نشده و بر سر خواست هایش همچنان پا برجا است. به هر حال این دوره ها خواهد گذشت و رو سیاهی آن برای کسانی خواهد ماند که این فضا را ایجاد کردند.

گفتید کودک یک سال و نیمه ای دارید. رابطه اش با پدرش چطور است؟ اصلا او را می شناسد؟

نیکان ۵ ماهه بود که پدرش را دستگیر کردند. در آن سن خیلی درکی از واژه ی “پدر” نداشت. در این یک سال و پنج ماه من همه جای خانه عکس پدرش را گذاشتم. از همان صبح که بیدار می شود می برمش پیش عکس ها و با هم به پدرش سلام می کنیم و مرتب با او حرف میزنیم که تصویر پدرش از ذهنش نرود و برایش غریبه نشود. الان پدربزگش را بابا صدا میکند چون در این ایام ایشان پدری کردند در حقش و ناخوداگاه ایشان را بابا می داند و پدر خودش را باباعلی صدا میزند.

نیکان را در ملاقات ها می برید؟

بله هر هفته. توی ملاقات ها ناخوداگاه به خاطر عکس ها به پدرش عکس العمل نشان می دهد. اما به هر حال رابطه ی عمیقی که یک پدر با کودکش دارد را نمی توانند با هم داشته باشند و این علی را آزار می دهد. نیکان از آغوش و محبت پدر محروم بوده و هست و فقط یک تصویر در قاب از پدرش دارد.

ملاقات کابینی برای بچه و پدرش اذیت کننده نیست و آسیب نمی زند؟

نبود پدر قطعا از نظر روانی در شخصیت نیکان تاثیر می گذارد. اما برای علی خیلی فرق دارد. من میبینم که چقدر برای او آزار دهنده شده است. هر هفته رشد پسرش را می بیند اما حتی نمی تواند بغلش کند. بچه روز به روز کارهای جدید یاد می گیرد و شیرین کاری های خاص سنش را دارد و یک پدر از تمام آنها محروم است و به خاطرات ما دل خوش کرده. من مرتب عکس های نیکان را برایش می فرستم. دوستان علی گاهی به من می گویند از واکنش های گاه و بیگاه او در مقابل عکس ها و اینکه چقدر اذیت می شود از این دوری. ما از زمان دستگیری تا اسفند ماه به مدت ۷ ماه ملاقت حضوری هم نداشتیم خودتان تصور کنید حال و روز همسرم را. من حسرت نگاه علی را در ملاقات ها می بینم و مطمئنم که نیکان بعدها ضربه خواهد خورد. من دوشنبه ها در ملاقات های هفتگی میبینم بچه های سه چهار ساله را که به ملاقات پدرشان می آیند و کمبود پدر در رفتارشان نمایان است و افسردگی در آنان مشهود.

مشکلی که برای شما در کارتان به خاطر آقای جمالی مشکلی پیش آمده بود حل شد؟

خیر. آبان ماه ۸۸ حراست آموزش پرورش به دستور وزارت اطلاعات به دلیل فعالیت های همسرم و شرکت در تجمعات من را منع از کار کرد. من پافشاری کردم و به کلاس رفتن را ادامه دادم. تا اینکه یک روز که رفتم سر کلاس دیدم معلم دیگری به جای من نشسته است آن بنده ی خدا هم اصلا خبر نداشت و وقتی فهمید که من را به خاطر مسائل سیاسی از کار برکنار کردند خیلی متاثر شد. من سال گذشته خیلی تلاش کردم که آموزش و پرورش را متقاعد کنم که فعالیت های همسرم و یا اعتقادات من هیچ ربطی به کارم ندارد اما نپذیرفتند. هیچ جای دنیا مرسوم نیست کسی را به خاطر عقایدش از کار و وسیله ی معاش برکنار کنند. اما متاسفانه این اتفاق اینجا به سادگی در حال وقوع است.

سخنی با مسئولان قضایی ندارید؟

تاکید میکنم که تمام عزیزان ما الان در بند هستند و من صحبت خاصی با نظام قضایی ندارم فقط آرزو میکنم روزی برسد که سیستم قضایی ایران طوری باشد که هیچ انسانی به خاطر عقیده اش در زندان نباشد. امیدوارم از این کینه توزیها و کج خلقی ها دست بردارند و عزیزانمان که بی دلیل در زندان هستند به سر خانه و زندگیشان و وجه بین المللی را به کشور برگردانند. اینکه بعد از دوسال به جای اینکه دنبال آزادی نخبگان و موثران جامعه باشند باز هم دنبال آزار دادن باشند از تدبیر به دور است.

شرایط جسمی خطرناک کیوان صمیمی در زندان

کیوان صمیمی از وضع جسمی ناگواری در رنج، و نیازمند ادامه درمان خارج از زندان است.یکی از نزدیکان کیوان صمیمی، رونامه نگار و فعال ملی-مذهبی در خصوص آخرین وضعیت این زندانی سیاسی ۶۴ ساله می گوید: یک ماه پیش آقای صمیمی آزمایشی داده بودند که کیستی را در کبدشان نشان می داد و نیاز به آزمایشات تکمیلی و درمان داشت. علاوه بر این مشکل یکسری ناراحتی های آرتوروز گردن هم داشتند که به تجویز پزشک باید درمان ایشان خارج از زندان پیگیری شود زیرا امکانات زندان محدود است؛ اما تاکنون با وجود قولهای مساعد مسئولان هنوز این فعال سیاسی نتوانسته به مرخصی استعلاجی بیاید.وی در توضیح وضع جسمی کیوان صمیمی با اشاره به سابقه اعتصاب غذا و نیز روزه داری کنونی‌اش، می افزاید: “ایشان خیلی ضعیف شده اند و این، وضع بد جسمی و بیماری ناگوار وی را تشدید کرده است.کیوان صمیمی، مدیرمسئول نشریه توقیف شده ی نامه و عضو شورای فعالان ملی – مذهبی، عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، عضو شورای ملی صلح، عضو کمیته پیگیری بازداشت های خودسرانه و عضو کمیته دفاع از حق تحصیل است.صمیمی که سابقه ی زندان طولانی مدت و تحمل شکنجه در نظام شاهنشاهی دارد، در جریان بازداشت های فله ای پس از انتخابات دستگیر و درشعبه ۲۶ دادگاه انقلاب مجموعا به ۶ سال حبس، و به محرومیت مادام العمر از فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی محکوم شد . دادگاه تجدیدنظر استان تهران مدت زمان حبس این فعال سیاسی را تایید کرد اما محرومیت وی را به ۱۵ سال تقلیل داد.

جرس 

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

کانون وکلای مرکز به دلیل فقدان استقلال در برابر آزار و محاکمه وکلا سکوت می کند

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران با انتشار بیانیه ای گفت که کانون وکلای مرکز ایران باید به حمایت از وکلایی که به دلیل دفاع از زندانیان عقیدتی یا دفاع از اهداف وضوابط حقوق بشر در مخمصه قرار گرفته، آزار و اذیت شده و با اتهامات حقوقی وحتی احکام زندان مواجه شده اند بشتابد. کمپین همچنین تصریح کرده که کانون بین المللی وکلا و گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد در حوزه استقلال قضات و وکلا، باید در مورد وضعیت وکلای ایرانی که با اینگونه فشارها روبرو هستند وارد عمل شده و از آنان دفاع کند.دکتر شیرین عبادی، وکیل حقوق بشر برجستۀ ایرانی و برندۀ جایزۀ صلح نوبل، لیستی از ۴۱ وکیل که از خرداد ماه سال ۱۳۸۸ تا کنون به دلیل دفاع از زندانیان سیاسی- عقیدتی و یا دفاع از اهداف و ضوابط حقوق بشر مورد آزار واذیت قرار گرفته، تهدید، بازداشت، محاکمه و محکوم به زندان شده اند را گردآوری کرده و برای انتشار در اختیار کمپین قرار داده است. مروری بر آنچه وکلای یاد شده متحمل شده اند نشان می دهد که علیرغم حملات گسترده دستگاه قضایی و اطلاعاتی کشور علیه وکلای مدافع، کانون وکلای مرکز- که بسیاری از وکلای یاد شده در این استان ساکن هستند- را به عهده دارد، تاکنون هیچ اقدامی برای دفاع از اعضاء خویش انجام نداده است.دکتر عبادی در این زمینه به کمپین گفت: “هر شغلی یک نهاد صنفی برای حمایت از اعضایش دارد. به عنوان مثال، وقتی یک بازیگر سینما را بازداشت می کنند اتحادیه سینمایی با موضع گیری در برابر آن اطلاعیه صادر و به بازداشت مزبور اعتراض می کند، یا وقتی خبرنگار یا نویسنده ای دستگیر می شود انجمن صنفی مرتبط به آن اعتراض می کند. ولی چگونه است که طی دو سال اخیر چنین شمار پرتعدادی از وکلا به دلیل حرفه شان با مشکل مواجه می شوند و هیچ نهادی از آنها حمایت نمی کند؟وی افزود: ” سوال این است که پس فایده کانون وکلا چیست؟! درحالیکه یکی از وظایف اصلی کانون نظارت بر عملکرد وکلا و حمایت قانونی آنها است. وکلا بی پناه تر از هر گروه دیگر در جامعه ایران هستند.کوتاهی کانون وکلا در اعتراض به نحوه رفتار دستگاه های امنیتی و قضایی و آزار واذیت هایی که نسبت به اعضاء آن صورت می گیرد رابطه مستقیمی با مستقل نبودن این کانون دارد که توانایی آن را در پاسخگو نگهداشتن نهادهای موجود سلب کرده است. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، مقامات ایرانی فعالیتهای کانون وکلا را به مدت ۱۸ سال معلق کردند و یک نمایندۀ قوۀ قضاییه سالها مسئولیت ادارۀ آن را به عهده داشت.شیرین عبادی در خصوص شرایطی که به وضعیت کنونی کانون وکلا منجر شده است گفت: ” دستور بازگشایی کانون بعد از پاکسازی بسیاری از وکلا صورت گرفت. بعد از آن قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری را تصویب کردند که به موجب آن عملا استقلال از کانون گرفته شد.قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری، که در سال ۱۳۷۶ تصویب شد، به قوۀ قضاییه اختیار می دهد تا صلاحیت نامزدهای عضویت در هیئت مدیرۀ کانون وکلا را بررسی کند.طبق این قانون در حالیکه وکلای دادگستری ظاهرا هر دوسال یک بار برای انتخاب اعضاء هیات مدیره کانون رای میدهند، دادگاه انتظامی قضات می تواند هر نامزدی را که نامناسب بداند رد صلاحیت کند. مطابق تبصرۀ ۱ مادۀ ۴ این قانون:مرجع رسیدگی به صلاحیت نامزدها، دادگاه عالی انتظامی قضات بوده که مکلف است ظرف حداکثر دو ماه ضمن استعلام سوابق از‌مراجع ذیربط، صلاحیت آنان را بررسی و اعلام نظر کند و مراجع ذیصلاح قانونی که از نامزدها، سوابق یا اطلاعاتی دارند در صورت استعلام موظف به‌اعلام آن می‌باشند.دادگاه انتظامی قضات بارها مانع نامزدی و عضویت وکلای حقوق بشر مانند شیرین عبادی، عبدالفتاح سلطانی، محمد سیف زاده، فریده غیرت، نعمت احمدی وشماری دیگر از وکلا در هیئت مدیرۀ کانون شده است.درعمل، قوۀ قضاییۀ ایران تصمیم گیری در خصوص صلاحیت اعضاء هیئت مدیرۀ کانون وکلای دادگستری را به وزارت اطلاعات ایران، که از آن به “مرجع ذیصلاح قانونی” نام می برد، واگذار کرده است. وزارت اطلاعات که حیطۀ قدرتش بر قوۀ قضاییۀ ایران از خرداد سال ۱۳۸۸ تا کنون به نحو چشمگیری افزایش یافته، سابقه ای بسیار طولانی در مورد هدف قرار دادن منتقدان حکومت و فعالان اجتماعی- سیاسی داشته است.به نوشته وبسایت اتحادیۀ کانون وکلای ایران، که سازمانهای متعددی از جمله کانون وکلای دادگستری مرکز را تحت پوشش قرار میدهد، اکثر اعضاء کانون به کنترل قوۀ قضاییه روی اعضاء هیئت مدیرۀ کانون اعتراض دارند. با این وجود، کنترل قوۀ قضاییه و همچنین کنترل وزارت اطلاعات بر کانون از طریق قوۀ قضاییه، باعث شده که هیئت مدیرۀ کانون و کانون وکلای دادگستری مرکز دچار انفعال شوند و کانون قادر به دفاع وحمایت از وکلایی که به اشکال مختلف حقوقشان توسط حکومت نقض می شود نباشد.تمامی حقوقدانان و وکلایی که نام آنها در لیست ضمیمه به چشم می خورد، بدلیل دفاع از زندانیان عقیدتی –سیاسی و تلاش برای احیا حقوق آنان و احترام به اصول حقوق بشر و حاکمیت قانون مورد هدف قرار گرفته اند. قوۀ قضاییۀ ایران۱۱ تن از این افراد را به حبس هایی که بعضا تا ۱۱ سال بوده محکوم کرده است.سخنگوی کمپین، هادی قائمی با اشاره به شرایطی که قوه قضاییه برای وکلای حقوق بشر ایجاد کرده است گفت: ” در واقع قوۀ قضائیۀ ایران ارائه هر نوع خدمات حقوقی مرتبط به حقوق بشر را جرم می داند.” وی افزود: “نظام قضایی ایران همچنان به حمله و حذف کلیۀ افرادی که مایل به ارائۀ خدمات حقوقی به زندانیان عقیدتی بوده اند ادامه می دهد. هدف این است که از طریق ارعاب، وکلای مدافع ایرانی را از قبول چنین پرونده هایی منصرف نمایند.در تاریخ ۱۹ دی۱۳۸۹، نسرین ستوده که وکالت بسیاری از فعالان و زندانیان سیاسی را به عهده دارد، به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” و “تبلیغ علیه نظام” به ۱۱ سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از حرفۀ وکالت و سفر به خارج محکوم شد. وی همچنین به پانصد هزار ریال جریمۀ نقدی برای عدم رعایت حجاب در یک سخنرانی ضبط شده محکوم شد. ستوده، که مادر دو فرزند خردسال است، به دفعات دست به اعتصاب غذا زده است تا به بازداشت غیر قانونی و بدرفتاری های صورت گرفته در زندان اعتراض نماید.در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ ، شعبۀ ۵۴ دادگاه تجدید نظر تهران محمد سیف زاده، یکی از اعضای موسس کانون مدافعان حقوق بشر ایران که وکالت بسیاری از بازداشت شدگان پس از انتخابات را به عهده داشت را به دو سال حبس در زندان و ده سال محرومیت از حرفۀ حقوق به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی از طریق تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر ایران” محکوم کرد.محمد اولیایی فرد، عضو کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی در ایران، با تحمل یک سال محکومیت خویش در زندان فقط به دلیل انجام مصاحبه با خبرگزاری های بین المللی در خصوص پروندۀ یکی از موکلانش، یک نوجوان که به اعدام محکوم شده بود، در ۲۹ فروردین ماه سال جاری آزاد شد.جاوید هوتن کیان که وکالت سکینه آشتیانی، زنی که به اتهام زنا به سنگسار محکوم شده بود را به عهده داشت، در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۸۹ دستگیر شد. وی بعدا پس از ارائۀ اعترافات تلویزیونی که به نظر می آمد تحت فشار از وی اخذ شده باشد، به۱۱ سال زندان به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” محکوم شد.در خرداد ماه سال جاری، کانون وکلای بین المللی(آی. بی. اِ.) که کانون وکلای ایران عضو آن است، خواهان آزادی جاوید هوتن کیان شد(لینک). همچنین دوسال قبل، در تیر ۱۳۸۸، کانون وکلای بین المللی طی بیانیه ای ابراز نگرانی کرده بود که در واقع “کانون های وکلا در ایران تحت کنترل قوۀ قضاییه قرار گرفته اند.(لینک) مارتین سولک، رییس انستیتوی حقوق بشر کانون وکلای بین المللی گفت که ایران ناقض “اصول اولیۀ سازمان ملل متحد در خصوص نقش وکلا، از طریق عدم توجه اساسی به نیاز مبرم به حرفۀ وکالت مستقل و از طریق تحت کنترل گرفتن وکلای ایران توسط قوۀ قضاییه” است.کنترل قوۀ قضائیه روی کانون وکلا همچنین ناقض تعهدات حقوقی ایران درخصوص احترام به حق عضویت در انجمنها که توسط مادۀ ۲۱ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی تضمین شده است، می باشد.هادی قائمی گفت: “کانون وکلای دادگستری مرکز به نحو اسفباری در خصوص به زندان انداختن همکارانش توسط قوۀ قضاییه فقط به دلیل اعتقاد آنها به اجرای ضوابط حقوق بشر یا دفاع از موکلانش ساکت بوده است.” وی افزود: “وقت آن رسیده که کانون وکلا خود را از کنترل و نفوذ قوه قضاییه برهاند و به یاری اعضاء خویش بشتابد. همچنین، کانون بین المللی وکلا و گزارشگر ویژه در حوزه استقلال قضات و وکلا باید از کانون وکلای ایران حمایت و در مقولۀ حمله به وکلای ایران وارد عمل شده واقدامات مقتضی را انجام دهد.”

رونوشت:

- کانون بین المللی وکلا
- گزارشگرویژه در حوزه استقلال قضات و وکلا – کمیسیاری عالی حقوق بشر
‫-‬ کانون وکلا
‫-‬اتحادیه کانون وکلا
‫-‬گزارشگر ویژه حقوق بشر جهت اطلاع
‫-دفتر خانم پیلای

منبع : کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

بابک جوادی فر، برادر شهید امیر جوادی فردست به هتاکی زده اند، چون نتوانستند با حذف فیزیکیِ امیر از گسترش اندیشه های او جلوگیری کنند

پس از اظهارات برخی از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی در مورد انکار کشته شدگان حوادث پس از انتخابات سال ۸۸، و درخواست این مسئولان برای ورود گزارشگران ویژه حقوق بشر به بریتانیا جهت پیگیری وضعیت حقوق بشر، خانواده برخی شهدای جنبش سبز به اعلام موضع پرداختند. از آن جمله، برادر امیر جوادی فر در گفت و گو با جرس به این سخنان و نیز برخی هتاکی ها در فضای مجازی به برادرش، واکنش نشان داد.امیر جوادی فر، یکی از کشته شدگان جوان حوادث پس از انتخابات است که پس از شکنجه و ضرب و شتم در کهریزک جان باخت و خانواده ی وی نیز در کتار سایر خانواده های جان باختگان کهریزک در مصاحبه های رسمیِ خود از امیر جوادی فر به عنوان یکی از معترضانی یاد کرده بودند که با آگاهی به خیابان رفته بود و پس از دستگیری نیز با احترام به قانون خودش را تسلیم پلیس امنیت کرده بود.حاکمیت جمهوری اسلامی در حالی مسئولیت قتل امیر جوادی فر را به همراه جان باختن محسن روح الامینی و محمد کامرانی پذیرفته بود که پیشتر محمود احمدی نژاد رییس دولت ایران و برخی دیگر از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی از کسانی که آگاهانه به خیابان رفته و در راهپیمایی های مسالمت آمیز شرکت کرده بودند، به عنوان « اراذل و اوباش» یاد کرده بودند.این روزها محمد احمدی نژاد و صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه ایران از جمله کسانی بودند که از راهپیمایی کنندگان وقایع اخیر لندن،به عنوان معترض یاد کرده و نسبت به کشته شدن این معترضان به شدت واکنش نشان داده اند تا آنجا که احمدی نژاد خواستار ورود شورای امنیت سازمان ملل در واکنش به وقایع لندن شده و صادق لاریجانی نیز اقدام به انکار کشته شدگان داخل ایران کرده است و شمار جان باختگان را تنها محدود به یک نفر دانست.آقای لاریجانی شهدای کهریزک را به حساب کشته شدگان پس از انتخابات نگذاشته اند.بابک جوادی فر ، برادر امیر جوادی فر در این باره به جرس می گوید: «ضمن آنکه من صحبت های ایشان را نخوانده ام و فقط شنیده ام که چنین موضع گیری کرده اند اما فکر می کنم منظور ایشان کسانی بودند که در خیابان کشته شدند و برداشت من این است که آقای لاریجانی کسانی که در کهریزک بر اثر شکنجه کشته شده اند را جزو کشته شدگان پس از انتخابات به حساب نیاورد. »برادر این جان باخته ی کهریزک تاکید کرد: «در این زمینه حداقل آقای لاریجانی در جریان هستند که بچه ها چطور جان باختند؛ حتی پدر من و پدر محمد کامرانی و آقای روح الامینی دیداری با ایشان (رییس قوه قضاییه) داشته اند و آقای لاریجانی در جریانِ ریز و جزییاتِ پرونده ی جان باختگان کهریزک هستند. »وی همچنین در واکنش به شکل گیری چند صفحه ی مجازی و توهین و هتاکی علیه “امیر جوادی فر” و یار و همراهِ او “لبخند بدیعی”، می گوید: «اول وقتی هتاکی ها را دیدم فکر کردم، این نوع هتاکی ارزش پاسخگویی ندارد و سکوت ما می تواند موثر تر واقع شود اما مایلم تاکید کنم کسانی که این چنین دست به هتاکی به امیر و عزیزِ او لبخندِ بدیعی می زنند، شان و جایگاهِ خودشان را به افکار عمومی نشان می دهند. »وی با بیان اینکه در همین راستا مطلبی کوتاه در پاسخ به هتاکان شبکه های مجازی نوشته، یاد آور شد که «در شرایط فعلی اصلا اهمیتی ندارد که این هتاکی ها و پرده دری ها با چه هدفی آغاز شده است مهم این است که پس از شهادت امیر، یارانِ امیر، از طریق اطلاع رسانی های صورت گرفته، اندیشه های آگاه، بینش، روش و منش برادرم را می شناسند و می توانند قضاوتی منصفانه نسبت به او داشته باشند. به همین دلیل باکی نیست اگر عده ای که نتوانستند با حذف فیزیکیِ امیر از گسترش اندیشه های وی جلوگیری کنند، امروز با فرار به جلو دست به هتاکی بزنند و عقده های روانی خویش را در شبکه های مجازی با نام های مستعار بیان کنند.»وی همچنین در مورد بخشی هایی از توهین های صورت گرفته می گوید: «در مور باز شدن چندین صفحه در شبکه فیس بوک و هتاکی به برادرم ( امیر جوادی فر ) و همنفس و یار امیر، خواهرم (لبخند بدیعی) نیز باید تاکید کنم که لبخند عزیزِ امیر بود و حالا هم مثل خواهر من است و برای پدر من هم بسیار عزیز است چون در تمام این دو سال کنار خانواده ی ما بود. هتاکی هایی که علیه همنفس و یار امیر صورت می گیرد هم نشان دهنده ی جایگاه و شانِ خود هتاکان است».بابک جوادی فر در نوشته ای ضمن اشاره به کارکردهای چندگانه ی شبکه های اجتماعی در اینترنت یادآور می شود: «مخالفت های حکومت های توتالیتر با گسترش روز افزون فیس بوک ، تویتر و شبکه هایی از این دست ومسدود نمون آنها، نشانه بارزی از ترس و مخالفت دولت ها با کارکرد این شبکه ها دارد. تاثیر شبکه های اجتماعی در اعتراضات خیابانی دو سال اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا در همبستگی توده ها نشان داد که این هراس کاملا بجا بوده است.»وی در عین حال در مورد «پرده دری ها و هتاکی هایی که در شبکه های مجازی صورت گرفته»، می گوید: «هنوز هم فکر می کنم مسائل مهمتری داریم که باید به آن بپردازیم برای همین خطابم به یاران و دوستانی که است که دیده ام به این صفحه های مجازی رفته و درصدد پاسخگویی بر آمدند، باید سکوت کنیم وارد بحث های سطحی و پاسخ دادن به توهین ها و سخنان سخیف عده ای بی خرد نشویم و با بازخوانی، کنش گری و تجربه اندوزی از آنچه بر ما گذشت در گسترش آگاهی و خرد چه در فضای واقعی و چه در فضای مجازی کوشا باشیم.»

تهیه و تنظیم _ مسیح علی نژاد

فرزند دکتر سودبخش:پدرم حاضر نشد دروغ بگوید پدرم را کشتند، چون جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیقی از جنایات کهریزک داشت

بهرنگ سودبخش به روز گفت که از پدرش خواسته بودند بنویسد قربانیان کهریزک بر اثر بیماری مننژیت فوت کرده اند و بیماران او که از جمله ازاد شدگان کهریزک بوده اند نیز مبتلا به مننژیت هستند. اما او حاضر نشد دروغ بگوید و کشته شد؛اکنون هم با گذشت نزدیک ۱۱ ماه از کشته شدن این استاد دانشگاه هیچ گونه رسیدگی به شکایت خانواده اش نشده است.دکتر عبدالرضا سودبخش، استاد دانشگاه و رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی ۳۰ شهریور ۸۹ در مقابل مطب اش ترور شد. بلافاصله بعد از ترور دکتر سودبخش، فرمانده نیروی انتظامی هرگونه ارتباط او با پرونده کهریزک و بازداشت شدگان کهریزک را رد کرد اما گزارش ها حکایت از این داشت که این پزشک متخصص بیماری های عفونی، تعدادی از کسانی را که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته بودند معاینه کرده بود. همچنین تعدادی از بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک که دچار بیماری های عفونی در مجاری ادراری و تناسلی شده بودند پس از آزادی برای درمان به او مراجعه کرده بودند.اکنون بهرنگ سودبخش، فرزند دکتر سودبخش ضمن تایید این مساله می گوید: پدرم را کشتند چون حاضر نبود دروغ بگوید و دروغ نگفت.متن کامل مصاحبه با بهرنگ سودبخش را در ذیل بخوانید:آقای سودبخش ۱۱ ماه از ترور پدرتان می گذرد و در آستانه سالگرد ترور او هستیم پرونده در چه مرحله ای است؟هیچ گونه بررسی نشده، هیچ فردی حتی به عنوان مظنون بازداشت نشده و هر چه هم که پی گیری کردیم فقط گفتند پرونده دارد جلو میرود و دیگر هیچ جوابی به ما ندادند.همان ابتدا مدعی شدند که انگیزه قتل پدر شما شخصی بوده اما در این زمینه نیز توضیحی ندادند و کلا قضیه مسکوت ماند؟بله . اما خودشان هم خوب میدانستند که اصلا مساله شخصی نبوده. ما هم اطمینان کامل داریم که به هیچ عنوان قضیه شخصی نبود. پدر من نه اینقدر مال و منال داشت که کسی به خاطر پول او را بکشد نه دشمنی داشت. تمام بیمارانش او را دوست داشتند و رابطه بسیار خوبی با بیمارانش داشت. حتی برای مراسم ترجیم او بسیاری از افرادی که می آمدند ما نمی شناختیم و وقتی خود را معرفی میکردند می فهمیدیم که بیماران پدرم بوده اند. پدر من انسان درستی بود او هر طور می توانست به بیمارانش کمک میکرد.حتی یکبار وقتی مادرم حساب و کتاب میکرد متوجه شد حدود ۱۲ میلیون از حساب کم است،از پدرم که پرسید متوجه شدیم یکی از بیمارانش نیاز داشته و پدرم حتی چک و سفته ای نگرفته و پول را به او داده. او از این کارها زیاد میکرد؛در اداره آگاهی هم ما گفتیم که اگر مساله این باشد که پدر من می بایست شاکی می بود نه کسی که پولی را گرفته و رفته. خود ماموران اداره آگاهی هم می گفتند این مساله نمی تواند درست باشد.ما هم در اداره آگاهی گفتیم مطمئن ایم به هیچ عنوان قتل عادی و شخصی نبوده. جالب این است که در اداره آگاهی از من سئوالات عجیبی میکردند. من از هند برگشته بودم و سئوالاتی که میکردند درباره زندگی در هند بود. کرایه خانه چطور است؟ قیمت نان چقدر است؟ پول بنزین چقدر است و … یعنی انگار کسی بخواهد به هند سفر کند و اطلاعاتی نیاز دارد. سئوالی که مربوط به پدرم باشد اصلا نمی پرسیدند . تنها سئوالی که در این مورد کردند این بود که به کسی مشکوک هستید؟ من هم نوشتم به هیچ عنوان و مطمئن ام که شخصی نبود.و بعد گفته شد که پرونده را از اداره آگاهی گرفته اند. پرونده پدرتان الان کجاست؟خبری دارید؟ما هیچ خبری نداریم به هیچ یک از سئوالات ما پاسخ ندادند؛ برای هیچ یک از ابهامات ما جوابی نداشتند.ممکن است توضیح دهید ابهامات و سئوالات شما چه بوده؟نیم ساعت تمام دو موتور سوار که دو ترکه بودند بدون داشتن کلاه کاسکت در محل می چرخیدند و خیلی ها آنها را دیده اند. قیافه شان را دیده اند. یعنی این آدم ها اینقدر به خودشان اطمینان داشتند که بدون کلاه کاسکت و ماسک ویراژ میدادند و در محل می چرخیدند. بعد هم که از پهلوی بابا به او شلیک کرده اند. یعنی احتمال میدادند که پدرم جلیقه ضد گلوله دارد و جلیقه را برتن کرده باشد لذا از زاویه پهلو که جلیقه کاور نمیکند به او شلیک کردند.همین نشان میدهد که کاملا تعلیم دیده بودند. همان موقع یک تاکسی بوده که خیابان را برای ده دقیقه بسته بود اما مسئولین هیچ حرفی از این تاکسی نمی زنند و نمیگویند این تاکسی چه نقشی داشت، چرا خیابان را بسته بود و … پی گیری هم که کردیم گفتند دوربین های محل در ان ساعت کار نمیکردند. شما ببینید قتل و جنایت در همه جای دنیا اتفاق می افتد اما اینکه دوربین ها دقیقا ده دقیقه از کار بیفتد آن هم ده دقیقه ای که پدرم ترور شده، راننده تاکسی شناسایی نشود و قاتلان تعلیم دیده به راحتی بدون ماسک و کاسکت بیایند بکشند و بروند و ۱۱ ماه بگذرد و هیچ مظنونی هم بازداشت نشود واقعا در هیچ جای دنیا اتفاق نمی افتد. این قضیه دیگر کاملا معلوم است که کجا و چگونه تعلیم دیده بودند و …فکر میکنید این افراد کجا تعلیم دیده اند؟ در اصل از کجا ساماندهی شده بودند؟ببینید خیلی چیزها روشن است. این افراد صدا خفه کن داشتند برای اسلحه شان که جرم آن از داشتن خود اسلحه در ایران سنگین تر است چون جرم سیاسی به دنبال دارد و … اینقدر هم مطمئن بودند که نیم ساعت بدون کاسکت می چرخیدند و بعد هم که کشتند با خیال راحت مسیر خلاف جهت بلوار کشاورز را حرکت کرده و به راحتی رفته اند. بعد از ترور پدرم هم دقیقا تا ۷ دقیقه بعد بیش از ۱۰۰ مامور ریخته اند آنجا از ارگان های مختلف. خب چطور این همه نیرو یکباره با این سرعت حضور یافته اند؟آماده باش بوده و خبر داشته اند؟ خب اگر ما چنین امنیت و چنین سرعت عمل بالایی در مملکت مان داریم چطور تا به حال با گذشت ۱۱ ماه حتی یک مظنون هم بازداشت نشده؟ چطور دقیقا ده دقیقه ای دوربین های بلوار کشاورز از کار افتاده که پدر من ترور شده؟ داروخانه همان جا و مطب دوربین مدار بسته داشتند. فیلم ها را اقایان بردند خب آیا چهره قاتل در این فیلم ها نیست؟ این واقعا غیر ممکن است. ما پرسیدیم و درخواست کردیم این فیلم ها را ببینند و جواب دهند اما پاسخی به ما ندادند .من با اطمینان می گویم کسی که خیلی زور و قدرت دارد پشت این قضیه است. حتی به ما گفته اند که فردی قیافه ها را دیده بوده و برای چهره نگاری به آگاهی رفته اما او رابا کتک بیرون کرده اند. برادرم یک نفر را پیدا کرده بود که همان ساعت در همان محل جریمه شده بود؛بعد از آقایان پرسیده بود چطور دوربین ها شماره ماشین این فرد را ثبت و بعد او را جریمه کرده اند اما چهره قاتل ثبت نشده؟ هیچ جوابی ندادند و باز گفتند دوربین ها آن موقع کار نمیکرده.گفته می شد برخی بازداشت شدگان بازداشتگاه کهریزک بیمار پدر شما بودند اما همان زمان فرمانده نیروی انتظامی ارتباط پدرتان با کهریزک را رد کرد و گفت پدرتان ربطی به پرونده کهریزک نداشته.این دقیقا مثل این است که بگوند من به پدرم هیچ ربطی ندارم! مگر می شود؟ همه مدارک پدر من هست پرونده های پزشکی او ثبت شده برخی از بیمارانی که پدرم داشت کسانی بودند که در زندان به آنها تجاوز شده بود. پدر من پزشک متخصص بیماری های عفونی بود. من دقیقا یادم است مدتی بود به شدت به هم ریخته بود طوری که می فهمیدیم اتفاقی افتاده. آن روزها خیلی توی خودش بود. وقتی به او می گفتیم چی شده حرفی نمیزد اما یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته اند به یک بچه ۱۸ ساله در حدی تجاوز کنند که فوت کند؟ اخر چطور توانستند اینطور به بچه های مردم تجاوز کنند و … پرونده های پزشکی پدرم هست و نمی توان این مساله را با انکار تمام کرد.آقای سودبخش شما معتقدید پدرتان را به خاطر اینکه از تجاوز ها در زندان بخصوص بازداشت گاه کهریزک اطلاعات داشت کشتند؟بله . پدر من انسان بسیار درستی بود، او شرافتمندانه زندگی کرد و هرگز دروغ نگفت. آدم بسیار ساده ای بود و همیشه در چارچوب قانون و اخلاق زندگی کرد. به او گفته بودند درباره قربانیان کهریزک رسما گواهی دهد که تشخیص اش مننژیت است. اما پدر من گفته بود باید آنها را ببیند. بعد که دیده بود گفته بود این بچه ها زیر شکنجه فوت کرده اند و مننژیت نبوده.درباره بیمارانی هم که از میان آزاد شدگان بازداشتگاه کهریزک داشت گفته بودند که اگر به آنها گواهی میدهد باید عفونت مجاری تناسلی آنها را ناشی از مننژیت بنویسد اما پدرم نپذیرفته بود. او حتی یکبار با رادیو آلمان مصاحبه کرد و درباره عفونت و بسته بودن لوله های ادراری برخی از آزاد شدگان حرف هایی زد. همان موقع که پدرم ترور شد چند ساعت بعد پرواز داشت و قرار بود برای دیدن برادرم به خارج از کشور سفر کند.ما سه برادریم که خارج از ایران زندگی میکردیم اما مادر و خواهرم ایران بودند. آقایان گمان میکردند پدرم، خانواده اش را از ایران خارج کرده و خود نیز میخواهد خارج شود. حتی این را بعدا در روزنامه ای نوشتند که او خانواده اش را به خارج منتقل کرده بود و … فکر میکردند پدرم میرود امریکا و در فضایی بازتر تمام اطلاعاتش را رو میکند و با توضیحات کامل همه چیز را می گوید. چون پدرم جزو معدود کسانی بود که اطلاعات دقیق داشت.حال با این اوصاف چه میخواهید بکنید؟ ۱۱ ماه گذشته و هیچ رسیدگی نشده چگونه میخواهید مساله ترور پدرتان را پیگیری کنید؟اگر رسیدگی نکنند و قاتل و قاتلان را معرفی نکنند قطعا ازطریق نهادهای بین المللی اقدام خواهیم کرد.آقای سودبخش اگر صحبت خاصی در پایان دارید بفرمایید.پدر من واقعا آدم خوبی بود، کسانی که او را از نزدیک دیده اند می دانند چه می گویم. او بزرگترین بنیان زندگی ما بود که از ما گرفتند فقط به این خاطر که آدم درستی بود. فقط به این خاطر که دروغ نگفت. از او خواستند دروغ بگوید اما نگفت. او تمام زندگی ما بود که گرفتند و متاسفانه فعلا چشم انداز برگزاری دادگاهی عادلانه برای محاکمه قاتلان او رانمی بینم اما قطعا پی گیر خواهیم بود و هرگز اجازه نخواهیم داد قاتلان پدرم به راحتی مساله را خاتمه دهند.

تهیه و تنظیم _ فرشته قاضی

۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

پشت پرده را افشا می کنم , پدرحسین رونقی: فرزندم بی گناه است و برایش پرونده سازی کرده اند

حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس محبوس در زندان اوین روزگذشته جهت انجام یکسری آزمایشات به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل گردید اما با وجود تجویز پزشکان به مراقبت ویژه خارج از زندان “مجددا” به زندان بازگردانده شد.احمد رونق ملکی پدر این فعال حقوق بشر دربند,امروز حسین را برای گرفتن سی تی اسکن و آزمایشات به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل کرده بودند، و بعد از آنجا دوباره به زندان برگرداندند. صدای من را بشنوید! ای مقامات قضایی پسر من به شدت مریض است و باید تحت مراقبت پزشکی باشد و در زندان جان خود را از دست می دهد. پسرم عمل کلیه انجام داده ؛ هشتاد درصد یکی از کلیه ها و بیست درصد کلیه ی دیگرش از بین رفته؛ او باید تحت مراقبت ویژه پزشکی باشد.الان کلیه اش عفونت کرده و سوزش ادرار دارد، کیسه صفرا و کلیه اش به شدت درد می کند. پسرم وضعیت وخیم و اورژانس دارد. بارها به مقامات قضایی نامه دادم؛ پرونده پزشکی حسین را بردم و درخواست کردم که به او مرخصی بدهند تا تحت مراقبت ویژه قرار گیرد. پرونده در دست دادستان است و هنوز جوابی به ما نداده اند. من از آقای دادستان تشکر می کنم که اجازه دادند حسین را بیمارستان ببرند؛ حالا هم از ایشان بعنوان یک انسان خواهش می کنم بگذارند حسین تحت درمان قرار بگیرد.وی با اشاره به کارشکنی ماموران اطلاعات برای اعطای مرخصی استعلاجی به پسرش ادامه می دهد: “ماموران اطلاعات علیرغم تجویز پزشک گفته اند ما نمی گذاریم حسین از زندان بیرون بیاید، دادستان هم اجازه دهد و ما نمی گذاریم. تمام هدف آنها کشتن حسین است… آقای ستاری، رئیس دفتر آقای پیرعباسی این کارشکنی ها را می کند. حتی آقای پیرعباسی از آقای ستاری دستور می گیرد. یکسری مسائل است که الان نمی گویم اما اگر با این فشارها به جان پسرم توجه نکنند همه چیز را “فاش” خواهم کرد و علت تمام این فشارها را خواهم گفت. بارها همسرم و خودم را تهدید کردند و یک بار می خواستند خود من را بکشند که موفق نشدند و همه اینها به دلیل این است که ما گوشی ها را جواب می دهیم و پیگیر کارهای حسین هستیم و اطلاع رسانی می کنیم.گفتنی است، چندی پیش حسین رونقی ملکی در نامه ای خطاب به جعفری دولت آبادی دادستان تهران به اقدامات فراقانونی و دخالت های سپاه پاسداران در مورد مرخصی استعلاجی خود اشاره و از مشکلات بند ۳۵۰ و زندان اوین گلایه کرده و نوشته بود: “سکوت من تا امروز نشانه نجابت من بود و تلاش می‌کردم تا با پرهیز از توسل به اهرم رسانه‌ها و افکار عمومی، حقوقی که شما نیز بر حقانیت آن تاکید فرموده‌اید را تحصیل نمایم.پدر دردمند حسین رونقی با تاکید بر اینکه لحظه ای از حق فرزند خود کوتاه نخواهد آمد، می افزاید: “پیگیری وضعیت حسین وظیفه من است نه بدلیل اینکه پسرم است بلکه به این خاطر که “بی گناه” است و برایش پرونده سازی کردند. یک لحظه هم از حق و حقوق حسین نمی گذرم. ما مسلمان هستیم و در قرآن هم آمده که باید حق و حقیقت را گفت و از حق خود دفاع کرد. همه می دانند فرزند من کاری نکرده و مدافع حقوق بشر بوده که این در قانون اساسی جرم نیست. من باز تاکید می کنم اگر حسین را در این شرایط در زندان نگه دارند به گفته پزشکان جانش را از دست خواهد داد و مسئولیت آن با مسئولین است که در مقابل پرودگار باید “جوابگو” باشند؛ اگر در این دنیا هم جواب پس ندهند بدانند در روز قیامت باید به نتیجه اعمال خود خواهند رسید.”گفتنی است بازجویان حسین رونقی خواستار نوشتن توبه نامه و قبول اتهامات توسط این زندانی سیاسی شده‌ و گفته اند تنها در این صورت وی را به مرخصی استعلاجی خواهند فرستاد.

جرس

عدم رسیدگی پزشکی به محمد سیف‌زاده، زندانی سیاسی

دستگاه قضایی از مرخصی استعلاجی و رسیدگی پزشکی به محمد سیف‌زاده، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین جلوگیری می کند ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محمد سیف‌زاده وکیل زندانی که به علت بیماری «دیسک کمر» در وضعیت جسمی نامناسبی قرار دارد باید جهت درمان به بیمارستان خارج از زندان منتقل و تحت نظر پزشکان متخصص قرار گیرد.بنا به نظریه پزشکان متخصص و تایید پزشک قانونی، کمر محمد سیف‌زاده بر اثر ایجاد فاصله بین مهره‌های چهار و پنجم در معرض آسیب نخاعی قرار گرفته است.اما با این توصیف دادستان تهران، جعفری دولت آبادی تاکنون از اعزام این زندانی به بیمارستان و درمان او موافقت نکرده است.لازم به یادآوریست محمد سیف‌زاده، وکیل دادگستری در دادگاه انقلاب تهران به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده است.

 گزارشگران هرانا

۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

وخامت وضعیت جسمی فرح واضحان، زندانی سیاسی

فرح واضحان، زندانی سیاسی، در شرایط نامناسب جسمانی به سر می‌برد. وی که پیش از این نیز بار‌ها از زندان به بیمارستان منتقل شده بود، روز یکشنبه گذشته بار دیگر به سبب وخامت حالش به بیمارستان انتقال یافت، با این حال گفته می‌شود مسئولان بیمارستان به دلیل کمبود تخت از پذیرش وی خودداری کرده‌اند و وی مجددا به زندان اوین بازگردانده شده است.به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، فرح واضحان که از بیماریهای مختلفی رنج می‌برد، در جریان وقایع عاشورای سال ۸۸ بازداشت شد و از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. این حکم پس از اعتراض وی در دیوان عالی کشور، نقض شد و پرونده او جهت رسیدگی مجدد به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیشه ارجاع داده شد. وی سپس در دادگاه به اتهام «محاربه» مورد محاکمه قرار گرفت و به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. این زندانی سیاسی که از بیماری قلبی نیز رنج می‌برد، نیاز به درمانهای جدی و تخصصی در خارج از زندان دارد. با این حال و به رغم وعده‌های داده شده به خانواده وی، تاکنون از مرخصی او جلوگیری شده است.گفته می‌شود، فرح واضحان هر روز و یا یک روز در میان می‌بایست در بهداری اوین آمپول مسکن دریافت کند. با وجود این، گاهی شدت بیماری او به حدی است که حتی آمپولهای مسکن نیز، اثر چندانی بر دردهای وی ندارند.

محرومیت همه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ از ملاقات هفتگی در هفته جاری

هم زمانی هر تعطیلی رسمی با روز ملاقات زندانیان سیاسی نتیجه ای جز محرومیت آنها از ملاقات هفتگی را در پی ندارد. آنگونه که در هفته جاری روز دوشنبه که تعطیل رسمی بود همه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین از حق ملاقات هفتگی با خانواده هایشان محروم شدند. در هر تعطیلی رسمی، ملاقات زندانیان با خانواده هایشان لغو می شود و این حتی شامل تمام اعیاد مذهبی هم می شود و به جای این ملاقات از دست رفته هر گز ملاقات دیگری جایگزین آن نمی شود. این در حالی است که تلفن های بند زندانیان سیاسی چه در زندان اوین و چه در زندان رجایی شهر از مدتها پیش قطع است و تماس زندانیان با خانواده هایشان تنها به همین ملاقاتهای هفتگی محدود شده است.بنابراین زندانیان بند ۳۵۰ که هفته ای یک بار آن هم دوشنبه ها به مدت بیست دقیقه با خانواده هایشان ملاقات دارند به خاطر هر دوشنبه ی تعطیل، دو هفته در بی خبری مطلق از خانواده شان به سر می برند و زندانیان زندان رجایی شهر نیز که هر دو هفته یک بار حق ملاقات دارند هر تعطیلی رسمی که با روز پنج شنبه مصادف شود، تا یک ماه بی خبری کامل را برای خانواده و زندانی به همراه می آورد.این روند کاملا برخلاف مقرارت سازمان زندانهاست است ،چرا که در این آیین نامه قید شده که زندانی باید در هر شرایطی از حق ملاقات بهره مند باشد. حتی در دوره نظام ستمشاهی، زندانیان سیاسی هیچگاه به مناسبت تعطیلات رسمی از حق ملاقات محروم نمی شدند و در اعیاد ملی و مذهبی حق ملاقات زندانیان افزایش هم پیدا می کرد.این موضوع در خاطرات و نوشته های منتشر شده تعدادی از زندانیان سیاسی آن زمان به ثبت رسیده است.خانواده زندانیان سیاسی بارها به این روند اعتراض کرده اند و گفته اند با وجود قطع تلفن ها، مدت زمان طولانی بی خبری زندانی و خانواده را دچار مشکلات روحی می کند و به نوعی شکنجه روحی برای هر دو طرف تبدیل می شود، اما تاکنون مسوولان به این موضوع توجهی نشان نداده اند. این موضوع درباره زندانیانی که فرزند ان کوچک دارند بسیار سخت تر هم هست و زندانی و خانواده را تحت فشار بیشتری قرار می دهد.برخی ازخانواده زندانیان سیاسی می پرسند آیا بیمارستانها در روزهای تعطیل ملاقات بیماران با خانواده هایشان را لغو می کنند ؟که مسوولان زندان به خود اجازه می دهند هر گونه که مایلند با زندانی سیاسی و خانواده اش رفتار کنند . آنها تاکید می کنند حق ملاقات بیست دقیقه ای خانواده ها با زندانی شان همواره به بهانه های گوناگون از زندانی و خانواده اش گرفته می شود بدون اینکه هیچ توضیح قانع کننده ای درباره آن داده شود .آن گونه که حق تماسهای تلفنی زندانیان سیاسی به صورت غیر قانونی از آنها گرفته شد و مسوولان در این باره هیچ توضیحی ندادند.

گزارش کلمه 

گزارشی از چند تجربه‌ی موفق جوانان سبز: حضور در عرصه‌ی عمومی و گفت‌وگوی رودررو با مردم

تجمعات و راهپیمایی‌ها، تنها تجربه‌ی خیابانی سبزها نیست و کمرنگ شدن تظاهرات خیابانی را نباید به معنای رها کردن عرصه‌ی عمومی دانست. این، نتیجه‌ای است که پس از خواندن گزارش زیر، شما هم با آن همنظر خواهید بود. تجربه‌هایی که در این گزارش به مرور آنها پرداخته می‌شود، نشان می‌دهد که در پیش گرفتن راهبرد اساسی آگاهی‌بخشی، به معنای قهر با خیابان نیست و نباید تصور کرد که با بسته شدن فضای عمومی رسمی بر فعالیت جنبش سبز، حضور در این فضا به اشکال غیررسمی و ابتکاری دنبال نخواهد شد.از قضا بسیاری از این تجربه‌های بکر و خلاقانه را کسانی آفریدند که جز «همراهان گمنام جنبش سبز» هیچ نام و نشان دیگری هم ندارند و نخواهند داشت. در دو سال گذشته بسیاری از حامیان اهداف جنبش سبز، به ویژه جوانان، در حمایت از زندانیان سیاسی و اعلام همبستگی با آنان اقدام به گرفتن روزه کردند. اعلام همبستگی‌ها فقط در گرفتن روزه هم خلاصه نشد و بسیاری از آنان افطارهای خود را نیز با مردم تقسیم کردند.چندی قبل که جوانان اصلاح طلب به روزه سیاسی در همبستگی با اعتصاب غذای زندانیان دعوت کرده بودند، برخی فعالان سبزاندیش در روزهای اعلام شده برای گرفتن روزه سیاسی، با درست کردن نان و پنیری ساده، راهی خیابان‌های تهران شدند و با تقسیم افطار خود سعی کردند مردم را نیز در جریان وضعیت زندانی‌های سیاسی سبز قرار دهند و گامی در مسیر آگاهی‌بخشی بردارند.آنها این تجربه‌های اجتماعی و معنوی توأمان را، بی‌سروصدا و فارغ از هیاهوی روزمره خبری، و تنها با باور به این واقعیت آفریدند که «فقط از پشت صفحه‌ی فیس بوک و دنیای مجازی نمی‌توان جنبش سبز را در جامعه و بین مردم تکثیر کرد و آنان را از اتفاقات پیش‌آمده در کشور باخبر ساخت، پس باید در خیابان‌های شهر به صورت مسالمت‌آمیز و مدنی حضور یافت و با صحبت رو‌در‌رو با مردم نیز به تکثیر جنبش کمک کرد.»این، سخن یکی از جوانانی است که با جمعی از دوستان همفکر خود، نه به قصد تظاهرات، بلکه برای بسط آگاهی‌های عمومی به خیابان رفته است. او با ذکر مثالی جالب، می‌گوید: «شاهنامه هم همین‌طوری در بین مردم زنده ماند، زمانی که اینترنتی نبود و حتی با فرهنگ ایرانی نیز مبارزه می‌شد، مردم با جمع شدن دور هم و نقل داستان‌های شاهنامه، به همین سادگی تاریخ کهن سرزمینمان را زنده نگه داشتند.»این همراه گمنام جنبش سبز ادامه می‌دهد: «نباید فقط به فضای مجازی تکیه کرد. شاید این کار خطرات خاص خود را داشته باشد و وقتی وارد خیابان می‌شوی تا افطار را بین مردم تقسیم کنی، نگران این باشی که ماموران امنیتی شناسایی‌ات کنند و دردسری برایت به وجود بیاید. اما در عین حال نمی‌توان بی‌عمل ماند و فقط به فیس‌بوک و اینترنت اکتفا کرد. مردم باید از طرق مختلف متوجه شوند که در کشور چه می‌گذرد.»فعالان یکی از این هسته‌های خودجوش سبز در تهران، تاکنون در مناسبت‌های مختلفی که اعلام روزه‌ی سیاسی شده، مانند اعتصاب امسال زندانیان بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر یا اعتصاب سال گذشته زندانیان بند ۳۵۰ اقدام به پخش افطار در بین مردم کرده‌اند.آنها در تجربه‌ای دیگر، تصمیم گرفتند برای سلامتی مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی و همسرانشان روزه‌ی سیاسی بگیرند و با نیت سلامتی این چهار نفر، نان و پنیر خود را با مردم شهر تقسیم کنند تا آنها هم مطلع شوند که بر رهبران استوارشان که بر سر پیمان خود با مردم ایستاده‌اند چه می‌رود.یکی از این جوانان در گفت‌و‌گو با خبرنگار کلمه، تجربه‌ی سبز خود را این‌گونه بازگو می‌کند: «اولش کمی سخت بود، خیلی نان و پنیر درست کرده بودیم و مطمئن نبویم که مردم همه‌ی آنها را خواهند گرفت یا نه و اصلا واکنش‌ها چه خواهد بود. اما با حضور در خیابان، انگار یک بار دیگر به یاد آوردیم که ما بی‌شماریم. بسیاری از مردم با اشتیاق نان و پنیرها را از ما می‌گرفتند و برای سلامتی زندانیان و خصوصا رهبران سبزمان دعا می‌کردند.»یکی دیگر از جوانان فعال در این تجربه‌ی گفت‌وگوی رودررو با مردم، در این باره می‌گوید: «بعضی‌ها از ما می‌پرسیدند که چطور آنها هم می‌توانند در این کار مشارکت کنند. جواب ما خیلی ساده بود: احتیاج به هماهنگی با کسی یا جایی نیست؛ شما هم می‌توانید چند بسته نان و پنیر بخرید و درست کنید و سپس به پخش آن بین مردم بپردازید، با نیت دعا برای سلامتی رهبران سبز. جالب بود که آنها هم استقبال می‌کردند. حتی چند نفر پیرمرد با خوشحالی تمام به خود من گفتند: مرحبا به غیرت شما جوانان.»البته تجربه‌ی همه یکسان نیست. یکی دیگر از همراهان جنبش سبز که در یک تجربه‌ی مشابه حضور خیابانی شرکت داشته، می‌گوید: «در جایی که ما بودیم، مردم یک کم ترسیده بودند، انگار که شنیدن اسم مهندس و کروبی هم جرم باشد. اما یک کمی که می‌گذشت، کم کم یخ مردم باز می‌شد و از خود اشتیاق هم نشان می‌دادند. در مجموع می‌توان گفت بیشتر مردم زیر لب بانیان ظلم را نفرین می‌کردند و بعد هم دعای خیر خود را نثار زندانیان می‌کردند. البته چند نفر بسیار اندک نیز بودند که اصلا نگرفتند و یا مسخره کردند.»یکی از اقدامات ابتکاری که از سوی فعالان سبز صورت گرفت، پخش خرما در شب‌های پس از شهادت هاله سحابی و هدی صابر در خیابان‌های شهر بوده است. فعالان یکی از هسته‌های سبز جوانان که در آن شب‌ها در برخی اماکن مذهبی اقدام به پخش خرما کرده بودند، درباره‌ی تجربه‌ی خود می‌گوید: «خودم خیلی بغض داشتم، اما سعی می‌کردم نشان ندهم. نمی‌خواستم مردم تحت تأثیر من قرار بگیرند. هرکس خرما بر می‌داشت، می‌گفتم برای شادی روح دختری که زیر تابوت پدرش رفت دعا کنید، و بعد علت را جویا می‌شدند و من توضیحی از ماجرا می‌دادم.او ادامه می‌دهد: «در زمان درگذشت هاله خانم، عکس‌العمل‌ها بغض بود و تأسف. لعنت می‌کردند و اعلام همدردی. برای هدی صابر هم همین‌طور بود و اتفاقا عصبانی‌تر هم بودند. اما نکته‌ی جالب اینجاست که هر دفعه تعداد بیشتری از مردم نسبت به وقایع خبردار می‌شوند و سطح آگاهی عمومی روز به روز بیشتر می‌شود.»یک جمع دیگر از جوانان سبز نیز که در همان ایام برای آگاه کردن مردم به اماکن مذهبی رفته بودند، در این باره تعریف می‌کنند: «استقبال مردم خیلی خوب بود، بیشتر کسانی که برای عبادت آمده بودند با ما وارد گفت‌و‌گو شدند و ناراضی بودند از اینکه حاکمیت احساسات اقشار مذهبی را به بازی گرفته است. می‌گفتند: گمان می‌کنند که می‌توانند از این راه خواسته‌های خود را پیش ببرند، در حالی که ما می‌دانیم زندانیان و آقای موسوی و کروبی افراد متدینی هستند و درد دین دارند.»یکی از این جوانان می‌گوید: «برای من برخورد این بخش از جامعه خیلی جالب بود. آنها اتفاقا بیشتر از همه استقبال کردند و با ما همراهی کردند، خصوصا در رابطه با شهادت خانم سحابی و هدی صابر که خیلی عصبانی بودند و از آنان دفاع می‌کردند.»گروه دیگری از جوانان سبز، در روزی که اعلام روزه‌ی سیاسی شده بود، برنامه‌ی پخش افطار خود را در جنوب تهران برگزار کردند. آنها البته به کسی نمی‌گفتند که افطار برای چیست و فقط تاکید می‌کردند که برای یک زندانی بی‌گناه است. اما همین‌ها تعریف می‌کنند که «بسیاری از مردم هنگام برداشتن افطاری تاکید می‌کردند که مگر بی‌گناه‌تر از مهندس موسوی و آقای کروبی و همسرانشان و زندانیان بی‌گناه سبزمان هم کسی را داریم… در واقع به این شکل، گویی همراهان جنبش سبز همدیگر را تازه پیدا می‌کردند. مردم هم اعلام همراهی می‌کردند و می‌گفتند که بعد از این، خودشان نیز چنین اقداماتی را صورت خواهند داد.»گزارش‌ها و روایت‌های این جوانان سبز از تجربه‌های بدیع و نوآورانه‌شان در مواجهه با مردم، از سویی نشان از زنده بودن جنبش سبز دارد و از سوی دیگر، خبر از وجود ظرفیت‌های دست‌نخورده و کمتر شناخته‌شده‌ای می‌دهد که با هزینه‌های اندک اما نتیجه‌بخشی بالا می‌توان از آنها بهره گرفت. جنبش سبز در شرایط بسته و خفقانی موجود، راهی جز آگاهی‌بخشی برای رهایی از استبداد کنونی ندارد.برای همین بود که امسال به نام «سال آگاهی تا رهایی» نامگذاری شد، و برای همین است که باید این گام‌های ولو کوچک را برای رسیدن به اهداف بزرگ جنبش سبز، پیگیر و مستمر برداشت. برخی از هسته‌های سبز جوانان اعلام کرده‌اند که برای ماه رمضان امسال هم برنامه داشته‌اند و به تاسی از امام مظلومان، افطارهای خود را با هموطنان تقسیم کرده‌اند.شاید شما هم بخواهید به آنها بپیوندید و در این راه سبز پر از معنویت و امید، با آنها همقدم شوید. برای این منظور، نیاز به هماهنگی با کسی نیست؛ در جنبش سبز، هر شهروند یک ستاد، یک رسانه و یک رهبر بوده و هست.

کلمه – گروه اجتماعی

وضعیت برخورد حکومت با مردم و عکس یک شهروند از داخل ون گشت ارشاد!

  ارازل و اوباش آزادند و در حال خفت گیری و دزدی و یا در حال خدمت به حکومت به عنوان نیروی سرکوبگر؛ و مردم عادی در رنج و بند و رعب و ترس از دز...